پرچم باهماد آزادگان

188 ـ در پيرامـون دين


دين از اين چيزها والاتر است. دين شناختن معني جهان و زندگانيست.

چنانكه بارها نوشته ايم امروز داستان دين يك گرفتاري ای براي جهانست ، يك دشواري ای در زندگانيست. اين گرفتاري و دشواري بيش از همه از آن برخاسته كه معني راست دين دانسته نيست و يك ديني بآن معني راست در ميان نمي‌باشد.

امروز مليونها كسان از پيروان دينها شمرده ميشوند ، صدهزارها كسان بنام پيشوايي ديني زندگي بسر مي برند و با شكوه و سرفرازي روز مي گذرانند ، مليونها كتابهاي ديني در خانه ها و در دستهاي مردمان مي باشد ، مليونها مسجد و كليسا و زيارتگاه و پرستشگاه بنياد نهاده شده ، صدها دسته بنديهاي ديني براي نبرد با بيديني بنياد يافته. پس از همه‌ی اينها شما اگر با يكي از آن پيشوايان ديني بگفتگو پردازيد و چنين پرسيد :

« دين چيست و براي چيست؟.. چه چيزهاست كه دين ناميده شود؟.. از چه راه بايد آنها را دانست؟.. با چه نيرويي راست و كجش را شناخت؟.. آنگاه براي چيست كه مردمان در زندگاني آزاد نباشند؟.. براي چيست كه بايد پيروي از ديني كنند؟..»




اينها را كه بپرسيد بهيچ يكي پاسخ درستي نخواهيد شنيد. چرا كه هيچيكي از آن پيشوايان هيچگاه در اين انديشه ها نبوده. هيچيكي هيچگاه نخواسته كه معني راست دين و هوده اي را كه از آن بايد بود بفهمد و از روي بينش بكار پردازد. بلكه هر يكي از ايشان چشم باز كرده و خود را در ميان ديني (يا بهتر گويم : كيشي) يافته و همان را گرفته است ، و سپس درسهايي را در آن زمينه خوانده و بپيشوايي رسيده ، و چون از اين راه سود برده و زندگاني خوشي پيدا كرده بانديشه هاي ديگري كمتر پرداخته و يا هيچ نپرداخته است.

اين حال پيشوايانست. بمانند پيروان كه بسيار تاريك مغزتر از آنانند و كمترين آگاهي راستي را در اين زمينه ها نميدارند.

مثلاً شما اگر از يك مسيحي بپرسيد : « دين چيست؟..» از اين پرسش شما در شگفت خواهد شد ، و بكمترين پاسخي توانا نخواهد بود. اگر از يك كشيش بپرسيد بپاسخ پرداخته ولي چنين خواهد گفت : « چون آدم در بهشت گندم خورد گناهكار گرديد و فرزندان او نيز گناهكار مي باشند. اينست خدا يگانه فرزند خود مسيح را فرستاد كه بدار زده شود و كفاره‌ی گناهان مردم باشد. اينست مردم بايد مسيح فرزند خدا را بشناسند و باو ايمان بياورند تا پس از مردن در ملكوت خدا باشند و در بهشت با خوشي زندگي كنند». اينست پاسخي كه بشما تواند داد.

اگر از يك ملاي مسلماني بپرسيد پاسخ اندك بهتري داده چنين خواهد گفت : « خدا پيغمبر ما را براي هدايت بشر برانگيخت و باو وحي فرستاد. مردم بايد باو ايمان بياورند و دين او را بپذيرند. نماز خوانند ، روزه گيرند ، زكات دهند ، بمكه روند ، بآخرت باور كنند تا در آن جهان رستگار باشند و با شفاعت پيغمبر ببهشت روند».

همينست حال پيشوايان ديگر دينها و كيشها كه هر يكي پاسخي نزديك باينها خواهد گفت و هيچيكي معني راست دين را بشما باز نخواهد كرد. رويهم‌رفته آنان دين را چيزهايي ميدانند در كناره‌ی زندگاني ، كارهايي مي‌پندارند براي رفتن ببهشت ، دستگاهي مي شمارند براي بزرگ گردانيدن موسي و عيسي و ديگران.

از آنسو دينها (يا بهتر گويم : كيشها) كه هست همه‌ی آنها از هر باره با دانشها ناسازگار است ، با تاريخ ناسازگاراست ،‌ با ستاره شناسي ناسازگار است ، با جغرافي ناسازگار است ، با پزشکي ناسازگار است. بهر يكي صد ايراد توان گرفت.

از اينهم گذشته هـر يكـي از آنها دستگاهـي براي مفتخواري و خوشگذرانـي يا گدايـي و دريوزه گردي گروهي مي باشد ، و اينان ـ اين مفتخواران و گدايان ـ براي آنكه دستگاه خود را نگه دارند با دانشها بنبرد پرداخته بيزاري مردمان را از خودشان و از كيشهاشان هرچه بيشتر مي گردانند.

در نتيجه‌ی اينها مردمان در همه‌ی جهان بچند دسته شده اند : يك دسته آنانكه پيروي از ديني يا كيشي مي نمايند. يكدسته آنانكه ميانه‌ی دين و بيديني سرگردان مي باشند و هر زمان رو بيكي آورند.

شنيدنيست كه دسته هاي بزرگي در اروپا دشمنان دينند و آنرا جلوگير پيشرفت جهان شمرده بنام نيكخواهي جهان بكندن ريشه‌ی هر گونه ديني مي كوشند. در همان حال كساني باز بنام نيكخواهي جهان هواداري از دين نموده گفتارها مي نويسند كه جهان جز با دين ، نيك نتواند بود.

رويهمرفته انبوه نيكخواهان جهان ـ بويژه در اروپا و آمريكا ـ از دينها گريزانند و آنها را مايه‌ی پستي انديشه ها و جلوگير پيشرفت زندگاني مي‌شناسند و با آن دشمني مي نمايند.

ليكن در همانحال به برانداختن ريشه‌ی آنها توانا نمي باشند. دويست سال بيشتر است در اروپا دانشها برواج و پيشرفت پرداخته. فلسفه‌ی مادي بهمه جا پراكنده شده و در بيشتر دلها ريشه دوانيده. از سالها كوششهايي بنام سوسياليـزم يا كمونيـزم در هر گوشه آغاز گرديده. همه‌ی اينها با دين مسيح دشمنست و با اينحال آنرا برانداختـن نتوانسته.

چاره‌ی اين دو تيرگي و گرفتاري آنست كه معني راست دين دانسته شود. دين بيك معني بسيار والاييست ، بيك معني‌ایست كه هر خردمندي بايد آنرا بپذيرد و هوادارش باشد. دين زيستن بآيين خرد است.

ببينید شما با تن خود دو گونه رفتار توانيد داشت :

يكي آنكه دربند تندرستي و دوري از بيماريها نباشيد ، هر خوراكي را كه خواستيد بخوريد ، هر كاري را كه خواستيد بكنيد. هر زمان دلتان خواست بخوابيد. اگر بيمار شديد درپي چاره نباشيد و اگر ناچار شديد در آن هنگام نيز بجاي پزشکان دانشمند بدعانويس و جادوگر رو آوريد و از آنان درمان درد خواهيد.

ديگري اينكه بكوشيد و ساختمان تن را بشناسيد ، از گردش خون و از ديگر حالهاي تن آگاه باشيد ، دستورهاي پزشكي را بكار بنديد ، بخوراكهاي زيان‌آور و بكارهاي تن‌فرسا برنخيزيد ، با بيماريها نبرد كنيد ، دولت به نيرومندي و تندرستي مردم ارج گزارد ، كوششها در آن راه بكار رود.

پيداست كه اين دو رفتار يكي نيست و نتيجه هاي آن نيز جداست. آن يكي رفتار بيخردانه ايست كه آدمي را نشايد ، و اين يكي رفتار آدميانه و بخردانه است.

در زندگاني توده اي نيز چنينست و دو گونه رفتار تواند بود :

يكي آنكه هر كس چون سر برافراشت دربند شناختن معني جهان و زندگاني نباشد و هر كسي تنها سود خود جويد و پيروي از هوسها و سهشهاي خود كند. هر كسي تنها خود را خواهد و خوشي خود را خواهد و دلها پر از پندارهاي بيپا بوده آميغهاي زندگاني در تاريكي بماند. شاهراهي در ميان نبوده انديشه ها از هم جدا و آرزوها بآخشيخ يكديگر باشد.

ديگري آنكه مردمان از آيين گردش جهان آگاه باشند و معني زندگاني را بشناسند و همگي بيك شاهراه درآيند و انديشه ها و آرزوها يكي باشد. هر كسي در كارهاي خود دربند آسايش همگان بوده با سود خود زيان ديگران را نخواهد. در ميان مردم (و همچنين در ميان توده ها و كشورها) قانونهاي بخردانه و دادگرانه روان باشد و هيچكس خود را در پيروي از هوسها و سهشها آزاد نشناسد. آميغهاي زندگاني روشن گرديده پندارهاي بيپا از ميان برخيزد.

اكنون دينداري اينگونه زيستنست : دين شاهراه اين گونه زندگيست. چنانكه گفته ايم ، دين براي آنست كه تا آنجا كه راه بازست معني جهان و زندگي را بفهماند ، و جايگاه والايي كه آدميان در ميان ديگر آفريدگان ميدارند بازنمايد ، و آييني براي زندگاني بخردانه پديد آورد.

دين باين معني از آنچه ديگران ميگويند بسيار جداست. دين باين معني نچيزيست كه يك خردمند نپذيرد ، نچيزيست كه نيكخواهان جهان از آن رو گردانند. دين باين معني خواسته‌ی نيكخواهانست و هر كسي از آنان بيگمان هوادار و پشتيبان اين خواهد بود.

يكي از دشواريها در زمينه‌ی دين ناسازگاري آن با دانشها مي بود. دين باين معني نه تنها با دانشها ناسازگار نيست خود همدوش و همگام دانشهاست. دين كه يك پايه‌ی بزرگش شناختن جهان و دانستن آميغهاي زندگانيست بايد از دانشها سود جويد و هرچه را دانشمندان (از راه آزمايش و جستجو) پيدا كرده اند بپذيرد ، و خود پشتيبان دانشها و دانشمندان باشد.

بارها ديده ام كسانـي بنـزد من آمده مي گوينـد : اگـر خواست شما اينهاست ، پس چـرا نامش را « دين» مي گزاريد؟!.. مي گويم : ما نامش را دين نگزارده ايم. از نخست نامش همين مي بوده. يا بهتر گويم : دين از نخست همينها مي بوده و همه‌ی دينها اينها را خواسته اند. از اين گذشته ، ما در راه نيكخواهي جهان نبايد دربند نام باشيم.

خواست ما آنست كه در جهان يك راهي از روي دانستن و فهميدن و پيروي از خرد كردن باز باشد و زندگاني از روي فهم و بينش راه افتد ، و همان پروايي را كه امروز مردمان درباره‌ی تندرستي و پزشکي ميدارند درباره‌ی نيكي زندگاني و آسايش توده ها نيز كنند و نبردي را كه با بيماريها مي نمايند ماننده اش را با گمراهيها و بديها آغازند. اگر پزشکي دانش تندرست زيستن و توانا گرديدنست دين نيز دانش آسوده زيستن و پاك و ستوده بودن و از معني جهان و زندگاني آگاهي بسزا داشتنست. اگرچه معني دين از اينكه گفتيم والاتر ميباشد و اين در زمينه‌ی سنجش با دانشهاست كه ما اين جمله ها را ميگوييم.
(پرچم هفتگی شماره های ششم و هفتم ، دوم و پنجم اردی بهشت 1323)

پایگاه : بسیار معنی هاست که بهم نزدیک است و ما نیازمندیم برای جدا نگاه داشتن آنها از یکدیگر برای هر یک در« زبان پاک» واژه‌ا‌ی بداریم. مثلاً در گفتار بالا عبارت « نبرد با بیماریها» بکار رفته. راستی را ما در برابر بیماریها ایستاده با آنها با جنگاچ (=افزار جنگ) نمی جنگیم. بلکه چون آنها بزیان تندرستی ماست ، ما بشیوه‌های گوناگونی آنها را از زیستگاه خود دور می داریم (با آنها می نبردیم). همینست حال نبرد با کیشها و گمراهیها.

چون واژه‌ی « نبرد» در نوشته های پاکدینی بسیار بکار رفته ،‌ اینست تکه‌ی زیر را از کتاب زبان پاک ، گفتار سوم ، « معنیهای نزدیکی که بهم آمیخته» ، در اینجا می آوریم.

« جنگ و رزم و نبرد و پیکار و ستیز : این پنج واژه را نیز در هم آمیخته همه را در معنی جنگ بکار می بردند. در حالیکه هر کدام بمعنی دیگری می باشد. « جنگ» بهمان معنی شناخته‌ی خودش است که دو گروه یا دو تن در برابر هم ایستند و با جنگاچها بکشتن یکدیگر کوشند. « رزم» تاختن یک سو به دیگریست (حمله). « نبرد» دشمنی‌ایست که دو دسته یا دو تن باهم کنند و از راههای گوناگون بزیان همدیگر کوشند. « پیکار» معنای روشنی نمی داشت و ما آنرا در معنی زد و خورد یا گفتگوی دشمنانه‌ی دو تن با یکدیگر (بی‌جنگاچ) می آوریم. « ستیز» بمعنی لجبازی می باشد و از معنی جنگ بسیار جداست. ...»