پرچم باهماد آزادگان

375 _ ماهیت انتخابات در ایران ـ شرکت کنیم یا نه؟! ـ 2

انتخابات
اینها را گفتیم تا به انتخابات ایران بپردازیم. گفتیم اینکه میگویند انتخابات در ایران ،‌ انتخاب میان بد و بدتر است ، معنیش چندان روشن نیست و از این گفته دانسته نمیگردد چه کاری درستتر است. بیگمان با دیباچه‌ای که آمد ، خوانندگان دریافته‌اند که این قانون اساسی رنگی از دمکراسی چندان که باید ندارد. بدتر آنکه تفسیر همین قانون را نیز اصل نودوهشتم به شورای نگهبان واگزارده‌. و ما می‌بینیم اصل نودونهم که نظارت بر انتخابات مجلس خبرگان رهبری ، ریاست جمهوری ، مجلس شورای اسلامی و همه‌پرسی را به شورای نگهبان سپارده ، آن شورا نه «نظارت» بلکه « گزینش» نامزدها و آن هم به رویه‌ی « استصوابی» تفسیر کرده و خود را آزاد میداند که بی‌آنکه چارچوبی قانونی برای این کار باشد هر که را خواست ، بگوید : «صلاحیتش احراز نشد».
از اینجا هیچ خردمندی این شیوه‌ی کشورداری را نمی‌تواند دمکراسی بنامد و غربیان ، پایه‌گزاران دمکراسی ، هم هرآینه این را تنها دکوری از دمکراسی می‌شمارند. هر کسی هم گفت :
« ما تاکنون سی انتخابات برپا کرده‌ایم» و این را نشانه‌ی دمکراسی دانست باید به او پاسخ گفت :
« نه هر گردی گردوست». هستند خیره‌رویانی که از گزافه‌گویی شرم نکرده میگویند : « ما بهترین دمکراسیها را داریم» یا در خیره‌رویی گام دیگری برداشته میگویند : « غربیها حسرت دمکراسی ما را میخورند». این یا سخنانی از این گونه جز لاف و دروغ نیست و بی‌ارجتر از آنست که به پاسخی نیاز بدارد.
یکی از کاستیهای افسوس‌آور در ایران که نشان میدهد ما از دمکراسی همچنان بسیار دوریم اینست که در ایران آزادی نیست و در نتیجه رسانه‌ها و حزبها نیز آزاد نیستند ـ با آنکه در اصل بیست‌وچهارم نشریات و مطبوعات و در اصل بیست‌وششم احزاب و جمعیتها آزاد وانموده ‌شده‌اند. ریشه‌ی این در انکیزیسیون ملایی است. بیاد بیاوریم که در دوره‌ی انکیزیسیون کلیسایی ،‌ کشیشان با هر که سخنی جز از آنِ ایشان میرانْد یا اندیشه‌هایش دیگر بود دشمنیهای سختی میکردند ـ همچون بزندان افکندن ، شکنجه کردن ، سر با پتک کوفتن ، در آب جوش افکندن و بآتش کشیدن. ملایان نیز سخن مخالف خود را برنمی‌تافته و نمی‌تابند و به پشتوانه‌ی پول « حاجی مقدسان» و قداره‌‌ی اوباش به سرکوب مخالفان خود می‌پرداختند که در این روزگار نیروی دولتی و پول کشور نیز به آن افزوده گردیده.
از آنسو تا در کشوری حزبها و رسانه‌ها آزادی نیابند ، امیدی به یک دمکراسی راست در آن کشور نیست. اینست اگر بگوییم دمکراسی را در ایران نازا و تباه کرده‌اند راه دوری نرفته‌ایم. دمکراسی‌ای که در آن رسانه‌ها و حزبها و مردم آزاد نباشند من درآورده‌ی ملایان است.
از رسانه‌ها باید در جای دیگری سخن راند. اما درباره‌ی حزب ، باید دانست هنگامی که از آزادی حزبها سخن میرانیم ، باید شرحی دهیم تا مبادا خوانندگانی که تاریخچه‌ی حزبها را خوانده‌اند و یا از حزب و حزب‌بازی خاطره‌های ننگ‌آوری در ذهن دارند‌ ، از سخن ما دچار بدفهمی گردند.
این همیشه بوده که یک چیز نیکی را کسانی با زشتکاریهای خود در دیده‌ها خوار و زشت گردانیده‌اند. حزبْ خود یکی از پایه‌های دمکراسی است و امروز کشورداری بی‌حزب همچون دویدن با پای لنگ است. لیکن در دو سه دوره در این کشور که حزبها مجال میدانداری داشته‌اند از خود یادهای ننگینی در تاریخ بازگزارده‌اند : نخست یک دوره‌ی کمابیش ده ساله پیش از برآمدن رضاشاه که کوشش حزبها با هوچیگری و فساد همسنگ بوده ،‌ دیگری میان شهریور 1320 تا مرداد 1332 که این بار دو سه حزب نیکی پدید آمد و سپس در دوره‌ی 32ـ57 که حزبهای بیکاره‌ی نمایشی و دولتی میداندار بودند.

حزبها و انتخابات
با دانستن اینهاست که ما باز سخن از حزبها و آزادی آنها میداریم زیرا آن را به معنی راست خود میخواهیم. حزب آن سازمان نیرومندی از مردان و زنان دلسوز و آگاهیست که گرفتاریهای توده‌ی خود را شناخته و نیکخواهانه دست بیکدیگر داده‌ تا آنها را از میان بردارند. حزب آنست که امروز دولتهای دمکراسی را در کشورهای پیشرفته پدید می‌آورد. رشد سیاسی مردم را بگردن دارد و ایشان را از دُژآگاهی و ناآگاهی می‌رهاند. آنست که به مردم یاد میدهد ایشان در میان دیگر کشورهای جهان در چه رده و پایه‌ای هستند ، چه آرمانی باید دارند و برای رسیدن به آن چه کارهایی کنند. هر کسی در زندگانی توده‌ای چه بایاهایی دارد ، میهن چیست ،‌ میهن‌پرستی چیست ، دولتها چه بایاهایی به گردن دارند ، مردم چگونه باید بر کارهای دولت و حزبها دیده‌بانی دارند. اگر نامزدی برای نخست‌وزیری یا ریاست جمهوری به مردم ‌شناسانیده شده ، برنامه‌اش چیست و نیرومندی و ناتوانی آن کجاست و آیا تا چه اندازه درخور اعتماد است و کارشناسان چه نظری دارند. روی هم رفته حزبها تربیت و رشد سیاسی توده را بگردن دارند و ضامن دولتهایی‌اند که به دستیاری مردم بر سر کار می‌آورند.
دمکراسی که در سده‌های گذشته در کشورهای اروپایی آزموده شده نشان داده بهترین شیوه‌ی کشورداری است و اگر ما هواداری از آن میکنیم چشم و گوش بسته نیست. این راهی است که دیگر کشورها رفته‌اند و نتایج سودمندی در هر زمینه گرفته‌اند و ما چون آن را می‌سنجیم می‌بینیم هنوز جایگزینی برای آن نیست. همینست حزبها که می‌بینیم در کشورهای پیشرفته نیرو در دست آنهاست که از یکسو مردم آنها را راه می‌برند و از سویی دیگر ، آنها مردم را.
اینکه در کشوری مردم باید به کسانی رأی دهند که آنها را نمی‌شناسند یا از برنامه‌شان آگاه نیستند و یا اساساً نامزد ریاست جمهوری یا دیگر نمایندگان برنامه‌ای ندارند که به مردم نشان دهند ، این بدترین آسیبی است که دمکراسی (بهتر گوییم : دکور آن) به یک توده‌ای میرساند. در ایران نامزدها بجای آنکه یک برنامه‌ای بدارند و آن را با تفسیر و جزئیاتش به مردم بنمایانند تا ایشان انجام‌پذیر و سودمند بودنش را بسنجند و بدانند و از این راه رأی بیاورند ، تنها نقشه‌کشی میکنند که چگونه ، راست یا دروغ ، با نیرنگ و فریب یا از روی مصلحت همگان ،‌ نامزدهای دیگر را در نزد مردم رسوا گردانند و راه را بروی خود بگشایند. شگفت آنکه همین یک کار ،‌ گاه به فیروزی ایشان می‌انجامد. این را باید نشان رشد نیافتگی یا شاینده نبودن مردم خود دانست.
در حالی که در کشورهای پیشرفته که حزبها کارهای سیاسی را بدست دارند ، هنگامی که حزبی کسانی را نامزد جایگاههای حکومتی می‌شناساند ، آن حزب آبروی خویش را بمیان می‌آورد. آبرویی که دهها سال برای بدست آوردن آن کوشیده. اینست کسانی را به نامزدی می‌شناساند که آزمایش خود را پس داده و حزب به آنها اعتماد یافته است.
نامزد حزب در آن کشورها مانند چک یک بازرگانِ معتبر می‌باشد که کمتر کسیست به آن اعتماد نکند. باید بیگمان بود که نامزدِ حزب کارنامه‌ی درخور پذیرشی از سوی حزب خود داشته. حزبی که سالها بر کارهای او دیده‌بانی کرده است. مثلاً کسی که حزبْ او را نامزد نخست‌وزیری میگرداند ، سالها در آن حزب از کوشندگان بوده و گام بگام پیش رفته و پیشینه‌‌ی اجرایی در جایگاه‌هایی همچون وزیری ، فرمانداری یا راهبری یک سندیکایی داشته‌ و کارنامه‌اش مورد تأیید می‌باشد. پس از همه ، از انتخابات درونی حزب بعنوان نامزد نخست‌وزیری نیز فیروزمندانه بیرون آمده است.
در این حال ، رأی دهندگان بیش از همه به برنامه‌ی حزبش پروا دارند. اگر آن را بسود توده دیدند او را خواهند برگزید.
اگر او و کابینه‌اش کاردانی نداشت یا فسادی در ایشان هویدا گردید ، نه تنها ایشان بلکه حزب هم از آبرو و دوستاریش در نزد مردم کاسته می‌شود. مثلاً مردم انگلیس پیش از روی کار آمدن بلر ، از نخست‌وزیر حزب محافظه‌کار خشنود نبودند که به حزب کارگر گرایش یافتند. اینبود نخست‌وزیری که حزب کارگر شناسانید ، یعنی بلر را برگزیدند که او هم ده سال بر سر کار ماند. ولی چون مردم از همین حزب در سالهای آخر ، بوه پس از روی کار آمدن براون ناخشنود بودند ، این بار به حزب محافظه‌کار که برنامه‌ای با دورنمای بهتری از خود نموده بود گراییدند و اکنون چندین سالست که حزب کارگر از مردم ، آن گرایش پیش را نمی‌بیند.
هنگامی که نامزد حزبی بدنام شود ، بیش از همه بزیان حزب است که او را نگاه دارد. اینست هرچه زودتر درپی جانشین او خواهد برآمد. کوششهای حزبیِ آزاد در یک کشوری مایه‌ی آن میگردد که انتخابات در آنجا از میان کسان صلاحیتداری انجام گردد. نخست درون حزب در مدت سالها کوشش ، شایندگی خود را نشان دهند و سپس از مردم رأی گیرند. ناشایندگان و بدنامان نیز کنار گزارده شوند.
(این گفتار را فردا دنبال خواهیم کرد.)