پرچم باهماد آزادگان

67 ـ خواهشمنديم جلو ياوه گويان را بگيريد

در اين چند روز نامه هايي از شهرستانها رسيده و از من مي پرسند : بهر چه ادارة تبليغات اجازه ميدهد كه در راديو تعرض بپرچم و نوشته هايش كنند و كنايه بزنند؟!. از يك ادارة دولتي چه سزاست؟!. اساساً تعرض و كنايه يعني چه؟! ... همه ميدانند كه ما با شاعران بيهوده گو دشمنيم و دشمني خود را با دليلهاي بسيار آشكاره نوشته ايم. همين امسال بود كه چند گفتاري دربارة شعر و نيك و بد آن نوشتيم. سپس گفتارهايي دربارة خراباتيان ـ كه خيام و حافظ از ايشانند ـ نوشته زيان بدآموزيهاي آنها را با دليلهايي از شعرهاشان روشن گردانيديم. باز هم با آواز بلندي ميگوييم : اينها از كوردروني ، جهان باين آراستگي و شگفتي را هيچ و پوچ پنداشته اند ، از گستاخي و بيفرهنگي بجنگ آفريدگار رفته و ايرادها بآفرينش گرفته اند ، از بيخردي چنين دستور داده اند كه بايد انديشة گذشته نكرد و دربند آينده نبود و تنها دم را غنيمت دانست و زندگاني را با مستي و بي پروايي بسر برد.
 اينها چيزهاييست كه خودشان پياپي در شعرهاشان تكرار ميكنند و درخور انكار يا تأويل هم نيست.

باز هم با آواز بلند ميگويم : اين دو شاعر ـ و همچنين سعدي ـ پافشاري بسيار دربارة جبريگري نموده اند و سراپاي اشعارشان پر است از اينكه ما در اينجهان اختياري نداريم و از كوشش و تلاش نتيجه اي نتواند بود. و اين خود زيانمندترين بدآموزيهاست.

باز هم بآواز بلند ميگوييم : يكي از انگيزه هاي درماندگي و بدبختي ايرانيان اين شعرها بوده كه در دلهاي انبوه مردم جا گرفته و غيرت و عزم را سست گردانيده است.

ما اينها را با آواز بلند ميگوييم ، و اگر كسي را پاسخي هست با زبان ادب بنويسد و بچاپ رساند تا ما نيز بدانيم. بنويسد كه اين جبريگري يا بدآموزيهاي ديگري كه باين شاعران نسبت ميدهيم دروغ است ، ‌يا دروغ نيست ولي اينها بد نمي باشد. يك چنين پاسخي نويسد نه آنكه بتعرض و كنايه بجمله هاي بي فرهنگانه پردازد.

چنانكه مي نويسند ، گويا شب سه شنبه دهم شهريور گوينده اي در راديو كه نميدانيم كيست در سخنراني خود چنين گفته است : " كسانيكه گستاخانه بشعرا حمله ميكنند نادانند". اين سخن در راديوي دولتي گفته شده ـ با چشم پوشي از كه بودن گوينده اش ـ من بپاسخ نمي پردازم. وگرنه معني نادان را باو مي فهمانيدم ، مي فهمانيدم كه نادان كسيست كه زيان اين شعرها را نداند ، نادان كسيست كه تنها يك عبارت « مفاخر ملي» را ياد بگيرد و پس از آن دربند هيچ چيز نباشد ، نادان كسيست كه زيان آشكار گلستان سعدي را باخلاق و عفت جوانان در نيابد ، بالاخره نادان كسيست كه در برابر آن دليلها بچنين جملة دم بريده اي پردازد.

بهرحال ما چون از آغاز اين روزنامه با ادارة تبليغات رابطة نيكي داشته ايم و هميشه از آن اداره كمك و پشتيباني ديده ايم ، نمي خواهيم آن رابطه را از دست دهيم و اينست خواهشمنديم كه جلو اين ياوه گويان را بگيرند. راديو جاي ياوه گويي اين و آن نيست. نيز خواهشمنديم يك تغييري در شعرهاييكه در راديو خوانده ميشود بدهند ، كه ديگر شعرهاي غيرت كش همچون :

بيا كه قصر امل سخت سست بنياد است      بيار باده كه بنياد عمر بر باد است

يا همچون :

هر كه در بحر قلزم است غريق      چه تفاوت بود ز توفانش

و مانند اينها بگوش جوانان خوانده نشود. امروز جاي اين شعرها نيست. امروز روزي است كه دفاع قهرمانانة استالينگراد ميرود كه بايد هر كس از شنيدن داستان آن خونش بجوش آيد. بهتر است راديوي ايران بجاي بسيار چيزهاي ناسودمند ديگر ، هر شب مقداري از جانفشاني هاي سربازان روس در سباستوپول و استالينگراد و ديگر جبهه ها شرح دهد.

امروز هر توده اي نياز دارد كه مردان و زنان آنرا بغيرت و كوشش وادارند و بايستادگي در برابر سختي هاي زندگاني دلير گردانند ، نه اينكه با خواندن شعرهاي قلندرانة غيرت كش زمان مغول بسستي و تنبليش بيفزايند و بازماندة حس و غيرتش را نيز از دستش بگيرند. اگر امروز كسي بپرسد : از اين شعرهاي قلندرانه چه نتيجه ميخواهيد نميدانم ادارة راديو چه پاسخي بآن خواهد داد؟! ... چه نتيجه اي از اين شعرها منظور است كه بدينسان پافشاري بخواندن آنها ميرود؟! ... خواهشمنديم باين نيز توجهي كنند.

هواداري از فردوسي

در مقالة شماره 187 روزنامة پرچم بانو احترام در طي مقاله اي كه نگاشته بودند از بزرگترين مردان ما خرده گرفته و در نامه اش مينگارد چرا فردوسي گفته است :

زن و اژدها هر دو در خاك به      جهان پاك از اين هر دو ناپاك به

بانو محترم ، خوب بود پيش از اينكه قلم در دست گرفته و چنين مقاله اي را بنويسيد تمام قسمتي را كه اين شعر در آن گنجانيده شده بود مطالعه ميكرديد آنوقت مي فهميدند كه فردوسي بزناني كه فرزندان غيور براي ميهن آماده ميكنند بمادراني كه فرزنداني چون خود فردوسي بار ميآورند چنين شعري را نسروده است آن مرد براي بانواني اين شعر را سروده كه اكنون ميهن ما بوسيله آنان آلوده شده است براي زناني اين شعر را گفته كه اكنون ما را بسمت نيستي سوق ميدهند اين زنان مادران زهرآلود و اژدهاي پر زياني اند كه يك جامعه را ننگ آلود ميكنند اين زنان كه در داستان سودابة فردوسي رفته بجاي در خاك رفتن بايد آنها را سوزاند فردوسي براي زنان ناجنس اين شعر را سروده چنانكه گويد :

بگيتي بجز پارسا زن مجوي         زن بدكنش خواري آرد بروي

زن و اژدها هر دو در خاك نه      جهان پاك از اين هر دو ناپاك به

و براي مادراني كه فرزندان با تربيت بجامعه تحويل ميدهند چنين گويد :

هزار آفرين باد بر آن باب و مام      كه فرزند آرد چنين خوشخرام

خانم محترم شما از كسي خرده گرفته ايد كه ما از نام او افتخار ميكنيم شعرهاي اين مرد تمام نيكوست آيا درشعرهاي او لفظ ركيكي يافته ايد همانطور كه در باب پنجم گلستان ديده ايد؟ آيا شعرهاي اين مرد خون را در رگ هر ايراني بجوش نمي آورد؟

اين شاعر برعكس تمام شعرا كه مردم را بخانقاه و خرابات و بخوردن مي دعوت ميكردند مردم را بميهن دوستي و زنده كردن آن و كوبيدن سر دشمنان و بزرگ كردن نام مقدس ايران دعوت ميكند او بايرانيان چنين ياد ميدهد كه بگويند :

هنر نزد ايرانيانست و بس      ندادند شير ژيان را بكس

منهم مثل شما از شعرايي چون حافظ و خيام و سعدي و ديگران بدبينم ولي نه از فردوسي هرگاه بقسمت هاي لر نشين مسافرتي نموده باشيد مي بينيد كه برعكس شهرها بغير از كتاب شاهنامه كتاب ديگري در دست ندارند و كتابهاي خراباتيان و صوفيان بي دين در آنجا نفوذي ندارد آنها وقتي شاهنامه ميخوانند خون در رگشان جوش آمده و براي ميهن خود حاضر هر گونه فداكاري مي باشند البته خودتان تصديق خواهيد كرد كه براي دفاع از دشمنان و در راه ميهن جان دادن كوهستانيها از شهري ها جلوند.

هر ايراني هنگاميكه شاهنامه ميخواند خون در عروقش بجوش مي آيد و در ميدان نبرد با دشمن خيره سر چيره ميگردد شاهنامه نمايندة خون پاك ماست شاهنامه حاكي روح پاك ايراني است بدبختانه وزارت فرهنگ عطف توجهي بشاهنامه نكرده و بجاي اينكه اينگونه كتب را در دسترس دانش آموزان قرار دهند كتاب گلستان و حافظ را در مدارس جزو علوم ادبيه قرار ميدهند.

ما راجع باين قسمت چيزي نميگويم و از آقاي كسروي خواهانيم كه راجع باين قسمت داوري عادلانه كرده خوب و بد اين مرد را متذكر شوند.

علي كاظم بهبهاني ـ اهواز

پرچم ـ ما نيز خود از فردوسي هواداري مي نماييم و او را بپاي سعدي و حافظ و خيام و مولوي و ديگران نمي بريم. فردوسي هم بزبان ايراني نيكي بزرگي انجام داده و هم در شعرهايش سخنان زشتي از قبيل بيفرهنگي هاي سعدي و حافظ و ديگران ديده نميشود در نامة بانو احترام نيز نامي از فردوسي نبوده. آن بانو شعر را نقل كرده و خرده گرفته بي آنكه نام گوينده اش در ميان باشد ولي هرچه هست اين شعر چه از فردوسي باشد و چه از ديگري بد افتاده و درخور نكوهش است. اينكه گفته ميشود مقصودش زنان بدكاره مي باشد يك گزارشيست ( تأويل). ظاهر عبارت در بارة همه زنانست اين ايراد بر فردوسي وارد است كه چرا چنين گفته؟! چرا نگفته زن بدكنش؟! اگر بگويند وزن شعر بهم ميخورد ميگوييم اين خود ايراد بزرگتريست كه كسي براي درست شدن وزن شعر بچنين جمله اي زبان باز كند. از آنسوي زن بدكنش با مرد بدكنش چه جدايي دارد؟!. چرا بايد تنها از زن بدكنش بد گويد؟!. هرچه هست اين لغزش از فردوسي بوده و شعر بسيار بديست كه بايد از زبانها افتد و فراموش گردد. زنان مادران و خواهران و همسران و دختران مايند و چه جاي نكوهش و بدگوييست. بفردوسي بد نبايد گفت ولي اين شعرش را از ميان بايد برد ، نه هرچه فردوسي گفته نيكوست.
(پرچم روزانه شمارة 200 شنبه 4 مهرماه 1321)

دفاع از فردوسي

آقاي كسروي

اعتراض بانو احترام به بيت معروف :

زن و اژدها هر دو بر خاك به      از اين هر دو ناپاك جهان پاك به

در شمارة 187 و پاسخ آقاي علي كاظم بهبهاني و داوري شما در شمارة 200 نامة گرامي پرچم اينجانب را بنوشتن اين مختصر وادار نمود. گرچه آنچه بخامة تواناي دارندة پرچم نوشته مي شود عين حقيقت و شايستة پذيرفتن است ولي اشتباهي دربارة شادروان فردوسي شده كه روا نديدم اين بزرگوار زير تهمت لغزش واقع گردد چه اين پاكمرد ايراني خدمات شاياني انجام داده كه قابل تقديس است از جمله تزريق شجاعت است بمردم ايران. شادروان محمدتقي خان پسيان در ضمن يك نامه بيكي از دوستان خود راجع به نبرديكه در جنگ جهانگير گذشته در بيدسرخ همدان با سپاه تزار نموده و آنان را درهم شكسته بود مي نويسد :

در اين جنگ نيروي من عبارت از سيصد (يا پانصد) سوار و اسلحة من شاهنامه بود. ببينيد شاهنامه براي مردان جنگي چه تأثيري دارد. خود داوري فرماييد بگفتة آقاي علي كاظم بهبهاني شهامت ايلات نتيجة نفوذ شاهنامه است تنها بايد آنان را فهماند كه شهامت در راه حفظ ميهن و هم ميهنان مستحسن است نه دربارة برادركشي و غارت هم ميهنان و اين اصل مسلم هم وظيفة بزرگان قوم و رجال كشور است كه متأسفانه بديدة لاقيدي مي نگرند. اما اشتباه اين است كه شعر بالا كه مورد اعتراض بانو احترام واقع شده از عقيدة فردوسي نيست بلكه نقل قول كرده مي گويد :

چنين گفت شاه جهان كيقباد      كه نفرين بد بر زن نيك باد

زن و اژدها هر دو در خاك به      جهان پاك از اين هر دو ناپاك به

پس دانسته شد نقل قول از ديگري است اما باور خودش دربارة زنان با اين بيت دانسته مي شود :

زنان را بس است اين هنر(؟)      نشينند و زايند شيران نر

بنابراين دربارة زنان لغزشي از او سر نزده است و نسبت بزنان بدبين نبوده است و بمقام آنان توهين ننموده است. باري اين مردم بزرگ قابل تقديس است كه برخلاف شعراي ديگر كه مردم را بتنبلي و بيغيرتي دعوت نموده اند او بشجاعت ، پاكدامني عزت نفس ، خداپرستي ، دانش آموزي ترغيب نموده است. از يادآوري اين اشتباه پوزش مي خواهم.

اهواز ـ ي فريد

پرچم ـ اين دفاع آقاي فريد از فردوسي بجاست و رنجيدگي بانوان را از فردوسي كم تواند گردانيد ولي چنانكه گفته ايم بايد از هر گونه شعر يا جمله اي كه بعربي يا بفارسي در نكوهش از بانوان گفته شده چشم پوشيد و آنها را از يادها بيرون گردانيد.
(پرچم روزانه شمارة 205 سه شنبه 14 مهرماه 1321)

پرسش و پاسخ

آقاي بهشتي از مازندران مي پرسند : شما به شاعران نكوهش مي كنيد كه گفته اند : پرواي گذشته و آينده نكنيد و دمي را كه در آنيد غنيمت شماريد ، در حاليكه امام علي بن ابيطالب نيز فرموده :

مافات مضي و ماسيأتيك فاين      قم فاغتنم الفرصـة بين العدمين

اگر كساني ايراد گرفتند پاسخ اين چيست؟.

مي گوييم : دليلي نيست كه اين شعر از امام علي بن ابيطالب باشد. آن ديواني كه بنام آن امام پراكنده شده ساخته است. زيرا بسياري از شعرهاي آن در ديوانهاي ديگران ديده شده و آنگاه برخي شعرهاي ركيك و بيمعنايي نيز در آن هست از قبيل :

افلح من كان له مزخه      بزخها ثم نيام الفخه

از اين گذشته آن شعر بالايي معنايش با گفته هاي شاعران يكي نيست. اين مي گويد : گذشته از دستت رفته و آينده نيز نيامده پس دمي را كه در آني فرصت شمار و نمي گويد كه پرواي گذشته و آينده نكن. نمي گويد دمي را كه در آني با مستي و خوشي بگذران ، فرق در ميانه بسيار است.

اينكه كسي بگويد : « پرواي گذشته و آينده نكن و دم را غنيمت دانسته با مستي و خوشي بگذران» يك سخني بسيار بيمعني و يك بدآموزي بسيار زيانمنديست و چنين گفته اي را با هيچ بهانه اي نيك نتوان شمرد و با هيچ دستاويزي از بديش چشم نتوان پوشيد.

گروندگان دروغي

بخامة آقاي نيري از دامغان

آقاي كسروي در دو سه شب كه احياء بود و گروندگان بعضي كيشها در مساجد بشب زنده داري و خواندن دعا و نماز و قرآن و گوش كردن روضه و گريه و زاري مشغول بودند من در خانه نشسته از يكطرف در كار اينها فكر و از طرفي نوشته هاي شما را مطالعه مي كردم زيرا حقايق را در اينجا سراغ داشتم.

باور كنيد از وقتي كه با شما و نوشته هاي شما آشنا شده ام اولاً بكلي رشتة علاقه ام از ساير نوشته ها و كتابها بريده و ثانياً بكارهايي كه مي بينم و ميدانم صورت دارد ولي حقيقت ندارد نپرداخته ام و خود نبايستي پردازم فقط پارسال محرم كه مردم را در اين خانه و آنخانه جمع ميديدم در چند مجلس روضه خواني حاضر شدم آنهم براي آشنا ساختن جمعيت بحقايق. من روضه خوان نبوده و هيچگاه در چنين مجالسي سخن نگفته بودم ولي وظيفة خود دانستم پاره اي از حقايقي را كه در پيمان و راه رستگاري خوانده بودم براي جمعيت بگويم اينبود كه چند شب رفتم و سخناني گفتم و حقايقي را براي آنها روشن ساختم. همة چشمها بمن دوخته شده بود كه روضه خوانها چه ميگويند و من چه مي گويم و چرا اين راستيها تا بحال پوشيده و مكتوم بوده و يا اگر كسي مي دانسته چرا باز نمي گفته و از نهفتن اين حقايق چه نظري داشته و هنوز هم كه هنوز است چه نظري دارند؟

اين روضه خوانيها و شب زنده داريها جز رويه كاري نبوده و هيچكس در باطن امر حاضر نيست پا بروي حقايق و راستي نگذارد يا گلوي انصاف و جوانمردي را چون غولان نفشارد. هر كس در هر كسب و كاري كه هست مي كوشد مقصود بزرگ خود را كه عبارت از مال اندوزي باشد ولو از راه مردم آزاري بحد كمال انجام دهد و ضمناً شبها يا روزها در چنين مجالسي نيز رفته سر و سينه كوبد و براي شهادت شهداء (كه اگر حاليه زنده بودند خودش با كمال وقاحت و جسارت آنها را مي كشت مثل اينكه در كشتن همنوع خود جد وافي و سعي كافي مبذول مي دارد) اشك افشاند.

مثلاً همان محتكر گرانفروش كه از يكسو سود خود را در بالا بردن بهاي جنس و نيستي همجنسان خود تشخيص داده و شب و روز چون زالو مشغول مكيدن خون مردم است در سوي ديگر مسجد تعمير مي كند ـ حسينيه مي سازدـ براي خرج شبهاي احياء پول ميدهد. مجلس روضه خواني دائر و هر شبي مثلاً 20 تومان پول قند و چاي و روضه خوان مي دهد بقول سركار آيا اينها جز اينست كه راه زندگي دانسته نيست و معني دين روشن نمي باشد. من وقتي كه اينها را مي بينم ميسوزم و آتش مي گيرم ك اين چگونه رفتاري است.

اين شخص اگر هواخواه مظلومان شهيد مي باشد و درماتمشان مي گريد و دست به پيشاني ميگزارد ، اگر خانة خدا تعمير مي كند ديگر چرا بندگان خدا را خانه خراب مي كند و يا براي چه بچه هاي معصوم همنوع خود را از گراني و گرسنگي در منگنة جور و جفا گزاشته مي كشد ، او كه يك قدم در راه دستورهاي قرآن برنمي دارد چرا روزي چند حزب قرآن مي خواند[؟]

او كه شب و روز در جمع مال مي كوشد و مردم را لخت و بينوا مي كند از اينكه يك يا چند شب بگروهي چاي و غليان دهد چه سودي خواهد برد ، آيا باين وسيله خدا را مي خواهد فريب دهد و يا مردم ساده لوح را گول زند؟

پارسال زمستان در يك ده يك فرسنگي شهر بچة خردسالي كه مادرش از بينوايي و نبودن كار براي گدايي بشهر آمده بود بعلت خوردن جو بريان كرده تركيد و مرد و وقتي زنك بده برگشت بچة خود را دفن شده يافت.

اي مسلمانان ، اي مسجد تعمير كنان ، اي حسينيه سازان و اي شب زنده داران باين چه مي گوييد شما كه بحال شيرخوار كربلا پس از صدها سال گريه و ندبه مي كنيد براي اين كودك كه بدست خودتان كشته شده چرا نمي گرييد ـ در بيگناهي بين اين كودك و آن كودك چه فرق است[؟]

در ده ديگر كه 7 فرسنگي شهر بود يك عائلة ندار چند شبانه روز با خوردن پنبه دانة برشته شده بسر بردند (خدا مرگم دهد كه امسال هنوز زمستان نشده و موقع فراواني خواربار است عده اي از همنوعان ما در لار و جهرم و غيره با هستة خرما و دندان زدن باستخوان روي زباله ها سد جوع ميكنند).

اي مستان بادة ثروت ، اي سران قوم از طريق ستمگري ، اي ملاكين بي انصاف و اي چيزداران خدانشناس و اي كسانيكه آقاي كسروي را كه مي گويد همه در گمراهي هستيد و راه درست زندگاني را نمي دانيد ، معني ثروت و راه بكار بردن و پيدا كردن آن را بلد نيستيد ، تخطئه مي كنيد ـ باينها چه مي گوييد زنده ايد يا مرده سر برآريد و جواب گوييد. اگر باور نداريد آن طفل و آن عائله را با اسم و رسم معرفي كنم تا كلاهتان را بالاتر بگذاريد. اين دو فقره را كه نوشتم من ديده و مي دانم بسا هست كه من نمي شناسم و نمي دانم و بسا هست كه مي ميرند و كسي نمي فهمد كي مردند و چرا مردند يا از آبروداري در كنج خانه نشسته خون مي خورند و جان مي كنند. اگر مي گوييد بروند كار كنند مي گويم اي بيدردان كو كار كدام كار؟ شما بايد براي توده تهية كار كنيد كه نمي كنيد. اينها يكمشت لات و لوت و بدون سرمايه ، آيا مي گوييد كارخانة بافندگي و ريسندگي وارد كنند يا دستگاه قاليبافي راه بيندازند؟ با دست خالي و شكم گرسنه چكار مي توانند كرد[؟] گرفتم كه ببعضي از آنها خود شما خرده كارهاي خصوصي و شخصي رجوع كرديد با مزد مثلاً روزي 5 ريال و جو خرواري 600 و گندم خرواري يكهزار و چند صد ريال و برنجي فلان قيمت كه آنهم فقط نرخش را مي شنوند و عملاً براي آنها در دسترس نيست با چند تن عائله چگونه زندگي كنند ـ دارو و لباس و سوخت و ساير دربايستهاي زندگاني آنها از چه راهي بايد تأمين شود زيرا اين اجناس نيز در انحصار گرانفروشي شماست؟

اينها را كه مي نويسم دلم آتش گرفته و در اعصابم ارتعاشي پديد آمده نمي دانم فايدة اين نوشتن ها چيست؟ كه مي خواند؟ كه گوش مي دهد؟ كه عمل مي كند؟ اينها بكدام سخن راست عمل مي كنند كه بحرفهاي من ترتيب اثر دهند[؟] ماتم و مبهوت كه سرانجامِ اين كشور و توده چه خواهد بود و آتش اين ظلمها بالاخره تا كجا زبانه خواهد كشيد. بقول شما (اگر راه و رسم اين است سرانجام اين توده جز نيستي و نابودي نخواهد بود) اين چه مذهب و مسلك است! اينها خدا را مي پرستند يا پول و ثروت را؟! بچه چيزي جز سود آني خود علاقه دارند؟ كيسة حرص اينها كي پر خواهد شد؟ كمر آز اينها كي خواهد شكست؟ روضه خواهي با اين كيفيت يعني چه؟ تعمير مسجد و حسينيه با اين روش چه معني دارد؟ گرييدن و گريانيدن تاكنون چه دردي را دوا كرده كه حالا و بعد از اين بكند!

در شب اول ماه رمضان كه در انجمن خيريه بودم سخن از ديدن و ناديدن ماه نو بميان آمد درست يكساعت در اطراف آن مذاكره شد يكي گفت ديده ام ديگري گفت اشتباه كرده ايد آن ستاره بوده سومي گفت جمعيت قليلي ديده اند چهارمي گفت فلاني كه مورد وثوق است و در اين انجمن نيست مي گويند ديده از او بايد پرسيد رفتند او را بياورند تا حضوراً گواهي دهد و كار آسان شود اتفاقاً منزل نبود.

خلاصه نزديك بود امر مهمي فوت شود و فرشته ها از آسمان خون ببارند و بر خونهاي صحنة جنگ دنيا بيفزايند. آري فوت يكروز روزه براي يكنفر ديندار چيز كوچكي نبود كه از آن صرف نظر شود مرا از اين سخنان كه جز سوراخ دعا گم كردن نبود خنده گرفت برخاسته گفتم اي آقايان مطلب اساسي ما بر سر جمع آوري اعانه براي بينوايان و تهية كار براي آنان بود در اطراف ماه كه در آسمان است و هيچ ربطي بزندگاني زميني ما ندارد چه اندازه صحبت مي كنيد گيرم كه امشب شب اول ماه باشد يا نباشد چه گره از كار فروبستة مردم باز خواهد شد؟ شما آيا واقعاً در همة امور ديني خود اينطور موشكافي مي كنيد آيا در خمس و زكات دادن باين اندازه پافشاري داريد؟ آيا در حفظ مال صغير ولو برادرتان باشد اينطور جديت و رسيدگي بخرج مي دهيد؟! نه بخدا اين حرفها را چون مفت است و بحالتان ضرري ندارد و چيزي دربارة آن نبايد بدهيد باين رواني از دهن بيرون ميريزيد و از طرفي فلسفة روزه را كه دادن غذاي يك وهلة خود بمسكينان باشد پاك از ياد برده ايد و اگر هم بحسب ظاهر با اين دست لقمه اي بدهيد با دست ديگر بعنوان هاي مختلف حاضريد جامه از تن مسكينان بدر آوريد و تاس و پلاسشان را بگرو كشيد.

و الا چه پيش آمده كه شما روز بروز چاق شده و آنها لاغر شده اند باغي را كه پارسال در دست آنها بوده امروز شما داريد خانة آنها كه در بيع بشرط شما است. مس ايشان است كه در مطبخ شما يافت مي شود يعني آنها از عدم احتياج و در حال ارزاني و فراواني اينها را فروخته اند؟ يا شما خداي نكرده اجحافي كرده ايد. بالاخره اين را اگر نمي دانيد بدانيد همانطوري كه خندق ها در اثر ساختن حصارها و قلعه ها پديد آمده همانطور راز دارايي شما و نداري آنها است. اگر شما را در كسب و كار خود انصاف مي بوده و خدا را در نظر مي داشته ايد و اگر كسب را از نظر گردانيدن چرخ زندگي ميكرده ايد نه مال اندوزي و كيسه پركني ، پستي و بلندي زندگاني شما و آنها بدين پايه نمي رسيده كه امروز مستحق اعانه و كمك شما باشند. اين بدان مي ماند كه كلاه كسي را بردارند و باز بنام انعام و عيدي به وي سپارند. مگر اندك اندك مردم را بي پايه و مايه كردن كلاه برداري نيست؟ مگر كلاه برداري حتماً بايد يك رقم گنده بوده و در عدليه مطرح باشد؟ اگر اينها كلاه برداري نيست پس كلاه برداري چيست؟ پناه مي برم بخدا كه اينها خدا را بازيچه پنداشته اند ، شهيدان را مسخره كرده اند قرآن را كه كتاب آسماني است از موش و گربة عبيد زاكاني پست تر گردانيده اند. آخر خواندن قرآن از سر نفهمي و عمل نكردن بدستورات آن با خواندن گرامر و كتاب لكتور لانگاژ فرانسه چه فرق دارد؟ كي از نفهمي و بيخردي بجايي رسيده كه ما برسيم؟ صدها سال كه قرآن را بدين نمط خوانديم بكجا رسيديم كه حالا برسيم؟

مرد نادان دين را آش شله قلمكار مي داند ـ وضو مي سازد ـ قرآن مي خواند ـ روزه مي گيرد ـ نماز مي گذارد در مقابل قمار هم مي كند ـ شراب هم ميخورد ـ مال صغير و كبير را هم مي بلعد دست خطا بناموس اين و آن هم دراز مي كند و اگر از او بپرسيد اين چه رويه است مي گويد آنجا بجاي خود و اينجا بجاي خود من اوامر خداوند را اطاعت كرده و ضمناً نواهي او را نيز بعضي انجام داده ام خداوند در روز قيامت هر دو را در ميزان عدل خود سنجيده بديها را مي بخشايد و بخوبي ها پاداش مي دهد خدا عادل است خدا كريم است خدا رحيم است. وقتي از زبان اينان يك رباعي سروده ام كه اينك در اينجا مي آوريم :

مي خوردن من بجاي خود امر غلط      هم مال صغير خوردن و جور و سخط

اينها همه شسته گردد و پاك شود          در آب فرو روم چو مانندة بط

پرچم : باين گفته هاي پرمغز نويسندة جوان يك نكته اي را بايد افزود و آن اينكه گراييدن اين آزمندان و بدنهادان بمذهب و باعمال آن لازمة همان آزمندي و بدنهاديشان مي باشد. چگونگي آنست اينها كه از روي بدنهادي [و] آزمندي انبارداري مي كنند ، گرانفروشي مي كنند ، از هيچ تقلبي دريغ نمي گويند ، بهيچ بينوايي ترحم نمي نمايند و خانه هاي مردم را ويران ساخته براي خود پول مي اندوزند ، و از آنسو پرواي كشور و قانون و ميهن پرستي ندارند و كمترين اعتنايي باين چيزها نمي كنند ، اين قهريست كه گاهي يك نكوهشي از درون خود در قبال اين سياهكاريها مي شنوند زيرا آدمي هرچند بدنهاد باشد باز يك نشاني از نيكي در درون او هست (زيرا چنانكه گفته ام هر آدمي داراي روانست كه او خواهان نيكيست) اينست اينگونه بدكاران كه از روي طبيعت پست خود بسياهكاريها مي پردازند گاه و بيگاه دچار اين حال مي شوند كه از درون خود ملامت بشنود و چون از سياهكاريها نيز دست نمي توانند برداشت اينست درميان دو چيز در ميمانند و در همين حالست كه چون مي شنوند فلان ملا مي گويد گريه كردن بشهداي كربلا يا رفتن بزيارت آنها تمام گناهان آدم را مي شويد تو گويي گم كردة خود را مي يابند و در واقع آن را دواي درد مي بينند ـ اين براي آنان بسيار لذت مي دهد كه آزادانه بهر پستي برخيزند و با گريستن و زيارت رفتن و مانند اينها از نكوهش دروني رهايي يابند ، علاقة اينها بمذهب از اين راهست و در واقع مثل يك جنايتكار قاچاقي هستند كه يك پناهگاهي پيدا كرده اند. اينست فلسفة آنكه در زمان استبداد بيشتر حكام ستمگر و خونريز كه صوفي مي شدند و يا زيارت عاشورا خواندن صمدخان را كه شنيده ايد و يكي از بدترين خونخواران بود و هميشه زيارت عاشورا مي خواند و سالانه چهارصد تومان پول شمع به كربلا و نجف مي فرستاد تيمور لنگ خونخوار معروف ، بصوفيگري و صوفيان علاقة بسياري نشان مي داد. ديگر مانند اينها بسيار است.
(پرچم روزانه شمارة 210 دوشنبه 20 مهرماه1321)