پرچم باهماد آزادگان

231ـ ما چه مي گوييم؟..ـ12

در این دو سده‌ی اخیر به بیداری مردم و بهبود کشور کم کوشیده نشده. از کارشناس نظامی برای ارتش ایران آوردن در زمان فتحعلیشاه ، دارالفنون و دیگر اصلاحات امیرکبیر ، جنبش بزرگ مشروطه ، مدرسه سازی ، برداشتن چادر و دیگر کارهای نیک رضاشاه تا ملی شدن نفت و کوششهای دکتر مصدق و یارانش ، دادن حق انتخاب به زنان و اصلاحات ارضی در زمان محمدرضاشاه ، همچنین برانداختن پادشاه ، گرچه به گواهی تاریخ اینها هر یک گامهایی در راه پیشرفت بوده ولی چاره‌ی درد اصلی کشور نگردیده. به نیک گردیدن توده نینجامیده.
ـ این سخن به کوشندگان سیاسی ما گران می افتد که می شنوند به نیکی مردم نکوشیده اند. ولی چه باید کرد که این جز راستی نیست.
از بدیها پیراسته گردیدن و حقایق زندگانی را دریافتن پرورش یافتنست. ولی کوشندگان سیاسی ما بویژه این کوشندگان اخیر چه کرده اند؟!. شما به کارهایی که کرده اند بنگرید. آیا از کوششهای آنها مردم به دمکراسی دلبسته‌تر گردیده اند؟!. آیا معنی آن را بهتر دانسته اند؟! آیا از گمراهیهای خود آگاه گردیده اند؟! آیا آلودگیهای خود را شناخته اند؟! آیا حقایق زندگانی را آموخته اند؟! همه‌ی اینها بکنار ، آیا در رفتار یک دسته ای از مردم نیکی و بهبود دیده شده است؟!

ـ ببینید ، ما بیگمانیم که آنها می کوشند یکی از دشمنان عمده‌ی کشور و مردم را از میان بردارند. ولی این بسنده نیست. زیرا گیریم کارها آنچنانکه خواسته شده پیش رفت و به سرنگونی حکومت کنونی نیز انجامید. آیا چنین هوده‌ای یک گام بجلوست؟!. چه تضمینی هست که اوضاع بهتر از امروز گردد؟! ما حق داریم بدگمان باشیم زیرا «گاهي تواند بود كه مردمي از فشار حكومت يا بجهت ديگري بياشوبند و حكومت را براندازند. ولي آنان چون در ميانشان يگانگي نيست و آنگاه يك راهي يا آييني از پيش آماده نگردانيده اند ميان خود ايشان كشاكش افتد و هيچ كاري نتوانسته ناچار گردند كه بحكومت ديگري (كه چه بسا بدتر از آن يكي باشد) گردن گزارند». گواه این سخن اوضاع مصر پس از برافتادن مبارک می باشد. اینست میگوییم باید راه کوششها و مقصد از پیش روشن باشد و کوروار بکوششها در نیامد.
گواه دیگر ، کوششهاییست که در زمان محمدرضاشاه بویژه در بیرون کشور بضد حکومت او میشد. آیا از آن کوشندگان کسی را سراغ دارید که سینه‌ جلو داده به کوششهای خود و دسته اش ببالد؟! بلکه راستی را بخواهیم امروز همه‌شان انکار میکنند که در آن جوش و جنبها پا در میان داشته‌اند!
ـ این کوششهایی که ما می بینیم نیز از همان جنس است. برای مثال امروز یک نامی بزبانها افتاده و با این نامست که می خواهند توده رستگار گردد. آری با یک نام! پیاپی سخن از «نافرمانی مدنی» رانده می شود. با این نامست که مردم را ده سال بیشتر سرگردان و امیدمند گردانیده اند. خوب همین نافرمانی مدنی که با سخن به جایی نخواهد رسید.
یک مردم بیسر و سامان نافرمانی هم نتوانند کرد. جلو زور ایستادگی نتوانند کرد. برای آنکه مردمی نافرمانی مدنی توانند کرد باید یک آرمان مشترک بدارند. باید به آن دلبسته باشند. نباید در مغزهاشان اندیشه هایی به ضد آن جنبش باشد.
کارها با آرزو بجایی نرسد. باید از راهش کوشید.
شنیدنی آنکه برخی از آنان گفتار نوشته اند که شرایط ایرانیان برای نافرمانی مدنی آماده نمی باشد یا گفته اند که آن نه برای براندازی بلکه برای امتیازگیری مناسب است. ولی ما نمی خواهیم به آن تئوریها دامن بزنیم. ما می گوییم چه نافرمانی مدنی و چه هر جنبش دیگری ، اینها جز «تاکتیک» نیست. برای کوشش پیش از هر چیز به یک « استراتژی» نیاز هست. ما در نوشته هامان از این استراتژی با عنوان « نیک گردیدن توده» یاد کرده و میکنیم. توده ای که به نیک گردیدن آغازیده ، هر رخدادی در جهان رخ دهد از کوششهایش جز سود نخواهد دید در حالی که از تاکتیکها دانسته نیست چه پیش خواهد آمد : بسا اوضاع بدتر و افسوس آورتر گردد.
ـ ما نشان دادیم نیک گردیدن گام نخست کوششهاست. گام نخست هر جنبشی است! یک مردمی تا به این راه نیفتند هیچ خیزش و جنبش دیگری نتیجه نخواهد داد.
از این هم می گذریم. گیریم ایرانیان با حال کنونیِ خود توانستند با دست زدن به نافرمانی مدنی حکومت ملایان را براندازند. جای پرسشست که آیا از چاله درآمده به چاه نخواهند افتاد؟! مردمی را که هنوز آماده‌ی تحولات اندیشگی نشده اند ناگهان با جستارهای پیچیده‌ي تازه‌ای روبرو گردانیدن تنها به آشفتگی و هرج و مرج راه نمودنست. گواه سخن ما پیشامدهاییست که به « انقلاب» (سال 57) انجامید.
در آن سال که کوششهایی ستونهای حکومت شاه را به لرزه درآورده بود ، مردمِ شوریده و برآغالانیده شده که هنوز ساده‌ترین معنیهای زندگانی را نمی‌دانستند یک چند چیزی را یاد گرفته پیاپی می سرودند : شاه میلیاردها دلار پول این مردم را بالا کشیده ، زندانها را با جوانان پر ساخته ، سی هزار (برخی می گفتند : سد هزار) زندانی سیاسی داریم (پس از « انقلاب» دانسته شد شمار راست سه هزار تن بوده!) ، پول نفت را دربار و پیرامونیان شاه می خورند ، دیکتاتوری مانع پیشرفت است ، شاه جلوگیر دمکراسیست ، آدمکش است ، خونخوارست ، نوکر آمریکاست. مملکت وابسته است و هیچ کاری بی‌اجازه‌ی آمریکا در این کشور انجام نمی شود ، صنعت نداریم ، هرچه هست مونتاژ است ، باید خودکفا شد! ...
ولی در همانحال بودند کسانی که آینده‌ را بیمناک دیده از سر دلسوزی می پرسیدند :‌ گیریم شاه رفت ، پس از او کشور به دست چه کسانی خواهد افتاد؟! ، کشور را چگونه راه خواهند برد؟!. آنهایی که خواهند آمد آیا بهتر خواهند بود؟!. آیا صنعتی پا خواهد گرفت؟ ...
مردم چندان شوریده و برانگیخته شده بودند که هیچ کاری و سخنی از ایشان جز از روی خشم و کینه سر نمی زد. پاسخ داده می گفتند : بالاتر از سیاهی رنگی نیست ، از اینکه هست بدتر نخواهد شد! سدی که جلو پیشرفت مردمست خواهد شکست.
امروز پس از سی و اند سال دیگر هیچ جای تاریکی در این زمینه باز نمانده. همه دانسته‌اند که در آن سالها مردم شتابزده ، از روی احساسات ، و با فریبخوردگی بکارها درآمده و خام‌اندیشانه آب به آسیاب فریبکاران ریخته اند.
کنونیان به پدرانشان نکوهش می کنند که چرا چنان خامیهایی کرده اند و این بس شگفت که خود نیز در همان راهند و این درنمی‌یابند.
آیا پاسخهایی که مردم شوریده‌حال در سال 57 به مردان آزموده‌ی هوشیار میدادند بگوشها آشنا نمی آید؟!. آیا همان سخنانی نیست که امروز سروده می گردد؟!. اگر از کوشندگان امروزی همان پرسشها را بپرسند آیا چه پاسخی خواهند داد؟!. آیا نه آنست که « بالاتر از سیاهی رنگی نیست» را با زبان دیگری خواهند سرود؟!.
آیا حال مردم امروز فرقی کرده؟!. آیا از فریبخواری درآمده اند؟!. آیا نیک و بد از هم بازمی‌شناسند؟!... همان بی‌برنامگی ، بی‌آرمانی ، چیرگی احساسات خشک مردم ، کار را به بدتر از این هم تواند کشاند. به پیرامون کشورمان که بنگریم این بسیار روشنست که بدتر از آنچه هستیم هم تواند بود.
این به آن معنی نیست که دست روی دست گزاریم و به آنچه هست بسنده کنیم ، آن آلودگیهایی را که هست و دمادم در کار افزایش است بروی خود نیاوریم. نه! اینها نیست ولی سنجیده و از روی شناخت درست بکار درآمدن یک بندی از آیین سپهر است که خواه ناخواه باید از آن پیروی کرد.
آنچه کوشندگان بیراهِ امروزی به مردم می‌گویند جز این نیست : دستتان را بما بدهید تا پس از گذراندن شما از این تونل تاریک به آنچه خواسته‌تان می‌باشد برسید. آیا آنکه دستش را دراز کند خردمند است؟!. باید پرسید : آیا شما میخواهید بدستیاری بیخردان به حکومت برسید؟!.
ـ بهرحال نافرمانی مدنی یا هر تاکتیک دیگری بهانه ای برای چشم پوشی از آلودگیها نتواند بود.
ـ مردمی که آرمان مشترکی ندارند و نمی دانند راهی که در پیش دارند ایشان را به کجا خواهد برد ، مردمی که گرفتار آلودگیهایند ، مردمی که از اندیشه های دمکراسی فرسنگها دورند این مردم به فرض که همچون مصریان به فیروزیهایی دست یافتند آیا خواهند توانست آن را نگاه دارند؟!. آنچه ما تاکنون دیده‌ایم چنین مردمی بیش از همه به هرج و مرج خواهند گرایید. هرج و مرجی که نه پیش بلکه از گذشته هم پستر رفتن است. این هرج و مرج همان آب گل آلودیست که بیگانگان درپی ماهی گرفتن از آنند.
ـ « از کار وارونه نتیجه‌ی وارونه بدست می آید». از کاری که زمینه‌هایش آماده نیست و همچنین از کوششهایی که از روی « تشخیص» غلط پایه گزاری شده نتیجه‌ی وارونه بدست خواهد آمد. نتیجه‌ی وارونه نیز به نومیدی راه می گشاید. بوارونه ، کسانی که این درد و بیماری را از روی دلیل و نشانه‌ها درست « تشخیص» داده و برنامه‌ی درستی آماده کرده‌اند هرگز به نومیدی نمی گرایند. هرچه زمان میگذرد پیشامدهای جهان ایشان را در آهنگ خود استوارتر میگرداند. زیرا آنها ضامن راه کوشش ایشانست. گام نخست برای درمان ، تشخیص درست است. تشخیص که درست نبود هر کوششی بیهوده بلکه زیانمند تواند بود.
ـ امروز ما از یکسو نیاز داریم پرورشهای زیانمند دستگاه آموزشی کشور را خنثا کنیم و از سوی دیگر باید کاری کنیم که ایرادهای آن بگوشها برسد تا زمینه برای تغییرات در این دستگاه آماده گردد و بتوانیم جوانانِ آراسته و پیراسته تری را در کشور بپروریم.
ـ آنان که برای بهبود توده و کشور بسیار کوشیده و بهره‌ای نیافته اند باید بدانند که دشواری در شیوه‌ی انجام کارشان نیست بلکه در خود راهیست که برگزیده اند. اصلاحات سرمایه می‌خواهد و آموزاکهای پاکدینی درست همان سرمایه‌ایست که کشور به آن نیاز دارد. اساساً کوشندگان سیاسی به این سرمایه‌ی بیهمتا ، به پاکدینی ، بیپروایی بسیار کرده‌اند. توده‌ی ایرانی نیز بهای گزافی برای این بیپروایی پرداخته است. اکنون باید دست از ستیزگی و خودسریها کشید و به مطالعه‌ی جدی آن پرداخت. کتابها و نوشته های کسروی در اینترنت در دسترس گزاشته شده و همچون گذشته نیست که یافتن آنها دشوار یا ناشدنی باشد. دیگر خود را به ناشنیدن و نادیدن زدن و در برابر چنان بررسیهای دانشمندانه‌ای بخاموشی گراییدن دوره‌اش سپری گردیده.
ـ از میان کسانی که ایران آشفته‌حال را بررسی کرده بر بیماری او «تشخیص» گزارده‌اند ، کسروی جداست زیرا تشخیصش با ازآنِ دیگران بیکباره جداست. دیگران سیاست بیگانگان و پادشاهان ناشایا را مسئول بیماری و دردهای او نشان میدادند. برخی نیز دست بروی معلول گزارده اقتصاد و نداری را علت میدانستند. کسروی یگانه کسی بود که ریشه‌ی درد را «درونی» و آن را برخاسته از اندیشه‌های زیانمند و پراکنده دانست. بیشتر آن کسان شیفته‌ی غرب و در این زمینه دنباله‌رو تئوریهای ایشان بوده از خود پژوهشی نکرده بودند. و چون در جامعه شناسی اروپایی‌ای که در آن دوره چیره می‌بود ، سرچشمه‌ی تحولات ، اقتصاد و شیوه‌ی تولید و ابزارهای آن نشان داده می شد اینان به تشخیص کسروی و راه چاره‌ای که نشان میدهد سردی نشان داده آن را با صفاتی همچون «روبنایی» ، « غیر اساسی» یا « موضوعات فرعی» میخواندند.
امروز می‌توان گفت دیگر تشخیصها شکست خورده و بطلانشان روشن گردیده. دانسته شده که آن صفات بیش از هر چیز شایسته‌ی تشخیص خودشان بوده. زیرا رفته رفته کسان بیشتری در بررسیهاشان ریشه‌ی دردها را درونی دانسته و بر این نکته پا فشرده‌اند که چاره جز آن نیست که مردم از این حال بیرون آیند و دیگر گردند.
چون بررسیهای اخیر تأیید نتیجه‌گیریهای کسروی می‌باشد همین دلیل است که دانستن اندیشه‌های او به هر ایرانی حقیقت‌پرستی که میخواهد به ماهیت و ریشه‌ی گرفتاریهای کشورش پی برد لازم و واجبست. اوست که دردهای این کشور را نخست بار بژرفا کاویده و بگفتگو گزارده.
ـ کسانی می‌پرسند : « آیا با سخنِ تنها کارها پیش می‌رود؟! ، آیا نباید کاری کرد؟!». می‌گوییم : همه‌‌ی جنبشهاي جهان از سخن پديد آمده. سخناني رانده شده ، آميغهايي[= حقایقی] روشن گرديده ، آهنگهايي (عزمهايي) در دلها پديد آمده ، راه كوشش شناخته شده ، يك دسته هم‌انديشه و هم‌آهنگ دست بهم داده به پيشرفت پرداخته اند. اينست راه كار و جز اين نيست.
شما چنين انگاريد كه امروز در ايران هزار تن از مردان برجسته ، از وزيران ، از پيشوايان
احزاب ،
از روزنامه نويسان ، از دانشمندان ، از ملايان ، از سوي توده‌ براي چاره بآلودگيها برگزيده شوند و آنان نشستها برپا گردانند. آيا خواهند توانست كاري بانجام رسانند؟..
بيگمان نخواهند توانست. زيرا در بيشتر آنان آهنگي نيست و از ته دل چيزي نميخواهند. آنگاه راه روشني در پيش نميدارند ، نه آلودگيها را مي‌شناسند و نه چاره‌ی آنها را. اگر بخواهند با گفتگو راه را روشن گردانند اين گفتگو آنها را از هم خواهد پراكند.
ولي چون از پيش سخناني بميان آيد و آميغهايي روشن گردد و راه كوشش گشاده شود ، بگفتگويي نياز نخواهد بود و باهَمادي[= جمعیتی] كه از اين راه پديد مي‌آيد همان كه بكار آغاز
كرد ،
بي هيچ درنگي پيش خواهد رفت. زیرا در چاره‌جويي بگرفتاریها ، راه كار روشن گردانيدن حقایق و تكان دادن بانديشه هاست. هر كوششی بايد از اينجا آغاز يابد.
ـ این حقایق که بازنموده می شود خردمندانی ارج آن دانسته از دور و نزدیک به کوششهایی آماده می‌گردند. ولی هستند کسانی که هنوز تکانی نخورده گمان دارند اینها جز سخن نیست و کار و کوشش باید بگونه‌ی دیگری باشد.
ـ این امروز به مرز رسوایی رسیده که هر بیمایه‌ای بخود سزا می بیند به سخنانی که دهها سال است پیش‌افتادگان کشور به آنها ایرادی نتوانسته‌اند و هر روز که می گذرد پیشامدها راستی آنها را بر همگان آشکارتر میگرداند ، بی آنکه دلیلی بیاورد آنها را « اشتباه» یا «ساده انگاری» بخواند و سری افراشته بخود ببالد. به آنانست که میگوییم : شما « مشاور» ما باشید و اکنون که ما راه را نمی دانیم شما بما راه نمایید. بگویید چه کنیم که سخن نباشد و کار باشد. اشتباه نباشد ، راه درست باشد.
ما بیگمانیم که آنان با مغزهای تهی به این بهانه‌جوییها برمیخیزند و همینکه این را بپرسیم درخواهند ماند زیرا که در این باره‌ها هرگز نیندیشیده اند. یک چیزی که از دلشان گذشته و همه جایش تاریک است همان را نشان راستی اندیشه‌ی خود می گیرند.
ـ بيشتر ايرانيان گرفتار خودخواهيند و از سخت ترين كارهاست كه به جمعیتی بپيوندند. از سخت ترين كارهاست كه هزار تن و دو هزار تن بافهم و دانش باهم يكي باشند. همان جوانان كه براي استقلال ايران جوش ميزنند هر يكي در آرزوست كه پيشوا باشد. از پيشوا بودن به ده تن بيشتر خوشش مي‌آيد تا همدستي با هزار تن. اينان گرفتار هوسهاي خود هستند و اين جوشها و احساسات كه نشان ميدهند بيش از همه ، از روي هوسهاست.
اين عيب بسيار بزرگي در آنهاست. اين از ناتواني روانهاي ايشانست. بي‌جهت نيست كه ما از فرهنگ آنهمه ميناليم. يكي از زيانهاي بزرگ فرهنگ همينست كه روانهاي جوانان را ناتوان گردانيده بنيروي خودخواهي آنها بسيار مي‌افزايد.
ـ بهرحال مردمي كه نميتوانند بهوسها و خودخواهيهاي خود چيره درآيند و دسته‌اي از ميان ايشان برنميخيزد كه سررشته‌ی كارهاي كشور را بدست گيرد و از روي فهم و بينش توده را راه
برد ، چنان مردمي حق گله از بدبختي نخواهند داشت.
اگر كار از روي فهم و خرد است و خواسته ميشود اين توده از بدبختيها رها گردد ، هرآينه بايد دسته اي بافهم و بينش (دسته اي كه از مردان پاكدل و دورانديش و از جوانان خونگرمِ گردنفراز پديد آيد) ، سررشته‌ی كارها را بدست گيرد و اين توده را راه برد.
ـ ما نمی گوییم بیایید از ما پیروی کنید. ما می گوییم : شما نوشته های ما را بخوانید و با خردتان داوری کنید و اگر آنها را راست یافتید پیروی از خرد کنید.
ـ کوشش سیاسی و کار حزبی به نوشتن مرامنامه و منشور یا سرودن یک مشت سخنان کلی نیست. اگر بنا بر آن باشد ، همان اصلهای نوزده‌گانه‌ی « انقلاب سفید» شاه ، خود مرامنامه‌ی پر‌ارجی است. همانها را بتوان اجرا کرد تحول بزرگی در این کشور رخ خواهد داد. آمدیم که آن را کهن بدانید ، بسیار خوب « سند چشم انداز بیست ساله» را بدیده گیرید. آن هم از آرمانهای کم‌ارجی پدید نیامده. یا همین نامزدهای انتخابات ریاست جمهوری اخیر(سال 92) هر یک کتابی در زمینه‌ی برنامه های دولت خود نوشته بودند. گفته های آنها نیز برنامه های پیشروی می نمود. ما به هیچیک از اینها از دیده‌ی آرزوهای ایرانخواهانه ایرادی نمی داریم. ما می پرسیم چه بندهای انقلاب سفید باشد و چه سند چشم انداز و چه برنامه های تدوین یافته‌ی چند سد صفحه ای ، ضمانت اجرایی آنها چیست؟ همان بندهای انقلاب سفید هیچیک درست اجرا نشد و نمیتوانست بشود. همین سند چشم انداز روی کاغذ نیک می‌نماید ولی بر پایه های روشنی استوار نیست. آنها در اجرا دمادم به دشواریهایی برمی خورد و چون نیک سنجیده و بررسی گردد ریشه‌ی آن دشواریها به گرفتاریهایی که یاد کردیم باز میگردد.
برای آنکه دلیلی به این سخن خود یاد کنیم از اعتماد و «قانونپذیری» در میان مردم یاد می‌کنیم. اینها نیکیهاییست که یک توده‌ی شایا آراسته به آنهاست. دانستنی است که پایه‌ی هر کار گروهی اعتماد است. اعتماد که نباشد کارها یا پیش نمی رود یا کند میگردد. نیروها را هدر میگرداند. بی‌اعتمادی میان مردم که امروز آشکاره دیده میگردد[1] ، هم به آلودگیهای اندیشگی بستگی دارد و هم به پراکندگی. ولی چنانکه گفتیم پراکندگی خود بیش از همه نتیجه‌ی کیشها و اندیشه های زیانمند کهن و نوییست که در میان توده رواج میدارد. اینست نتیجه می‌گیریم که بی‌اعتمادی بیش از هر چیز به آلودگیهای اندیشگی بستگی دارد.
 آلودگیها از یک سو مردم را از حقایق زندگانی دور می دارد و از سوی دیگر خویهای ناستوده را بمردمان می آموزد. مثلاً اینکه این کشور خانه‌ی ماست ، سرچشمه‌ی دربایستهای زندگانی را از این سرزمین بدست می آوریم و اینست باید به نگاهداریش کوشیم ، این دستور میهن‌پرستی است ولی آلودگیها با آموزاکهای پستی که یاد میدهند مردم را به گوشه گیری ، تنبلی ، چاپلوسی ، گدایی ، دروغگویی ، مستی ، بی‌پروایی به زندگانی این جهانی ، خودسری ، خودخواهی و اینگونه خویها وامیدارد. می‌توان پرسید : اینها با میهن‌پرستی چه سازشی دارد؟!. با کار گروهی و کوششهای توده‌ای چه سازشی دارد؟!. از سوی دیگر ، آلودگیها مردم را از هم می‌پراکند و چون پراکند اعتماد میانشان کاهش می یابد. با اعتماد شکسته و کاهش یافته نیز کاری پیش نمی‌رود.
همچنانست پروای قانون داشتن که آن را « قانونپذیری» گفته اند. اگر ریشه‌ی قانونشکنیها بررسی گردد بیگمان عمده‌ترین علت آن در همان آلودگیها نمایان خواهد گردید. به اینهاست که باید چاره اندیشید. وگرنه بنا بر برنامه نوشتن باشد دهها برنامه‌ی خوشنما می توان نوشت. اگر بنا بر دسته بندی باشد دهها دسته و حزب میتوان بنیاد گزارد و پرچمی و پایگاهی و مرامنامه ای و یک رشته «شعارهایی» برایشان فراهم آورد. آنچه آسانست همین حزب‌‌سازیست. در مدت چهل سال پس از مشروطه در ایران سد حزب پدید آمده. آری سد حزب.
ـ ویرانی کشور از پراکندگی است. پراکندگی در اندیشه ها و آرمانها ، در زبانها ، در تیره ها. مهمترین آنها پراکندگی اندیشه هاست که سرچشمه اش گمراهیها می باشد. مردم ما در برابر هر پیشامدی ـ آنجا که باید تصمیم ارجداری بگیرند ـ بجای یک راه چندین راه پیش پاشان می بینند. افسوس که یکی از آنها راه حقیقت نیست.
مثلاً هرگاه بیم پیشامد ناگواری می رود می بینید یک دسته به زیارتگاهها پناه برده گشایش کار را از مردگان می خواهند. یک دسته به نذر و استخاره و دعا و اینگونه چیزها رو می آورند. یک دسته‌ی دیگر با گفتن اینکه : « هر چی قسمت باشد آن خواهد شد!» خود را از رنج اندیشیدن نیز آسوده میگردانند یا آنکه امیدگاهشان امام زمانست و چون او نیامده هر گونه آسیبی را زمینه ساز «ظهور» و خود را «راضی به رضای خدا» میشمارند. یک دسته‌ی دیگر هم خود را آسوده گردانیده « به پیروان علی» زیانی نخواهد رسید می‌سرایند. دسته های دیگر از روی بدآموزیهایی که یاد گرفته‌اند یکی این دنیا را «فانی» دانسته بجای چاره جویی « تسلیم» رویدادها میگردد ، دیگری پند میدهد که « لحظه را دریاب و نگران آینده نباش» ، آن دیگری در اندیشه‌ی گریختن و خود را رهانیدن است ، زیرا از نخست هم این کشور ،‌ میهن او نبوده و به آن دل نمی بسته. آن دیگری فلسفه می بافد که مرز میان کشورها را آدمیان پدید آورده اند و راستی را کشوری بنام ایران نبوده و نیست که من نگرانش باشم! یک دسته‌ی انبوهی از مردم تنها در اندیشه‌ی خود و خانواده‌ی خود بوده و اینکه با مردمِ دیگر پیمانی دارند که به یاری و دستگیری از هم بپردازند را هرگز بیاد نمی‌ آورند. دیگران هر یک از راهی از چاره جویی می گریزند. کمتر می بینید کسانی میهن و یک توده بودن را بدیده گرفته و اینکه در سود و زیان شریک یکدیگر هستیم را بیاد آورند. کمتر دیده می شود که کسانی دست بهم دهند و به چاره جویی برخیزند. زیرا اساساً گرد هم آمدن و دست یکی کردن از دشوارترین کارها در این کشور می‌باشد که یکی از علتهای عمده‌ی آن کم‌اعتمادی بوده و چنانکه نشان دادیم سرچشمه‌ی آن نیز پراکنده‌اندیشی می‌باشد.
ـ از اینرو کوشش سیاسیِ درخورِ کشور آنست که به نبرد با پراکندگیها پردازد نه آنکه با دسته بندیهای بیجای سیاسی به آنها بیفزاید. اساساً در میان پیش افتادگان و کوشندگان کمتر دیده شده که به پراکندگیها و زیانهاشان پروا کنند. آنچه هیچگاه به گوشهاشان نرسیده همین گرفتاری «پراکندگی» در توده می باشد. اساساً انبوهی از خوانندگان برای نخستین بار در نوشته های کسروی با چنین گرفتاری بزرگی آشنا می گردند.
ـ این توده با حال کنونی آلوده و سخت بیمارست. سبب ناکامیها و اینکه دشمن بر او چیرگی میکند نیز همین آلودگی و بیماری اوست. باید به چاره‌ی او کوشید و از بیماریها رهانیدش تا شاینده‌ی نبرد و پیشرفت گردد. اینست چکیده‌ی سخن ما. این در حالیست که کوشندگان سیاسی در هر دوره ای یک «دشمنی» را سبب ناکامیها نشان داده میخواهند از این توده‌ی بیمار لشکری بیارایند و با آن بجنگ او روند.
ما میدانیم گفته های ما به بسیاری از جوانان خوش نمی افتد. ایشان دوست دارند نویدهای شیرین بشنوند. از برنامه‌ها و نقشه‌هایی برایشان بگویند که در کوتاه زمانی یکسره به سرنگونی حکومت بینجامد. از روزهای خوش دمکراسی ، انتخابات آزاد ، کوششهای حزبها ، قانونهای سودمندی که در پارلمان گزارده خواهد شد. از قانونهایی که کیشها را به بند کشد و جلو « خرافات» را بگیرد. دوست دارند از چنین زمینه هایی بشنوند. می توان پرسید : کیست که از شنیدن اینها بدش بیاید؟! اینها آرزوهای شیرینی است. ولی باید دانست : « درخت آرزو میوه ندارد». آنچه ارجمندست نه آن آرزوها بلکه اینست که چه راهی ما را به آنها میرساند.
ـ ما روشن گردانیدیم که این تنها راهست. « چون تنها راهست کوتاهترین راهست»! آلودگیها تنها با پراکندن آمیغها و تربیت مردم و بکار بردن فهم و اندیشه از میان تواند برخاست و این کشور روی نیکبختی را تواند دید. با قانون نویسی و بکار بردن زور (گیریم آن زور فراهم گردید) کار بجایی نخواهد رسید.
ما این گفتار را در اینجا بپایان می بریم. در زمینه‌ی دسته ای که باید کشور را راه برد و در اینجا اشاره‌ی کوتاهی به آن شد در کتابهای در راه سیاست ، سرنوشت ایران چه خواهد بود؟ و بویژه در کتاب امروز چاره چیست؟ سخن گشادتری رفته. خواستاران را به خواندن آن کتابها می‌خوانیم.
یکی از خوانندگان درباره‌ی این دسته و اینکه چه کوششهایی باید کنند پرسیده. پاسخ ما
اینست : کنون کسانی که اینها را خوانده براست میدارند باید بکوشند و دیگران را بخواندن و فهمیدن وادارند. بکوشند رشته‌ی همبستگی را با ما نگاه دارند. همچنین گفتار « سال 1322» از
پرچم نيمه ماهه شماره‌ی يكم نيمه‌ی نخست فروردين 1322 که ما در پست شماره‌ی 101 پایگاه آورده‌ایم این زمینه را روشنتر می گرداند.
ـ برخی گمان دارند کوشش به نیک گردانیدن توده باید یک رشته کارهای شگفتی باشد. در حالی که نیک گردیدن یک توده از نیک گردیدن یکه‌ها (افراد) پدید می‌آید و چنانکه دیدیم گام نخست آن آشنا گردیدن با حقایقست. در کتابهای ما از آن حقایق گفتگو شده و شناسانیده گردیده.
ـ كار يك مردم يا يك توده تنها با گفتن و نوشتن و اظهار عقيده نمودن بجائي نميرسد. اين يكي از گمراهيهاي ايرانيانست كه تنها بگفتن و اظهار عقيده كردن بس ميكنند و اين نمي انديشند كه يك رشته انديشه هرچه نيك و سودمند باشد تا باجرا گزارده نشود نتيجه اي از آن در دست نخواهد بود و راه اجرا آنست كه يك دسته از مردان بافهم از پير و جوان دست بهم دهند و يك جمعيتي گردند و اراده ها را يكي سازند ، و آن وقت رشته‌ی كارها را بدست گرفته آن انديشه هاي بلند و سودمند را با دست خود اجرا گردانند.
پایان
[1] : اخیراً (روزهای میانی شهریور 92) در یک برنامه‌ی تلویزیونی بنام « حرف حساب» پرسشی شده بود که بینندگان با پیامک به آن پاسخ میدادند. پرسش این بود که اگر حقی از شما (به عنوان مصرف کننده) پایمال شود آیا شکایت خواهید کرد؟ نزدیک به 75 در صد از مردم پاسخ داده بودند : نه! پیامکهاشان نشان میداد که پیشتر شکایت را آزموده و چون بی‌نتیجه و فرساینده اش یافته اند دیگر سراغش نخواهند رفت.
این نشان دهنده‌ی‌ آنست که ما در ایران قضاوت و نظارت نداریم. بلکه کسانی داریم که از « بیت المال» می خورند بی‌آنکه کاری برای مردم کنند. این نکته ایست که میرساند بخشی از ویرانی کارها از حکومت است. لیکن این پایان بررسی نیست. اگر کسی بررسی را در اینجا بپایان برد اشتباه بزرگی کرده است. این را باید بدیده داشت که چنین ستمگران و بیکاره هایی از کشورهای دیگر به ایران نیامده اند. از همین مردم بوده و هستند. از این توده برخاسته به چنان جایگاههایی رسیده و گرفتاری‌ای بر گرفتاریهای مردم افزوده اند. در هر حال اگر توده نیک نگردد در آینده باز هم از این کسان در حکومت خواهند بود. این را باید بیگمان دانست.
کسانی از چنین « مشاهداتی» بیدرنگ به این نتیجه می رسند : « باید حکومت را برانداخت تا بتوان اصلاحاتی کرد». باید به این کسان پاسخ داده گفت : چه کار توانید کرد؟! توده‌ای که در دامن خود ستمگران و مفتخوران با ظاهر مردمخواه و دلسوز میپرورد و ایشان همینکه به حکومت میرسند جز در اندیشه‌ی خود نیستند و به هر خیانتی بیباکند ، با چنین توده ای هیچ کاری نتوانید کرد. وانگهی گیریم که توانستید و حکومتی بنیاد نهادید ، مگر نه آنست که ریشه‌ی هر حکومتی در مردم است و چنان ریشه‌‌ی پوسیده‌ای نمی‌گزارد تنه بروید و ببالد.
برخی ایراد گرفته می گویند : همین حکومت نمی گزارد شما مردم را از حقایق آگاه گردانید. این را ایراد بزرگی بما می پندارند. می گوییم : چگونه است که می توانید اندیشه هایی مانند « نافرمانی مدنی» را به گوش مردم برسانید ولی اینکه مردم باید از آلودگیهایی مانند صوفیگری و بهاییگری و مادیگری پاک گردند را نمی توانید؟! اگر حکومت مانع آگاهی مردم است مانع « تاکتیک» های شما نیز هست.
اینها یا سخنان نسنجیده و نیندیشیده است یا بهانه‌های بیدردی و بیغیرتی. چنانکه گفتیم راه یکی است و جز آن بیراهیست.
در همین برنامه‌ی تلویزیونی سخن از اعتماد هم بمیان آمد که بیشتر پیامکها گویای این نکته بود که به نزدیکترین کسان خود اعتماد ندارند چه رسد به بیگانگان. آیا چنین حالی دردناک و افسوس‌آور نیست؟!. فرجام چنین مردمی چه خواهد بود؟!.
ناچیز بودن اعتماد مردم به همدیگر را تنها از این برنامه نتیجه نگرفتیم. سنجش آمار کشورهای اروپایی در همین زمینه با کشور خودمان گواه راستی این نتیجه گیریست. این آمارها را در بخش سوم کتابی که آقای یوسف فرامرزی با نام «چرا عقب مانده ایم؟» نوشته اند می توان دید. این روزها بویژه در شهرهای بزرگ بی‌اعتمادی میان مردم را آشکاره می توان دید و شنید.