پرچم باهماد آزادگان

237 ـ روز پاک گردیدن از پلشتیها خجسته باد!

پایگاه : راست است که یکم دیماه روزبه کتابسوزان و روزیست که پاکدینان برای پاک گردانیدن خانه‌هاشان از کتابها و نوشته های زیانمند آنها را به آتش می کشند ولی این روز جز آن ، روز پاک گردیدن از دیگر پلشتیها نیز هست. روزبه نبرد با دیگر گمراهیها نیز هست. آن روزی که دیگر ، نوشته های زیانمندی نماند یکم دیماه یادآور نبرد با دیگر گمراهیها تواند بود.
ما در پستهای اخیر چندین گفتار درباره‌ی کتابسوزان و اینکه چرا به این کار پرداخته می شود نوشتیم. اینست در این پست به کوتاهی می کوشیم و یک گفتار از یاران را که در روزبه یکم دیماه 1323 رانده شده در اینجا می آوریم.
گفتار آقاي يزدانيان
نخست امروز را كه روزبه يكم ديماه است بهمه‌ي ياران خجسته باد مي‌گويم. سخنان كوتاهي كه من مي‌خواهم برانم در پيرامون اين گفته‌ي « سرچشمه‌ي كارهاي آدمي مغز است و مغز پيرو انديشه‌هاييست كه در اوست» مي‌باشد.
برادران پاكدين اگر بتاريخ بنگرند و داستانهاي تاريخي را از ديده بگذرانند در تمام آنها گفته‌ي بالا را درست خواهند يافت.
روزگاراني بوده يك دسته‌ي مردم در يك مكاني گرد آمده و تشكيل خانواده‌هايي داده‌اند. اين خانواده‌ها تنها سود خود را بديده گرفته و با ديگر خانواده‌ها بناي جنگ را گزارده‌اند. چند زماني بر اين گذشته ، انديشه‌ها ديگر شده ، خانواده‌ها از دشمني با يكديگر كاسته‌اند ، هر چند خانواده دست بهم داده ايلي را درست كرده‌اند. سپس احتياج آنها را وادار نموده كه در مابين خود قرارهايي بگزارند. دسته‌اي بكارند ، گروهي بدروند و با يكديگر خوش زندگي كنند.
اين باهمي كم‌كم بزرگ شده و مملكتها ساخته و نژادها پديد آورده. هر گروهي براي خود زميني برگزيده و نام آن را ميهن گزارده‌اند. كوتاه سخن همه‌ي كارهايشان از روي انديشه‌هاشان بوده. انديشه‌ها نيز گوناگون بوده. گاهي بسيار خوب و زمانی اين شده كه انديشه‌هاي پستي در مابين آن توده‌ها پديد آمده. مثلاً مردم عربستان كه در يك شبه جزيره‌ي سوزان زندگي مي‌كرده‌اند انديشه‌هاشان اين بوده كه هر گروه نفع خود را بر هر چيز ترجيح دهند و بر سر چيزهاي بسيار كوچك باهم نبرد كنند دختران خود را زنده بگور گردانند و صدها مانند اين كه جز انديشه‌هاي بيپايي نبوده. ولي ناگاه از مابين آنها مرد خدايي مثل محمد برخاسته و انديشه‌هاي آنان را ديگر گردانيده ، راه زندگاني بآنها آموخته ، از آن زندگاني پست ببالاترين زندگاني كه ممكن آن روز بوده رسانيده.
اكنون بينديشيد كه چه چيز آن مردم بياباني و دژآگاه را آنچنان گردانيد كه روزگاراني نيمي از جهان آن روزي را در زير پرچم خود گيرند؟ جز انديشه چيزي نبود. همه داستانهاي پهلواني ايران باستان را خوانده‌اند. آريو برزن را كساني مي‌شناسند. اين همان مرد بزرگ است كه در هنگامي كه اسكندر بايران حمله كرده بود در گردنه‌هايي جلو سپاهيان انبوه او را گرفت و با پرتاب سنگ نيمي از لشكريان او را نابود گردانيد و سپس مردانه در راه ايران جان داد.
آيا چه چيز او را بچنين فداكاري وادار ساخت؟ آيا جز انديشه‌هايش چيز ديگري بوده؟
تيمور ملك [اصل : (به اشتباه) ملک تیمور] كه مردانه در جلو سيل مغول ايستادگي كرد و آن خونخواران را شكست داد جز انديشه‌هايش چه چیز او را بدين كار واداشت؟. اندكي پيش آييم : همان ميرزا رضاي كرماني كه با گلوله ناصرالدين شاه را در عبدالعظيم كشت آيا جز انديشه‌هايش چيز ديگري او را برآن واداشت؟!. از تاريخ صدها بلكه هزارها مثل توانيم زد.
انديشه‌ها در جهان بزرگترين كارها را انجام داده ، انقلابي همچون انقلاب كبير فرانسه و انقلاب كبير روسيه ايجاد نموده ، هزاران دانشها بجهان آورده. همين جنگ بزرگ كنوني را جز انديشه‌ها چيز ديگري پديد نياورده.
اين سخن بزرگ راهنماي ارجمند ما درخور هرگونه انديشه است. پيمان از روزي كه پخش شده هميشه اين نكته را دنبال كرده و توجهش باين بوده ، از سال نخست با رُمان كه يك كار بيهوده‌اي بود ، جنگيده و اين نشان داده كه رُمان يك چيز بيهوده و بيپايي است و هزاران بديها درپي دارد. و در همان زمان كه اين ديوانگي به منتها درجه رسيده بوده با سخناني پرمغز آبروي رمان را بر باد داده. اينكه مي‌گويم به منتها درجه رسيده بود دروغ نيست اين را خود آزموده‌ام.
من يك ماهي در يك كتابفروشي كار مي‌كردم. روزي كتابها را بزمين ريخته بوديم كه قفسه را درست گردانيم همه‌ي آن كتابها رمان بود و من براي اينكه بفهمم رمانها در چه زماني چاپ شده به هر يك نگاه مي‌كردم و پس از حسابي كه نمودم صدي هشتاد رمانها در سالهاي مابين 1308 تا 1313 نوشته شده و در همان هنگامها بوده كه پيمان با رمان بنبرد آغازيده سپس هم بشعرا پرداخته. شعر كه در ايران جز يك هوس پستي چيز ديگر نيست حالت ديوانگي بخودش گرفته بوده و اين بوده كه پيمان نشان داد شعرهاي حافظ و سعدي براي انديشه‌ها زهر كشنده است و سپس هم بفلسفه پرداخته. همه‌ي اينها براي آن بوده كه اين انديشه‌هاي بيپاي پست از بين برداشته شود. براي اين بوده كه اين باهماد پديد آيد. براي اين بوده كه زندگاني راه ديگري گيرد.
چون نام فلسفه پيش آمد خوبست از كتابي در اينجا ياد نمايم. يك كتابي (در فلسفه) كه حالا بآتش خواهيم كشيد اگر كساني خوانده باشند ، خواهند ديد كه چه گفتارهاي سرسام‌آميزي نوشته شده : « اينهمه كسان كه در جهان كشته مي‌شوند و اينهمه چيزها كه از بين مي‌رود براي اينست كه مخزن فلك پر گردد مخزن فلك دينامي است». از اين سخنان كه جز مشتي پندار نيست در اين كتاب پر است و خودش هم در كتابش مي‌گويد كه اينها را از روي جستجو پيدا نكرده‌ام بلكه شبي بمن وحي شده.
اينست نمونه‌اي از انديشه‌هاي اين مردان. بايد ديد با اين انديشه‌ها كارهايشان چگونه است. باري ما امروز را ، بنام جشن كتابسوزان گرد هم جمع شده‌ايم كه بر اين كتابها آتش زنيم. زيرا اين كتابها انديشه‌هاي ما را پست مي‌گرداند و باين هوده[= نتیجه] كارهاي ما هم پست خواهد شد.
امروز را ، بنام اينكه خود را از بديها و پستيها پاك مي‌گردانيم كتابها را بآتش مي‌كشيم. اين كار را بهوس نمي‌كنيم. بلكه از روي انديشه و براي رهايي خود و فرزندانمان مي‌نماييم ، مي‌نماييم كه خود را بپيراييم و آماده سازيم كه در جهان سربلند زندگي كنيم ، اين كتابها كه بآتش مي‌كشيم بلاي جان ما شده ، مانند ميكروبهايي بر پيكر ما چسبيده. ما با آتش اين ميكروبها را مي‌كشيم تا اين انديشه‌هاي پست از ميان برخيزد.
براي توجه خوبست بار ديگر گفته‌ي راهنماي ارجمند خود را تكرار كنم : «سرچشمه‌ي كارهاي آدمي مغز است و مغز پيرو انديشه‌هاست كه در اوست».
در پايان مي‌گويم كه من خود هم هنگامي بدرد رمان نويسي گرفتار شدم. ولي خدا را سپاس كه چراغي همچون پيمان راهم را روشن ساخت و از گمراهيها برهانيد. اينست اكنون همه‌ي آن نوشته‌ها را كه در اينجاست بآتش مي‌كشم.
(دفتر یکم دیماه 1323)
بخش تاریخ
در پيرامون تاريخ
اين سه گونه تاريخ از بهر توده‌ي انبوه است. گاهي نيز كساني تاريخ را از راههاي ديگري دنبال كنند كه بياد آنها نمي‌پردازيم. تنها اين نكته را مي‌آوريم كه از باستان زمان پادشاهان و دولتها يك رشته كارهاي سياسي نيز داشته‌اند. بدانسان كه كوششهايي را در نهان مي‌كرده‌اند و بكارهاي آشكار خود نيز رويه‌ي ديگري مي‌داده‌اند. دشمني را در جامه‌ي دوستي انجام مي‌كرده‌اند. نويدهاي دروغ مي‌داده‌اند. با دشمنانِ دشمن دوستي مي‌كرده‌اند. در درون كشور دشمن شورشهايي برمي‌انگيخته‌اند. اين تلاشها از باستان زمان بوده و رفته‌رفته رو بفزوني نهاده تا آنجا كه امروز بزرگترين و سخت‌ترين كارهاي دولتها همين يكي شمرده مي‌شود. از اينجا يك راه ديگر تاريخ پرداختن باين تلاشهاي نهانيست كه تاريخ سياسي ناميده مي‌شود.
ليكن اين راه از بهر توده‌ي انبوه نيست و سودي نيز از آن بدست نيايد. مگر تا آن اندازه كه جهت كارها دانسته شود. از آنسوي پرداختن بنگارش چنان تاريخي كار آن كسيست كه خود او پايش در ميان بوده و يا نوشته‌هاي بسيار بدستش افتاده. اگر جز از اين باشد بسيار ناسزاست كه يكي بچنان تاريخي پردازد و از ناچاري دست بدامن گمان و پندار زند و بافندگي كند.
آن كارها كه در آشكار رخ دهد پادشاهان باهم جنگ كنند يا پيمان دوستي بندند يا در كشوری شورش پديد آيد يا گراني رخ دهد يا ديگر از اينگونه پيشامدها اينها را مردم بينند و شنوند و تاريخنگار اگر هم خودش در آنجا نبوده بآساني تواند از ديگران بپرسد و چگونگي را بدست بياورد و لغزش كمتر رو دهد. ليكن كارهاي نهاني چنان نيست و لغزشهاي بسيار بزرگ در آن رخ دهد.
آري اگر تاريخنگاری هوشيار باشد اين مي‌تواند از راه سنجيدن پيشامدها و بنيروي داوري پاره رازها نهاني را نيز دريابد و آنها را ياد كند.[1] چيزي كه هست اين در همه جا نيست و به هرحال نبايد چندان دور رفت و كار را بگزافه‌بافي رسانيد. و آنگاه بايد بخوانندگان فهمانيد كه از چه راه بآن رازها رسيده شده و آنان را فريب نداد.
گاهي كساني مي‌گويند : سياست تاريخ را از ميان برده. زيرا پيشامدهايي كه در جهان پيش مي‌آيد آخرين نتيجه‌ي يك رشته كارها و كوششهاي نهانيست كه تاريخ را بآن دسترس نيست و تا آنها دانسته نشود دانستن اين پيشامدها تنها چندان سودي ندارد. ولي اين درست نيست. زيرا پيشامدهاي آشكار بخودي خود داستانهاي بزرگي بشمار است و نوشتن و خواندن تاريخ آنها سودهايي را در بر دارد. اگرچه انگيزه‌هاي نهاني آنها روشن نباشد. وآنگاه چنانكه گفتيم كارهاي جهان همه بهم پيوسته است و ما اگر بر آن باشيم كه هر داستاني را از نخستين ريشه‌ي آن بدست آوريم ناچار خواهيم بود از بهر هر داستاني چندین قرن جلو برويم و اين چيزيست كه نه تنها دربايست نيست ناستوده هم هست.
ببينيد جنگ جهانگير اروپا [خواست جنگ جهانی یکم است : 1914 تا 1918] يك رشته تلاشهاي سياسي نهاني را كه از نيم قرن پيش آغاز شده بود انگيزه‌ي خود داشت. با اينهمه كسي اگر تنها بداستان جنگها پردازد و چگونگي آنها را بازنمايد بخودي خود كار سودمندي خواهد بود و يك تاريخنگاري تواند هرگونه نتيجه‌اي را كه خواستار است (از آن نتيجه‌هاي سه‌گانه كه شمرديم) از آن بردارد. ليكن هرگاه يك كسي برويه‌ي سياسي آن جنگها نيز پرداخت و پرده از روي يك رشته كارهاي نهاني برداشت بيگمان بهتر و سودمندتر خواهد بود.
تلاشهايي كه امروز نهانست و دسترس بآنها نيست پس از ديري آنها نيز شناخته گردد و از پرده بيرون آيد. از اينجا هرگاه تاريخنگاري دسترس بچنان تلاشهايي ندارد نبايد از آن دلگير گردد و بنوميدي گرايد و از نگارش تاريخ بازايستد. او بايد تاريخ ساده را بنگارد و نگزارد آنها از ميان برود. آن بخش ديگر در آينده آشكار خواهد گرديد.
اين خود بيراهي است كه كسي بگويد تا نهان و آشكار يك پيشامدي دانسته نشود نبايد آن را برشته‌ي نگارش كشيد. اين انديشه چه بسا بماليخوليا كشد و دستاويز بدست نادانان و بيماردلان دهد.
آنچه مرا بنگارش اين جمله‌ها وامي‌دارد اينست كه مي‌بينم بسياري از ايرانيان در اين باره نيز آلودگيهايي دارند و كساني از آنان چنين مي‌گويند : « تاريخ مشروطه را كه شما مي‌نويسيد چه سودي دارد؟.. بايد نخست جستجو كنيد كه انديشه‌ي مشروطه‌خواهي از كجا بايران آمد و چه كساني آن را آوردند!» اينها از درماندگي انديشه‌ها و از ناپاكي دلهاست. يك دسته كه خودشان بيكاره‌اند همه را نيز بيكاره مي‌خواهند. پاره‌اي نيز با آن پستي و بي‌ارجي كه دارند با ارجمندترين و بزرگترين كسان همچشمي مي‌نمايند و اينست باين ماليخولياها مي‌پردازند. و هرگاه با دلخواه ايشان باشد بايد تاريخ مشروطه هيچگاه نوشته نشود.
آغاز پيدايش مشروطه‌خواهي را در ايران تا آن اندازه كه مي‌بايست نوشته‌اند و ما نيز ياد كرده‌ايم. رويه‌ي سياسي آن پيشامد نيز تا يك اندازه روشن است كه ما نيز باز نموده‌ايم و بيشتر از آن (اگر بوده) در آينده روشن خواهد بود و خواهند نوشت.
همين داستان با چشم‌پوشي از انگيزه‌هاي آن از ارجدارترين بخش تاريخ ايران است و در آن جانفشانيهاي ايرانيان و دليريهاي ايشان نمودار مي‌گردد و شايستگي توده پديد مي‌آيد نيكي نيكان و بدي بدان آشكار مي‌شود. از خواندن و انديشيدن آن چندين گونه درسهاي پرسود بدست مي‌آيد و بر دانش و آزمايش و بينش خوانندگان مي‌افزايد. اين جنبش از هركجا برخاست برخاسته باشد. هزاران مرد در آن جانفشانيهاي تاريخي كردند و صدها كسان ناپاكي نمودند. هزاران جوان بخون آغشتند. اينها بخودي خود چنانست كه بايد در تاريخ ياد كرده شود.
كساني نيز هميشه مي‌گويند : نمي‌توان بتاريخ پشتگرمي داشت و آن را باور كرد. زيرا ما مي‌بينيم داستاني كه در زمان ما رخ مي‌دهد هر كسي آن را بگونه‌ي ديگري مي‌سرايد و دروغها بآن درمي‌آميزند. پس چگونه مي‌توان بداستانهاي چند هزار ساله بدگمان نبود؟!.
ليكن اين سخن بسيار خام است و راه بجايي نمي‌برد. تاريخ چيز جداگانه و نودرآمده‌اي نيست كه بچنين سخني درباره‌ي آن نياز افتد. در ديگر جاها راست و دروغ را از چه راه مي‌شناسيم در اينجا نيز همانست.
ما اگر با يك كس يك ساعت همنشين باشيم راستگويي و دروغگويي او را نيك درمي‌يابيم. چگونه مي‌شود كه كتابي را بخوانيم و اندازه‌ي درستي آن را نشناسيم؟! و آنگاه شناختن راست از دروغ در نهاد هر كسي نهاده و آن را راههاي بسيار است. هركسي هرچه داناتر و هوشيارتر باشد آسانتر آن را درمي‌يابد.
ما گاهي كسي را مي‌بينيم پاكزبانست و از دروغ پرهيز دارد و از هوش نيز بي‌بهره نيست و اينست گفته‌هاي او را باور مي‌كنيم. گاهي همان كس را مي‌بينيم در زمينه‌اي كه گفتگو مي‌شود پاي خودش در ميان بوده اينست گمان سودجويي و خودستايي برده در باور خود سست مي‌شويم. گاهي مي‌بينيم كسي راستگوست ولي هوش كمي دارد و گمان مي‌بريم داستان را فراموش كرده باشد.
گاهي گمان مي‌بريم شايد فريب خورده. گاهي زمينه چنانست كه دشوار است كسي آن را فرا گيرد. گاهي چنانست كه باور كردني نيست.
اينكه ما « كرامت»هاي صوفيان را انكار مي‌كنیم كساني ايراد گرفته مي‌گويند پس چگونه تاريخ را باور مي‌كنيد و اينها را باور نمي‌كنيد؟..
مي‌گويم : چون صوفيان از اين داستانها سودجوييها مي‌كرده‌اند و آنگاه گفته‌هاشان باور كردني نيست اينست نمي‌پذيريم. در تاريخ نيز هرچه از اينگونه باشد دور مي‌اندازيم : اگر تاريخنگاري داستاني بنگارد كه فلانكس مرده‌اي را زنده گردانيد سخن او را هم دروغ مي‌شناسيم و بسخنان ديگرش نيز بدگمان مي‌شويم. زيرا مرده زنده گردانيدن كار نشدنيست. و آنگاه چنين كاري اگر رخ مي‌داد در سراسر جهان آوازه پيدا مي‌كرد و همه آن را مي‌شناختند و اين نمي‌شد كه تنها چهار تن آن را بدانند و بنگارند.
گاهي كساني نگارشهايي از گزارش يك جنگي مي‌آورند و ما مي‌دانيم كسي تا خودش در جنگي نباشد داستان آن را درست فرانمي‌گيرد و اين زمينه دروغ‌بردار است كه هر كسي مي‌خواهد هنرهاي خود را بستايد اينست بآساني آن را باور نمي‌كنیم. از اينگونه چندانست كه بشمار نيايد.
ما تاريخ آن را نمي‌گوييم كه هركسي هرچه نوشته بپذيريم. بلكه در آنجا نيز بايد بسنجش پردازيم. شما اگر تاريخ بيهقي را بخوانيد در يكبار خواهيد دريافت كه او مرد راستگويي بوده است و اگر گاهي پاره‌اي چيزها را فراموش مي‌كند از خودش دروغ نمي‌سازد و بچاپلوسي نمي‌پردازد. اگرچه گاهي پاره چيزهايي مي‌آورد كه شايد گزافه‌آميزست زيرا چنين وامي‌نمايد كه لغزشهايي كه از سلطان مسعود سر مي‌زده او و ديگران زيان آن را از پيش مي‌دانسته‌اند و اين يكي از آلودگيهاي مردم است كه چون براي كسي كاري پيش آمد مدعي مي‌شوند من از پيش مي‌دانستم گويا بيهقي نيز اين آلودگي را داشته است.
از اينسوي اگر ناسخ‌التواريخ را بخوانيد بآساني خواهيد دريافت كه اين مرد دربند راستگويي نبوده و تاريخ را دستاويزي براي خوشايندگويي و چاپلوسي گرفته بوده است.
پس از همه‌ي اينها ما در تاريخ بنياد پيشامدها را دنبال مي‌كنيم و باين گوشه و آن گوشه چندان نمي‌پردازيم و در بنياد نيز چندان دروغگويي و گزافه‌بافي نمي‌شود. مثلاً در لشكركشي خشايارشا به يونان و داستان آن جنگها آنچه يونانيان درباره‌ي شماره‌ي گزافه‌آميز سپاه ايران نوشته و آن را تا مليونها رسانيده‌اند و آنچه از دليريهاي بي‌اندازه‌ي يونانيان ستايش كرده‌اند ـ اينها همه گمان‌بردار است و ما مي‌توانيم آنها را بآساني نپذيريم بلكه گاهي دروغ بودن پاره‌‌ای اين سخنان هم بدست مي‌آيد. ولي خود لشكركشي خشايارشا و ايستادگي يونانيان در برابر او و بازگشتن خشايارشاه از يونان و مانند اينها چيزهاييست كه نتوان نپذيرفت.
و در ديگر جاها نيز ما بيشتر بنيادها را مي‌گيريم كه دروغ در آنها كمتر روي دهد.
آنانكه مي‌گويند بتاريخ نمي‌توان پشتگرمي داشت از اينهمه نكته‌ها ناآگاهند و جز يك پندار خامي را دنبال نمي‌كنند.
(406443)

 [1] : برخی از این رازهای نهانی در تاریخ اخیر ایران را در کتاب « دادگاه» گفتار سوم و « افسران ما» ص33 تا 44 ببینید.