پرچم باهماد آزادگان

233 ـ يك مردمي تا خود نيك نباشند از جهان نيكي نبينند

پایگاه : چون با ساختاری که این پایگاه دارد دسترس به گفتارهای گذشته آسان نمی باشد برای آنکه آنها از دیده ها دور نماند بدیده داریم هر چندگاهی گفتارهای ارجدار گذشته را تازه گردانیم.
در زیر گفتار شماره‌ی 2 و 3 این پایگاه را بار دیگر نشر می کنیم.

در تاريخ هندوستان چنين مي خوانيم :
در آغاز سده‌ی هفدهم دو كشور فرانسه و انگليس نمايندگيهاي شركتهاي بازرگاني خود را در هندوستان برپا كردند. اين شركتها حق انحصاري بازرگاني ، پديد آوردن نيروي پليس در هندوستان را از دولت خود دريافت كرده در آنجا نيز با دادن پيشكش و يا ماليات به پادشاه يا فرمانرواي محلي حق ساختن ساختمانهاي بازرگاني يا بندرگاه را بدست آوردند. ساختمانهاي بازرگاني همان مغازه ها ، انبارهاي كالا و خانه هاي مأموران بود كه برج و باروي استواري آن را دربر مي گرفت تا در هنگام جنگ با دشمنان بتواند پايداري كند.
پس از مرگ پادشاه هندوستان بنامِ اورنگ زيب (1707) ، كاركنان دولت و پادشاه كه با عنوانهاي نوّاب و راجه شناخته مي شدند سر به خودسري برداشته و بجنگ ميان خود پرداختند.

كمپاني فرانسوي لشكري از بوميان آراسته با ياري دادن به اين فرماندار و جنگ با آن ديگري از يكسو آتش جنگ را ميان ايشان افروخته تر مي داشت و از سوي ديگر در اين گيرودار به زمينها و داراك ايشان دست مي انداخت چنانكه كاريكال و كلكته را ازآنِ خود ساخت و پاينامِ نوّابي گرفت. از سويي ديگر بازرگاني داخلي هند را زير ديده باني خود درآورده و بردن كالا از يك بندر به بندري ديگر را خود بدست گرفت.
از آنسو كمپاني (انگليسي) هند شرقي از امپراتور گوركاني هند اجازه يافت تا در شهر « سورات» كارخانه اي برپا سازد. چند سال بعد در جنوب هند قطعه زميني خريد و شهر مَدْرس را بنياد گذاشت. همو در 1690 شهر كلكته را بنياد گذاشت.
هر دو كشور گام بگام با شركتهاي بازرگاني خود بر بخشهايي از كشور هند و اقتصاد آن دست يافتند و در كارهاي آن چيرگي نمودند.
سپس در ميانه‌ی سده‌ی هجدهم ، ميان انگليسيها و فرانسويها جنگهايي درگرفت و در 1763 با پيماننامه‌ی پاريس انگليسيها دست فرانسويان را در هندوستان برتافته سلطان بي رقيب آن سرزمين گرديدند. اين پيماننامه را سرچشمه‌ی نيرومندي بيشتر انگلستان و فاصله گرفتن او از ديگر كشورهاي اروپايي دانسته اند.
چون انگليسيها از همچشمي با فرانسويان آسوده گرديدند « عين همان روش و دستوري را كه دوپلكس [سردار فرانسوي] پيش گرفته بود سرمشق قرار داده و آن عبارت بود از تهيه‌ی قشون محلي مطابق نظام اروپايي ، دخالت در منازعات امراء هندوستان و امداد بطرفي كه بيشتر اراضي بكمپاني وامي گذارد يا بيشتر پول مي دهد. پس كمپاني در كمتر از پنجاه سال بوسيله‌ی خود هندوها هندوستان را مسخر كرد ...» (آلبر ماله ـ ژول ايزاك ، انقلاب كبير فرانسه ، بخش هفتم)
تنها هشت هزار تن انگليسي از سرزميني بسيار دور آمده بر سيصد و پنجاه مليون هندي فرمانروايي مي كردند. جاي پرسشست كه اين شمار اندك چگونه بر آن سرزمين چيره گشتند؟.
گانديِ بزرگ پاسخ اين پرسش و آن سرگذشت اندوهبار را چنين شرح مي دهد :
« انگليسيان در آغاز براي بازرگاني به هند وارد شدند. شركت « بهادر» [همان كمپاني هند شرقي] را درست بياد آوريم. چه كسي آن شركت را فيروز گردانيد؟ شركت بهادر در آنزمان نمي خواست بر هند چيره گردد. چه كسي كارمندان آن را رهبري كرد؟ چه كسي آنان را با دادن پول فريفت؟ تاريخ نشان ميدهد كه همه‌ی اين كارها را ما كرديم. باميد اينكه زودتر پولدار شويم ، كاركنان شركت را با آغوش باز پيشواز كرده بآنان كمك داديم. ... پزشك راستين كسي است كه علتهاي بيماري را پيدا كند. اگر بخواهيم هند را براستي از بيماري برهانيم بايد ريشه‌ی آن را بيابيم. ... هنگاميكه ميان راجه هاي ما كشمكش آغاز گرديد آنها از شركت بهادر سود جستند و از آنجا كه شركت تنها در انديشه‌ی افزودن به دارايي خود بود اين درخواست كمك راجه ها را پذيرفت و پايگاه نويني پديد آورد. ... آيا بيهوده نيست بخاطر كاري كه ما خودمان بسر خودمان آورديم با انگليسيان بجنگيم؟ ... ما بوديم كه زمينه‌ی گسترش و چيرگي كمپاني را آماده ساختيم. درست آنست كه بگوييم ما بوديم كه هندوستان را بانگليسيان داديم ، بجاي اينكه بگوييم انگليسيان بودند كه هندوستان را اشغال كردند.
بعضي از انگليسيان مي گويند : با نيروي اسلحه و زور بر هند چيره شده اند و با نيروي آن آن را نگاهداشتند. هردوي اينها نادرست است. ... دشمنيها و دوستيهايي كه ميان ما هست چيرگي آنان را استواري بخشيده بود. ... » (اينست مذهب من به نقل از حسين يزدانيان ، گاندي و استقلال هند ، ص 17 و 18)
كسروي درباره‌ی ايرانيان گفته اي همانند سخن گاندي دارد :
اين توده افتاده‌ی بديهاي خود است و بايد چاره اش را هم از آن راه كرد.
يك توده‌ی خردمند بايد از گذشته پند آموزد.
همو يك اصل اجتماعي ارجمندي را بدينسان باز مي نمايد :
يك مردمي تا خود نيك نباشند از جهان نيكي نبينند.
همچنين مي گويد :
ما خود بديم كه از جهان بدي مي بينيم. قضا و قدر را با ما هيچكاري نيست. خدا ما را خوار و زبون نمي خواهد.
شما نيك باشيد و از پيشآمدها نترسيد. يك توده‌ی غيرتمند و آراسته لگدمال پيشآمدها نگردد و از ميان نرود.
يك توده‌ی آلوده اگر هم از پيشآمدها سودي برند ، جز چندگاهه [موقتي] نتواند بود و سرانجام هوده اي [نتيجه اي] از آن در دست نتوانند داشت.
در اين باره او سخنان باريك بينانه و گسترده اي دارد. آنها سخن از لايه هاي زيرين و پنهانِ اخلاق و خصلتهاي شرقيان بويژه ايرانيان دارند. اين رشته گفتارها كه ما آن را « دردها و درمانها» ناميده ايم از ماهنامه‌ی پيمان گردآوري شده و بيجا نيست اگر آن را « روانشناسي عقب ماندگي» بناميم. اين گفتارها بيهمتاست و پس از هفتاد سال تو گويي براي امروز نوشته شده.
هيچ چيزي در جهان بيعلت نيست و عقب ماندگي و دردهاي شرقيان نيز علتهاي خود را دارد. در اين گفتارها علتهاي مختلف بدبختي و درماندگي شرقيان روشن شده.


يادداشت پايگاه : درپي پيشامدهاي شهريور1320 لشكرهاي دو دولت انگليس و روس به كشور ما درآمدند و در بهمن ماه همان سال پيماني ميان ايشان با دولت ايران بسته شد و دو سو تعهداتي را تا پايان جنگ بگردن گرفتند. درباره‌ی اين پيمان ، خوانندگاني از روزنامه‌ی پرچم پرسشهايي كرده اند كه پاسخ كوتاهشده‌ی او را در پايين مي بينيم.
... كنون بايد كاري كرد كه ديگر دچار چنين پيماني نشد. آنچه مي بايد كرد اينست ، و اين كار با آه و ناله ، و گله و فرياد ، و بدگويي از اين و از آن نشود. از گوش دادن به راديو برلين نتيجه اي نباشد ، از فرياد « يا مرگ يا استقلال» كشيدن شاهرخ بهرام [مجري همان راديو] سودي بدست نيآيد. اينها همه باد هوا شود و از ميان رود و درد و گرفتاري همچنان بماند.
اينها چيزهاييست كه از چهل سال باز مي آزماييد. تاكنون چسودي ديده ايد كه پس از اين توانيد ديد؟!.
بدانيد اي ايرانيان ، از اكنون كه اين پيمان بسته شده دو راه بروي شما باز است كه مي توانيد هركدام را كه ميخواهيد پيش گيريد : يكي آنكه همچنان كه هستيد باشيد ، و چند روزي از پيمان بد گوييد و گله كنيد ، و بخشم آييد و تندي نشان دهيد و ... دل خوش گردانيد. چند روزي با اينها بسر دهيد و بگفته‌ی روزنامه ها « اظهار احساساتي» كنيد و پس از آن فراموش گردانيد و پي كار و هوس خود باشيد ، و شاعر بقافيه سازي و رمان نويس بافسانه بافي ، و آخوند بمردم فريبي ، و روزنامه نويس بسودجويي ، و بازرگان به انبارداري ، و كرد بتاراجگري ، و شاهسون براهزني پردازيد.
ديگري آنكه نيك بحال خود بينديشيد ، و اين ذلّت و خواري كه گرفتاريد نيك دريابيد ، و ريشه‌ی درد و سرچشمه‌ی آنرا بدست آورده از امروز درپي چاره باشيد و يك آينده‌ی اميدواري براي خود تهيه كنيد.
اين دو راه بروي شما باز است. كنون بگوييد كه شما كدام يكي را مي پذيريد؟. نيك انديشيد كه كدام يكي را پيش ميگيريد.
اگر ميخواهيد چنانكه هستيد باشيد و تنها بگله و ناله و بدگويي بس كنيد ، نتيجه همين خواهد بود كه هست ، بلكه بدتر از اين گرديده يك آينده‌ی بيمناكي در پيش خواهيد داشت.
يك چيزي بشما بگويم : اين جهان كه ما در آنيم از روي يك « آييني» ميگردد ـ آيين بسيار استواري ـ آييني كه هيچگاه ديگر نگردد. اين طبيعت يا بفارسي گويم « سپهر» يك دستگاه بسيار استوارِ بسامانيست و هيچ كاري در آن بي انگيزه يا بيرون از قاعده نيست.
شايد شما اين گرفتاري و خواري را كه در آنيد « تصادفي» ميپنداريد ، و يا ديگران را گناهكار ميشماريد ، و يا مي خواهيد شاعرانه سپهر را « كجرو» و « دون پرور» شناسيد و اين ذلت و خواري را دليل نيكي و ستودگي خود دانيد. ولي اينها همه بي پاست ، و اين گرفتاري و خواري جز نتيجه‌ی رفتار و كردار خودتان نيست. و تا چنينيد كه هستيد چنين خواهيد بود كه هستيد.
من نيك ميدانم اين سخنان به بسياري از شماها خوش نخواهد افتاد. اين يكي از ناتوانيهاي شماست كه هميشه مي خواهيد گناه را بگردن ديگران اندازيد. شما كسي را دوست ميداريد كه در داد و فرياد با شما هم آواز گردد و هرچه بيشتر تندي نمايد. هم ميدانم كساني بزباندرازي پرداخته مرا هوادار و خواهان « پيمان» خواهند خواند. با آنكه من انديشه‌ی خود را آشكار مينويسم از چنان گستاخي باز نخواهند ايستاد. ولي اينها ما را از راه نخواهد برگردانيد.
ما درپي چاره هستيم و بايد جز درپي حقايق نباشيم. ما اين درفش افراشتيم و پرچم گشاديم كه يكراهي بسوي رستگاري نشان دهيم و اين باياي [وظيفه] ماست كه در هر گامي جز درپي راستي ها نباشيم و جز خشنودي خدا را نجوييم.
يك توده‌ی خردمند بايد از گذشته پند آموزد. اين بار سوم است كه ايرانيان چشم باز كرده خود را در برابر يك چنين پيماني مي بينند و با داد و غوغا بجلوگيري و ايستادگي ميكوشند. يكي در سال 1325 ( 1907 ميلادي ) بود ... ديگري در سال 1337 (1919 ميلادي ) بود ...
نميخواهم اين پيمان 1320 را با آن دو پيمان پيش بيك ترازو گزارم. در اين زمينه گفتگو ندارم خواستم آنست كه چنانكه از هياهوها درباره‌ی آن دو نتيجه اي نشد و گوش نداند و پس از بيست و اند سال شما همانيد كه بوديد و باز خود را در برابر يك چنان پيماني مي بينيد ، از هياهو و فرياد و گله و ناله‌ی امروزي نيز هيچ نتيجه نخواهد بود.
شما از چه مي ناليد؟!.. از دست كه گله مي كنيد؟! سرچشمه‌ی همه‌ی گرفتاريهاي شما در ميان خودتانست. شما خود بديد كه دچار بدي گرديده ايد.
دوباره ميگويم : گردش اين جهان از روي يك آيين استواريست ، و من اينك يك بندي را از آن آيين براي شما مي نويسم : " يك مردمي تا خود نيك نباشد از جهان نيكي نبينند".
كنون شما آيا اين را مي پذيريد و از درون دل باور مي كنيد يا نه؟.. اگر نمي پذيريد بايد گفت : معني جهان و زندگي را نمي شناسيد. بايد گفت : از راستيها بسيار دوريد. اگر مي پذيريد و از درون دل باور مي كنيد در آنحال بايد بجاي اين گله و ناله هاي بيجا در انديشه‌ی نيكي باشيد تا بتوانيد از نيكي هاي جهان بهره ور گرديد.
شگفت است كه در همين روزها در نشستي اين گفتگو ميكردم و چون كساني بگله و ناله پرداخته بودند بايشان پاسخ داده ميگفتم : « شما بديد كه از جهان بدي مي بينيد» ، يكي از آنان فرياد برآورد : « آقا چگونه ما بديم؟! ديگران بما زور ميگويند و ظلم مي كنند». گفتم :
« آنهم از بديتان است. شما اگر نيك باشيد كسي نتواند زور بگويد. اين زورگويي از آنست كه ناتوانيد و ناتواني از آنست كه آلوده‌ی انديشه هاي پراكنده و خويهاي پستي هستيد».
ديگري گفت : « تا مردم بيايند نيك شوند فرصت از دست رفته. بايد هرچه زودتر كاري كرد».
گفتم : چكار توانيد كرد؟!.. شما گله و هياهو را كار مي‌شماريد و همين نشان نافهمي شماست. شما با اين حالي كه هستيد چه توانيد كرد؟!.. جز آنكه فلان وكيل با صد بدنامي كه دارد در مجلس نطق بسيار درازي كند و از روزنامه ها نيز توقع درج آن را داشته باشد. و بهمان وكيل كه ما ميدانيم جز پول بهيچ چيزي پابندي ندارد برويه‌كاري ايرادهايي كند ، و فلان شاعر شعرهايي گويد و بدست اين و آن دهد؟!... آيا از اينها چه سودي تواند بود؟!.. همين كسان تا چه اندازه بجانفشاني آماده اند؟. جانفشاني بماند ـ تا چه اندازه بزيان پولي تحمل توانند كرد؟..
چه شده است كه هر زمان نام نيك گرديدن ، بميان مي آيد شما ميرميد؟.. چه شده است كه نميخواهيد از راهش بچاره كوشيد؟.. ميگويند : « تا آن زمان فرصت از دست رفته». ميگويم : نرفته و شما هر زمان نيك شويد و اين آلودگيها را از خود دور ساختيد فرصت در دست شما خواهد بود. بالاخره راه جز اين دو نيست. يا بايد باين ذلت و خواري تن دردهيد و ديگر آوازي از خود در نياوريد ، و يا به نيكي خودتان و توده تان بكوشيد. اينكه ميخواهيد خود را نيك نگردانيد و با آن همه آزاد و سرفراز زندگي كنيد ، آرزوي بسيار خاميست بلكه بايد گفت : با طبيعت جنگيدن است.
...
بايد گفت : در زندگاني دو راه هست : يكي راه هوس و ديگري راه خرد. راه هوس آنست كه بچگان دارند ، زنان دارند ، جوانان ناآزموده دارند. هرچه دلشان خواست ميكنند. انديشه بكار
نمي برند ، جز درپي خوشيهاي خود نباشند ، و چون در نتيجه‌ی كارهاي ناستوده‌ی خود گرفتار گردند آن زمان هم به گريه و ناله بس كنند و دل سرد گردانند ، راه خرد آن است كه مردان آزموده و خردمند دارند ، و در هرچيز جستجوي ريشه و سرچشمه‌ی آن كنند و بهيچ كاري جز از روي انديشه در نيايند ، و از هر كوشش دربند نتيجه باشند ، و بهر دردي از راهش چاره جويند.
امروز بسياري از ايرانيان راه هوس را پيش گرفته اند و از انديشه و خرد كمتر بهره ور ميگردند. ...
اما اينكه نيكي چيست و ما چگونه نيك باشيم زمينه ايست كه در شماره هاي آينده گفتارهاي بسيار در پيرامون آن خواهيم نوشت. اين راهي كه ما ميرويم همان راه نيكي توده است.

( پرچم روزانه شماره‌ی 4 ، 9/11/20)