پرچم باهماد آزادگان

52 ـ بـايد نيـكان از بـدان جـدا گـردند

يكي از خوانندگان پرچم نامه اي فرستاده و در آن پرسشهايي كرده كه از جمله مي نويسد : " آيا شما به نتيجة زحمات خود مطمئن هستيد؟!.. آيا اينمردم اصلاح خواهند شد؟!.."
ميگويم : من اگر بنتيجة زحمتهاي خود اطمينان نداشتم باين كوششها برنميخاستم. مرا باين كار هوس برنيانگيخته. نه سالست ما اين رنج را ميبريم و اگر از روي هوس بود تاكنون پايان مي يافت. بهوس كسي نه سال برنج سختي تاب نمي آورد. ما باين راه از روي بينش درآمده ايم و از روي بينش گام برميداريم و بنتيجة كار خود اطمينان داريم.
اما اينكه مي پرسيد : « آيا اين مردم اصلاح خواهند شد؟!..» پيداست اصلاح يا نيكي بآرزو نتواند بود و يك وسيله اي ميخواهد. در جهان هيچ چيزي بي وسيله نتواند بود. نيكي اين مردم بسته بآنست كه
 اين حقايق را كه ما در زمينة زندگاني شرح ميدهيم بپذيرند و بكار بندند ، يگانه راه همين است و بس.

كنون بايد ديد آيا همة مردم اين حقايق را خواهند پذيرفت؟.. آيا اينها را بكار خواهند بست؟.. آنچه ما مي بينيم بسياري از مردم آن شايستگي كه اينها را بپذيرند ندارند. اين چيزيست كه با ديده مي بينيم و هر روز بيك داستان مصادف ميگرديم. اكنون كه اينرا مي نويسم نامه اي در پيش رويم باز است كه يكي از آشنايان مي نويسد : " در شمارة 151 پرچم كه مقاله در باب تصوف نوشته شده بود در مجلسي بودم آنرا خواندند و چند تني كه از دراويش و صوفيه هستند رنجيدگي نمودند ..." مقصودش آن گفتاريست كه با دستينة آقاي هاشمي زاده زير عنوان « چيزي را كه خرد نمي پذيرد خود چرا مي پذيرند» نوشته شده بود. آن گفتار با زبان بسيار نجيبانه اي نوشته شده خلاصه اش اين بود كه فلان معجزه يا كرامت را از شاه نعمت الله نقل كردند و من پاسخ دادم كه اين با دانش و خرد راست نمي آيد. يك چنين گفتار منصفانه ماية رنجش كساني ميگردد و بجاي آنكه يك مطلبي را با دليل خردمندانه بپذيرند و از گمراهي خود بيرون آيند مي نشينند و در پشت سر دشمني و بدگويي مينمايند. چرا چنين ميكنند؟.. براي آنكه فهمها و خردهاشان تباه گرديده. براي آنكه نيروهاي خدادادي را از دست داده اند.

تنها اينها نيستند. در ايران شمرده ايم چهارده كيش هست ، گذشته از كيش ، دسته بنديهاي ديگري از صوفي و خراباتي و فيلسوف و حزبهاي سياسي و مانند اينها درميانست. ما بهر يكي كه ايراد بگيريم و دليلها بياوريم همين رفتار را خواهند نمود.

پيداست كه ما از اينها توقع نيكي نتوانيم داشت ، اميد اينكه حقايق را بپذيرند و بكار بندند نتوانيم بست ، اميد ما بكسانيست كه فهم و خردهاشان از كار نيفتاده ، بكسانيست كه نيروهاي خدا دادي را از دست نداده اند. ما از اينها توقع داريم كه حقايق را بپذيرند و بكار بندند و نيك گردند و يك تودة نيكي ـ جز از اين تودة آلودة كنوني پديد آورند.
ما دربند اين نيستيم كه بايد همه را نيك گردانيم و نبايستي باشيم. چنين تقيدي ما را از كار باز مي داشت. مثل ما مثل آندسته پزشكانيست كه بيك شهري رسيده اند كه در آنجا بيماريهاي واگير همگاني از وبا و تيفوئيد و تيفوس شيوع داشته و هزارها و ده هزارها كسان گرفتار آن بوده اند. اين پزشكان نبايد دربند باشند كه همگي بيماران را به بهبودي بياورند. زيرا بيگفتگوست كه بسياري از آن بيماران درخور بهبود يافتن نيستند و پزشكان اگر بآنها پرداخته پافشاري نمايند از چاره باز خواهند ماند. اين پزشكان بايد بهمه دارو دهند ولي همينكه ديدند فلان بيمار كارش گذشته او را بخود گزارند و بديگران كه درخور بهبودند بپردازند و آني را كه هنوز گرفتار نشده اند از گرفتاري نگه دارند.

رفتار ما نيز همين بايد بود و يك نكته اي كه بسيار مهمست آنستكه بايد كساني را كه شايستگي خود را از دست نداده اند و درخور نيكي هستند از ديگران جدا گردانيم و بايد يك تودة جداي ديگر پديد آوريم. اين نكته چون بسيار مهمست در شمارة ديگري روشنتر و گشادتر از اين خواهيم نوشت.
(پرچم روزانه شمارة 154 يكشنبه 4 مرداد ماه 1321)


بـايـد در انـديشـة آينــده باشيــم

در گفتارهاي گذشته از خطاهاي دولت سخن راندم و اكنون ميخواهم گفتگويي نيز با مردم كنم.
بدانيد اي ايرانيان جنگ بيمناك بسوي ما رو مي آورد و روزهاي تيره اي براي اين كشور از دور پديدار ميگردد. آري روزهاي تيره اي كه خدا ميداند چيست و چه سختيهايي در بر ميدارد. بدانيد اگر آلمانها بقفقاز درآيند ايران يكي از ميدانهاي جنگ خواهد گرديد و گزند و آسيب فراوان ، از زمين و آسمان نمودار خواهد شد. چنانكه ديروز گفتم : اين يك چيز يقيني نيست ولي احتمال بيشتر دارد و يكمردمي بايد در زندگاني احتمالات را هم بديده گيرند. بايد بآمادگي كوشند.

امروز همة توده ها از بزرگ و كوچك در برابر اين جنگ يك تكليفي براي خود قايلند و يك تدبيري براي نگهداري خود مي انديشند. هندوستان كه مستعمرة دويست سالة دولت انگليس است مردم در آنجا خاموش ننشسته پياپي مجالس برپا مي كنند و از سرنوشت هند در اين جنگ سخن مي رانند و با دولت انگليس و با همدستان او (از آمريكا و چين) گفتگو و درخواستهايي مي نمايند ، و چون حس زندگي از خود نشان ميدهند دولت انگليس هم آنها را زنده شمرده احترامشان ميگزارد و نماينده بهندوستان ميفرستد و بدرخواستها و پيامهاشان پاسخ ميدهد.

مگر شما مي خواهيد در ايران باندازة آنها نيز حس زندگي نشان ندهيد؟. مي خواهيد همچنان بنشينيد و چشم براه حوادث بدوزيد؟!.. ميخواهيد خود را كنار كشيده اختيار كشور را بدست چند تن وزيراني بسپاريد كه كمترين دلسوزي بشما ندارند و آشكاره تخم « ملوك الطوايف» در اين كشـور ميكارند؟!..

بايد آشكاره بنويسم كه آن رفتار شما بسيار بيخردانه است. آشكاره بنويسم كه پايان اين رفتار جز بدبختي و تيره روزي نتواند بود. اي خواب رفتگان ، اين كشور خانة شماست در اين كشور زن و فرزند داريد! اينجا پناهگاه شماست كه اگر از اينجا بيرون رويد در هيچ جا شما را نخواهند پذيرفت. هيچ جا روزي براي خود و خاندان خود نخواهيد يافت. شما اگر ميخواهيد وظيفة پدري را دربارة زنان و فرزندان خود بجا آوريد و آنان را از بيم و خطر آسوده گردانيد ، اگر ميخواهيد بوظيفة مردانگي عمل كنيد بايد اين پردة غفلت و بيباكي را بكنار اندازيد. بايد تكاني بخود دهيد و درپي چاره و تدبير باشيد.

بدانيد اي ايرانيان! شما را پراكندگي بيچاره و درمانده گردانيده. اگر ميخواهيد از درماندگي بيرون آييد راهش آنستكه دور و نزديك بما پيونديد و دست همدستي بسوي ما دراز كنيد بدانيد اي ايرانيان ما اين پرچم را براي همين باز كرده ايم. من روزنامه نويس نيستم. من و يارانم يك مقصد ديگري را دنبال ميكنيم. اين روزنامه نويسي و اين كوشش براي آن بوده كه در چنين روزي بتوانيم با همميهنان دست بهم دهيم و بياري خدا و در ساية همدستي كاري از پيش ببريم.

بدانيد اي ايرانيان! از كوششهاي تنها به تنها نتيجه بدست نيايد. از تدبيرهايي كه هر كس تنها براي رهايي خود كند سودي نباشد. در چنين هنگامهايي بايد همگي دست بهم داد و براي همگان كوشيد از اين راهست كه ميتوان بنتيجه اي رسيد. در ايران كسان چيزفهم و كاردان بسياردان بسيار است. ولي عيب اينجاست كه از هم پراكنده اند و هر كس بتنها چيزهايي مي انديشد و كاري از پيش نبرده در توي خشم و دلتنگي ميسوزد. اينان اگر همه يكي گردند بكارهاي نتيجه داري توانند برخاست.

در اينجا از موضوع جنگ گفتگو نميكنيم و مقصودم آن نيست كه ما در جنگ دخالت كنيم و يا نكنيم. اگر آلمانها بقفقاز بيايند و ايران در معرض تعرض و هجوم (هوايي يا زميني) باشد بيگفتگوست كه متفقين دفاع خواهند كرد. من در آن زمينه سخن نميرانم. سخن من از چيزهاي ديگرست. در اين كشور زندگاني بروي يك پاية استواري نيست و ما نيك ميدانيم كه با يك پيشامدي راهزنان و تاراجگران از هر سو سر خواهند برآورد ، و راهها بسته خواهد گرديد ، و خواربار ناياب خواهد شد. براي جلوگيري از اين نابساماني هاست كه بايد در انديشه باشيم. امروز براي جلوگيري تهية وسائل نمائيم. از آنسوي براي چنان روزي در شهرها پناهگاهها لازم است. بايد وسائل سفر و باربري با فراواني در دست باشد كه اگر نياز افتد براي نقل عدة انبوهي از خاندانها از جايي بجايي معطل نباشيم. اينها را هم ديگران آماده نخواهند گردانيد.

انبوهي از ايرانيان اين را عادت خود قرار داده كه از حال و پيشامد گله كنند و بنالند ولي هيچگاه در انديشة كوشش و چاره نباشند. اين نتيجة درسيست كه در سي سال گذشته از روزنامه ها آموخته اند. مي آيند مي نشينند و سر گفتگو را باز ميكنند ، و دردها و گرفتاريها را بتقرير مي آورند. ولي همينكه گفته ميشود كه بايد دست بهم داد و چاره اي كرد در آنجاست كه صد سستي از خود نشان ميدهند. در آنجاست كه آدم مي بيند اين بدبختها گله و ناله را ميخواهند و بهيچگونه كوششي تن در نخواهند داد.

روزي نيست كه من با يك چنين داستاني روبرو نگردم! روزي نيست كه چنين سستي و پستي را از بيشتر ايرانيان پديدار نيابم. همين امروز كسي بنزد من آمده بگله ميپردازد كه فلان بازرگان در فلانجا باقيمتهاي گزافي خواربار ميخرد و انبار ميكند و دانسته نيست اينها را براي كه ميخرد؟!. دانسته نيست چرا دولت جلوگيري نميكند؟!. آيا با اينحال آيندة زندگاني ما چه خواهد بود؟!.. از اينگونه گله ها فراوان ميكند و آنگاه از من درخواست ميكند كه اينها را در روزنامه بنويسيد. من ميگويم : بارها نوشته ايم و سودي نداده ، يگانه چاره آنست كه كسانيكه دلسوزي مينمايند اجتماع كنند و يك نيرويي پديد آورند و رشتة كارها را بدست گيرند. با يك حال نيمه شرمندگي مي گويد : " راست ميفرماييد. ولي براي اجتماع هم بايد كسي پيشرو باشد و مردم را بر سر خود گرد آورد". ميگويم : ديگر پيشرو چگونه بايد باشد؟!.. ششماه است ما اين روزنامه را آغاز كرده ايم و در اين مدت پياپي دعوت ميكنيم كه بياييد با ما همدست گرديد ، از دور و نزديك با ما همراهي كنيد ـ اينها را پياپي مي نويسيم و پياپي خطرهاي آينده را يادآوري ميكنيم. آيا اينها پيشروي نيست؟!.. مگر شما ميخواهيد كسي بخيابانها بيفتد و جار زند و يا بيكايك شما نامه نوشته دعوت نمايد؟!.. اينها را ميشنود و چون پاسخي پيدا نميكند سرش را پايين انداخته خاموش مي شود و پس از زماني برخاسته ميرود ـ مانند اين داستان بسيار است.

حقيقت آنست كه عقيده بقضا و قدر و دلبستگي بجبريگري عزم و ارادة اينها را كشته است. بدبختها تا خطر را در نزديكي خود نبينند بتكان نخواهند آمد و در چنان هنگامي نيز چاره دشوار خواهد گرديد.

بايد آشكاره بگويم : چنين مردمي شايستة زندگي نمي باشند. در چنين روزگاري كه توده ها سختترين نبردها ميكنند و مردان و زنان و پيران و جوانان دست بهم داده در آسمان و زمين ، در زير دريا و در روي آن جنگ و خونريزي ميكنند ، يكچنين مردم سست نهاد و بي اراده اي سرنوشتي جز لگدمالي در زير پا[ي] ديگران نتواند داشت. بايد اينها را آشكاره بگويم و حقايق را پوشيده ندارم.

بدانيد اي ايرانيان : شما سر كلافه را گم كرده ايد. بدانيد شما سر رشته را از دست داده ايد بدانيد شما از آيين طبيعت مستثني نخواهيد بود. بدانيد اگر تكاني بخود ندهيد و خردمندانه بچاره نكوشيد مقهور حوادث گرديده آسمان بر شما نخواهد گريست.

خودتان نيك انديشيد كه اگر جنگ باين كشور برسد و ايران ميدان هجومها[ي] هوايي و زميني گردد شما با اين بيسر و ساماني ، با اين پراكندگي ، با اين كينه ها و تفرقه ها ، با اين بيرحميها و سنگدليها بچه حالي افتيد؟.. با چه حوادثي روبرو گرديد؟.. پيشآمد شهريور ماه سال گذشته يك نمونة كوچكي بود و بياد بياوريد كه در نتيجة چند ساعت جنگ چه نابسامانيها پديد آمد؟.. چه سختيهايي رخ داد؟.. آن سرلشگران بودند كه با صد بيغيرتي عده هاي خود را رها كرده بگريختند ، آن كردان و شاهسونان و بويراحمديها بودند كه بيدرنگ بتاراج و راهزني پرداختند ، آن روستاييها بودند كه براه آهن ريخته ريلهايش كشيدند ، آن شوفرها كه در هر كجا كاميونها را در ميان راه گزارده خود جان بدر بردند. آن بازرگانان و بازاريان بودند كه بيدرنگ خواربار و كالا را در انبارها پنهان ساختند ـ هنوز فراموش نگرديده كه چه هنگامه اي بود.

كنون بينديشيد كه آينده چه خواهد بود؟.. بينديشيد و اين سستي و بي عزمي را كنار گزارده بياييد دست بهم دهيم و از امروز بچاره كوشيم. بياييد با جانفشاني و پاكدلي خود را براي حوادث آماده گردانيم. نگوييد كسي پيش نيفتاد نگوييد كسي ما را بهمدستي دعوت نكرد ، ما اينك پيش افتاده ايم و براي هرگونه كوشش و جانفشاني آماده ميباشيم ، ما اينك شما را دعوت ميكنيم.
(پرچم روزانه شماره هاي 157 و 158 پنجشنبه 8 و شنبه 10 مرداد ماه 1321)