پرچم باهماد آزادگان

360 ـ چرا کسروی را کشتند؟! ـ 6

مهدی بازرگان در اواخر زندگانی در دوره‌ی جمهوری اسلامی پس از عمری تبلیغ شیعیگیری و تلاش برای مترقی نشان دادن کیش پدری ، زمانی که نتیجه‌ی باورها و کردارهایش را در جلو دیدگان خود می‌دیدید ، در کار خود سرگردان مانده بود تا آنجا که گفت ، هدف از بعثت انبیاء تنها دو چیز بوده : یکی خداپرستی و عبادت و دیگری پرداختن به آخرت. می‌خواست بگوید ، مذهب و آخوند را نباید در حکومت و قانون‌گزاری و امور دنیوی دخالت داد و دستورهایی که  در این زمینه در کیش پدری‌ هست باید کنار گزارد.
بر این واپسین گفته‌های او دو ایراد وارد است :
نخست اینکه ، چرا یک چنین کسی که تا این اندازه خام و ناآگاه بوده که زیان دستگاه آخوندی و قابل اجرا نبودن دستورهای مذهب پوسیده و باطل پدری را نمی‌فهمیده ، در سیاست و امور اجتماعی دخالت نموده تا در نتیجه‌ی آن کشور دچار چنین آسیبهایی گردد؟!. کسی که در امور اجتماعی و سیاست دخالت می‌کند ، چنین لغزشی که مایه‌ی پشیمانی گردد از او پذیرفته نمی‌باشد. دوم اینکه ، این گفته‌های آخری او نشان دهنده‌ی اینست که او هیچگاه معنی درست دین را بعنوان « شاهراه زندگی» که رستگاری و خرسندی آدمی در این جهان بسته بآنست ، آنچنان که کسروی بما یاد داده ، نشناخت.
اگر بخواهیم مقصود خود را روشن گردانیم ، باید بگوییم که انبوه مردم می‌پندارند که جز از مادیگری و بی‌دینی یا پایبندی به کیش پوسیده و باطل موروثی ، راه دیگری در زندگی ندارند. بدین معنی که برخی از مردم که به بیخردانه و زیانمند بودن کیش خود پی می‌برند و نمی‌توانند زیر بار دروغها و پندار‌بافیهای ملا و کشیش و خاخام بروند ، از آنسو منحرف گردیده و در کج‌راه مادیگری و بی‌دینی می‌افتند. بازرگان هم گویا دچار این سرگردانی شده بوده. از یکسو هوده‌های ناگوار اجرای کیش خود و قدرت یافتن ارتجاع را می‌دیده و از سوی دیگر ، نمیتوانسته مادیگری و بی‌دینی را بپذیرد. در این سرگردانی پیشنهاد او اینست که از دین تنها باید به خواندن نمازی و گرفتن روزه‌ای و رفتن زیارتی و خواندن دعایی و عبادتی بسنده کرد و دیگر بخشهای آن را کنار نهاد.
این درحالیست که دین برای زندگی و خرسندی و رستگاری آدمی در این جهان می‌باشد و این سخنان واپسین بازرگان هم لغزش و گمراهی دیگری از او و مانندگانش می‌باشد. ما برآنیم در میانه‌ی کوره‌راههای بی‌دینی و کیشهای زیانمند ، شاهراهی هست که همان «دین پاک» می‌باشد و اگر ما گوهر دین را بشناسیم و معنی درست آن را بدانیم ، از همه‌ی این سرگردانیها و گیجیها بیرون خواهیم آمد و خواهیم فهمید که خرافاتی نبودن و نبرد با ارتجاع ، مستلزم بیدینی و مادیگری نیست.
امروز هم کوشندگان سیاسی افزون بر گمراهیهای گذشته دچار گمراهیهای تازه‌ای می‌باشند. اکنون از سخنان نوی که جنبندگان سیاسی یافته‌اند ، اینست که دمکراسی بستگی به کیش و باور مردم ندارد. کلمه‌های تاریک و گنگ دیگری نیز همچون «جدایی دین از حکومت» ، «خصوصی بودن امر مذهب» ، «نافرمانی مدنی» و «فدرالیزم» ، بر سر زبانها افتاده و هیچ اندیشه‌ی روشنی درباره‌ی ریشه‌ی گرفتاریهای ایران و دیگر کشورهای اسلامی و همسایه‌ی ما و چاره‌ی آنها در میان مردم و کوشندگان سیاسی دیده نمی‌شود بلکه میتوان باور داشت که برخی از این کلمه‌ها همچون فدرالیزم از سوی بدخواهان ایران و برای از هم گسیختن شیرازه‌ی استقلال و تمامیت این کشور بر سر زبانها انداخته شده. برخی هم می‌پندارند با بدگویی و نبرد اشخاص با یکدیگر یا گله و ناله از حکومت و مانند اینها چیزی درست می‌گردد.   
برخی هم هنوز از کیش باطل و سرتاپا بت‌پرستی خود دست بردار نیستند و می‌خواهند همچنان خود را و دیگران را فریب دهند و بنام « قرائت جدید» ، پندارهای کیشی خود را بزک کرده و نگهدارند.
بسیاری از مردم هم دچار سرگردانی هستند و هنوز با یک نگاه سرسری و عامیانه به دشواریها می‌نگرند. مثلاً می‌پندارند اگر این دسته بجای آن دیگری در درون این نظام ، در انتخابات آنچنانی رشته‌ی اختیار را در دولت یا مجلس بدست گیرد و یا سازشی رخ دهد و کمپانیهای بیگانه در کشور سرمایه‌گزاری نمایند یا اگر ایران به سازمان جهانی تجارت بپیوندد ، اوضاع زندگی ایشان بهتر ‌گردد و گشایشی پدید ‌آید. درحالیکه همه این امید‌بستن‌ها ، بیجا و پوچ می‌باشد. بیگمان هیچکدام از اینها با حال کنونی ، نه تنها اوضاع زندگی آنها را بهتر نخواهد کرد ، بلکه بدتر از گذشته خواهد گردانید. باید اندیشه‌های خام و سرسری را کنار نهاد و به ریشه‌ها پرداخت و فریب تبلیغات بدخواهان را نخورد. باید دانست که جز با رنج و کوشش چیزی بدست نخواهد آمد. با گله‌گزاری و آرزوپروری و دست روی دست گزاردن تنها در منجلاب غفلت هرچه بیشتر فرو‌می‌رویم و با سرعتی که دیگر توده‌ها به پیش می‌تازند جبران در‌ماندگیها هر سال دشوارتر میگردد.
در زمینه‌های دین ، اقتصاد ، حقوق ، حکومت ، سیاست و فرهنگ و مانند اینها در این کشور هنوز اندیشه‌ها روشن نمی‌باشد. قوانین و سازمان اقتصادی ، آموزشی ، قضائی و سیاسی کشور یک چیز شتر‌گاو‌پلنگی است که نه میتوان گفت اسلامی است و نه دمکراسی و نه سرمایه‌داری و نه سوسیالیستی. این درحالیست که یک حزب یا دسته‌ی‌ سیاسی باید در این زمینه‌ها اندیشه و برنامه‌ی روشنی دارد. ما برآنیم که مکتب کسروی دربردارنده‌ی برنامه و حقایق استواری برای برانداختن ریشه‌ی گرفتاریهای این کشور است و می‌توان سازمان اقتصادی و فرهنگی و سیاسی و قضائی کشور را بر پایه‌ی آنها بنیاد گزارد ، آنچنان که کشور در راه پیشرفت افتد.
دیروز آنها که خود را استاد فن سیاست می‌پنداشتند ، سخنان کسروی را دست‌کم گرفته و آنها را خلاف سیاست و ساده‌انگارانه می‌خواندند ، ولی گذشت روزگار پوچ‌مغزی و ساده‌انگار بودن خود آنها را نشان داد. امروز که نتیجه‌ی بی‌پروایی به راهنماییهای کسروی در جلو چشم همگانست ، باید از لغزشهای گذشته پند گرفت ، ریشه‌ی گرفتاریها را شناخت و چاره‌ی آنها را دانست و در یک راه راستی گام برداشت. سخنان کسروی چون از بنیادها سخن می‌راند همچون پایه‌ی‌ دانشها همیشگی است و ایرانیان درمان دردهای خود را در آنها خواهند یافت.
از آنجا که گذشت روزگار و رویدادهای این هفتاد‌سال ایران و جهان ، بر درستی اندیشه‌های کسروی و بجا بودن هشدارهای او ، گواهی داده‌اند ، پس بیاییم نوشته‌های کسروی را با باریک‌بینی بخوانیم و بفهمیم و بداوری خرد بسپاریم و اگر آنها را راست یافتیم ، بکارشان ببندیم. نخست به نیک گردانیدن خود کوشیم و آنگاه برای نیکی کشور و توده در راه درست آن بکوشیم تا نیروی خود و سرمایه‌های کشور را با گام زدن در کوره‌راههای سنگلاخ که پیشتر هم آزموده شده‌اند ، هدر نگردانیم.
پایان