پرچم باهماد آزادگان

377 ـ ماهیت انتخابات در ایران ـ شرکت کنیم یا نه؟! ـ4

ترازوی سود و زیان توده
عنوان چهارم را « شیوه‌ی قهر» نامیده بودیم. این شیوه اگر دلیلی همراه دارد باید آن را سنجید. وگرنه اینکه یکی احساسش را معیار بگیرد درست نیست. زیرا اگر سخنی هست ،‌ باید تنها از دیدگاه سود و زیان توده راند : « هر کاری که میکنید سود توده را بدیده گیرید». اکنون همه‌ی این گفتگوها را باید با ترازوی سود و زیان توده سنجید و احساس من ، دلسوختگی او یا بیزاری ایشان ملاک نیست.
ما در این داوری یک راه بیشتر نداریم : سودها و زیانهایی که شرکت در انتخابات ، توده را خواهد بود در ترازوی سود و زیان توده می‌گزاریم و با هم به سنجش می‌کشیم. اگر سودش بیشتر است ولی ما دلِ پر خشم از این حکومت و دمکراسی دکوری‌اش داریم یا آسیبها از ملایان دیده‌ایم ، بپاس سود توده از آنها خواهیم گذشت. ولی اگر زیانش بیشتر است و ما دلبسته به شرکت در انتخابات بودیم باید از دلخواسته‌ی خود بازگردیم.
همچنین « انتخاب میان بد و بدتر» ،
عنوانی که گفتیم برخی آن را دلیل می‌آورند تا انتخابات را تحریم کنند و برخی بوارونه‌ی ایشان در انتخابات شرکت می‌کنند ولی برای نشان دادن ناخشنودی و ناچاری خود بزبان می‌آورند ، ما آن را بویژه که برای چندمین بار باشد ، دور از آزادگی بلکه خواری‌آور میدانیم. لیکن باید دانست که گاه توده‌ها در چنین بن‌بستهایی می‌افتند. چنانکه افراد هم در زندگانی خود گاهی ناچار می‌گردند تن به انتخاب میان بد و بدتر دهند.
کسانی چنان از آن سخن میرانند تو گویی این یک پدیده‌ایست که تنها در انتخاباتهای ایران پیش می‌آید. در حالی که چنین نیست و در زندگی عادی نیز برای هر کسی تواند بود. مثال ساده‌اش اینست که کسی میخواهد هرچه زودتر خود را به وسیله‌ای به شهری برساند. ترجیحهای او به این ترتیب است : یکم ـ هواپیما ،‌ دوم ـ اتوبوس ، سوم ـ قطار ، چهارم ـ سواری. ولی چون جستجو میکند نه جایی در هواپیما می‌یابد نه در اتوبوس. اکنون ناچار است میان دو تای بازمانده یکی را برگزیند. قطار را امن‌تر میداند ولی دیرتر خواهد رسید. هرچه هست باید یکی را برگزیند تا به آن شهر برسد.
مثال دیگر :‌ دور دوم انتخابات را در کشورهایی که این را در قانون انتخاباتشان دارند بدیده گیرید. هرگاه انتخابات به دور دوم کشید ،‌ مردم از انتخابهای دیگر بی‌بهره میگردند. کسانی که در دور یکم ، نامزد دلخواهشان رأی کمی آورده و کنار گزاشته شده ناچارند از میان دو نامزدِ دیگر یکی را بر‌گزینند. آیا این انتخاب میان بد و بدتر نیست؟!. همینست در همه‌پرسیهایی که مردم با رأی
« آری» یا « نه» روبرویند.
از میان سخنانی که میتوان به آن پروای بیشتر کرد ، ارجدارتر از همه آنست که زیر عنوان شماره‌ی 5 آوردیم.
یکی از آنها این جمله است : « شرکت در انتخابات ، مشروعیت دادن به ملایان و خودکامگی است». آری ، برخی کارها تأیید بدیهاست و باید از آنها پرهیزید. مثالش شرکت در راهپیمایی 22 بهمن هر سال است. شرکت در این راهپیمایی بدیده‌ی ما تأیید اشتباهات بزرگ مردم در کشانیدن شورش سال 57 به موقعیت کنونی است. کسانی که در آن شرکت میکنند با چنین رفتاری این معنی را می‌رسانند : « هر میوه‌ای را که از درخت 22 بهمن بار آمده من با این راهپیمایی تأیید میکنم». کسان بیشماری از پیشامدهای سالهای نخست پس از شورش 57 دریافتند که شورش مردم بیراهه میرود و اینبود راستکارانه کناره جستند. باید بیگمان بود که ایشان دیگر در آن راهپیمایی شرکت نمی‌کنند. همینست داستان الله اکبر گفتن شب 22 بهمن.
لیکن باید دید که آیا داستان انتخابات هم مانند اینهاست؟!
یکی از جاهایی که ترازوی سود و زیان توده بکار می‌آید همین داستان انتخابات است. شما سودهای شرکت در انتخابات و زیانهای آن را در این ترازو گزارید و ببینید کدام سنگینی میکند. اگر سودها سنگینی کرد دیگر چه کار دارید که می‌گویند : این حکومت هم همین را میخواهد؟! بگزار بخواهد! در جایی که سخن از سود توده است ، آیا چنین بهانه‌ای برای آنکه شما را از تأثیرگزاری بر سرنوشت کشور بی‌بهره گرداند سزاست؟!
میگویند : با هیاهویی که برای انتخابات براه انداخته‌اند میخواهند ما را به پای صندوقها کشند. تا به بیگانگان بفهمانند که ما چه انبوهی هوادار داریم و بدینسان از فشارهای ایشان رها گردند. ما میگوییم : اگر فشارهای بیگانگان به این حکومت نتایج خجسته‌ای برای مردم دارد باز این یک دلیل درخور پروایی تواند بود تا از آن نتیجه گیریم که کسی در انتخابات شرکت نکند. زیرا این دلیل از بدیده گرفتن سود توده برخاسته. ولی شرط آن اینست که از « فشار کشورهای بیگانه بر این حکومت» براستی توده را سودی بدست آید.
برخی از این سودها در گذشته دیده شده. برای مثال اگر فشار « حقوق بشری» نبود آزار به اقلیتها بسیار بیشتر از این بود. کشتن مخالفان در کشورهای اروپا و آمریکا همچنان ادامه داشت.
« قمه زدن در این برهه‌ جایز نیست» گفته نمی‌شد ، سنگسار به گناه انجام زنا ادامه داشت. ولی بدرستی نمیدانیم آیا فشارهای ایشان بر آزادی زندانیان سیاسی هم کارگر می‌افتد؟! به آزادی رسانه‌ها نیز کارگر می‌افتد؟! زیرا دیده شد که دهها تن از آزادیخواهانِ بنام سالها در زندان بودند و پاره‌ای هنوز هم هستند و یا اعدام شده‌اند و آن « فشار بیگانگان» کاری برایشان نتوانست کرد. حتا دولتی مانند کانادا نتوانست خونبهای زهرا کاظمی ، آن زن ستمدیده‌ی بدبخت را بگیرد.
از سوی دیگر ، این دستور در جایی کارگر است که چنین کسانی در میان توده یک درصد درخور پروایی باشند. مثلاً اگر بیست درصد انتخابات گذشته اینبار شرکت نکنند ، این کاهش بچشم می‌آید و باشد که کارگر افتد. ولی نخست ، این کسان همیشه بوده‌اند و بیکبار نمی‌توان یک درصد چشم‌گیری را از انتخابات بازداشت. دوم ، آنسوی این تصمیم را نیز باید بدیده گیریم. چه بسا سود توده در این کار بیشتر از سودی باشد که از « فشار دیده‌بان حقوق بشر» و یا لافهای کشورهای آزمند اروپا و آمریکا به این حکومت برمیخیزد.
برای مثال زمانی را بدیده گیرید که یک نامزد بی‌برنامه ، بدنام و کارندانی را زورمندان پشتیبانی میکنند که به ریاست جمهوری برسد و در آنسو ، نامزد دیگر ـ (گذشته از ایرادهایی که به او میتوان گرفت) با اینکه کارهای نسبتاً پربهایی کرده ، از پشتیبانی زورمندان بی‌بهره است و کوشیده می‌شود او را از برگزیده شدن بازدارند ، و اینها به دور دوم انتخابات راه یافته‌اند. در چنین جایی اگر به امید فشار بیگانگان بر حکومت ، کسانی در انتخابات شرکت نکنند ،‌ این ستم را بر همه از جمله خودشان روا خواهند گردانید که آن نامزد کاردان کنار گزاشته شده و نامزد بدنام بر سر کار آید. این پیشامد در سال 84 روی داد و ما هنوز میوه‌های تلخ آن تصمیم را می‌چینیم و تا سالها خواهیم چید. بسیاری از آنان که این تصمیم غلط را گرفته انتخابات را تحریم کرده بودند سپس سخت پشیمان گردیدند. آیا این زیانش بیشتر است یا داستان کاسته شدن از فشار دولتهای بیگانه به ملایان؟!
دزدان و راهزنان و خودکامگان و دروغگویان هم رده‌بندیها دارند. همه به یکسان ناپاک نیستند. همه به یکسان زیانمند نیستند. یکی به اندکی دزدی خشنود میگردد ولی دیگری میخواهد با دوستانش همه‌ی کشور را یکجا تاراج کند. یکی در هشت سال ده دروغ به مردم میگوید ، دیگری در همان مدت ده سخن راست نمی‌گوید.
یک راه دیگر برای ارزیابی باورمان اینست که ببینیم اگر خطا کردیم چه رخ خواهد داد (ارزیابی بدترین شرایط).
تحریم کنندگان انتخابات به این بیندیشند که اگر مردم سخن ایشان را گوش کرده در انتخابات شرکت نکردند و آنگاه براستی یک دولت همرنگ رژیم سر کار آمد چه خواهد شد و آنها که هوادار شرکت در انتخاباتند اگر اشتباه کردند چه خواهد شد؟
گروه نخست اگر اشتباه کردند ، یک دولتی همچون نهم و دهم را باید پیش چشم آورد که در آن حال جز آنکه اقتصادمان بدتر و در سیاست بیرونی ، ایران در جهان هرچه بی‌آبروتر و زیر فشار بیشتر خواهد بود ،‌ آزادیهای رسانه‌ها هم کاهش یافته ، ‌زندانیان بیشتر و قانونها پایمالتر خواهد گردید.
گروه دوم نیز به آن بیندیشند که با شرکت در انتخابات خودکامگی رژیم بیشتر گردیده زندانیان سیاسی فزونتر خواهند گردید و از آزادی رسانه‌ها خواهد کاست و قانونها پایمالتر خواهد گردید.
پس در هر دو حال آزادیها چشم‌گیرانه کاهش خواهد یافت ولی در حال یکم ، توده جز این آسیب ، در زمینه‌های سیاسی و اقتصادی هم زیانهای بیشتری خواهد کشید.

آیا از انتخابات معجزه‌ای خواهد برخاست؟!
در چنین فسادبازاری باید این را بخوانندگان یاد آوریم که ما از « بد» دفاع نمی‌کنیم ولی خواهان آنیم که مردم با هوشیاری و چشمان باز جلو « بدتر» را بگیرند.
جای افسوس بسیار است که کار چندان دشوار گردیده که ما باید امروز دیگر کارها را رها کرده ، بآن کوشیم تا بدتر سر کار نیاید. افسوس ، افسوس!
آری ، یک مردمی که شاینده نباشند ، بدخواهان و سودجویان ایشان را به اینگونه جاها توانند کشانید. به جاهایی که خود چندان از آن رنج برند و گله‌مند باشند که آرزو کنند کاش چنین روزهای تیره‌ای را نمی‌دیدند. لیکن اینها همه از آنست که راستیها را به مردم یاد نداده‌اند و برای شایندگی ایشان کوششی نکرده‌اند. اینست چنین نتیجه‌ای نابیوسیده (غیرمنتظره) نتواند بود.
اینها که گفتیم همه درباره‌ی این بود که اگر می‌بینیم شرکت کردن در انتخابات از راندن کشور به پرتگاهِ نابودی جلو میگیرد ، هرگز بهانه‌هایی مانند « فشار دولتهای بیگانه از گرده‌ی این حکومت برداشته می‌شود» یا « این کار آب به آسیاب ملایان ریختن است» نباید سنگ راه گردد و ما را از تأثیرگزاری بر سرنوشت کشور بی‌بهره گرداند. از آنسو این را نیز میتوان پیش‌بینی کرد که هنگامی که بیشتر مردم گرد یک اندیشه متحد گردند و یک خواسته را دنبال کنند ، تحریم انتخابات ، یکی از راههای رسانیدن پیام مردم به خودکامگان و واداشتن ایشان به تن دادن به خواسته‌های مردم است.
رأی دادن به کسانی که نمی‌شناسیم یا برنامه‌شان چنان که گفتیم تنها سیاهنمایی نامزدهای همچشم(رقیب) است ، بیگمان کار نادرستی می‌باشد. ما باید از نامزدان ریاست‌جمهوری و کارهایی که توانند کرد چندان آگاهی بدست آوریم که به داوریهای دیگران تکیه نکنیم و خود شناخته و کسی را که بهتر است برگزینیم.
ببینید ما به چه جایگاهی از بدبختی رسیده‌ایم که مردک می‌آید نامزد ریاست‌جمهوری یا به سخن دیگر ، راهبر اجرایی کشور میگردد و هیچ برنامه‌ای جز ایرادگیری به دیگر نامزدان ندارد. همه‌ی آن مردان غوغایی بکنار ، این سخنانی از یکی از آنهاست که میانه‌روتر می‌نمود :
« من با رباخواری در نظام بانکی مبارزه خواهم کرد. (چگونه از چه راه؟! در این چهل سال کجا بودی؟! مگر دیگران که آتششان تندتر از تو بود توانستند «رباخواری» را براندازند؟! «مبارزه خواهم کرد» هم تازه به تنهایی برنامه‌ای بشمار نمی‌آید. اگر راست میگویی باید راهش را نیز نشان دهی که اقتصاددانان ، راست یا ناراستیش را آشکار گردانند. چهل سال همه با کلی‌گوییها مردم را فریب دادند ، بس نیست؟! کلی‌گویی شده افزار دست این نامردمان).  مبارزه با فساد جز با انتخاب افراد فسادستیز و پاکدست ممکن نخواهد شد. دولت من دولت دولتمردان کاسب نخواهد بود.
دولت یازدهم با ایجاد رکود تورم را کاهش داد که عین بی‌هنری است و کمر مردم و اقتصاد را شکسته است. ما برنامه‌ی فوری برای توسعه‌ی کشاورزی با توجه به بحران منابع آبی داریم. برنامه برای صنعت خودروسازی داریم. (این گونه سخنان را هر کسی که اندک سوادی دارد هم میتواند ببافد و به گوش مردم برساند ولی چه چیز سخنان تو را از دیگران جدا میگرداند. امید برای کارهای بنیادی بزرگ میدهد؟!).
رسیدگی فوری به وضعیت کارکنان دولت و کارگران که قراردادی هستند ، و توجه به روستاییان و عشایر از اولویتهای ماست. تأمین مالی صنایع کوچک و متوسط از اولویتهاست».
می‌بینید چگونه میخواهند با یک مشت سخن قالبی برای خود برنامه بسازند و کشور را به پرتگاهها بکشانند؟!. گاهی متلکهایی در شبکه‌های اجتماعی درمی‌آید که برای مثال از یک ولگردی میخواهند اگر کاری ندارد برود وزارت کشور و نامزد انتخابات ریاست جمهوری گردد. این سخنان آن متلکها را بیاد می‌آورد. اگر خوانندگان سخنان ما را در گفتارهای « « احزاب سياسي» يا چند دسته هوسمندان» و « یک تاریخچه» بیاد آورند می‌بینند همان کارهای شرم‌آور حزبها را اینان ، این نامزدان بی‌حزب ، در کار انجامند.
اینهایی که او میگوید چیزی نیست جز آنکه : من آرزو دارم ،‌ چنین شود و چنان شود. بیش از این نیست.
سخن از انتخابات پایان یافته نیست اگر این چند نکته‌ فراموش شود :
انتخابات یا برای آنست که وضع بهتر شود یا آنکه بدتر از این نشود. در کشورهایی مانند ایران ، بیشتر این دومیست. این مایه‌ی افسوس فراوان می‌باشد.
دیگر آنکه بسیاری از ایرانیان انتظار معجزه از دولت دارند. همین مایه‌ی آنست که به انتخابات امید فراوان بندند. اینها همه افسوس‌آور است. نه دولت همه کاری تواند کرد ـ بویژه دولتی که یک بخش بزرگی از اختیار اجرایی کشور را در دست ندارد ،‌ نه مردم ، که نکوشیده و رشد سیاسی نیافته کاری توانند از پیش برد.
 باید بجای دل خوش کردن به انتخابات و چشم دوختن به آمدن این و رفتن آن ، ببینیم گرفتاری و دردمان چیست که اینگونه درمانده‌ایم.
در همه‌ی کشورهای پیشرفته مردم در تلاشند. خواستمان تنها کار و سازندگی نیست. آن بجای خود. خواستمان بایاهایی است که مردم به گردن گرفته‌اند و به آنها می‌کوشند. در گذشته در کارهای نیکوکارانه ایرانیان کوشا بودند و به بینوایان و نیکان و همچنین به میهن پروا میکردند و نیک از بد تا اندازه‌ای در نزدشان جدا بود. امروز یک بدبختی بزرگی که گریبان توده را گرفته آنست که هیاهوی خودخواهانه‌ای بمیانشان افتاده : « هر کسی باید در اندیشه‌ی زندگانی خود و خانواده‌اش باشد».
این اندیشه‌ی شومی است که بجان ما افتاده و مایه‌ی بدبختی است. چرا یک مردمی ندانند تا زمانی که تنها در اندیشه‌ی خویشند ،‌ در همان بیچارگیها خواهند ماند؟! چرا این ندانند که تا از خود گذشتگی ندارند و دست یکی کرده نکوشند کمترین بهبودی نخواهد بود؟!
آیا آن توده‌های پیشرفته که یادش کردیم نیز به پیشامدهای سیاسی و پیرامون خود بیپروا هستند؟! آیا ما به اندازه‌ی آنها کتاب و روزنامه میخوانیم و از پیشامدهای سیاسی آگاه میگردیم؟! آیا در آنها نیز انبوهی می‌یارند بگویند : « من فلان نیستم که در سیاست دخالت کنم»؟!
ما می‌بینیم کار و زندگی خود را رها کرده نه تنها برای حقوق خود بلکه برای مثال ، برای حقوق مهاجران و آنان که پشت مرزها بازداشته شده‌اند هم به اعتراض و راه‌پیمایی می‌پردازند. مردمشان یک دم از کوشش باز نمی‌ایستند ، در جایی که ما هر دو سال یا چهار سال ، تنها یکماه کمابیش به این شور و هیاهوها می‌پردازیم و سپس همه چیز را پایان یافته شمرده سراغ کار و زندگی خود میرویم. آیا این دو یکی تواند بود؟! آیا آنها از این انتخابات تا انتخابات دیگر ،‌ همچنان خاموش و بیکارند؟! در حالی که کوشش به رشد سیاسی همچون خورد و خواب باید همیشگی باشد.
یک علت آنکه مردم بیچاره‌ی ما یک ماه هر دو یا چهار سال یکبار بکوشش می‌پردازند و سپس دست می‌کشند اینست که راه کوشش را نمیدانند و چون انتخابات بپایان میرسد ، گمان دارند  کوشش بزرگی کرده‌اند و آن را پایان یافته و بایای خود را بکار بسته می‌پندارند. آیا آن مردمانی که یادشان کردیم هم همه چیز را با یک برگه رأی بدست آورده‌اند؟! آیا تاریخ کشورشان چنین چیزی را نشان میدهد؟! یا آنکه برای رسیدن بخواستهاشان یک دم نیاسوده و نمی‌آسایند؟! در کشوری که بسیاری از مردم با پیشانی باز میگویند : «‌ من کاری بسیاست ندارم» بلکه زشتتر از این را میگویند ، چه شگفت که مردم همچنان زیردست و خوار مانند.
پیداست ، اینها برای دلسردی گفته نمی‌شود برای بهتر دانسته شدن گرفتاریهامان گفته می‌شود.

(این گفتار را فردا دنبال خواهیم کرد)