پرچم باهماد آزادگان

154 ـ راستي سردار اسعد را كشته اند؟.

يكي از آشنايان نامه اي فرستاده از « دفاع» من درباره‌ی احمدي كه در ديوان جنايي كرده بودم و در روزنامه‌ی اطلاعات خوانده است شادماني و خشنودي نموده سپس مي نويسد :
« عقيده‌ی خود شما درباره‌ی سردار اسعد چيست؟. راستي او را كشته اند؟ سردار چون از قهرمانان مشروطه بوده اين مسئله از نظر علاقه‌ی شما بتاريخ مشروطه نيز مهم است. اينست ميخواهم اصل عقيده تان را بدانم .
يك موضوع ديگر اينست : شما گفته ايد : من از احمدي دفاع نمي كنم. آيا وكيل مي تواند از متهم دفاع نكند؟.. مي تواند مخالف نظر و بيانات موكل اظهاراتي كند؟. اين قبيل محاكمات كه اتفاق مي افتد و جلب نظـر توده را مي كند يك فايده اش همينست كه خاطرها را بسوي مسائل قضايي جلب مي كند و در مجالس گفتگوهايي در اين زمينه ها توليد مي كند. امروز ها در هر كجا اين مذاكرات جريان دارد».
ميگويم : من فهميده‌ی خودم را درباره‌ی سرگذشت سردار اسعد در همان « دفاع» بميان گزارده چيزي پنهان نداشته ام. چنانكه در آنجا گفته ام من دور نميدانم كه سردار اسعد را كشته باشند. چه سردار اسعد يكي از مردان سياسي ايران بشمار مي رفت و چون گذشته از شناختگي خانواده و جايگاهيكه سردار (خودش و پدرش و عمويش و برخي از خويشانش) در نزد آزاديخواهان پيدا كرده بودند ، چون سردار از سران ايل بختياري بشمار مي رفت ، ناچار مرد توانايي بشمار مي رفته و دشمني او براي رضاشاه بيم آور مي بوده. پس دور نبوده كه رضاشاه ازو دشمني و كينه توزي درباره‌ی خود فهميده دستور كشتنش را داده باشد. چنانكه دستور كشتن كسان ديگري را از بختياريان داده بوده. در سياست از اين كارها بسيار رخ دهد.
اينست من « اتهام» را دروغ نميدانستم و نمي توانستم بدانم. بويژه پس از سخنانيكه دكتر شاهكار در روزهاي آخر گفت ، در اين زمينه كه سردار اسعد درپي كشتن رضاشاه مي بوده و اينست يك ده تير و يك بيست تير همراه خود مي داشته كه بهنگام دستگيري بدست آورده اند و اكنون در شهرباني مي باشد. اينها زمينه را روشنتر مي گردانيد.
چيزيكه هست پرونده دليلها باندازه اي كه ميبايست در بر نميداشت. در پرونده گواهان كه همان كاركنان شهرباني بوده اند پريشانگويي هاي بسيار كرده بودند. سخناني وارونه‌ی هم بسيار گفته بودند. با اين گواهيها نميشد كسي را كشنده‌ی كسي دانست و حكم بكشتن او داد.
اين نكته را مردم نميدانند كه داوري يا قضاوت در كارهاي جزايي بدو گونه تواند بود : يكي از راه فهم و باور خود قاضي (قناعت وجدان) ديگري از روي دليل (دليلهايي كه در پرونده هست).
از روي قانونهاي ايران بايد داوري از روي دليل باشد نه از راه فهم و باور خود قاضي. در ايران چون « هيئت منصفه» نيست قانون نخواسته قاضيان را در داوري آزاد گزارد. اينكه من گفته بودم با اين دلیلها نمي توان كسي را « محكوم باعدام» گردانيد از اين راه بوده است.
چنانكه گفتم من دور نميدانم كه سردار اسعد را كشته باشند. ولي اينكه كشنده‌ احمدي بوده و بهمان داستان كه در پرونده گفته شده كشته است دليلهايي باندازه‌[ای] كه ميبايست ، همراه نميداشت. من نيز همينها را گفتم.
اينكه پرسيده ايد آيا وكيل ميتواند از متهم دفاع نكند وكيل بايد فهميده‌ی خود را بگويد. اگر مي بيند گناه رخداده ، نبايد از راه انكار برآيد. دفاع تنها انكار كردن نيست. در كارهاي جزايي وكيل براي آنست كه بمتهم ستمي نرود. گناه ناكرده بگردنش گزارده نشود. اگر گناهي كرده بيش از اندازه كيفر داده نگردد.
ما اينها را از اروپاييان گرفته ايم ولي چون كارهاي نيك[ی] است بايد ارجش دانيم. با گناهكار هم بايد دادگرانه رفتار شود.
نبايد افسوس خوريم
يكي از ياران نامه اي از ماكو فرستاده مي نويسد : « با آنكه نوشته هاي شما خوب نشان داده كه صوفيگري چيست و چه زيانهاي بزرگي را براي زندگاني درپي مي دارد باز كساني دست از گمراهي برنداشته اند. بتازگي يكي از روزنامه هاي هفتگي تهـران ستايشهايي از صوفيگري نوشته و نام يكي از شرقشناسان اروپايي را برده است كه صوفيگري را پسنديده و آنرا پذيرفته»‌.
مي گوييم : آن روزنامه براي پول درآوردنست و نويسندگان آن از اين انديشه هايي كه ما راست بسيار دورند. در كشوري كه فالنامه چاپ كنند و در روزنامه « تقريظ» برايش نويسند چه جاي شگفتست كه زيان صوفيگري را ندانند.
اين نكته دانستنيست كه مردم ، چه در ايران و چه در ديگر جاها ، بدو دسته اند : يكي آنانكه ميخواهند نيك و بد را بشناسند و نيك باشند و از بديها دوري جويند و يكي آنانكه درپي شناختن نيك و بد نيستند و تنها آن ميخواهند كه از هر راهي باشد پول درآورند و بهر شكلي باشد زندگي بسر دهند.
اين كسانيكه مي بينيد سر مي جنبانند و در كارهاي توده دخالت مي كنند نود در صد از اين دسته‌ی دوم مي باشند و اين مايه‌ی بدبختي براي توده است.
هرچه هست ما نبايد افسوس خوريم كه با آنكه زيان صوفيگري دانسته شده باز كساني بستايش از آن مي پردازند. بايد خشنود باشيم كه دسته‌ی انبوهي از دور و نزديك آن زيان را دانسته اند و براي نبرد با صوفيگري و مانند هاي آن آماده مي باشند. بايد خشنود باشيم كه جوانان بافهم و غيرت از آخرين گوشه هاي كشور آواز بآواز ما مي رسانند.
كوششهاي ما براي اين دسته‌ی بافهم و غيرت بوده و هيچگاه اميد تكاني بديگران نداشته ايم ـ اينگونه روزنامه ها هر چه ميخواهند بنويسند. ما كاريرا كه بايستي كنيم كرده ايم.
گواهي پاكدلانه
آقاي كسروي
پس از سالها گمراهي و سرگرداني براي شناختن آيين زندگي و آميغها خوشبختانه دو ماه پيش با نوشته هاي ارجدار آن پيشواي گرامي آشنا شده بآرزوي خود رسيدم.
من اين ميدانم كه شما از سپاسگذاري زباني پيروان خود بي نياز مي باشيد. بنابراين بهترين راه ستايش و سپاسگذاري از اين راهنمائي شما اينست كه ما نخست خودمان را پاك كرده و سپس سايرين را بپاكي و پاكديني رهبري كنيم.
من نيك ميدانم كه خدا با ماست. بنابراين با راهنمايي شما در اين جهان آشفته با تمام نيرو با هر گونه گمراهي ها و ناپاكيها خواهيم جنگيد و بدون شك پيروز خواهيم شد زيرا خواست خدا اينست.
انديمشك ـ يحيي هدي
در پيرامون « پندارها »
ديروز پست آمد و دفترچه‌ی پندارها را آورد و از خواندن آن بسيار حقايق برايم روشن شد. من نميدانم اين توده كه صد دردش بهم درآميخته چرا از فهميدن ميگريزد؟!  چرا ميل ندارد از اين سختيها خود را نجات دهد؟! حالا كه من همه‌ی اين پندارهائيكه باعث پريشاني حواسم شده بود دور ميريزم مي بينم از زير بار بزرگ و سختي خلاص شده ام و خدا را سپاس ميگزارم كه به آميغها راه يافته ام. من قبل از اينكه باين نوشته ها آشنا شوم هميشه از خدا ميخواستم كه مرا بحقايق و رستگاري راه نمايد و سپاس بي حد كه باين چشمه‌ی بيکران رسيدم كه هرچه بردارم هنوز پر است. باري نوشته هاي شما آتشي در قلب شخص درست ميكند كه راستي را راحت نمي تواند نشيند. اينرا براستي ميگويم كه شبها هنگاميكه ميخوابم ساعتها فكر ميكنم و هرچه قلبم روشنتر ميشود بيشتر لذت ميبرم. اينست كه بنام سپاسگزاري مينويسم بزرگترين نيكي ایست كه شما باين مردم مينمائيد و اينها نفهميده بشما و آزادگان آزار مي رسانند. اين منظوري كه شما دنبال مي نمائيد بجائي خواهد رسيد كه سراسر نيكوئيش هويدا شود. منهم اگرچه در اين شهر تنها هستم ولي با پشتيباني خدا سپس آزادگان ايران آنقدر خواهم كوشيد كه جنبشي عظيم پديد آيد و ريشه‌ی اين نادانيها بكلي از ميان رود و از خدا ميخواهم كه مرا از هر كجي محفوظم دارد و از هوسهاي پست دورم سازد.
يك داستان كوچكي برايم اتفاق افتاده كه بي تفريح نيست در اينجا بنويسم. يكهفته قبل كه صبح ميخواستم از منزل بيرون بيايم اتفاقاً كسي عطسه اي كرد. اهل منزل گفتند صبر كن. گفتم ايندفعه ميخواهم صبر نكنم (اگر چه قبل هم گاهي صبر ميكردم و گاهي ميرفتم) ببينم چه میشود. گفتند ممكن است بلائي باشد. در هر صورت من بيرون آمدم و آنروز تا عصر هيچطور نشد. شب كه بمنزل رفتم گفتم ببينيد سالمم هيچطوري نشده. همه قرمز شدند و يكي از ايشان اوقاتش تلخ شده چند تا ناسزا بمن گفت و پيش هم گفتند از وقتيكه مثل شما بيدينها پيدا شده ايد اثرات اينها هم رفته است. 
مشهد : حسين يزدانيان
گواهي پاكدلانه
در اين هنگام كه بوسيله‌ی آقاي شهريار كاويان بسرچشمه‌ی رستگاري رسيدم و كتابهاي ورجاوند شما را خواندم ، چون تشنه اي كه در بيابان ميگشتم و هر چه ميدويدم آب نمي‌يافتم مدتي بود از اين كيش خود بيزار بودم هر دم كه آوازي بلند ميشد بجانب آن ميدويدم كه شايد رستگاري را بيابم و نمي يافتم. ولي چون بآميغها برخوردم تشنه وار آنها را پذيرفتم. اميدوارم بياري خداوند موفق شوم تا اندازه‌ی توانايي خود در اينراه كوشا بوده در پراكندن آميغها از جان دريغ ننمايم. ولي تنها اين كافي نيست. بايد ما در اينراه ترس را كنار گزارده مردانه آواز خود را بجهان برسانيم. البته هر باخرد از شنيدن آن با ما هم آواز خواهد گرديد. بيشتر كساني كه آميغها را نمي‌پذيرند آنهايند كه تاكنون معني دين را ندانسته اند. بايد كاري كرد كه اينها معني دين را دانسته از آميغهاي زندگاني آگاه گردند. در نوروز در اينجا پيمان گذاري خواهيم كرد. 
جهرم ـ ايرج احياء
(پرچم هفتگی ، شماره‌ی یکم ، 27 اسفند 1322)
بخش تاریخ
سيروس كامبيز كوروش كمبوجيا
كوروش نام پادشاه نخستين از خاندان هخامنشيان است كه دو هزار و چهارصد سال و اندي پيش فرمانروايي داشته اند. اين پادشاه پاكدل و نيكوكار بوده و چنانكه نگاشته اند با زيردستان پدرانه رفتار مي نموده و در شهرهايي كه مي گشاده از كشتار و تاراج دست نگاه مي داشته و چون پس از گشادن شهر معروف بابل جهودان را كه در آن شهر اسير بودند آزاد كرده روانه‌ی فلسطين گردانيد اينست كه نام نيك او در تورات و ديگر كتابهاي جهودان بازمانده.
اما نزد ايرانيان اگرچه تاريخ هخامنشيان از ميان رفته و اين نام نيز فراموش شده بود ولي پس از خواندن نوشته‌هاي سنگي بيستون و همدان و تخت جمشيد كه تاريخ آن خاندان زنده گرديده نام اين پادشاه نيكوكار را نيز در آن نوشته‌ها بسيار مي يابيم. (1) ليكن بر زبان ايرانيان نامي از آن پادشاه نمانده مگر بر روي دو رود شمال و جنوب ايران.
شرح اين سخن آنكه در زمان هخامنشيان دو رود بزرگ يكي در شمال (در قفقاز) و ديگري در جنوب (در فارس) بنام آن پادشاه « كوروش» خوانده ميشد كه كم كم آن نام را سبك كرده « كور» گفته اند. رود جنوبي تا زمان اسلام نيز اين نام را داشته كه مؤلفان عرب « كر» ساخته اند سپس در زمان عضدالدوله نام آن « بند امير» گرديده. اما رود شمالي هنوز هم « کور» خوانده ميشود و همانست كه از ميان تفليس مي گذرد.
پس شكل نخستين و ديرين كلمه « كوروش» (واو نخست معروف ، واو دوم مجهول) بوده چنانكه در تورات و نوشته‌هاي سنگي است و شكل كنون آن هم « كور» است چنانكه در رود تفليس است. (2) ولي يونانيان كه اين كلمه را برگرفته اند شين آن را سين كرده كوروس Cyros خوانده اند (3) و در زبان فرانسه از روي تغييرهايي كه فرانسويان در حروف يوناني مي دهند از جمله اينكه y كه در يوناني صداي « او» دارد در فرانسه صداي « اي» پيدا مي كند و c كه در يوناني صداي « ك» دارد در فرانسه صداي سين مي يابد ، از روي اين تغييرها آن نام ایرانی هم « سیروس» گردیده و ترجمه کنندگان بیسواد و بیخبر از همه جا همان كلمه‌ی تحريف يافته‌ی فرانسه اي را بپارسي در آورده و در كتابها و روزنامه‌ها مشهور ساخته اند و از نوشته‌هاي ايشان بزبان مردم افتاده كه امروز شايد كسان بسياری پسران خود را سيروس ناميده باشند. (4)
اما كامبيز پارسي درست آنهم چنانكه در نوشته‌هاي سنگي است « كمبوجيا» يا « كمبوجي» (با زبر ياء) است. آن نيز بيوناني رفته و از آنجا بفرانسه افتاده و با دست ترجمه كنندگان باين شكل غلط بايران آمده.(5)

(1) در آن نوشته‌ها شكل نام اندك تفاوتي دارد و چنانكه عقيده‌ی بسياري از استادان خط هخامنشي است بايد آن را « كوراوش» (با زبر را و پيش همزه) خواند.
(2) شايد كساني ميانه‌ی اين كلمه و كلمه‌ی كور بمعني نابينا فرق نگزارند ولي « كور» نابينا با واو مجهول است بدانسان كه در زبان تبريزيان و برخي شهرهاي ديگر خوانده ميشود.
(3) چون از روي دليلهايي مي دانيم كه ميانه‌ی شمال و جنوب ايران در زمانهاي باستان درباره‌ی برخي حرفها دو گونگي بوده از جمله شين هاي شمال را در جنوب سين ميگفته اند چنانكه شميران و سميرم و فرشته و فرستادن يادگار اين دوگونگي است از اينجا مي توان پنداشت كه كوروش را هم در جنوب با سين ميخوانده اند و يونانيان از روي آن لهجه برداشته اند.
(4) در تهران خيابان سيروس و مدرسه‌ی متوسطه‌ی سيروس و چاپخانه‌ی سيروس هست كه بايد عوض شود.
(5) آقاي پيرنيا (مشيروالدوله) در تاريخ خود كه يكي از مؤلفات گرانمايه و در زمينه‌ی خود بيهمال است بسياري از اين غلطهاي تازه را تصحيح فرموده اند.
از جمله اين سه غلط « سيت» و « سيروس» و « كامبيز» در آنجا تصحيح يافته. روزنامه‌ها كه ترجمه‌ی دو لوح داريوش را چاپ كردند باري مي توانستند كه بكتاب آقاي مشيرالدوله نگاه كرده آگاهي‌ای كه مي بايست بدست بياورند و اشتباه بآن بزرگي نكنند.
(پیمان سال یکم ، شماره‌ی دوم ، 16 آذر 1312)
خواندن تاریخ مشروطه
از چندی پیش پایگاه اینترنتی ایرانخواهی با نشانی
که با ما دوستی هم دارد به نشر گفتار بگفتار (پاورقی) « تاریخ مشروطه‌ی ایران» آغاز کرده. نوشته ها با خط خوش ، پاکیزه و راست گردانیده شده می باشد. این کوشش آن پایگاه جای ارجشناسی دارد و اینست برای گردانندگانش سرفرازی و فیروزی از آفریدگار خواستاریم. ما نیز گفتارهای تاریخی دیگری را از کسروی در « بخش تاریخ» پستهای خود خواهیم آورد. در این پست یک گفتار آوردیم که جنبه‌ی زبانشناسانه دارد ولی از زمینه‌ی تاریخ دور هم نیست. در پستهای بعدی گفتارهای تاریخی دیگری خواهیم آورد.
نشانی پایگاه فراموش نشود
چون خوانندگانی گفتارهای ما را در پایگاههای دیگری گزارده اند باید در اینجا از این نیکیشان ارجشناسی کنیم. ایرانیان امروز نیاز سختی به دانستن اندیشه های پاکدینی دارند ، و راستی را این بایای آدمیگری هر ایرانی است. به این نیکانست که یادآوری می کنیم : برای آنکه خواننده از دیگر نوشته های پرارج کسروی نیز بهره مند گردد پیوند این پایگاه فراموش نشود.