پرچم باهماد آزادگان

48 ـ چــرا زندگانــي رو بسـختـي رفته؟..

بارها شنيده ام كساني بمن نسبت ميدهند كه منكر ماشين هستم. همين اكنون نامه اي در پيشم است كه يكي مي نويسد : در فلان مجلس گفتگو از مضرات ماشين ميرفت من هم با عقيدة شما موافقت كردم.
من در شگفتم كه سخني را كه مي نويسم بيشتر از مردم نيك نمي خوانند و نيك نمي فهمند ، و بسياري از ايشان بگفته هاي من معنايي از پيش خود مي دهند. ما ناگزير شده ايم هر سخني را يكبار بنويسيم و يكبار هم در پيرامون آن شرحها داده بگوييم : مقصود ما فلانست و فلان نيست.

در آغاز جوانيم روزي در تبريز بسربازخانه رفتم ، ديدم يك سركرده اي بقزاقهاي سوار مشق ميدهد. ولي چون ايشان زبان فارسي نمي فهمند يكبار فرمان ميدهد و يكبار بتركي ترجمه ميكند. مثلاً فرمان ميدهد « بچپ !» و سپس ميگويد : « صولا !» اكنون كار ما بهمان صورت افتاده.

سخنانيكه دربارة ماشين نوشته ايم پر مغزترين سخنانيست و بسيار جاي افسوسست كه ايرانيان بجاي فهميدن آنها بتحريفش مي پردازند. باز جاي افسوسست كه ما با نادانيها و گمراهيهاي ايرانيان سرگرم نبرد شده ايم و نمي توانيم اين سخنان را بگوش جهانيان برسانيم. اگر كساني ميخواهند گفته هاي مرا دربارة ماشين بدانند بايد بخش نخست كتاب آيين را كه بعربي هم ترجمه شده بخوانند ، و براي آنكه خوانندگان پرچم از آن ناآگاه نمانند فشارة گفتارهاي خود را دراينجا مي آورم و من خواستارم اين را با دقت بخوانند و بينديشند.

از صد و دويست سال باينسو در اروپا پياپي ماشينها و افزارها اختراع گرديده و دربارة هريكي از آنها گفته شده كه باعث آسايش مردمانست. مثلاً راه آهن را اختراع كرده چنين گفته اند : « راهها را نزديك ميگرداند و زحمت مردمان را در راه پيمايي و باركشي ده بر يك كمتر مي سازد». ماشين دوخت را ساختند گفتند : « از رنج خانواده ها بسيار ميكاهد. رختي را كه در سه چهار روز ميدوختند با اين ماشين در سه چهار ساعت خواهند دوخت».. ماشينهاي كشاورزي را پديد آوردند و چنين گفتند : « بزندگاني كمك بسيار خواهد كرد و كشاورزان رنجشان ده بر يك كم خواهد شد». دربارة هر اختراعي اين سخن را گفتند و شما چون بينديشيد اينها همه راست است. زيرا بيگفتگوست كه راه آهن ، ايروپلان  و هواپيما [1] رنج سفر و باركشي را ده بر يك كم گردانيده و همچنين ديگر ماشينها هر يك در نوبت خود از زحمت كار و كوشش بسيار كاسته است ـ ما راهي را كه صد سال پيش ده روزه مي پيموديم اكنون يكروزه مي پيماييم همچنين در ديگر كارها.
ولي گفتگو در اينجاست كه از روزيكه اين اختراعها پيدا شده زندگاني آدميان نيز بجاي آنكه آسوده تر و آسانتر گردد روز بروز سخت تر و پر رنجتر شده. پس اين از كجاست؟. از روي آن حسابهايي كه ما دربارة اختراعها رفته ايم و هر يكي را وسيلة كمي زحمت و رنج شمرده ايم اكنون بايستي رويهمرفته رنج زندگاني ده بر يك كمتر شده باشد. مثلاً اگر در صد سال پيش مردمان روزانه ده ساعت كار ميكردند ، اكنون مي بايست هر روزي يكساعت بيشتر كار نكنند و بازمانده را بآسايش و خوشي پردازند. در حاليكه قضيه بعكس است و امروز رنج و كوشش مردمان بسيار بيشتر از صد سال پيش است. ما خود بياد داريم كه بيست سال پيش آسوده تر از اكنون بوديم.

اساساً اين يكچيز محسوسيست كه پيشرفت اختراعات با سختي زندگاني همدوش و همگام است و در هر كشوريكه اختراعات و افزارهاي نوين بيشتر بكار ميرود رنج زندگاني هم بيشتر است. مثلاً در آمريكا چنانكه « ماشينكاري»[= ماشينيزم؟]رواج بيشتر دارد زندگاني نيز سختتر ميباشد. در آمريكا انبوهي از مردم نان را ببهاي جان بدست مي آورند.

اين خود معماييست كه چرا چنينست؟. چرا از ماشينها كه بيگمان ماية كمي رنجست فزوني رنج نتيجه گرفته ميشود؟.. آيا راز كار چيست؟.. كسي راز آنرا نميدانست. بسياري از اروپاييان در برابر اين معما گيج درمانده گناه را بگردن تمدن انداخته مي گفتند : « تمدن زحمت مردم را بيشتر ميگرداند و بايد مردمان را بزندگاني سادة باستاني بازگردانيد». اين انديشه در همه جاي اروپا پيدا شده و كسان بسياري كوششهايي نيز درآن باره بكار مي بردند ، باينمعني كه جمعيت ساخته باهم پيمان مي بستند كه در يك ديهي يا در يك جزيره اي بحال وحشيان زندگي كنند.

قرنها بتمدن نازيده و بخود باليده و منت سر جهانيان گزارده بودند ، و اكنون بازگشته ميگفتند : بايد تمدن را از ميان برداشت. بايد بحال وحشيگري بازگرديد.

اگر خوانندگان فراموش نكرده اند از سال1311[1932م] در اروپا و آمريكا بحراني پيدا شد. باين معني كه بازارها باز ايستاد و كالاها كه با فراواني بسيار از كارخانه ها بيرون مي آمد خريدار پيدا نكرده بروي هم چيده ماند. در همه جا كار كمتر گرديده شمارة بيكاران بمليونها رسيد ، گرسنگي و بدبختي درميان كارگران بحكمروايي پرداخت ، مثلاً آمريكا كه مركز ثروت جهان شمرده مي شود شمارة گرسنگان و بيكاران در آنجا بيازده مليون رسيد. در يك خبر روتر[امروز : رويترز=Reuters] ميگفت : « در نيويورك شمارة بچه هاي بي خانمان و ولگرد بسيصد هزار رسيده» كه بايستي گفت سيصد هزار خاندان بهم خورده و بچه هايش بيرون ريخته اند. در يكي از مجله هاي لندن شمارشي آورده بود كه در ضمن يكسال در كشورهاي اروپا چهار مليون تن از گرسنگي مرده يا از ترس چنان مرگي خودكشي كرده كه ما اين شمارش را ترجمه كرده در پيمان بچاپ رسانيديم.

در اين گرماگرم گرسنگي و بدبختي اروپاييان بود كه انديشة دشمني با تمدن در اروپا پيدا شده و در ساية همين سختيها رواج آن بيشتر مي گرديد.

چنانكه ديده ميشود در اينجا دو موضوع است. نخست : ماشينها و اختراعها كه هر يكي كمك ديگري بآساني كارهاست چگونه است كه هرچه آنها فزونتر زندگاني سخت تر ميشود؟.. چگونه است كه آنروزيكه مردم همة كارها را با دست انجام ميدادند از امروز آسوده تر بودند؟!.. ماشينها كه ميبايست رنج مردم را كمتر گرداند آنرا بيشتر گردانيده؟!.. اين نتيجة وارونه از كجا پيدا شده؟!.. دوم : اكنون كه اين اختراعات بسختي زندگاني مي افزايد آيا ميتوان از آنها چشم پوشيد؟!. ميتوان آنها را كنار گزاشت؟!.. و آنگاه آيا چنين كاري بسود جهانست؟!.

بهمة اين پرسشها بايستي پاسخ داد. ولي كسي براي پاسخ دادن ديده نميشد. نه تنها در ايران ، در سراسر اروپا و آمريكا چنين كسي درميان نمي بود (و خود نبايستي باشد). در اروپا و آمريكا تنها بگله از سختي زندگاني و نكوهش از تمدن اكتفا مي نمودند و در ايران نيز تقليد از آنان ميكردند. در اينجا نيز نكوهش از تمدن آغاز شده بود و كساني آنرا سرماية شهرتي براي خود گرفته بودند.

از سال 1312 كه من بكار برخاستم در گامهاي نخست باين موضوع برخوردم و اينست كتابي درباره اش پرداخته سپس نيز گفتارها نوشتم. بايد گفت : معما را بگشودم و راه چاره را باز نمودم و اينك اندكي از سخنان خود را در اينجا مينويسم.

دربارة ماشينها و سختي كار بايد دانست كه ما در زندگاني دو رشته كوشش داريم ، يا بهتر گويم : بدو نبرد گرفتاريم. يكي نبرد با طبيعت براي بدست آوردن لوازم زندگاني و ديگري نبرد با همديگر براي پيش افتادن و پس نماندن. زندگاني هركسي با اين دو نبرد آغاز مي يابد و با اين دو نبرد بپايان ميرسد.

يك مثل روشني براي اين ، زندگاني يك كشاورز است : يك كشاورزي كه در يك باغي يا كشتزاري زندگي ميكند و بكشت مي پردازد اگر كوششهاي او را بديده گيريم بدو رشته است. زيرا از يكسو بايد با بيل زمين را شخم كند و تخم پاشد و به وجين پردازد و آبياري كند و بدفع آفات كوشد كه اينها نبرد با طبيعت است. از آنسوي اين كشاورز بايد باغ را از دزد نگه دارد. از تعدي همسايه جلوگيرد ، هشيار باشد كه ديگران ميوه يا غله را زودتر از او ببازار نرسانند و جلوتر نيفتند. يكرشته هم اينكارهاست كه نبرد با همجنسان مي باشد.

اين يك مقدمه است. كنون ببينيم كدام يك از اين دو رشته نبرد پر رنجتر است و ماية سختي زندگي ميباشد؟!.. بايد گفت : نبرد با طبيعت رنج چنداني ندارد و چيزي نيست كه ماية سختي زندگي باشد. بخصوص پس از اختراعهاي اروپايي كه چيرگي آدميان را بطبيعت بيشتر گردانيده. آنچه پر رنجتر است و زندگي را سخت و توانفرسا ميگرداند اين پتيارة [= بلا] نبرديست كه درميان همجنسان ميرود. ما اگر رنج و اندوه زندگاني را بصد تقسيم كنيم نود و نه قسمت آن از راه اين نبرد است و تنها يك قسمت از راه كوشش با طبيعت ميباشد.

شما مي توانيد يك شمارشي از كوششهاي آدميان بگيريد كه كدامها در راه نبرد با طبيعت و كدامها در راه نبرد با همجنسان ميباشد. اين تنها كوششهاي كشاورزان و ريسندگان و بافندگان و دوزندگان و سازندگان و پزشكان و دواسازان و مانند اينهاست كه در برابر طبيعت ميباشد. بازمانده همه در راه نبرد با همجنسان يا براي جلوگيري از آنست. وزيران و پادشاهان و نمايندگان مجلس و سپاهيان و افسران و اسلحه سازان و همگي كاركنان دولتي هيچيكي با طبيعت نمي جنگند.. با اندكي انديشه اينها را نيك توان فهميد.
نتيجة اين سخنان آنستكه رنج زندگاني بيشترش از رهگذر كشاكشيست كه آدميان باهم ميكنند. اين پتيارة نبرد است كه جهانيان را از آسايش و خرسندي بي بهره ميگرداند. اينست ما اگر بخواهيم از رنج و سختي زندگاني بكاهيم و جهانيان را از آسايش و خرسندي بهره مند گردانيم بايد بكاستن از سختي اين پتيارة نبرد بكوشيم (همان راهي كه من و يارانم مي پيماييم).

كنون مي آييم بر سر اختراعات اروپايي : در اين دويست سال و صد سال هر اختراعي كه شده مردم تنها نتيجة آنرا از نظر نبرد با طبيعت سنجيده اند و از نبرد آدميان با همديگر غفلت داشته اند. مثلاً ماشين كفش دوزي هنگاميكه اختراع شده مردم از اين نظر آنرا ملاحظه كرده اند كه روزانه صد جفت بيرون ميدهد و زحمت كفش دوختن را ده بر يك آسان مي گرداند ، و اينست از اختراع آن شادي نموده اند. در حاليكه همان ماشين كفشدوزي تأثيري هم در مبارزة مردم با يكديگر دارد. زيرا هنگاميكه كفش با دست دوخته ميشد در يك شهري ببزرگي تهران هزارها تن از راه كفشدوزي نان ميخوردند و چنين نبود كه يكي بتواند كار را از دست ديگران بگيرد. ولي اكنون يك سرمايه دار ميتواند چند ماشين كفشدوزي بزرگي برپا كند و با دست ده تن كارگر آنها را بكار اندازد و روزانه چند هزار جفت كفش و يك تنه كفش تهران را اداره كرده دست ديگران را ببندد.

تنها اين ماشين نيست. همة ماشينها و اختراعها اين حال را دارد كه از يكسو كارها را آسان گردانيده و از يكسو نبرد را درميان آدميان سختتر ساخته. در واقع همان اتومبيل و راه آهن و ماشينهاي بافندگي و ريسندگي و دوزندگي هريكي افزار ديگري براي نبرد مردمان با همديگر ميباشد و پيداست كه در كشاكش و نبرد هر قدر افزار بيشتر و كارگرتر باشد نبرد سختتر خواهد بود.

اينست حقايقي دربارة اختراعات اروپايي. كنون ما را در اينجا چند رشته سخناني هست :
1) چنانكه گفتيم بسياري از اروپاييان سختي روز افزون زندگاني را نتيجة پيشرفت دانشها و تمدن و اختراعات دانسته ميگويند بايد مردمان را بحال وحشيگري نخست برگردانيد. ما مي گوييم : چنين كاري شدني نيست و نيازي هم بآن نداريم. چنانكه گفته ايم اساس زحمت زندگاني كشاكش و نبرد مردم با همديگر است كه بايد اينرا از ميان برداشت. كساني ميگويند : از ميان برداشتن آن ممكن نيست. ما مي گوييم ممكنست و در اين باره سخنان بسياري رانده ايم.

2) هنگاميكه ما بگفتگو از اروپا و زندگاني برخاستيم در ايران باين اختراعات و افزارهاي شگفت اروپايي بسيار مي نازيدند و ستايشهاي گزافه آميز ميكردند. ما در پاسخ آنها نوشتيم : اگر مقصود از زندگاني آسايش و خوشيست ، آسايش و خوشي با اين افزارها تأمين نميشود. سپس شرح داديم كه اساس زحمت زندگاني آن كشاكشيست كه مردمان باهم دارند. براي تأمين آسايش بايد آنرا برداشت. در اين باره گفتارهاي فراوان نوشتيم. ولي بسياري از خوانندگان معني اين سخنان را نفهميده چنين پنداشته اند كه ما منكر ماشين مي باشيم و ميگوييم اين اختراعات نباشد.

3) بسياري از شرقيان باروپا و بدانشها و اختراعهاي آن بي اندازه قيمت مي گزارند ، و چون كساني از ايشان مي شنوند كه ما ميگوييم اروپاييان در زندگاني راه خطا مي پويند و بآيين زيست ايشان و بقانونهاشان ايراد مي گيريم در شگفت ميشوند و ما ديديم كه چون براي نخستين بار باين سخنان پرداختيم نويسندگاني بهياهو برخاستند و يك نور شرق نامی از اسپهان بسخنان خنك و بي ادبانه اي پرداخت. ولي راستي اينستكه اين جنبش دويست سالة اروپا و پيشرفتي كه در دانشها و افزارسازيها شده ارجمند و گرانبهاست. ولي اين جنبش و پيشرفت بتنهايي نتيجة درستي نتواند داد و بايد با يك جنبش و پيشرفت ديگري (كه ما بآن پرداخته ايم) توأم گردد و بهرحال اروپا با آنهمه آراستگي و درخشندگي بيرونيش از درون بسيار ناتوانست و يك نمونه از ناتواني آن همنيست كه اينهمه اختراعها كرده و از آن بجاي سود زيان بر ميدارد.
(پرچم روزانه شماره هاي 135 ، 136 و 137 ، سه شنبه 9 ، چهارشنبه 10 و پنجشنبه 11 تيرماه 1321)

[1] : پيش از ساختن واژة هواپيما آنرا ايروپلان مي خوانده اند از اينرو در اين جمله فزونيست.