پرچم باهماد آزادگان

151 ـ با ياري خدا و همدستي و پاكدلي چكاري كه نتوان كرد


در اين آخرها گاهي ديده ميشود در برخي روزنامه هاي تهران نامي از آزادگان يا از آقاي كسروي برده سخنان نيشداري مي نويسند. اين نويسندگان چنين وامينمايند كه هواخواهان اسلامند و چون آقاي كسروي يا آزادگان توهين باسلام كرده بغيرت ايشان برخورده و آن نيش زدنها و دشمنيها از راه غيرت اسلام مي باشد.

جاي شگفت است كه كساني مردم را تا باين اندازه نافهـم و نادان پنـدارند و در انديشه‌ی فريب و اغفال ايشان باشند. آقاي كسروي از سالهاست مهنامه نوشته ، روزنامه پراكنده ، كتابها بچاپ رسانيده و دور و نزديك ايشانرا مي‌شناسند و از راهشان آگاهند. آن كسانيكه دعوي هواخواهي اسلام مي كنند آنها را نيز همه مي شناسند و غرضي را كه دارند ، دور و نزديك مي دانند.

دستگاهيست كه براي خود درچيده اند و سالهاست از آن نان ميخورند و حكومت مي كنند و پروايي ببدبختي بيست ميليون مردم نمي نمايند. آقاي كسروي به برانداختن آندستگاه ميكوشد كه توده اي را از بدبختي رها گرداند ، و اين هايهويها براي جلوگيري از اين كوشش آقاي كسروي و بهر نگاهداري دستگاه نان خواري خودشانست. اسلام در پيش ايشان اين دستگاه نان خواريست.

جاي افسوسست كه هنوز هم مردم عوام ، فريب اين شيادان مي خورند. جاي افسوسست كه دشمنان خود را نمي‌شناسند. در اينجاست كه بايد گفت : چشم دارند و نمي بينند ، گوش دارند و نمي شنوند ، خرد دارند و از آن بهره نمي يابند. در اينجاست كه بايد گفت : زنجير بدبختي را با دست خود بگردن مي اندازند.

اين هايهويها يك حقيقتي را بجلو چشم ما مي آورد. بايد بدانيم كه دشمنان ما چون در برابر دليلهاي استوار و روشن ما درمانده اند هميشه درپي بهانه اند كه غوغا راه اندازند و آشوب برپا گردانند. ما نيز بايد آماده باشيم و اين راه را نيز بروي ايشان بسته گردانيم.

اين را همه دانسته ايم ، كساني كه كتابهاي ما را بخوانند و سخنان ما را بفهمند شصت در صد خواهند پذيرفت و بما خواهنـد پيـوست. امـروز سنگـي كـه در سر راه ما افتاده آنست كـه بيشتري از مـردم كتابهاي ما را نخـوانده اند.

كسانيكه با ما دشمني مي نمايند بيشترشان آنهايند كه اگر گفته هاي ما را بدانند و بفهمند ترك دشمني سهل است كه هوادار خواهند گرديد. آنهاييكه هايهو برپا مي كنند استنادشان باين ناداني و ناآگاهي مردم است. اينست ما بايد با همه‌ی نيروي خود بكوشيم و مردمرا بخواندن كتابهامان واداريم. همين كوشش بهترين وسيله براي بي اثر گردانيدن آن هايهويهاست.

چندي پيش يكي دو روزنامه آسيبي را كه بآزادگان در تبريز و مراغه رسيده نوشته شادماني نشان داده بودند. من ميخواهم بآنها پاسخ داده بگويم :

نخست : آسيب زنندگان كيفر خود را خواهند يافت.

دوم : اين شرارتها جلو پيشرفت حقايق را نخواهد گرفت. موجهاي حقايق كه گرداگرد شما بدبختان را گرفته ، هر چه بيشتر دست و پا زنيد بيشتر گرفتار خواهيد گرديد. شما اين شرارتها را براي خنكي دلهاي خودتان كرده ايد ولي اين خنكي دلهاتان چندان نخواهد پاييد.

سوم : ما كه باينراه پا نهاده ايم آسيب سهل است براي كشته شدن آماده ايم. شرارتهاي شما ما را نخواهد ترسانيد.

چهارم : اين شرارتها از شما باعث خواهد شد كه هزاران كسان كه تاكنون آگاهي از راه و كوششهاي ما نداشتند بجستجو پردازند و بحقايق آشنا گرديده دست بدست ما دهند.

پنجم : ما هميشه اين شرارتها را مي بيوسيديم. ما خـود مي دانستيم كه شما چـون از پاسخ درمانيد از راه بدنهادي پيش خواهيد آمد. پس جاي تأثر بسياري نخواهد بود. اگر چند تني از ياران ما از دست شما گزندي ديده اند ارج ايشان در نزد ما فزونتر خواهد گرديد.

بهر حال نه شما سودي برده ايد و نه ما چيزي باخته ايم. اگر حقيقت را بگويم شما مشت خود را باز كرده ايد.

شما بايد بدانيد ما امروز جمعيت بزرگيم و همگي از دور و نزديك دست بهم داده مي كوشيم. ما خدا را پشتيبان خود ميدانيم و همگي پاكدلانه باين راه پا نهاده ايم و اين شعار ماست :

با ياري خدا و همدستي و پاكدلي چكاري كه نتوان كرد.

تهران ـ محمدحسن خيرمحمدي

در پيرامون گفتار سعدي

يكي از نويسندگان شرحي در نامه پرچم در شماره 19 آبانماه 1321 نوشته مي گويد : شاعر نامي پارس سعدي تنها دو سه شعر خوب دارد آنهم از دهانش بيرون افتاده و الا مايل نبوده شعر خوب بگويد يا نميتوانسته (عين عبارات نويسنده بيادم نمانده گويا چنين عباراتي بوده) ـ نويسنده‌ی نامبرده ميگويد اكنون من نمونه‌ی چند شعر خوب سعدي را در زير مينويسم و علت اينكه گفتم اگر چند شعر خوب دارد از دهانش بيرون افتاده نيز نگاشته ميگردد.

اين شعر خوب سعدي است :

بني آدم اعضاي يكديگرند      كه در آفرينش ز يك گوهرند

اما اين شعر خوب را سعدي در جاي ديگر باطل نموده چه ميگويد :

هر كه را خيمه بصحراي قناعت زده اند      گر جهان زلزله گيرد غم ويراني نيست

اينك من ميخواهم پاسخي بآن نويسنده داده دفاع از شاعر شهير شيراز كنم.

نويسنده‌ی گفتار كه شعر نخست را خوب و شعر دوم را ضد آن دانسته خوب بود معني شعر دوم را بپرسند ببينند ضد شعر نخست است يا نه. اگر ضد باشد حق دارند بسعدي حمله ور شوند و الا خير. معني شعر دوم اينست كسيكه قانع باشد يعني آز بر او غالب نباشد و باندك چيز يا روزي حلال بسازد چنانچه هنگامي اوضاع دنيا متزلزل گردد چنين كسي ويران نشود يعني هر خطر يا لطمه كه متوجه آزمندان گردد متوجه او نگردد ـ نويسنده (انتقاد كننده) تصور كرده سعدي خواسته بگويد اگر دنيا متزلزل شود و مردم بزحمت افتند شخص قانع در غم ديگران نخواهد بود ـ آيا چنين چيزي شدني است؟ بلي اين شدني است در صورتيكه ما معني شعر روان و فصيح شيخ را نفهميم و در ضمن اين تصور باطل را هم در مخيله‌ی خـود بپرورانيم كه ممكن است هـر كسي قناعت پيشه كند احساسات شريفه اش بميرد و قناعت را كشنده‌ی حس همدردي بدانيم و حال آنكه عقل باور نميكند كه چنين باشد ـ لذا شعر دوم ابداً بضد شعر نخست سروده نشده ـ اگر اين پاسخ را نمي پذيريد بفرمائيد تا مفصل تر بنويسم.
مسجدسليمان : م هزار

پرچم : اين نوشته را آقاي هزار چند ماه پيش فرستاده اند كه چون روزنامه نداشتيم[ در مدت زمان شش ماهه‌ی دوم سال 1322] همچنان چاپ نشده مانده و چون مايه‌ی گله مندي آقاي هزار شده است در اينجا بچاپ رسانيديم.

ولـي بايـد پـوشيده نـداشت كـه معنايـي كـه آقـاي هـزار بشعـر سعـدي داده بسيـار دور است. چـه از كلمـه‌ی « ويراني» پيداست كه خواست شاعر ويراني جهاني بوده. در آدمي كلمه‌ی « ويراني» معني ندارد. از سوي ديگر شعر سعدي تنها اين نيست كه ما خواستش را ندانيم. ما نيك ميدانيم كه اين شاعران خواستشان از « قناعت» چه بوده. نيـك ميدانيـم كه آنان بيـكار بودن و بجهـان و جهانيان بي پروايي كـردن و نان از دسترنج ديگـران خـوردن را « قناعت» يا درويشي مي‌شمارده اند.

سعدي در جاي ديگر ميگويد :

جهان بر آب نهاده است و زندگي بر باد      غلام همت آنم كه دل بر آن ننهاد

« دل بدنيا ننهادن» چيست؟!... چه معنايي از آن خواسته شده؟... خود سعدي چه ميكرده؟... بكدام يكي از كارهاي زندگي مي پرداخته؟...

از سوي ديگر سعدي همانست كه در زمان مغول زيسته و آن هنگامي بوده كه ميليونها مردان از ايرانيان كشته شده و مليونها دختران بدست دشمن افتاده بوده. همه‌ی خاندانها سوگوار مي بوده اند. سعدي كمترين اندوهي از اين گرفتاريها در شعـرهاي خـود نشان نداده ، بلكه سعدي همانست كه سال 656 را كه سال كشتار بغداد و ديگـر شهـرهاي عراق بوده سال خوش خود شمارده است. پس گفتن « بني آدم اعضاي يكديگرند... » او را سودي نتواند داشت. مايه‌ی سرفرازي برايش نتواند بود.

آقاي هزار از يكسو مرد غيرتمنديست و ميخواهد ايرانيان همچون ديگران سرفراز باشند و از يكسو نميخواهد از اين شاعران و از گفته هاشان كه مايه‌ی بدبختي توده است چشم پوشد. آيا باين چه نامي ميتوان داد؟...

درباره‌ی زبان

آيا فارسي زبان همگان تواند بود؟..

كتاب « زبان پاك» كه بچاپ رسيده و پراكنده شده نامه هايي در پيرامون آن رسيده كه باشد كه برخي را در شماره هاي آينده بگفتگو گزاريم. روزنامه را كه آغاز كرده ايم يكي از چيزهايي كه دنبال خواهيم كرد همين زمينه‌ی زبانست. در اين زمينه گفتني بسيار است و اينك در اينجا بيكي از آنها مي پردازيم :

بسياري از خوانندگان ميدانند كه يكي از انديشه هايي كه در سده‌ی گذشته در اروپا در ميان سوسياليستها و ديگر نيكخواهان جهان پيدا شده بودن يكزبان همگانست. باينمعني خواسته اند كه گذشته از زبانهاييكه هست و هر تيره اي با يكي از آنها سخن مي گويد زبان ديگري باشد كه همه‌ی مردمان آنرا ياد گيرند و دو تن كه بهم رسيدند و زبان همديگر را نفهميدند با اين زبان همگان سخن رانند.

اين آرزو در سده‌ی گذشته پيدا شده و كوششهايي در راه پديد آوردن يكچنان زباني (زبان همگان) بكار رفته كه بنتيجه‌ی درستي نرسيده. ولي آرزوي خجسته اي مي بوده كه بايد ما نيز پي آنرا گيريم.

يكي نبودن زبان يكي از گرفتاريهاي آدميانست. براي آنكه چگونگي نيك دانسته شود مثلي ياد مي كنيم :

چنين انگاريد شما ميخواهيـد سفري باروپا كنيد و در كشورهاي آنجا بگرديد. آيا بچنـد زبان نيازمنديد كه ياد گيريد؟... اگر بخواهيد در هر كشوري با زبان خود آنجا سخن رانيد و با هر كسيكه خواستيد بگفت و شنيد پردازيد ناچاريد بيش از پانزده زبان ياد گيريد. يا اگر بخواهيد تنها زبانهاي بزرگ را ياد گرفته با همانها كارهاي خود را انجام دهيد ناچاريد باري چهار زبان : روسي ، انگليسي ، فرانسه و آلماني را بدانيد. در حاليكه ياد گرفتن هر يكي از اين زبانها بسالها رنج كشيدن نيازمند است. پس ببينيد يكي نبودن زبانها چه دشواري بزرگي را در زندگاني پديد آورده.

اكنون كه در سايه‌ی تلگراف و تلفن و راه آهن و هواپيما و اتومبيل و راديو جهان يكي شده و كشورها با همه‌ی دوري بهم نزديك گرديده همين داستان زبان جلوگير بزرگيست كه مردمان را از سودهاي اين نزديكي بي بهره مي گرداند.

شما در راديو آواز گويندگاني را از كشورهاي بسياري مي شنويد ولي زبانشان را نفهميده سودي برنميداريد.

راديوي لندن ناچار شده با چهل و چهار زبان سخن گويد تا گفتني هاي خود را به بيشتر مردمان برساند.

بسيار بهتر بودي اگر زبانها جز يكي نبودي. (بگفته‌ی يكي از نويسندگان بسيار بهتر بودي اگر نمرود آن خيره سري را با خدا ننمودي و جهانيان را باين گرفتاري نينداختي). ولي اين چيزيست كه شده و كنون اختيارش از دست ما بيرونست. ما اگر بخواهيم همه‌ی زبانها را يكي گردانيم نخواهيم توانست (مگر هزار سال و بيشتر بگذرد).

اينست نيكخواهان در سده‌ی گذشته چنين انديشيده اند كه هر تيره اي زباني را كه ميدارند بدارند و در ميان خودشان با آن سخن گويند. ليكن زباني نيز باشد كه همه‌ی مردمان ياد گيرند كه چون دو تن بهم رسيدند و از يك تيره نمي باشند و زبان همديگر نميدانند با آن گفتگو كنند.

آرزوي زبان همگان از اينجا پيدا شده و بيشتري از نيكخواهان آنرا پذيرفته اند. ولي اين زبان كدام يكي از زبانها بايد بود؟.. كدام زبان را براي همگاني بايد برگزيد؟..

در اين باره نيز سخناني رفته و اين روشن گرديده كه از زبانهاييكه مي باشد هيچيكي را نتوان برگزيد. چه آن زبانها چندان دشوار است كه براي ياد گرفتن هر يكي سالها رنج و كوشش مي بايد. زبان همگان آسان بايد بود كه همه ياد توانند گرفت.

از اينجا برخي از دانشمندان زبانشناس بآن شده اند كه زبان تازه اي بسازند و يكي از آنان دكتر زمانهوف از دانشمندان لهستان بوده كه زبان « اسپرانتو» را ساخته و به پراكندنش پرداخته است.

اين « اسپرانتو » آسانترين زبانهاست. هر كسي تواند آنرا از يكماه تا سه ماه ياد گيرد كه بنويسد و سخن گويد و كتاب خواند. ميتوان گفت : ده بار آسانتر از آسانترين زبانهاي ديگر مي باشد.

در ايـن زبـان بيش از 16 قاعـده‌ی ساده نيست كه در يكساعت ياد تـوان گـرفت. به بيش از دو هـزار ريشه نيـاز نمي باشد كه در يكماه و دو ماه توان بياد سپرد. با اين سادگي ، زبانيست كه با انگليسي و فرانسه همگام مي رود و كتابهايي از آن زبانها باين زبان ترجمه شده است.

با اينحال زبان اسپرانتو پيش نرفته و آرزويي كه زمانهوف ميداشته انجام نگرفته و اين خود داستاني ميدارد كه سپس خواهيم نوشت.

با اينهمه ما از آن زبان درسهايي گرفته ايم. اين كار دانشمند لهستاني نشان داده كه دشواري زبانها جز نتيجه‌ی نابساماني آنها نيست. يكزبان اگر از روي سامان و بخردانه باشد بسيار آسان گردد.

ما اينرا درس گرفته ايم و در پيراستن فارسي همان راه را دنبال مي كنيم ، و جاي خشنوديست كه فارسي از ميان زبانهاييكه ما مي شناسيم آماده ترين آنها براي پذيرفتن سامان و آراستگي مي باشد.

اينست فارسي (يا بهتر گويم : زبان پاك) از آسانترين زبانها خواهد گرديد.

راستست كه خود زبان ديگري خواهد بود ، و بزبان عادي امروزي كمتر مانندگي خواهد داشت. ولي اين نچيزيست كه جلو كار ما را گيرد. ما را يكزبان ساده و آسان و استواري بايد كه سخنان خود را با آن نويسيم و بگوش جهانيان رسانيم. اين چه زيان خواهد داشت كه از زبان كنوني دور افتد و يكزبان جدايي گردد؟.

چنانكه گفتيم زبان اسپرانتو با همه‌ی كوششهاييكه پيروان و يارانش ميكردند پيش نرفت. آري در همه جا شناخته گرديد و در بيشتر كشورها هواخواهاني پيدا كرد و پس از جنگ گذشته « جامعه‌ی اتفاق ملل» هواداري نشان داد. با اينحال سپس رو به پسرفت گزاشت و اكنون از رواجش بسيار كاسته بلكه رو بنابودي نهاده است.

باشد كه انگيزه‌ی آنرا خود هواداران اسپرانتو ندانسته اند. ولي ما ميدانيم. يكزبان هنگامي رواج گيرد و رواجش پايدار گردد كه كتابها و خواندنيهاي ارجداري در آن باشد. يكزبان همگان هنگامي بنتيجه تواند رسيد و خواستي از آن بدست تواند آمد كه با يكراه همگان توأم باشد.

دكتر زمانهوف و يارانش اسپرانتو را تنها بنام آنكه يكزبان همگانست و جهان بآن نياز مي دارد رواج مي دادند و اين عنوان با آنكه راستست داراي آن نيرويي كه مي بايست نمي بود.

ولي فارسي (يا بهتر گويم : زبان پاك) گذشته از آنكه كتابها و خواندنيهاي بسيار دارد و خواهد داشت خود با يك كوشش بسيار نيرومندي كه براي تكان دادن بجهان آغاز شده توأم مي باشد. از اينرو بپيشرفت آن در جهان اميد بسيار بسته ميشود. ما اميدمنديم آن زبان همگان كه جهان بآن نياز ميدارد اين زبان گردد. اگر خدا خواسته است خواهد بود.

پرسش ـ پاسخ

پرسش :
واژه‌ی « اند» بچه معني است؟

ف ـ ك

پاسخ :
« اند » بمعني « مقدار» است. واژه‌ی « چند» كه اكنون بكار مي بريم « چه اند» است كه بمعني « چه مقدار» باشد. « اندك» كه ميگوييم آن نيز از آن كلمه است و بمعني « مقدار كم» ميباشد.

اين يكي از واژه هاييست كه نيازمند آنها ميباشيم. بايد اين را بكار برد و شناخته گردانيد. نتيجه‌ی شناخته نبودن اين واژه است كه ناچار شده واژه هاي مقدار و مبلغ و مانند اينها را كه عربيست بكار مي برند. گاهي نيز واژه‌ی چنـد را كه بـراي پرسيدن است بغلط آورده ميگـويند : « چنـد روزي در فلانجا ماندم» كه بايد بگوينـد : « اند روزي ... ».

(پرچم هفتگی ، شماره‌ی یکم ، 27 اسفند 1322)