پرچم باهماد آزادگان

185 ـ آدمي با جانوران يكي نيست

يك چيزي كه ما در بيشتر ايرانيان مي‌بينيم ترس است. بارها از پست نامه بما مي رسد كه مي بينيم كسي با نام پوشيده ايرادي گرفتـه يا پرسشي كرده است. در حالي كه اگر آنرا با نام آشكاري پرسيدي يا ايراد گرفتي هيـچ زياني نبودي.

بتازگي از پست نامه اي رسيده كه يكي با دستينه‌ی ا. ح. چنين مي نويسد : « شما كه مي گوييد گوشت نبايد خورد و گوشت خوردن را عيب آدميان مي شماريد حرف شما مخالف با قوانين طبيعت است دنيا دستگاه آكل و مأكولست. در ميان حيوانات آنچه قويتر است ضعيف را شكار ميكند و ميخورد. از عنكبوت ناتوان گرفته تا شير و خرس توانا هر يكـي براي خود شكاري دارد كه مي گيـرد و ميخورد. در ميان مرغان هوا و ماهيهاي دريا نيز همين رفتار جاريست. انسان كه يك فردي از حيواناتست نمي تواند خود را مستثنا گرداند ... جلو قوانين طبيعت را نميتوان گرفت».

مي گويم : نخست ايراد ما بشما آنست كه چرا نام خود را پنهان داشته ايد. اين پرسش يا ايراد چيزي نبوده كه ما از آن برنجيم يا كسي شما را بيدين شناخته بآزارتان كوشد.

ما نيك ميدانيم كه از سالهاست اينگونه انديشه هاي پراكنده از اروپا يا از ديگر جاها بايران رسيده و رنگ برنگ در دلها جا گرفته است. روزنامه ها هرچه از كتابها يا از روزنامه هاي اروپائي گرفته اند بي‌باك و پروا بچاپ رسانيده در دلها جايگير گردانيده اند.

184 ـ شمس الدين طغرايي

در شماره هاي سال دوم نام شمس الدين طغرايي[به پیش ط] را برديم و از آن زمان كساني خواستارند كه سرگذشت او را بنگاريم و ما در پيمان اگرچه بسرگذشت نمي پردازيم ولي اينگونه مردان كه جانفشاني در راه توده مي نمايند سرگذشت ايشان تاريخي از توده و خود درخور آنست كه هر كسي آنرا بداند. هزار سال تاريخ ايران سراسر گرفتاري بوده و كساني كه در آن روزهاي سختي مردانگي از خود نموده اند ما امروز نبايد آنان را فراموش گردانيم.

شمس الدين در تاخت مغول قامت مردانگي برافراشته دو بار تبريز را از كشتار و تاراج نگهداشت و اين كاريست كه از ديگران هرگز ديده نشد.

پيش از اينكه اين حادثه رخ نمايد و نام مغول در ميان باشد چون روز آسايش بود سلطان محمد از خوارزم و خليفه الناصرالدين الله از بغداد بر سر نگهداري و سرپرستي مردم با هم كشاكش داشتند بلكه كار را بجنگ و خونريزي هم رسانيدند. ولي چون دژخيمان مغول فرا رسيدند و دست خونخواري از آستين برآوردند در چنين هنگامي سلطان محمد با داشتن چند صد هزار سپاهي با مغولان روبرو نايستاده خود را بركنار كشيد و پس از آنكه چندين شهر بزرگ را بدست آن خونخواران سپرد خويشتن راه گريز پيش گرفته بجزيره‌ی آبسكون پناهيد. از آنسو هم الناصرالدين الله در بغداد نشسته گامي فراتر نگزاشت و با دعوي خليفگي اينهمه خونها كه از مسلمانان مي ريخت هرگز پروائي ننمود در چنان روز سختي ايرانيان خود را بيسرپرست يافته بهر سو نگريستند فريادرسي پيدا نكردند.

183 ـ يك داستاني كه پِيَش را خواهيم گرفت

ميدانيم كه در اداره هاي دولتي دزدي از دارايي دولت و رشوه گيري از مردم رواج دارد و جاي افسوسست كه با همـه‌ی سختگيريهايي كه شده و رسواييها كه بسر بسياري از ايشان آمده ديگـران عبـرت نگرفتـه دست از نادرستي برنداشته اند.

ميدانيم كه يكدسته از كارمندان بنام دولت رشوه يا دزدي بنام ايشان گفته نشده در حاليكه هر يكي از ايشان بيست يا سي سال پيش ، با دست تهي بكارهاي دولتي درآمده و اكنون داراي سرمايه‌ی گزافي مي باشد و اين ميرساند كه نادرستي تنها دزدي از دارايي دولت و يا رشوه گرفتن نيست و راههاي ديگري نيز دارد كه ما نميدانيم.

ميدانيم كه يكي از وزيران دادگستري در چهار سال دوره‌ی وزارت خود 740000 ريال « حق الحكميه» از « متداعيين» دادگستري گرفته بود كه اداره‌ی ماليات بر درآمد آگاه شد و مالياتش را گرفت.

ميدانيم كه همان وزير آبرومند و نيكنام اكنون دارايي هنگفتي ميدارد در جاي خود ، كه يك طلبه‌ی لاتي كه رازدار او مي بود اكنون يكي از توانگران بشمار است و خانه ها ساخته و چند سال پيش بمكه رفته و حاجي گرديده.