پرچم باهماد آزادگان

138 ـ از اين راه چه هوده اي توانند برداشت؟!


يكي نامه اي فرستاده مي‌نويسد : كساني نوشته هاي شما را برداشته گفتارمي‌پردازند يا كتاب مي‌سازند. برخي ملايان همين رفتار را بالاي منبر ميكنند ، آيا نميخواهيد جلو گيريد؟..

مي‌گويم : از جواناني كه جز درپي خودنمايي نمي‌باشند و از خوشيهاي زندگاني تنها آنرا شناخته اند ، و از ملاياني كه در همه‌ی زيست خود جز دكانداري و مردم‌فريبي كاري ياد نگرفته اند ، چه شگفت كه بچنين ناداني برخيزند. ولي آنان را از اين كار چسودي ، و مارا چه زياني تواند بود؟!..

آيا اين نه ماننده‌ی آنست كه كسي در برابر كاريز زاينده اي جويي كند و آب با دست از آن كاريز بردارد و در جوي ريزد و چنين وانمايد كه آن نيز كاريزي زاينده ايست؟!..آيا اينكار را تا كي تواند كرد؟!..از اين راه چه هوده تواند برداشت؟!.. از چنين ناداني رسوا چه نياز بجلوگيري مي‌باشد؟!...

باز در پيرامون گوهر و تبار آدمي

در شماره‌ی گذشته پرسشي را كه آقاي منصوري از شاپور ، در زمينه‌ی برخاستن آدمي از بوزينه و برنخاستن آن ، و اينكه گفته هاي ما در اين باره ، با هم ناسازگار مينمايد فرستاده بودند بچاپ رسانيده پاسخ نيز نوشتيم. ماننده‌ی همان پرسش را آقاي كاوياني از جهرم كرده كه پيداست بپاسخ ديگري نيازي نيست. ولي ما ميخواهيم در همين زمينه بسخنهاي ديگري پرداخته نكته هاي ديگري را روشن گردانيم.

آقاي منصوري نوشته ی خود را چنين آغاز كرده :

« برخي از دوستان ديرين شما گله ميكنند ...» يكي از خوانندگان مي‌پرسد : « گله» در اينجا چه معني ميدهد؟.. اگر كساني ناسازگاري در گفته هاي شما ديده بودند بايستي بپرسند و شما پاسخ دهيد. (چنانكه پرسيده اند و پاسخ داده ايد). ديگر گله براي چه بوده است؟!..

ميگويم : « گله» در اينجا بهمان معني خود مي‌باشد. اين خود داستانيست كه انبوه مردم از شنيدن اينكه داروين گفته آدمي از بوزينه برخاسته ، ميرنجند و آنرا كمي خود و تبار خود مي‌پندارند. آن گله‌ی برخي آشنايان كه آقاي منصوري نوشته از اين راهست.

اگر راستي را خواهيم اين زمينه چندانكه مي‌بايد روشن نگرديده و اينست ما ميخواهيم نكته هايي را در آن زمينه باز نماييم :

1) از بوزينه برخاستن آدمي يا برنخاستن آن ، جستاري در ميان دانشمندان است بهرحال اگر آدمي از بوزينه جدا شده داستانيست كه ده هزارها و صدهزارها سال پيش بوده. گفتگو از هزار سال و دو هزار سال پيش نيست. از آنسوي بوزينه كه گفته ميشود اين بوزينه ها كه لوتیان كوچه گرد مي‌آورند و در كوچه ها مي رقصانند نمي‌باشد. هرچه هست يك چيزي كه بكسي برخورد و مايه‌ی كمي آدمي باشد نيست و جاي رنجشي ديده نمي‌شود.

كسانیكه از شنيدن چنين گفته اي ميرنجند بهتر است در كتابها حالهايي را كه كودك در شكم مادر پيدا ميكند و بشكلهايي كه مي افتد بخوانند و آگاه باشند و اينگونه خودخواهيهاي بيخردانه را از خود دور گردانند.

2) سخني را كه داروين و شاگردانش درباره‌ی جدا شدن جانوران از يكديگر گفته اند از روي يكرشته دليلهاست. چيزيكه هست درباره‌ی آدمي بيكبار روشن و بيگمان نشده است. با اينحال ما چون بايد از دانشها پيروي كنيم و در زمينه هايي كه با دين و خواستهاي آن برخورد پيدا نميكند گفته هاي دانشمندان را بپذيريم ، اين را مي‌پذيريم و چنانكه در شماره‌ی گذشته گفتيم اين پذيرفتن بمعني « براست داشتن» (تصديق) نيست. بلكه بمعني « پيروي نمودن» است.

براي ما يكسانست چنانكه دانشمندان ميگويند آدمي از بوزينه برخاسته باشد يا چنانكه ملايان و پيروان كيشها ميگويند كالبدي از گل ساخته رواني دراو دميده شده باشد. ولي چون آن گفته دانشمندانه است و داروين و پيروانش از راه جستجوهايي بچنان نتيجه اي (نتيجه اي كه بيكبار بيگمان نشده) رسيده اند ، ما از روي ارجيكه بدانشها ميگزاريم (و بايد بگزاريم) آنرا پذيرفته ، اين يكي را كه پايه اي جز پندار عاميانه نداشته و نميدارد بكنار ميگزاريم.

كسانيكه از ما رنجيده اند پي براه ما نبرده مي‌پندارند كه ما سخناني را كه مي‌نويسيم از روي دلخواه و هوسست ، و اين توانيم كه دلخواه آنان را نيز بديده گيريم و يك چيزي را كه آنان نخواهند ننويسيم ، و آن نميدانند كه ما در اين راه جز دربند آميغها (حقايق) نتوانيم بود و هرسخني كه مي‌نويسيم از روي يك پايه[ای] است كه هيچگاه ديگر نتواند بود.

3) آنانكه نوشته هاي ما را خوانده اند ميدانند كه ما به آدمي ارج بسيار ميگزاريم. زيرا او را برگزيده‌ی آفريدگان ميدانيم و يك جدايي گوهري كه در ميانه‌ی او با جانوران است روشن ميگردانيم و يك باياي ورجاوندي را كه آدميان در اينجهان دارند (آبادي زمين و نبرد با بديها باشد) باز مي‌نماييم. ما ميگوييم : خدا اين زمين را آفريده و آدميان را در آن جانشين خود گردانيده و بخش بزرگي از كارهاي خود را بآنان سپارده است.

اين ارجيست كه بآدمي ميگزاريم ، و در اين باره نبرد سختي با ماديگري و دانشمندان مادي ميكنيم. زيرا ماديگري آدمي را با ديگر جانوران بيك زنجير ميكشد و اين جايگاهي را كه ما براي او مي‌شناسيم نمي پذيرد.

از شگفتيهاست كه بدآموزيهاي ماديگري در ايران رواج يافته و آسيبي را كه بايستي رساند رسانيده است : « زندگاني نبرد است» ، « بايد زيرك بود و پول درآورد» ، « آدمي هيچگاه نيك نشود» ، « نيك و بد بسته بسود و زيان آدميست» ، « هركسي از روي ساختمان مغزي خود انديشه‌ی ديگري دارد» ، « ناتوان خوراك تواناست» ـ اينها و مانند اينها كه از فلسفه‌ی مادي برخاسته و ميوه‌هاي زهرآلود آن فلسفه است از سالهاست در ايران رواج گرفته و در مغزهاي انبوهي از مردم جاي گزيده است. بسياري از پيشوايان ديني بي آنكه بدانند اين سخنان از كجاست در روزنامه ها خوانده و در دلهاي خود جا داده و در نهان از دين رو گردانيده اند.

چنانكه در جاي ديگر نوشته ايم يك ملايي كه اكنون در راديو درس دين بايرانيان ميدهد شبي در خانه‌ی آقاي حيدري با بودن كساني رشته‌ی لق‌چانگي را رها كرده با من سخناني ميگفت ، در اين زمينه : اين رنجها كه شما ميكشيد ، بيهوده است. هر ندايي كه در جهان بلند شود تنها يكدسته كه با ساختمان مغزي و با ذوق فطري آنها سازگار است پذيرفته ديگران نپذيرند ، و آنها نيز پس از زماني رو گردانيده بكنار روند. چنانكه پيغمبر اسلام چون آن ندا را بلند گردانيد يكدسته باو گراييدند ولي ديگران بدشمني برخاستند و از آن يكدسته نيز بازماندگانشان بار ديگر بگمراهي ها افتادند ... ، نيم ساعت سخن ميگفت و اين بدآموزي را كه از روزنامه ها ياد گرفته بود با آب و تاب براي ما باز مينمود ، و چون من سخنش را بريده گفتم : اين از بدآموزيهاي فلسفه‌ی ماديست كه شما نادانسته ياد گرفته ايد ، و آنگاه شما پيغمبر اسلام را تخطئه ميكنيد ، بدست و پا افتاد و يك عذر بدتر از گناهي آورده چنين گفت : « من اينرا از قرآن برداشته ام : انك لاتهدي من احببت ...» ، كه ما ديگر گوش بسخنانش نداده جلوش را گرفتيم.

با اينهمه رواجي كه بدآموزيهاي ماديگري يافته و بيگمان بسياري بلكه بيشتري از پيشروان دين گرفتار آنها مي‌باشند چه رسد بديگران ، كمتر كسي در ايران ميداند فلسفه‌ی مادي چيست و چه نتيجه هايي از آن برخاسته است.

فلسفه‌ی مادي بزرگترين گمراهيست كه جهان بخود ديده. اين فلسفه از يكسو ريشه‌ی بسيار استواري ميدارد و همه‌ی دانشها را به پشتيباني خود برانگيخته است ، و از يكسو از هر رشته اي كه پيش آييم با بدآموزيهاي آن روبرو مي‌باشيم.

اين فلسفه جهان را همين دستگاه سترساي[= محسوس] مادي شناخته ، بهستي آفريدگار و جاويداني روان گردن نميگزارد ، آدمي را با جانوران يكي دانسته درخور نيكي نمي‌شناسد ، خرد را كه يگانه داور راست و كج و نيك و بد است نمي پذيرد ، زندگي را جز نبرد نميداند ، ناتوان را خوراك توانا مي‌شناسد. از هرباره با دين و آموزاكهاي آن دشمني نشان ميدهد.

در ايران اينها را نميدانند. نميدانند كه اين اژدها گمراهي بنياد دينها را بيكبار برانداخته و جايي براي آنها باز نگزارده بود.

ما از روزيكه بكوشش برخاستيم بيش از همه ، با اين پتياره‌ی گمراهي نبرد آغاز كرديم و بيكايك بدآموزيهاي او پاسخ داده از جمله اين روشن گردانيديم كه آدمي را با جانوران يكسان نتوان گرفت. در آدمي گوهري بنام روان هست كه بيكبار جداست و برگزيدگي را كه آدمي داراست باز نموديم. درباره‌ی نبرد زندگاني بسخنان روشني پرداختيم و اين نشانداديم كه آدمي را نيازي بآن نيست.

كوتاه سخن : ما بآدمي ارج بسيار ميگزاريم و آن گفتگويي را كه بايستي با پيروان ماديگري در اين باره بكنيم كرده ايم. آنچه مي‌بايست كه ما نپذيريم اين بخشها بوده است. چنانكه گفتيم برخاستن آدمي از بوزينه يا برنخاستن زياني بكار ما نميرساند.

ما ميگوييم : آدمي چه از بوزينه جدا شده و چه خود جداگانه پيدايش يافته آفريده‌ی برگزيده ايست. چنانكه در دفترچه‌ی « خدا با ماست» باز نموده ايم اگر اين راستست كه آدمي از بوزينه جدا گرديده « جهش» رخداده. آفرش اين آفريده يكي از جاهاييست كه دست آفريدگار در كارهاي اين جهان نمايان شده است. همه‌ی اين چيزها را با دليلهاي استوار (دليلهايي همسنگ دانشها) نشان داده ايم.

ولي چه بايد گفت : كسانيكه اين سخنان را با اين ارجداري ميخوانند و از همه‌ی آنها چشم پوشيده ، از اينكه يك گفته اي را از ما بدلخواه خود نيافته اند رنجيدگي مينمايند. خدا با اين مردم بداد ما برسد.

همين رفتار نشان ميدهد كه آنان از هيچ جا آگاه نيستند و نميدانند كه اين نخست بار است كه در برابر ماديگري پاسخهايي داده شده. نميدانند كه در اروپا با بودن هزاران كشيشان كه بسياري از آنان در دانش پايه هاي دكتري و پرفسوري ميدارند ، در برابر ماديگري جز سپر انداختن و بخاموشي گراييدن چاره اي نديده اند. نميدانند كه اين جنگهايي كه امروز در جهانست و اين گرفتاريها كه پيش آمده يكي از شُوند[= علت]هاي آن بدآموزيهاي ماديان ميباشد. چون اينها را نميدانند جاي شگفتي نيست كه ارج گفته هاي ما را درنمي يابند.
(پرچم نیمه ماهه شماره‌ی دوازدهم ، نیمه‌ی دوم شهریور 1322)

آگاهی درباره‌ی نشر کتاب تاریخ مشروطه‌ی ایران

کتاب تاریخ مشروطه‌ی ایران در پایگاه زیر تکه تکه آورده می شود :