پرچم باهماد آزادگان

178 ـ در آغاز سال 1391

سال 1390 کهنه گردید و سال نو دیگری آغاز شد. بدینسان نه تنها یکسال از عمر ما بلکه از فرصت ایرانیان برای رهایی از خودکامگی و بدبختیها نیز کاسته شد. ما امید داریم امسال تکانی بزرگ در اندیشه های ایرانیان پدید آید. با این امید است که می شاید نوروز را خجسته باد گوییم.

یکی از آرزوهای دیرینه‌ی ایرانیان دست یافتن به دموکراسی است. این بیگفتگوست که برای همگام گردیدن با مردم کشورهای دموکرات و پیشرفته‌ی جهان می باید اندیشه های غلط را کنار گزارده ، اندیشه های سازگار با دموکراسی را جانشین آنان گردانیم. اگر با اندیشه های پوسیده و زیان آور ، دموکراسی برپا شدنی بود می بایست در این صد و پنج سال این کار می شد.

از آنسو ، امروز بیپروایی به کشور و آینده بیشتر مردم را فراگرفته و هر دم بیم دچار شدن به سرگذشت عراقیها و پاکستانیها و افغانیها برای ایرانیان می رود. برخی گمان دارند سرنوشتی که برای آن کشورها پیش آمده برای ایرانیان پیش نخواهد آمد ولی دلیلی برای این اندیشه‌ی خام خود ندارند در جاییکه ما به رویدادهای جهان ـ از باستان زمان تاکنون ـ که می نگریم می بینیم این اصل همیشه در کار بوده و هست : « یک مردمی تا خود نیک نباشند از جهان نیکی نبینند». هم می دانیم که ناتوانی و درماندگی یک مردمی نتیجه‌ی بدی و نشان آلودگی خودشان است. درستی این دو اصل را خود در تاریخ کشورمان بارها آزموده ایم. امروز هم اگر چشم باز کرده به سرگذشت یکایک مردم جهان بنگریم بیگمان اعتبار این اصلها را تأیید خواهیم کرد.

این اصلها یا قانونها در گفتگو از مردمان و آینده‌ی ایشان همان اندازه معتبر است که قانونهای فیزیک و شیمی در گفتگو از خواص مواد و رفتار آنها.

این سخنان ـ افسوسمندانه ـ هنوز تازه و امروزی است :

« شما امروز بر سر يك دو راهي ايستاده ايد كه اختيار داريد هركدام را بپذيريد.

يكي آنكه بهمين حال كه هستيد باشيد : اين انديشه هاي پراكنده همچنان در مغزها باشد. از شعر و شاعري دست برنداريد ، كتابهاي سراپا زيان زمان مغول را پياپي چاپ كرده بيرون ريزند ، چهارده مذهب همچنانكه هست باشد ، اخلاق پست بحال خود بماند ، از هركسي زور ديديد گردن گزاريد و همه بخاموشي گراييد ، و اگر او رفت بيكبار زبان بزشتگويي باز كنيد ... پياپي حزبها سازيد ، و دسته ها ببنديد ، ‌و در راه خودنمايي و هوسبازي از گراييدن به بيگانگان هم خودداري ننماييد. يك جمله بگويم : تغييري در انديشه و رفتار و كردار خود ندهيد.

اين يك راه است و ميتوانيد آنرا پيش گيريد. ولي در اين صورت حالتان همين خواهد بود كه هست. گرفتار صد بدبختي خواهيد بود ، لگدمال بيگانگان خواهيد گرديد. اختيار زندگاني را در دست خود نخواهيد داشد. يك جمله بگويم : اين درماندگي و زبوني پايدار خواهد ماند و بلكه روز بروز سخت تر گرديده كم كم نوبت نابودي خواهد رسيد.

يك راه ديگر آنست كه اين حقايق را كه ما ياد مي كنيم و يكايك روشن مي گردانيم بپذيريم و هركسي در سهم خود بكار بندد و زشتيها را از خود دور گرداند و يك تبديلي در انديشه ها و خويها و رفتارها پديد آيد و زندگاني رنگ نويني گيرد. يكراه هم اينست.

اختيار با شماست كه كدام يكي از اينها را بپذيريد و پيش گيريد. اگر بخواهيد با همين حال باز مانيد چنانكه گفتم گرفتاريهاتان همين خواهد بود كه هست ، و شما بايد باينها رضايت دهيد و بيهوده بگله و ناله نپردازيد زيرا اين گرفتاريها يك حادثه‌ی تصادفي ، يا نتيجه‌ی قضا و قدر نيست بلكه نتيجه‌ی قطعي همان حال و رفتاريست كه داريد ، و ميخواهيد دست برنداريد.

يك بيچارگي كه من در شما مي بينم آنست كه نميخواهيد نيك بشويد ولي ميخواهيد از روزگار نيكي بينيد ميخواهيد در اين آلودگي ها بمانيد و هيچ كم نكنيد. ولي نتيجه‌ی آنها را كه در زبوني و زيردستيست درنيابيد. در اينجاست كه بايد گفت معني زندگي را نمي دانيد. در اينجاست كه بايد گفت : يكدسته كودكان چهل ساله و پنجاه ساله ايد.

اين كار كودكانست كه دست بآتش دراز ميكنند و چون سوزانيد بگريه مي افتند در جلو كندوي عسل ببازي پردازند و چون زنبورها بيرون ريختند و سرو روي ايشان را خستند بناله و فرياد برخيزند.

شما بخودتان بسيار مغروريد. من چون مي آزمايم مي بينم اين غرور و ناداني شما از اندازه گذشته زيرا امروز در حال آنكه از هر باره خوار و زبون مي باشيد و در توي بدبختي و درماندگي فرو رفته ايد باز حال خود را درك نمي كنيد. شما هر يكي خود را دانشمند مي شماريد هر سخني بميان آيد مي گوييد : « مگر ما اين را نميدانستيم» ولي من چون مي آزمايم مي بينم ، شما چيزهاي بسيار روشني را نمي دانيد.

شما از داستان « علت و معلول» ناآگاهيد و اين نميدانيد كه در اين جهان هرچيزي از يك علتي برميخيزد و تا آن علت از ميان نرود بحال خود خواهيد ماند. اين نميدانيد كه هر گرفتاري يا بيماري كه براي كسي يا توده اي رخ ميدهد از يك علتي برخاسته كه بايد آن را جست و شناخت و بچاره پرداخت. اين چراغ برق بالاي سر ما اگر اكنون خاموش گردد شايد كساني آن را تصادفي شمارند و بسخنان گله آميزي پردازند ولي يك اهل فن آنرا جز نتيجه‌ی يك علتي نخواهد شمرد و اينست جستجوي آن علت را كرده و بدست آورده و چاره خواهد كرد.

اين يك قاعده‌ی بزرگ همگانيست و بهمه چيز جاريست. ولي شما آنرا نميدانيد و اعتنا نداريد. بجاي آنكه آلودگيها را از خود دور گردانيد و بگرفتاريها از راهش چاره كنيد تنها بگله و ناله بس ميكنيد و يا بيخردانه اميدواريد كه ايران يك طلسمي دارد و كسي آنرا از دست شما نتواند گرفت.

شما از ناداني و بيچارگي هم زبوني و هم بدبختي را ميكشيد و هم بيهوده ناله و فرياد ميكنيد كه اين خود زيان ديگري ميباشد. شما بهر چيزي از آلودگيهاي خود نام فريبنده‌ی ديگري ميگزاريد. شعرهاي بيهوده سرودن ، و افسانه هاي بيخردانه بافتن را « ادبيات» مي ناميد كهنه بافندگيهاي يونان و روم را «فلسفه» مي خوانيد ، ببدآموزيهاي خانه برانداز صوفيگري « عرفان» نام مي دهيد ، آشفتن مغزهاي جوانان را « آموزش و پرورش» ياد ميكنيد ، گمراهيهاي پراكنده و كشاكشهاي بيهوده‌ی قرنهاي گذشته را « مذهب» مي شماريد ... بدينسان بهر يكي از آلودگيهاي خود عنوان ديگري ميدهيد و ما هر يكي را كه دنبال مي كنيم بهايهوي و ايستادگي مي پردازيد و با اينحال نيكي از جهان ميخواهيد. دوباره ميگويم : اين خود نشان درماندگي شماست.

دوباره ميگويم : شما يا چنانكه هستيد باشيد و تن باين خواري و زبوني دهيد و يا اگر رهايي ميخواهيد اين حقايق را از ما بپذيريد و هركسي تكاني بخود دهيد و هر كسي اين آلودگي ها را از خود دور گردانيد». (پرچم روزانه شماره‌ی 102)

از اینجاست که می گوییم اگر ایرانیان باز هم دست روی دست گزارند روزهای تیره ای را باید انتظار کشند. فرصتهای بسیاری در این صد و اندی سال پیش آمده که بیشتر آنها را از دست داده ایم. باید تا دیرتر نشده از گذشته و سرگذشت همسایگانمان درس گرفته بخود آییم و جلو غفلت را بگیریم. بگفته‌ی دانایی : آتش خانه را در بر گرفته و این دور از خرد است که بگوییم هنوز به اتاق من نرسیده تا در اندیشه‌ی آن باشم. باید هرچه زودتر ریشه‌ی دردها را شناخته و سرچشمه های بدبختی هامان را خشک گردانیم.

ما این پایگاه را برای چنین خواستی بنیاد گزاردیم. ما نه جویای نام و منتظر« تقریظ» ایم ، نه آنکه سود مالی از این راه برمی داریم. ما هیچ ادعایی نداریم. تنها این می خواهیم که این راه هرچه شناخته تر شود.

آن تکه هایی که گاهگاه از اندیشه‌ی خود می نویسیم ـ به باور و استنباط ما ـ با آموزاکهای پاکدینی سازگاری دارد و از شما خوانندگان که به این جستارها دلبستگی دارید نیز می خواهیم اگر لغزشی دیدید بیدرنگ ما را بیاگاهانید. آن تکه ها ـ همچون این سطرها ـ را برای آن می نویسیم که همبستگی میان نیازها و رخدادهای امروز با اندیشه های پاکدینی آشکارتر گردد تا خوانندگان بتوانند بهتر داوری کنند.

همه‌ی این کارها برای آنست که اندیشه های پاکدینی از محدودیت و ممنوعیتهایی که تاکنون داشته هرچه زود‌تر گذشته به گوشها برسد.

اینجا با هردو خواننده‌ی  دلبسته و تازه‌آشنا سخنی داریم. به دلبستگان می گوییم :

مبادا به دام این اندیشه‌ی غلط بیفتید که اینها چون همه حقایق است پس بنیروی خود پیش خواهد رفت و نیازی به کوشش کسی ندارد. این غلطترین و زیان آورترین باور است. اینها جز پندار نیست. کدام راه بوده که بی کوشش بجایی رسیده؟! این راه به کوشش و از خود گذشتگی نیکخواهان بسیاری نیاز دارد و هیچ روزی را نباید از دست داد. همچنانکه کسروی در زمان خود درباره‌ی روزنامه‌ی پرچم چنین می نویسد:

« چنانكه خوانندگان دانسته اند پرچم يك روزنامه اي كه تنها مقصودش پركردن ستونها باشد نيست. اين روزنامه براي پول پراكنده نميشود و ما از اين راه نان نميخوريم. پرچم براي يك مقصد بسيار بزرگيست كه بارها يادآوري كرده ايم. اگر بخواهيم مقاصد پرچم را در يك جمله بگنجانيم بايد بگوئيم : «نشرحقايق» (يا بفارسي : پراكندن راستيها) است.

اين مقصود پرچم است ولي در اين راه بهمدستي و ياري خوانندگان نياز سختي دارد. رابطه‌ی ما با خوانندگان پرچم آن نيست كه ما بنويسيم و آنان بخوانند و ما درپي پول گرفتن باشيم و آنان با پرداختن روزانه يك ريال در آرزوي وقت گذراني باشند. رابطه‌ي ما با خوانندگان رابطه‌ي همدستي و برادري بايد بود. ما در راه نجات اين توده ميكوشيم و بوسيله‌ی اين روزنامه يك رشته حقايق را نشر ميدهيم. خوانندگان بايد در اين باره ياوري نمايند ، بدينسان كه اين حقايق را خوانده نخست خود بپذيرند و آنگاه اينها را بكسان ديگري نيز برسانند و آنان را با اين حقايق آشنا گردانند».(پرچم روزانه شماره‌ی 84)
همچنانکه گفتیم ما در این راهی که گام برمی داریم هیچ چیز برای خود نمیخواهیم. امروز این پایگاه همان آرمان پرچم را دنبال میکند و بیگمان در این راه به یاری نیکخواهان و خردمندان نیاز سختی دارد.

از آنسو به خواننده‌ی تازه آشنا می گوییم مبادا گمان کنید که این رشته اندیشه ها ـ همچون دیگر اندیشه ها که فیلسوفان یا نویسندگانی پیش کشیده اند ـ تنها تراوشهای مغزی یک اندیشمند ایرانی بوده و همچنانکه آنها خواستاران و هوادارانی دارند و میانشان کشاکشها و رقابتهایی بوده و هست این نیز همچون یکی از آنهاست ، و همچنانکه از آنها جز نقشی بر کتاب نمانده و تنها گاهگاه به آنها ارجاعاتی می شود این نیز همانگونه است.

این باور بیکبار خطاست. اینها یک رشته اندیشه هایی نیست که تنها برای نقش بستن در کتابها نوشته شده باشد. اینها نتیجه‌ی پژوهشهای « میدانی» یک دانشمند دلسوز است که از یکسو با تیزبینی ویژه‌ی خود دردهای مردم را نیک دریافته و از سوی دیگر همچون یک راهنمای متعهد با بیباکی بیمانندی یک دم از پا ننشسته دریافتهایش را نشر کرده و هم در راه پیشرفت آنها بکوشش خستگی ناپذیری برخاسته. هم از اینروست که بدخواهان کشور از میان کوشندگان سیاسی آنزمان تنها خطر را از سوی او دیده به از میان برداشتنش کوشیدند غافل از اینکه جان او را توانند گرفت ولی نه جان اندیشه هایش را.

آن نوشته ها را پس از دهه ها که می خوانیم می بینیم همچنان نسخه‌ی دردهای امروزی ماست :

« ما در پرچم گفتگو از بيچارگي ايرانيها كرده گفته ايم : اين توده‌ی بيست مليوني چرا بدينسان خوار و زبونست؟!.. چرا هميشه لگدمالست؟!.. چرا همواره از حوادث شكست خورده بيرون مي آيد؟!.. اين رشته را دنبال كرده و گفته ايم : مايه‌ی بدبختي ايرانيان انديشه هاي پراكنده ايست كه در مغزها جا دارد. اين انديشه هاي پريشان و گمراهست كه اراده ها را سست و خردها را بيكاره ميگرداند و مردم را بدينسان درمانده و بدبخت ميسازد. سپس دليل آورده گفته ايم : سرچشمه‌ی كارهاي آدمي مغز اوست. مغز است كه بديگر عضوها فرمان ميدهد و آنها را بكار مي اندازد. از آنسوي مغز تابع انديشه هاييست كه در آن جا ميگيرد. اين انديشه هاست كه مغز را اداره ميكند.

پس از اين مقدمه گفته ايم باعث اينكه ايرانيها بدينسان سست اراده و بيچاره اند سخنان پراكنده‌ی ضد هم ميباشد و مثل آورده گفته ايم : در اين توده از يكسو سروده ميشود : « بجز از كشته ندروي» و از يكسو گفته ميشود : « كه بر من و تو در اختيار نگشاده» يا گفته ميشود : « گر زمين را به آسمان دوزي ندهندت زياده از روزي». امروز از يكسو ما ميخواهيم مردم را بكوشش واداريم و از يكسو كتابها پراست از تعليمات جبريگري. از يكسو ما ميگوئيم : بايد كوشيد و كشور خود را نگه داشت و از يكسو كتابها پراست از اينكه با كوشش بجائي نتوان رسيد : « بخت و دولت بكارداني نيست جز بتأييد آسماني نيست». از يكسو ما ميگوييم : بايد در انديشه‌ی نگهداري خاندانهاي خود باشيم و بايد خطرهاي احتمالي آينده را بديده گرفته درپي وسايل دفاع باشيم از سوي ديگر گوشها پراست با اين شعر و مانند آن : « اگر تيغ عالم بجنبد زجاي نبّرد رگي تا نخواهد خداي».

ميگوييم : آيا باور كردنيست كه اين همه سخنان كه بنام جبريگري و اختيار نداري گفته شده بي اثر بماند؟!.. آيا باور كردنيست كه سخناني كه ما بنام ميهن پرستي و كوشش مي نويسيم اثر خود را بكند ولي اينها نكند؟!..» (پست شماره‌ی 44)

« ولي بايد يك نكته را در اينجا روشن گردانيم و آن اينكه كار يك مردم يا يك توده تنها با گفتن و نوشتن و اظهار عقيده نمودن بجایي نميرسد. اين يكي از گمراهيهاي ايرانيانست كه تنها بگفتن و اظهار عقيده كردن بس ميكنند و اين نمي انديشند كه يك رشته انديشه هرچه نيك و سودمند باشد تا باجرا گزارده نشود نتيجه اي از آن در دست نخواهد بود و راه اجرا آنست كه يك دسته از مردان بافهم از پير و جوان دست بهم دهند و يك جمعيتي گردند و اراده ها را يكي سازند ، و آن وقت رشته‌ی كارها را بدست گرفته آن انديشه هاي بلند و سودمند را با دست خود اجرا گردانند.
اينست راه و جز اين نيست. »(پست شماره‌ی 62)

این نکته‌ی آخریست که از خوانندگان می خواهیم به آن پروای بیشتری کنند. باید از خود پرسید : آیا برای چه اینها را می خوانم و آیا براستی درپی نتیجه گرفتن هستم؟ آیا جز وقت گذرانی سودی از اینها بدست می آورم؟
آیا جز از راه همدستی و پاکدلانه کوشیدن می توان نتیجه از یک رشته اندیشه ها (هرچند سودمند) گرفت؟!