پرچم باهماد آزادگان

219ـ ما چه مي گوييم؟..ـ6


پایگاه : پیش از آنکه این رشته گفتارها را ادامه دهیم کوتاهشده‌ای از آنچه پیش از این گفته‌ایم را در پایین می‌آوریم :
ـ به ناآشنایانی که می‌خواهند در زمان کوتاهی ، آشنایی مقدماتی با اندیشه های کسروی بیابند چند کتاب او را نام بردیم که بخوانند.
ـ آرمان و اندیشه‌های او که پاکدینی نام دارد تنها برای ایران و شرقیان نیست. بلکه از دیرباز که کار غرب نیز به بن‌بست رسیده می‌توان دریافت که این تنها راه رستگاری جهانیان است.
ـ پاکدینی بکوتاهی چنین میگوید : کار جهان از ندانستن حقایق ویرانست. در جهان حقایقی هست همپا‌ی دانشها که آدمیان باید بدانند و در زندگانی چراغ راه خود گردانند. آفریدگار به آدمی خرد داده که نیک از بد و راست از کج بازشناسد. جهانیان باید به خرد ارج نهند و زندگی براهنمایی خرد کنند.

ـ کسروی پاسخ یک پرسش اساسی را نیافته بکوشش برنخاست : حقایق چگونه پیش میرود؟!. آن پاسخ این بود : نیروی پیشرفت حقایق در خودش می‌باشد زیرا آدمی « راستی‌پژوهی» را در نهاد خود دارد و این نشدنی است که یک رشته حقایق به گوشها رسد و خردمندان و نیکخواهان جهان به آنها بی‌پروایی کنند و در راهش نکوشند. دانشها چگونه به فرمانروایی کلیسا پایان داد؟ دمکراسی چگونه پیش رفت؟ سوسیالیزم با چه نیرویی تکان در جهان پدید آورد؟
ـ یک رشته از گرانمایه‌ترین حقایقی که پاکدینی بازمی‌نماید در زمینه‌ی نهاد آدمیست : آدمی از دو گوهر سرشته گردیده ، گوهر جان و گوهر روان. از گوهر جان و همچنین تن ، آدمي ماننده‌ی جانوران است. گوهر جان آدمی را بخودخواهیها و گوهر روان به از خود گذشتگی و نیکخواهیها برمی‌انگیزد. گوهر روان تنها در آدمی است و سرچشمه‌ی رفتار آدمیانه از این گوهر می‌باشد.
آدمي كه داراي اين دو گوهرست در زندگاني مي تواند به هر كدام كه خواست پيروي كند. ميتواند يك زندگي جانورانه پيش گيرد و سرچشمه‌ی كارهايش خودخواهي و آز و كينه و مانند اينها باشد. همچون جانوري تنها خود را خواهد و همه چيز را براي خود خواهد ، و پيداست كه در آن حال زندگاني براه نبرد و كشاكش خواهد افتاد و رنجها بسيار و بهره از آسايش بسيار كم خواهد بود. همچنان مي تواند بزندگاني آدميانه گرايد و سرچشمه‌ی خواهشها و كارهاي خود را نيكخواهي و غمخواري با ديگران و دادگري گرداند و در آن حال نيازي بنبرد و كشاكش نمانده بنياد زندگاني همدستي و همدردي خواهد بود. 
زندگاني امروزي درهمست. باين معني كه هر دو سرشت دخالت دارد. زندگاني امروزي نيمي جانورانه و نيمي آدميانه است و اگر رويهمرفته را سنجيم جنبه‌ی جانوري آن بيشترست.
مثلاً ما امروز از يكسو در شهرها دادگاهها بنياد گزارده داورها برگمارده ايم كه اگر كسي در خياباني بناتواني چيرگي نشان داد و مشتي بسرش نواخت ، او را مي كِشند و مي برند و در دادگاه كيفرش ميدهند. اگر دو تن دعوايي با هم داشتند بجاي آنكه به پيكار برخيزند بدادگاه مي روند و با گفتگو دعوي خود را بپايان مي رسانند. از سوي ديگر بيشتر دولتها هر يكي بر آنست كه به توده هاي ناتوان چيرگي نمايد ، و اگر دعوايي در ميان دو دولت بود مي خواهند آن را با زورورزي بپايان رسانند و بجنگ و كشتار مي پردازند.
اين دو كار بضد همست : آن دادگاه برپا گردانيدن و دادگري نمودن از روي گوهر روانست و نتيجه‌ی راهنماييهاي خرد مي باشد. ولي اين چيرگي جستن دولتها و بجنگ برخاستنِ آنها جز از روي سرشت جانوري نمي باشد و يكسره با روان و خرد ناسازگارست.
ـ فلسفه از گوهر روان ناآگاه مانده. اینست در بسیاری زمینه ها از جمله« تربیت» به لغزشها دچارست. برای نمونه فلسفه هایی بنیاد نهاده شده که (مستقیم یا نامستقیم) زندگانی را نبرد می‌شناساند.
ـ پاکدینی میگوید : دروغست آنچه می‌گویند « زندگانی نبرد است». آن درندگانند که بنیاد زندگانیشان نبرد است. آدمي را به پاي جانوران بردن و زندگاني را سراسر نبرد شماردن يكي از نتيجه‌هاي ماديگريست.
ـ می‌گوید : پايه‌ی كوششهاي ما بر آنست كه در سراسر جهان در آدميان سرشت رواني نيرومند باشد و در كارهاي زندگاني مؤثر افتد كه نه تنها قانونهاي جهان از روي خرد بوده بقصد آبادي جهان و آسايش جهانيان گزارده شود ، هر فردي از آدميان بخودخواهي و آز و رشك و كينه‌ی خود چيره درآمده زيستش از روي نيكخواهي و غمخواري با ديگران و دادگري و آبادي دوستي باشد. هر فردي دركارها و كوششهايش نه تنها دربند آسايش و خوشي خود ، دربند آسايش و خوشي همگي مردمان باشد.
کسانی در برابر این سخنان چنین گفته اند : « کار زندگی از جمله اقتصاد با اخلاقیات سامان نمی گیرد». به ایشان می‌گوییم : خواست ما را نیک درنیافته اید. ما هم نگفته ‌ایم با بخشایش و دهش و دادگری اقتصاد سامان خواهد گرفت. اقتصادی که ما بروان گردانیدنش میکوشیم پایه‌های استوار خود را دارد. اینها در کتابهای کار و پیشه و پول و ورجاوند بنیاد بازنموده شده. قانونهایی نیز باید برای روان گردانیدن دستورهای آن گزارده گردد. لیکن این هم حقیقتی است که کسی که زندگانی (و همچنین کوششهای اقتصادی) را «نبرد» میداند ، « از جا در رفته» است. او همه چیز را برای خود و بسود خود میخواهد و در این راه پروای زندگی و مرگ همجنسان نخواهد کرد. اگر چیزی باشد که بر رفتار او لگام زند تنها قانون و ترس از کیفر است. آیا قانون در همه جا «نافذ» است؟! آیا نباید تربیتی نیز باشد که او را از آزمندی باز دارد؟!
در هر حال پایه‌های یک اقتصاد بخردانه باید در سرشت خود سامان و دادگری را بدارد. ولی یکبار آرمان زندگی یک توده «آسایش همگان» است و زندگی رنگ دلپذیر خود را دارد و یکبار فلسفه‌‌اش «نبرد» است که در آن حال رنگ دیگری بخود می گیرد. این دو یکسان نتواند بود.      
ـ یکی از ویژگیهای پاکدینی اینست : جز آنکه حقایق را بازمی‌نماید «موانع» (یا جلوگیرهای) راه را نیز نشان داده به برداشتن آنها می‌کوشد. مثلاً مادیگری که بزرگترین گمراهی در تاریخست می‌کوشد آن را با سلاح خرد ـ باز نمودن حقایق ، نشان دادن بیپایی آن فلسفه و بداوری خرد نهادن ـ از سر راه بردارد.
ـ یک رشته‌ی دیگر از حقایقی که پاکدینی باز می‌نماید در زمینه‌ی کوششهای آدمی و تکنولوژی است : آدمی دو گونه کوشش دارد ، یکی در برابر طبیعت و برای بهره مندی هرچه بیشتر از آن. دیگری در برابر همجنسان خود که پس نماند و نتیجه‌ی کوششهایش کمتر از دیگران نباشد.
ـ در سايه‌ی اختراعهاي اروپايي و تغييرهايي كه آنها در زندگاني پديد مي آورند رنج و سختي زندگانی هر ساله بيشتر گردیده! در جنبشي كه دانشها و اختراعهاي اروپايي در جهان پديد آورده اگرچه نبرد با طبيعت آسان گرديده ولی كشاكش میان مردمان که تلخی زندگانی بیش از همه از آن راهست ، هم بيشتر و هم سخت تر گرديده.
 انگيزه‌ی آن هم دو چيزست :
1)  اين جنبش اروپايي با رواج ماديگري و بدآموزيهاي آن توأم بوده و اين بدآموزيها خودخواهي و آز و ديگر خيمهاي ناستوده‌ی آدمي را نيرومندتر گردانيده و پيداست كه هرچه آز و خودخواهي در ميان مردمان بيشتر باشد كشاكش در ميان آنها فزونتر خواهد بود.
2)  اين افزارها كه اختراع شده تنها در نبرد با طبيعت و تهيه‌ی دربايستهاي زندگاني بكار نرفته بيش از همه در نبرد خودمان با يكديگر بكار مي رود. مثلاً ماشين پارچه بافي در اين راه هم بكار ميرود كه سرمايه داران هر يكي يك يا چند ماشين راه انداخته روزانه هزارها متر پارچه بيرون مي ريزند و سودهاي گزاف مي برند و دست و پاي بيسرمايه ها را مي بندند.
ـ چاره‌ای که پاکدینی در این زمینه نشان میدهد دو چيزست :
1)  جلوگيري بدستياري قانونها : بايد ميدان سرمايه و ماشين را تنگ تر گردانيد.
2) تكان دادن به خردها و فهمها : بدانسان كه گفتيم بايد مردمان حقايق زندگي را دريابند. دريافتن حقايق زندگاني اثر بسيار در جلوگيري از آز و خودخواهي تواند داشت. چنانكه گفتيم اينها از خيمهاي گوهر جانيست. بازنمودن حقایق به نیرومندی روانها و خردها می‌انجامد و هرچه اینها نيرومندتر باشد گوهر جان ناتوانتر خواهد گرديد.
ـ گرفتاری دیگر جهان موضوع دین است. آیینهایی که گزاشته شده از زردشتیگری و دین یهود و مسیحیگری و اسلام ،‌ جنبشهای اروپایی در زمینه‌ی دانشها ،‌ کشورداری یا اقتصاد با اینها ناسازگار بوده برخوردها پیدا کرده. با اینهمه اینها همچنان هستند و از میان نرفته‌اند.
مثلاً اسلام که کشورداری را بدست خلیفه سپرده با دمکراسی ناسازگار می‌باشد و شما می بینید که در پاکستان ، ایران ، مصر یا دیگر جاها هر کاری که می‌کنند نمی توانند این دو را با هم سازش دهند. ناچار در هر گامی یا باید از شریعت چشم پوشند یا از دمکراسی. از آنسو تا قرنها کلیسا سخنان دانشمندان را برنمی‌تافت و به آنان سختگیریهای دژآگاهانه می‌کرد. ملایان و پیشوایان اسلامی نیز همان حال را داشته و دارند که از دانشها و دانشمندان و پیشرفت آنها دلخوش نیستند و تا توانند اندیشه‌ها را به داستانهای هزار ساله و دو هزار ساله و افسانه هایی همچون با سوسمار گفتگو کردن و زعفر جنّی و اینگونه چیزها سرگرم می‌کنند. در زمینه‌ی اقتصاد هم شریعت اسلام راه نمی‌دهد که سرمایه محدود گردد. هرچه هم که ملایان درباره‌ی بدیهای سرمایه‌داری می‌گویند خاک به چشم مردمان پاشیدن است. هرگز کاری از ایشان دیده نشده که بمردم بی‌سرمایه پر و بال بدهد.
ـ از آنسو این دینها امروز هر یک به کیشهای رنگارنگی جدا گردیده که با همدیگر کشاکشها دارند بلکه از رهگذر دشمنی با همدیگر خونها از بیگناهان بزمین میریزند. همه چیز بکنار امروز اینها افزارهای سیاسی در دست دولتهای آزمند غربیند که بدستیاری آنها شرقیان را به خاک و خون کشانند و فرصت پیشرفت از ایشان بگیرند.
ـ در نبرد دانشها با دینها ،‌ دینها سپر انداختند و پیشوایانشان بگوشه ها خزیدند ولی دست از کارشکنی با دانشها یا اندیشه های نوین اقتصادی یا کشورداری برنداشتند. بلکه کم‌کم چیزهایی از ایشان گرفته خود را با آنها آراستند. مثلاً ملایان ایران هیچگاه ندیدید بگویند این ما بودیم که با دبستانها و درسخواندن دختران دشمنی کردیم و مردم عامی را بویران گردانیدن مدرسه‌ها برانگیختیم. این ما بودیم که با دادگستری دشمنی کردیم ، این ما بودیم که در جنبش مشروطه کار را به کشته گردیدن سران آزادی رساندیم و کاری کردیم که آن ناانجام ماند. ... با اینحال امروز فریاد انقلابیگریشان گوشها را می‌خراشد. مثال دیگر آنکه در آیین اقتصادی ملایان همینکه دیدند سخنان سوسیالیستها در زمینه‌ی سرمایه‌داری و آزمندی کشورهای غربی هوادارانی یافته ، ایشان نیز با بکار بستن واژه‌هایی همچون «مستضعف» و «مستکبر» و « استکبار» آغاز کردند بنکوهش از سرمایه‌داری و آیین جهانگشایی آن.
اینها هیچیک از روی راستی نبوده و نیست. همه ادعا بود و هست زیرا شما ندیدید که راهی بروی بیچیزان گشوده گردد که با کار آبرومندانه بتوانند زندگی خود را راه اندازند. ندیدید کاری کنند که از چیرگی سرمایه‌دار بر بی‌سرمایه‌ها کاسته گردد یا به استقلال اقتصادی بینجامد. به وارونه‌ی آن آنچه در این سی و اند سال دیده شده آنست که کوشیدند هرچه به تولید ایرانی و پیشرفت صنعت و پا گرفتن کارخانه‌های ایرانی بینجامد را فدای سود یک مشت بازرگان آزمند و بیدین گردانند که بروند و همان چیزهایی که در ایران تولید می شد را با بدترین کیفیت از بیرون آورند و بمردم فروشند و سودهای هنگفت برند و کاخها در کانادا و دوبی و کشورهای اروپایی سازند.
برخورد ملایان با آیین کشورداری یا دمکراسی هم چیزی جدا از برخورد با اندیشه های اقتصادی و دانشها نبوده. به همین علت آنچه امروز در میانست دکوری از دمکراسی یا ننگ دمکراسیهاست.
ـ اینکه هم آن اندیشه‌های نو درمیان باشد و هم مردم سرگرم کیشها باشند یک بام و دو هواست. این نیروهای مردمان را هدر گردانیدن است. اگر دانشها راستست افسانه‌های تورات و انجیل و شق‌القمر و فرشتگان هفت آسمان چیست؟! آنها چرا باید یاد داده شود؟! کتابهای مجلسی و هزارها پنداری که بضد دانشهاست چرا باید پیاپی چاپ شود؟!. در کنار دانشگاهها ، «حوزه‌های علمی» برپا داشتن با چه منطقی سازش دارد؟! این کدام دستور تربیتی است که اجازه میدهد دو چیز ضد هم هر دو یاد داده شود؟! اگر آموزاکهای کیشها مردمان را به نیکی واداشتن نمی‌تواند چرا باید بمانند تا سنگ راه دانشها ، پیشرفتهای اقتصادی و اجتماعی و سیاسی گردند؟!.
ـ ما مي گوييم اين گرفتاريست. چرا بايد جهانيان دچار چنين حالي باشند؟ چرا بايد در هر زمينه‌اي حقايق بميان نيايد؟ به این گرفتاری نمی‌توان بی‌اعتنایی کرد. گذشته از آن ، همین جلوگیرهای پیشرفت است که دولتهای آزمند اروپایی آنها را افزار پیشرفت سیاستهای دژخویانه‌ی خود گرفته‌اند.
چنانکه گفتیم این یک بام و دو هواست و نتیجه‌ی چنین وضعی را درباره‌ی مردم ایران دیده میدانیم : تا جنبش مشروطه و پیش از آنکه آموزاکهای مادیگری در ایران رواج یابد دینی که مردم داشتند می توانست ایشان را از بدیها نگاه دارد. اگر کسی ایراد به ناسازگاری دین با رواج دانشها و آیینهای نوین سیاسی و اقتصادی میگرفت باشد که می توانستند پاسخ داده بگویند : همین را هم که از ایشان بگیرید دیگر نشانی از آدمیگری نخواهد ماند. ولی امروز چه؟! امروز پس از سد سال که از آن زمان میگذرد ما می‌بینیم پیشوایان دین بیشترشان خود آلوده‌ی دروغ و دغل و فریب و ریایند. می‌بینیم روی مردمی را با ننگ‌آلودترین کارها ، بیشرمانه‌ترین دروغها و بیمانندترین فریب و ریاکاریها سیاه گردانیده‌اند. از مردم هم امروز بدیهایی دیده می شود که دیروز هرگز به اندیشه‌‌ی پدرانمان راه نمی‌یافت.

ـ نتیجه آنکه این کیشها مردم را از بدیها نمی تواند بازدارد. راستی آنست که کیشها نه تنها دیگر چنان اثری ندارد ، چون آموزاکهای پست آنها همراه با دانشها به مغز درسخواندگان راه می‌یابد مایه‌ی گیجی مردمان و سستی اثر دانشها نیز میگردند. زیرا دو چیز ضد هم مغز را بیکاره و آدمی را دو دل می‌گرداند. کم نیستند آنهایی که از یکسو قانونهای طبیعی را از دانشها یاد گرفته بمغز سپرده‌اند و از سوی دیگر پس از آنهمه درس‌خواندن کار جوکیان و شعبده بازان بلکه داستانهای سراسر دروغ صوفیان و

« عارفان» را دلیل نارسایی دانشها و راست بودن چیزهایی می‌شمارند که آشکاره قانونهای طبیعی را نقض می‌کند.
ـ نکته ای که اینجا هست اینکه دینهای کنونی با دانشها ، آیینهای کشورداری و اقتصادی تا توانستند نبردیدند و درست است که نتیجه‌ی آن فرسودگی و پس نشستن آنها گردید ولی آنها نیز از پیشرفت اندیشه های نوین جلو گرفتند. سد راه دانشها ، آیینهای اقتصادی و کشورداری شدند و یا آنها را از اصالت انداخته یک معجون متهوعی از آن بازساختند. نمونه اش همین دستگاه دمکراسی نامی است که ملایان پدید آورده اند.
اساساً اين آزموده گرديده كه دانشها و آیینهای کشورداری و اقتصادی (مثلاً سوسیالیزم) با همه‌ی ناسازگاری كه با آموزاكهاي ديني دارد آنها را از ميان برنمي دارد. سست مي گرداند ولي از ريشه نمي كند. (نمونه : مسیحیگری و اسلام در کشور شوروی) در برابرش آموزاكهاي ديني نيز آنها را سست مي گرداند و اثرهاشان را كمتر مي سازد.
نتیجه آنکه این دستگاههای خرافی و پابندهای پیشرفت که زمانی خوارشان داشته می‌گفتند : «بزودی رخت بربسته خواهند رفت» دیده شد که بازگردیده و با رنگ و روی تازه ای به جنب و خیز برخاسته اند.
ـ با همه‌ی خواری ای که امروز دینها (یا بهتر بگوییم : کیشها) دچارند ما که به بنیادشان مینگریم آنها را جهشهای بزرگی در بهبود زندگی آدمیان و عامل مؤثری در پیشرفت جهان می یابیم. اینست نمی‌توانیم پا بروی حق گزاشته و خواری کنونی آنها را دلیل بیهودگی پیدایششان بدانیم. مثلاً برای دانستن ارج دینها کافیست بت‌پرستی و جادوگری و زیانهای دلگداز آنها را پیش چشم آورد و اینکه دینها همگی با آن نبردیده‌اند را بیاد داشت.
بت‌پرستی امروز هم برنگهای گوناگون هست و راستی آنکه این گرفتاری هر زمان در رخت دیگری پیدا می شود. در هر حال دينها نه دنباله‌ی نادانيها ، بلكه آغاز دانشهاست. نخستين نبرد را با نادانيها دينها آغاز كرده اند. اينها هر يكي در زمان خود ، مردمان را به يك رشته حقايق در زمينه‌ی شناختن جهان و زندگاني آشنا گردانيده اند.
آمديم كه آنها امروز خوار مي نمايند. در اين باره انگيزه دو چيزست :
1)  گذشت زمان. براي مثال يك روز بوده كه يك مرد جنگي چون خود را با خود و زره مي‌آراست و تير و كمان به دوش انداخته نيزه بدست مي گرفت دلها از ترس او پر مي شد و همه به او پاس مي داشتند. مردم آن روز هرچه ایمنی داشتند در سایه‌ی جانفشانی او و مانندگان او بوده. ولي امروز اگر چنان مردي در خيابانها پديد آيد همه به او خواهند خنديد و پاسش نخواهند داشت. اين مثل است ولي يك حقيقت ارجداري را نشان مي دهد.
2)   از دست دادن گوهر. اين دينها هر يكي گوهر خود را از دست داده و يكباره  وارونه گرديده. اينها كه براي نبرد با گمراهيها بوده هر يكي اكنون پر از گمراهيها شده.
(دنباله‌ی این گفتار در پست آینده خواهد آمد)