پرچم باهماد آزادگان

366 ـ سال 1396 ـ 5

« پراکندگی مرگ است.» اینکه در ایران مردان و زنان آزادیخواه در زندانها بسر می‌برند یا بیصدا سر به نیست میشوند و مسئولانِ چنان دُژکرداریهای ننگینی شناخته نمی‌شوند ،‌ آیا این نشان از زبونی یک مردمی نیست؟! مگر مردم سنگ و درختند یا که عروسکهای خیمه شب بازی که آنها را بیکبار بیکاره و افزار دست دولت نشان دهند؟!.
هستند کسانی که بدروغ مردم را بی‌اختیار وامی‌نمایند. این کسان با چنان سخنی می‌خواهند موضوع مسئولیت مردم را از ریشه انکار کنند. آن را می‌گویند زیرا نمی‌خواهند خونسردی و بیدردی ایشان به آشکار افتد. می‌خواهند در زندگی تنها در اندیشه‌ی خود باشند. این را « زیرکی» و بهترین راه زندگی دانسته و زیانهایش را نمی‌دانند.

365 ـ سال 1396 ـ 4

یک کسی این را نیک بازنموده : « برای فروختن یک شامپو می‌بینید چه تبلیغها که نمی‌کنند ، چگونه میتوان انتظار داشت که برای فروش سلاح جنگ براه نیندازند؟!». یا روی پراکندگی کیشی و زبانی و قومی سرمایه‌گزاری نکنند؟!. کشورهای آزمند تنها درپی سودهای هنگفت خویشند ـ به هر بهایی که بدست آید. جان آدمی ‌برای فروشندگان سلاح چه ارزشی دارد؟!. کینه‌هایی که هر روز سختتر میگردد و بازماندگانی که بخون یکدیگر تشنه می‌مانند برای ایشان چه ارجی دارد؟!.
از آنسو باید دانست که کشور ما کانون چند دستگی و خود «کشتزار باردهی» برای رویانیدن کینه و دشمنی تیره‌هاست.

364 ـ سال 1396 ـ 3

یکی از آنها درپی تجملات بودنست. تجملات ما را از ساده زیستی دور میگرداند. بناچار برای دست یافتن به تجملات ، باید زمان ،‌ تلاش و پول بسیاری صرف کنیم. دوم ، « سرگرمی»هاست. سرگرمی الزاماً کارهایی از ریشه زیانمند و گرفتاری نیست. از هر چیز سودمندی نیز می‌توان یک « سرگرمی» ساخت و گرانبهاترین داشته‌ی آدمیان ، یعنی زمانشان را کشت یا اندیشه‌شان را به زهر آلود.
مثلاً فیلم و ورزش و تلویزیون که چیزهای سودمندی تواند بود را می‌توانند براهی اندازند که زیانمند و زمان‌کش باشد.

363 ـ سال 1396 ـ 2

از اشتباهات بزرگ دولتها ، بویژه در خرج کردن بیدریغ اعتماد مردم در راه سودهای شخصی خود ، سخن راندیم لیکن این پایان سخن و نتیجه‌ی آن نیست. گفتیم که ایرانیان افسوسمندانه دست روی دست گزاشته و همه چیز را از دولت چشم دارند. این بدترین دردیست که یک مردمی به آن دچار توانند بود. مسئولیت مردم و رفتارهاشان که به وضع کنونی انجامیده در این میان بباد فراموشی سپرده می‌شود.
این وضعیت با آنکه از دستهای ناپاکی در دولتها سرچشمه گرفته و کفه‌ی گناه ایشان در این وضعیتِ افسوس‌آور سنگینی بسیار میکند لیکن این هم نیست که در این باره مردم را مسئولیتی نیست. هستند کسان بسیاری که هیچگاه نمی‌یارند این را بیپرده به مردم بفهمانند.

362 ـ سال 1396 ـ 1

سال 1395 بپایان رسید در حالی که مردم هنوز از بیکاری و کسادی گله‌مند و از فشار آنها در رنجند. بیکاری و کسادی‌ای که گریبان جوان و سالمند را گرفته و ایشان را خانه‌نشین و نیروهای تنی و مغزیشان را تباه میگرداند. هم گرانی افسار گسیخته‌ای که چند سال پیش آسیبهای سختی بمردم رسانید با آنکه از سختی‌اش کاسته لیکن هنوز آرام نگرفته و آزارش حس می‌شود. در چنین هنگامی به آرزوهای خشکی پرداختن و بجای هر چاره‌اندیشی‌ای « انشاءالله» و « توکل به خدا» گفتن یا « تبریکهای صمیمانه»ی پیاپی ارمغان آشنایان کردن و برای خوشی دلها امیدهای پوچ دادن جز بیهوده‌کاری نیست.
« خجستگي سال و زمان با سخن نتواند بود. با آرزو نتواند بود. اين مردم تا چنينند روي خجستگي نخواهند ديد. بجاي اين پيام بايد بكوشيم و باين آلودگيها چاره كنيم».
خواهند گفت : چه جای نکوهش مردم است؟!

361 ـ هر كاري از بهر نتيجه‌اي بايد بود

زمانی که ما پیمان را آغاز نمودیم در شماره‌ي نخستین یاد کردیم که این نامه راهی را دنبال می‌کند و نمی‌تواند بسخنان پراکنده پرداختن. گفتیم کسانی که این نامه را می‌خوانند اگر گفته‌های ما را می‌پذیرند و براست می‌دارند بنام راستی‌پرستی چیزی بنگارند و پاکدلانه گواهی دهند و اگر نمی‌پذیرند می‌توانند آنچه باندیشه‌ي ایشان می‌رسد بنویسند و از ما پاسخ خواهند.
با اینهمه دیده شد کسانی پیاپی شعر ساختند و فرستادند ، گفتار پرداختند و فرستادند. ناگزیر شدیم چندین بار یادآوری کنیم. با این هم کسانی باز نایستادند و پاره‌ای از اینان چون گفته یا نوشته‌شان چاپ نیافت رنجش پیدا کردند و از ما روگردان شدند.
ولی ما از راه خود برنگشتیم و رشته را بدست این و آن ندادیم

360 ـ چرا کسروی را کشتند؟! ـ 6

مهدی بازرگان در اواخر زندگانی در دوره‌ی جمهوری اسلامی پس از عمری تبلیغ شیعیگیری و تلاش برای مترقی نشان دادن کیش پدری ، زمانی که نتیجه‌ی باورها و کردارهایش را در جلو دیدگان خود می‌دیدید ، در کار خود سرگردان مانده بود تا آنجا که گفت ، هدف از بعثت انبیاء تنها دو چیز بوده : یکی خداپرستی و عبادت و دیگری پرداختن به آخرت. می‌خواست بگوید ، مذهب و آخوند را نباید در حکومت و قانون‌گزاری و امور دنیوی دخالت داد و دستورهایی که  در این زمینه در کیش پدری‌ هست باید کنار گزارد.
بر این واپسین گفته‌های او دو ایراد وارد است :

359 ـ چرا کسروی را کشتند؟! ـ 5

« ناچارم در اینجا یادآوری کنم که چه اعلیحضرت محمدرضاشاه و چه جناب آقای بیات و چه هر نخست‌وزیر دیگری ، شاه این توده و نخست‌وزیر این توده‌اند و این باینده‌ی[وظیفه] ایشانست که بیش از همه و پیش از همه درپی آسایش و فیروزی این توده باشند. چه شاه و چه نخست وزیر حق ندارند توده را فراموش کنند و تنها درپی پیشرفت کار خود باشند. این داستان ملاها امروز گرفتاری بزرگیست. اگر انگیزه‌ی بدبختی ایران سه چیز باشد ، یکی همینست. چه شاه و چه پارلمان و چه دولت نباید آن را آسان شمارند و سرسری گیرند و بملایان رو دهند و مماشات کنند. اگر با ملایان مماشات خواهد شد پس مشروطه را رها کنند و بیش از این آبروی دمکراسی را نبرند ...

358 ـ چرا کسروی را کشتند؟! ـ 4

پس از آن هم جنایتکاران با پشتیبانی بدخواهان این توده بدنبال فرصت دیگری برای کشتن کسروی لگام میجویدند. جانیان دیگری بکار گرفته شدند تا در پوشش هواداران و شنوندگان سخنرانیهای کسروی بخانه‌ی وی راه یابند و جنایت را بانجام رسانند. چندبار جنایتکاران به خانه‌ی او رفته بودند ولی بدلیل بودن یاران کسروی کاری نتوانسته بودند. تنها راه این بود که کسروی را به بیرون از خانه بکشانند و مقصود شوم خود را بانجام رسانند و تنها فرصت زمانی بود که کسروی برای پرونده‌ی « سیزده جلد کتاب» یا «کتابهای بدون پروانه» به دادسرا احضار می‌شد. از این رو زمانی که او برای بیستم اسفندماه به شعبه‌ی 7 بازپرسی احضار میشود ، این تاریخ که محرمانه بوده ، بجنایتکاران نیز آگاهی داده می‌شود.

357 ـ چرا کسروی را کشتند؟! ـ 3

کسروی در گفتاری که در نشست روزنامه‌نویسان خواستی خواند و در ماهنامه‌ی شهریور 1324 بچاپ رسیده با اشاره به این پیشامد ننگ‌آور چنین می‌گوید :
« ... حقيقت آنست كه اين دولتها بهيچ تكاني در اين كشور و توده خرسند نيستند و مردم را با اين حال بدبختي (بلكه بدبخت‌تر از اين) مي‌خواهند تا جايي كه براي خود باز كرده وزارت و سررشته‌داري كشور را ويژه‌ي خود ساخته‌اند پايدار ماند ، و چون ما تكاني در توده پديد مي‌آوريم اين بآنها برمي‌خورد و از اينجاست كه با ما بناي مخالفت را مي‌گزارند.
ما از اين هم گله نداريم. بسيار رخ داده دولت با فلان جمعيت مخالف بوده. چيزي كه هست در اين مخالفت دولت نبايد وظيفه‌ي اساسي خود را فراموش كند. نبايد قانونها را زير پا گزارد. نبايد در نبرد و مخالفت از مقام خود سوء استفاده كند.

356 ـ چرا کسروی را کشتند؟! ـ 2

چندی پیش « آیت‌اللهی» بنام سید مرتضی مستجابی در گفتگویی که در کتاب « یاران موافق» چاپ شده مدعی شده که با نواب صفوی رفیق و همدرس در نجف بوده است. او با شیوه‌ی «داش مشتیانه» خاطره‌ی آمدن به ایران و گفتگو در این نشست را چنین یاد می‌کند :
« وقتی نجف بودیم با سید مجتبی نواب صفوی قرار گذاشتیم که بیاییم تهران با احمد کسروی بحث کنیم و خلاصه یواش یواش فعالیت‌ها بیشتر شد.[؟] البته من هیچ وقت موافق ترور و کشتن اینها نبودم. رفاقتمون تا آخر برقرار بود اما در این کارها وارد نشدم ... اومدیم ایران تا با احمد کسروی و همین‌طور با آشیخ باقر کمره‌ای بحث کنیم. اطراف این شیخ را کمونیست‌ها گرفته بودند. ... روز اولی که برای بحث رفتیم کسروی هر سه تای ما رو یه لقمه کرد. آخه آدم کارکرده و باسوادی بود. وکیل هم بود. با همه‌ی اون حرارتی که نواب صفوی و ما داشتیم ، ما رو یه لقمه کرد».

355 ـ چرا کسروی را کشتند؟! ـ 1

 ما نميخواهيـم روز بیستم اسفند یا روز کشته شدن راهنمای « آزادگان» ، احمد کسروی و محمدتقی حدادپور یار وفادارمان ، يك روز اندوهي باشد. در اين باره پيروي از شيعيان نمي‌كنيم. جنایت اين روز را از اینرو بیادها می‌آوریم تا مردم ملایان را بهتر بشناسند. دروغهایی که درباره‌ی این جنایت ننگ‌آور بافته‌اند به آشکار افتد. مردم دریابند قهرمانِ ساخته‌ پرداخته‌ی ملایان ، مجتبا میرلوحی یا همان نواب صفوی ، کی بوده و چه انگیزه‌ای در پس این جنایت نهفته بوده. دروغهایی که درباره‌ی او و جنایتش ساخته‌اند آشکار گردد و رویهم‌رفته روشن گردد چه دسته‌ها و سیاستهایی از این ننگین‌کاری سود برده‌اند.

354 ـ یک حقیقت تاریخی ـ 2

ولی مردان و زنان باغیرتی پیدا شدند که از این بیمها هراسی بدل راه ندادند و آنچه را حقیقت میدانستند به زبان آوردند. یکی از این مردان ، آقای دکتر صادق زیباکلام استاد دانش سیاسی دانشگاه ، به هواداری از حقیقت برخاست و چند سال پیش برای نخستین بار در یک برنامه‌ی تلویزیونی دلیرانه و آگاهانه در گفتگویی از خدمتهای رضاشاه به ایران در کنار خودکامگی او سخن راند.
در روزهای اخیر آگاه گردیدیم که ایشان کتابی بنام « رضاشاه» در کار نوشتن دارند و یکی از نکته‌هایی که به آن دست یافته‌اند و ملایان را سخت برآشفته گردانیده آنست که «رضاخان» را انگلیسها بر سر کار نیاوردند.

353 ـ یک حقیقت تاریخی ـ 1

چنانکه خوانندگان آگاهند ما کنون بیش از « سیاست» (به آن معنایی که دیگران می‌شناسند) به زمینه‌های دیگری می‌پردازیم که بنیاد توده و زندگانی آدمیانه و نیکخواهانه‌ی جهانی است و این را بنیاد سیاست نیز میدانیم. ما در زمینه‌ی سیاست سخنان ارجداری داریم که هرگاه بجا دیده‌ایم گفتارهایی نوشته‌ و در کانال و پایگاه اینترنتیمان آورده‌ایم. ولی تا نخستین پایه از سیاست را که همانا پاک گردیدن از آلودگیها و هموار گردانیدن راه زندگانی می‌باشد استوار نساخته‌ایم ، از کوشش در این زمینه بازنخواهیم ایستاد.
در گفتاری بنام «چرا از راه سیاست نمی‌آییم؟» که پیشتر نیز در کانال آورده بودیم ، این نکته بهتر روشن گردانیده شده و برای کسانی که آن را نخوانده‌اند بار دیگر آن گفتار را آوردیم.