پرچم باهماد آزادگان

215ـ سال 1392

پایگاه : سال 1391 را در حالی بپایان می بریم که گرانی افسار گسیخته‌ای که از یکسال بیشتر آغاز گردیده هنوز ادامه دارد و فشارش هر روز بیشتر از روز پیش حس می گردد. دهها سال بود ایران چنین گرانی ای بخود ندیده بود. آیا بیمعنی نیست در چنین روزهایی به آرزوهای خشکی بپردازیم و بخواهیم با « انشاءالله» گفتنها و «خجسته باد»های پیاپی یا امیدواری دادنهای پوچ دلهایی را خوش گردانیم؟!

« خجستگي سال و زمان با سخن نتواند بود. با آرزو نتواند بود. اين مردم تا چنينند روي خجستگي نخواهند ديد. بجاي اين پيام بايد بكوشيم و باين آلودگيها چاره كنيم.»

خواهند گفت : چه جای نکوهش مردم است؟ ایشان جز رنج گرانی کشیدن چه گناهی دارند؟ میگوییم چنین نیست که گرفتاریهامان از تحریم فروش نفت ایران آغاز شده تا کسی بگوید : اینکه کار مردم نبوده. این گرانی خود نتیجه‌ی یک رشته پیشامدهایی بوده است. اگر مردم خود را نه یک تأثیرپذیر بی‌اراده بلکه یک تأثیرگزار بااختیار دانسته و راه زندگانی توده ای را می شناختند بر یکایک آن پیشامدها می توانستند اثر بگزارند. افسوس که خود را بی‌اختیار و بی‌اراده می دانند و این زیانکاری خُردی نیست!

ما دوست نداریم در چنین روزهای رنج و سختی نمک به زخم مردم بپاشیم. ولی این هم دانستنی است که مردم نباید خود را بیکاره و بی‌اثر دانند. این یکی از بیمناکترین اندیشه هاست. این خود باور زهرآلودی در یک توده تواند بود. در جایی که امروز مردم کشورهای پیشرو خود را تنها نیرو و تصمیم گیرنده در کشورشان می شمارند ، جای افسوس بسیار است که مردم ایران در خود نیرو و اختیاری سراغ ندارند.

ایرانیان با آنکه به گرفتاریهای خانمان براندازی دچارند ولی گوشهاشان را به گفتگو از آن بسته‌اند. لیکن باید بدانند فرجامِ چنین رفتاری بسیار بیمناک است.

این حال مردم است که در چنین روزهایی که هر کسی باید در جستجوی ریشه‌ی گرفتاریها و راه چاره باشد ، آنچه دیده میشود جز اینها نیست : یا گله گزاریهای تند و پرخاش به دولت ، یا برداشته شدن تحریمها را با لابه آرزو کردن. همچون همیشه کارشان جز گله و آرزو نیست. تو گویی اینها جای اندیشه و کوشش را می گیرد. تو گویی چاره‌ی کار باید بدست فرشتگان آسمان انجام گیرد.

ولی آنکه گله است در این سی چهل سال آزموده شده که هیچ دردی را چاره نتواند کرد. و آنکه آرزوست ،

«درخت آرزو میوه ندارد».

باید ریشه‌ی دردها را شناخت و از راهش و با افزارش به چاره‌ی آنها کوشید.

« انبوهي از ايرانيان اين را عادت خود قرار داده كه از حال و پيشامد گله كنند و بنالند ولي هيچگاه در انديشه‌ی كوشش و چاره نباشند.»

گیریم که ایران بیکبار هرگونه برنامه‌ی هسته‌ای را کنار گزارد و جهانیان هم تحریمها را بردارند ،‌ مگر این تنها گرفتاری ماست که دل به رفع آن خوش داشته ایم و اندیشه‌ی فردا نمی کنیم؟! مگر غربیان که به ما پیچیدگی می کنند جز این بهانه‌ی دیگری نتوانند داشت؟! مگر ندیدیم چه بر سر افغانستان و عراق و لیبی آوردند؟! مگر نیرنگبازان و زورورزان را بهانه یافتن کار دشواریست؟! مگر خودشان نمی دانستند در عراق «سلاح کشتار جمعی» نیست؟! با اینهمه همه دیدیم چه بر سر آن مردم آوردند. مگر چشم نداریم و حال پاکستان و سوریه را نمی بینیم؟! آن هم پاکستانی که به جنگ‌افزار اتمی دست یافته!

اگر در کارهاشان باریک بین گردیم می بینیم آنها از کشاکشهای کیشی یا تیره‌ای و نژادی در کشورهای ما بهره برمیدارند ـ برای مثال : کشاکش شیعی و سنی در پاکستان ، عراق و سوریه. کشاکش ایلی در یمن و لیبی. کشاکش طالبان و ناطالبان ، پشتو زبان و فارس زبان در افغانستان. کشاکش کرد و ترک در ترکیه و مانندهای آن.(1)

نباید فراموش کرد که غرب فروشنده‌ی سلاح است. اینکه چرا سلاح می فروشد را کمتر کسی است که نداند. غرب ، هم از فروش آن سود می برد و هم از دامن زدن به کشاکش و خونریزی در کشورهای ناتوان ـ تا مردمان آن کشورها سرگرم اینها باشند و نتوانند برخیزند و در برابر او قد برافرازند. اینست او باید بازار کشاکش و دو دستگی بلکه چند دستگی را در کشورهای ناتوان گرم نگاه دارد. او تنها درپی سودهای هنگفت خود است ـ به هر بهایی که بدست آید. جان آدمی برای فروشندگان سلاح چه ارزشی دارد؟!. کینه هایی که هر روز سختتر میگردد و بازماندگانی که بخون یکدیگر تشنه می مانند برای او چه ارجی دارد؟!.

از آنسو باید دانست که کشور ما کانون چند دستگی و خود «کشتزار باردهی» برای رویانیدن کینه و دشمنی تیره‌هاست. کشوری که کلکسیونی از ده دوازده مسلک و کیش و چندین زبان و نژاد می باشد و شما آنها را در گفتارهامان خوانده اید. از اینرو با اندک اندیشه ای می توان دریافت که اگر بخود نیاییم و هرچه زودتر از آن گرفتاریها رها نگردیم روزگار تیره و تلخی همچون آنچه در عراق و سوریه می گذرد در انتظار ما نیز خواهد بود.

روشنست که اینها به آن معنی نیست که گرفتاریهای ایرانیان تنها از بیرون است. بلکه خوانندگان می دانند که ما همیشه بر این نکته پافشارده‌ایم که گرفتاریهای ما از آلودگیهای خودمان است. از آنهاست که بیگانگان سود برده نقشه ها کشیده و به زیردست گردانیدن ما می‌کوشند.

« اين توده افتاده‌ی بديهاي خود است و بايد چاره اش را هم از آن راه كرد.»

اگر ما درپی سرفرازی و استقلالیم باید بکوشیم از آن آلودگیها و چند دستگیها رها گردیم تا ایشان نتوانند رخنه ای در کارمان یابند.

« آنچه يك توده را زيردست ديگران گرداند جز ناشايستي خودشان نتواند بود. حوادث بسيار مي‌آيد و ميرود ولي هيچيكي مردمي را از پا نيندازد. آنچه مردمان را از پا اندازد جز آلودگيهاي خودشان نتواند بود.»

این سخنان را در حالی پیش می کشیم که همگان می بینند هر روز در یکی از کشورهای همسایه و نزدیک ، تیره‌های گوناگون بجان یکدیگر افتاده بیدریغ خون همدیگر می ریزند. هر روز بمبی در گوشه ای ناگهان میترکد و خیابان و بازار را با خون و گوشت و مغز بیگناهان می پوشاند ـ بمبی که تیره‌ای بدشمنی با تیره‌ی دیگر ناجوانمردانه در گوشه‌‌ای پنهان کرده.

پس چگونه است که ایرانیان بی‌اعتنا و بی‌باک روز می گذرانند؟! چگونه است که چشم براه پیشامدها دوخته اند و از ایشان کوششی برای جلوگیری از آسیبها دیده نمی شود؟! آیا می‌پندارند که این سرگذشتها تنها برای دیگران خواهد بود و ما استثناییم؟!..

« همين عقيده كه در زندگاني نكوشيد و چشم براه حوادث باشيد مايه‌ی نابودي خواهد بود و همين نادانيهاست كه ما بشما ايراد ميگيريم و شما نميخواهيد بفهميد و خودتان را بنافهمي و ناشنوايي ميزنيد.»

مَثَل ما مثل کسی است که می بیند خانه اش آتش گرفته ولی چون آتش هنوز به اتاق او نرسیده خونسردی کرده می گوید : « اتاق من که آتش نگرفته»!..

یک دسته از ما کسانیند که اگر این گونه سخنان را بشنوند ، سری به عقب کشند و گویند : «نگران نباش! هیچ نخواهد شد ، این کشور را امام زمان نگه می دارد» یا گویند : « این کشور بارها تا لبه‌ی پرتگاه هم رفته ولی خدا نگهش داشته». تو گویی ایران طلسمی دارد که کسی نمیتواند بشکند!. دیگران نیز بهانه های خود را دارند. بدتر از این کسانیند که از این سخنان خشم هم گیرند و چنان رفتار کنند که تو گویی سخن از اینها بمیان آوردن گناهی نابخشودنی است.

« ايرانيها شيوه‌ی خود را قرار داده اند كه چون آسوده اند ، بيباك و بيپروا روز گذرانند و گمانِ كمي و آلودگي بخود نبرند و اگر كسي كميهاي آنان را يادآوري كرد بيپروايي نمايند ، بلكه بآزارش كوشند. با صد درماندگي دم از « غرور ملي» زنند و خود را يكي از توده هاي بنام جهان شمارند ، و همينكه روزِ گرفتاري رسيد به ناله و فرياد پردازند و بزاري و فغان كوشند

حال امروزی مردم ما بیاد می آورد خوشگذرانیهای عراقیها را اندک زمانی پیش از حمله‌ی آمریکا و هم‌پیمانانش به آن کشور. زیرا با آنکه از چند ماه پیش سخن از حمله به عراق درمیان بود و کمتر کسی بود که دل پر از بیم ندارد ، با اینهمه تو گویی آنهمه تهدید و لشکرکشی همه شوخی است. آن خوشیها که در آن روزها از سر بیباکی و بیدردی میکردند ، همه‌ی گزارشگران جهان را در شگفتی فرو برده بود. ما نیز به همان بیدردی گرفتاریم. این از یکسو بیدردی است و از سوی دیگر نادانی ، زیرا گرفتاریهای خود را نمی دانیم. بدتر که درپی دانستنش نیز نمی باشیم.

حال مردم جهان پیش چشم ماست : آنهایی که کشورشان درچیده و کارهاشان بسامان و دولتهاشان استوارست و در دانشها نیز پیش رفته ، با بهره‌وری بالایی کار می کنند و زندگی آسوده ای برای خود آماده ساخته اند باز هم در زمینه‌ی استقلال دچار کشاکش با کشورهای زورمند جهان می گردند. پس ما که بهره وری پایینی داریم و کارها در کشورمان سست و قانون بی‌ارج و دولتهامان نااستوار و اقتصادمان بیمار و فساد اداریمان روز افزون ، باید بدانیم که آنچه امروز بنام استقلال داریم همیشگی نتواند بود. بلکه بوارونه بسیار هم شکننده می باشد و تا مردم خود را از گرفتاریها رها نگردانیده ، باهم همدست نگردیده و کارهای کشور را خود بدست خود نگیرند استقلال پایداری نخواهد داشت. هیچ کشوری به صرف داشتن نفت و گاز استقلال خود را نگاه نتواند داشت.

ما که نفت و گاز داریم ولی از یک تحریم ساده‌ که نفتمان را نخریدند بچنین روز تیره‌ای افتاده‌ایم باید چشم‌بندهای غفلت و نادانی را از چشمانمان برداریم و بحال خود نیک نگاه کنیم. بنگریم و دریابیم که چه بدبختیم و چه درمانده. چه ادعاهای بزرگی بزبان داریم ، راستیها چیست و توان ما چه اندازه.(2)

باید بهوش آییم و از خواب برخیزیم و غرور از سر بیرون کنیم. خود را بیش از این فریب ندهیم و نگزاریم فریبمان دهند. پژوهشها و کوششهایی که در کشور می شود و پیشرفتهایی که بدست می آید بیگمان ارجدار است. همانها پشتیبان استقلال کشور نیز هست. در آن کوششها هزاران مردان و زنان ایرانخواه رنج می کشند و این خود مایه‌ی سرفرازیست و باید ارج چنان کارهایی را شناخت. اینها همه سودمند و در جای خود ، ولی اینها به آن معنی نیست که ما گرفتاریهای سختی نداریم و یا اگر داریم چاره اش با آنهاست. بزرگترین گرفتاری ما «پراکندگی» (تفرق) است که با پرتاب صدها موشک به فضا نیز از میان برنخیزد. فراموش نکنیم که دولت بزرگی همچون شوروی را پراکندگی نابود کرد ـ پراکندگی کیشها ، تیره ها و نژادهای گوناگون ، با آنکه در دانش و صنعت عقب مانده نبود.

« پراکندگی مرگ است.»

پیشرفتهای دانشی و صنعتی در هر کشوری ارجمند است ولی باید آن را درست ارزیابی کرد و راه گزافه نپویید. کم نیستند کشورهایی که داراییهای بادآورده‌ای نداشته‌‌اند و با اینهمه اکنون از پیشرفته ترین کشورهای جهانند. همچنین باید بیاد داشت که کشورهای در حال توسعه‌ی دیگر نیز در سالهای گذشته در جای خود نمانده ایشان نیز گامهایی در دانش و صنعت برداشته اند.

اگر می خواهیم اندازه‌ی پیشرفتمان را دریابیم چندان بیراه نیست که شاخصهای اقتصادی کشورمان (مثلاً درآمد سرانه) را با ازآنِ کشورهایی همچون کره‌ی جنوبی ، تایوان ، ترکیه بسنجیم. درآمد این کشورها بیشتر از کار و کوشش مردمشان و ازآنِ ما بیشتر از نفت و گاز بدست می آید. این خود به آن معنیست که کشور ما از یک اقتصاد بیمار رنج می برد. آیا بیماری اقتصاد به بیماری دستگاههای دیگر (نظام آموزشی ، سیاسی ،‌ قضایی و اجتماعی) مربوط نیست؟!.

درآمد نفت و گاز را باید از کار و کوشش ملی جدا دانست. اکنون اگر سنجش را به میدان آزادیهای اجتماعی و سیاسی در آن کشورها هم بکشیم حساب کار بهتر دستمان خواهد آمد.

باید راه گزافه نرفت. باید از یکسو اندازه‌ی کوشش خود و از سوی دیگر ارج موهبتی را که مفت از آن بهره می بریم بدانیم تا بتوانیم حساب درستی از کارهای خود و اندازه‌ی کوشش و جایگاهمان در جهان بداریم. برای مثال اینکه میانگین کار ما در روز به یک ساعت نیز نمی رسد یک حقیقتی است و از روی حساب نیز جز این نتیجه نمی شود(3). آیا این یک رسوایی نیست؟! دیگر چه دلیل دیگری باید آورد تا نشان داد این کشور در بیراهه گام برمی دارد؟!. اینکه در این کشور قانون بی‌ارج است و کمتر کسی گردن به آن میگزارد را آیا نباید یک رسوایی و یک نشانه‌ی آشکار عقب ماندگی توده دانست؟!. آیا این نشانه‌ی یک بیماری سخت در یک توده نیست؟!.

اینکه در یک کشوری مردان و زنان آزادیخواه در زندانها بسر می برند یا بیصدا سر به نیست میشوند و مسئولانِ چنان دژکرداریهای ننگینی آفتابی نمی شوند ،‌ این عقب ماندگی نیست؟! اینکه در یک کشوری در مدت چند ماه بهای کالاها به سه برابر می رسد و هیچیک از دولتیان یک توضیح خردپذیری برای آن ندارد و همگان از مجلسیان ، دولتیان و رسانه ها با پرده‌پوشی و دروغ روز می گذرانند ، مردم را بهیچ پنداشتن و دیکتاتوری کردن نیست؟! اینکه در یک کشوری اینترنت را به مدت چندین روز بر کاربران می بندند و هیچ کسی علت آن را نمی گوید و مردم هم نمی دانند ، آیا این نشان دیکتاتوری و عقب ماندگی نیست؟! اگر در سی سال گذشته نه سی بلکه صد انتخابات نیز برگزار می کردیم باز هم نمی توانست پرده بر روی دیکتاتوری آشکار کنونی بکشد.

کسان بسیاری همین که چنین ایرادهایی را بشنوند بی‌آنکه اندکی بیندیشند بیدرنگ به سخنرانی برمیخیزند و مردم را بی‌اختیار و دولت را مسئول همه‌ی گرفتاریها نشان می دهند. ما نیز انکار نداریم که تصمیمات و کارهای دولت (چه دلسوز و کاردان ، چه خائن و فریبکار) بسیار مؤثر است. ولی می پرسیم : مگر مردم سنگ و درختند یا که عروسکهای خیمه شب بازی که آنها را بیکبار بیکاره و افزار دست دولت نشان می دهید؟!.

مگر همین مردم نبودند که محمدرضاشاه را ناچار به کناره گیری کردند؟!.. در صد و اند سال پیش هم مردم توانستند محمدعلیشاه را از پادشاهی بردارند چه رسد به امروز که مردم از خفتگی دوره‌ی قاجار بیرون آمده و از حال جهان بیش و کم آگاهند.

هستند کسانی که بدروغ مردم را بی‌اختیار وامی‌نمایند. این کسان با چنان سخنی می خواهند موضوع مسئولیت مردم را از ریشه انکار کنند. آن را می گویند زیرا نمی خواهند ایراد خونسردی و بیدردی از ایشان گرفته شود. می خواهند در زندگی تنها در اندیشه‌ی خود باشند. این را « زیرکی» و بهترین راه زندگی دانسته و زیانهایش را نمی دانند.

« اين راز درون ايشان است كه بهيچ كوششي در راه زندگاني توده اي و براي نگه داري كشور نياز نمي بينند و هميشه ميخواهند تماشاگر حوادث باشند و سودهايي براي خود از كوششهاي ديگران توقع دارند ، و خود جاي افسوس است كه اينگونه كسان درميان ايرانيان ـ نه كم ، بلكه بسيار مي باشند.»

معنی فلسفه بافیهای اینان اینست که ما هیچ کمی و کوتاهی نداریم و هرچه کاستی هست از دولت و حکومت است. ولی امروز دیگر روشن گردیده که اینگونه پرتابهای مسئولیت بسوی حکومت جز بهانه تراشیهای کودکانه نیست. در زمان محمدرضاشاه هم همین را می گفتند. در آن زمان هم همه‌ی بدیها از او بود و مردم کمترین کوتاهی و کمی در خود سراغ نداشتند و از آنسو « کاری هم نمی توانستند کرد».

این کناره جوییهای مردم تنها به سختی گرفتاریها می انجامد نه به از میان برداشتن آنها. همین نپذیرفتن مسئولیت ، خود عیب بزرگی برای یک مردم است. این خود را فریب دادن و بدست خود خوار و زبون گردیدن است.

چگونه باید فهمانید که این مردم به گرفتاریهای بیمناکی دچارند؟!. سرانجام با چه زبانی باید گفت که بیدردی همه‌ی ما را فراگرفته؟! نشانه‌ی آن همین بس که اینهمه با خونسردی و بی‌پروایی زندگی می گذرانیم. اگر این بیدردی نیست ، ‌پس بیدردی چیست؟!.

همین امسال در روزهای تعطیل نوروز کافیست به گفتگوی مهمانیها گوش کنید و ببینید چند تن از آشنایان سخن از گرفتاریها می رانند و از آن میان چند تن بجای گله و ناله سخن از ریشه‌ی گرفتاریها پیش میکشند و تازه از میان ایشان چند تن آن سخنان را نه برای خودنمایی و دانشفروشی بلکه برای نتیجه گرفتن و بکار برخاستن می رانند؟!

ببینید در گرماگرم چنان کشتارها و ویرانگریهایی که همسایگان دور و نزدیک ایران را فراگرفته ،‌ مردم ما سخن از چه موضوعاتی دارند ، اندیشه هاشان به چه کارهایی است و وقتشان را با چه کارهایی می گذرانند. ببینید چه بخشی از سخنانشان از خرید و فروش خودرو و خانه و وسائل خانه است و چه بخشی از آن از سخنان پیش پا افتاده و بی‌ارج.

« اين شيوه‌ی هر بيغيرت و بيدردست كه پرواي گذشته و آينده نميكند ، تنها در انديشه‌ی خوشي آن دم ميباشد ، ولي خردمند باغيرت چنين رفتاري را بخود نتواند پسنديد.»

این بیدردی با پراکندگی هم‌ریشه می‌باشد. کشنده‌ترین پراکندگی ، پراکندگی اندیشه هاست. مردمی با اندیشه های پراکنده هرگز نمی توانند یگانه(متحد) گردند و بکاری برخیزند. پراکندگی جلوگیر همدستی است. مردم بی‌بهره از همدستی ، چه شگفت که کاری پیش نبرند و در نتیجه به نومیدی گرایند.

«بدانيد اي ايرانيان! شما را پراكندگي بيچاره و درمانده گردانيده.»

داستان تحریم نفت که در اندک زمانی چنین گرفتاریهایی برایمان پیش آورده خود نشان روشنی از درمانگی ماست. درماندگی ما نشان از گرفتاریهای ما دارد و گرفتاریهامان نشان از بدی مردم دارد. آری! ما بدیم. ما بدیم که از روزگار بدی می بینیم. یک مردمی که بدی از روزگار می بینند باید بخود آیند و بجویند و دریابند بدیهاشان چیست.

«یک مردمی تا خود نیک نباشند از جهان نیکی نبینند.»

سخن کوتاه کنیم : ایرانیان به دردهای سختی دچار گردیده اند و این تازه آغاز سختیهاست. اگر بخود نیاییم بدتر از اینها بسرمان خواهد آمد. در این پایگاه بیش از همه از گرفتاریهای ایرانیان و راه چاره به آنها سخن رانده شده. کسانی اگر در جستجوی راه رستگاری برای ایرانیان هستند این راه را شهید کسروی گشوده و در نوشته هایش شرح داده. در هر یک از گفتارهایش یک موضوع و یک گوشه از آن را با مثالهای زنده و با دلیلهای استوار باز نموده.

چون فحوای این گفتار همانست که در گفتار نوروز 1322 شهید کسروی رانده و در روزنامه‌ی پرچم آمده (پست 101) تکه ا‌ی از آن گفتار را در اینجا می آوریم :

« بكوشيد اي نيكمردان ، بكوشيد و نوميدي بخود راه ندهيد. بكوشيد و بدانيد كه فيروزي با ماست. بكوشيد اي جوانان و جربزه و نيروي جواني خود را در اين راه خدايي بكار بريد. بكوشيد و با كوششهاي خود سالها را بكشور و توده‌ی خود ـ بلكه بسراسر جهان ـ خجسته گردانيد.

بدانيد اي نيكمردان و اي جوانان ، اين يك راه ورجاوند خداييست كه ما پيش گرفته ايم. اين سرمايه‌ی خداداديست كه در دست ما ميباشد. شما مي بينيد ما در اينهمه سخنان يك جمله بناراست نميگوييم ، در اينهمه كوششها يك گام بهوس يا بدلخواه برنميداريم. مي بينيد دشمنان ما تاكنون نتوانسته اند يك پاسخي ، بما گويند ، يا يك ايرادي بگفته هاي ما گيرند. با آن راه و با اين مايه چه سزاست كه نكوشيم؟!.. چه سزاست كه خاموش نشينيم؟!.

گاهي برخي از جوانان كه از گفته هاي ما بتكان مي آيند ميپرسند : « حالا وظيفه‌ی ما چيست؟..» ، ‌ميگويم : وظيفه‌ی شما همراهي كردن با ما و كوشيدن برواج حقايق و نبرد كردن با گمراهيها و پراكندگيهاست. امروز در ايران چهارده كيش هست ، صوفيگري و فلسفه‌ی كهن يونان و خراباتيگري هست ، ماديگري و بي همه چيزي هست ، ‌انديشه هاي نارسا و پراكنده‌ی اروپايي هست. بايد همه‌ی اينها را براندازيم و بجاي آنها معني درست جهان و زندگاني را بفهمانيم ، حقيقت دين را روشن گردانيم ، يك شاهراه رستگاري باز كرده همگي را بآن بياوريم. شما نيز در اين كوششها با ما همراه و همدست باشيد.

ميگويند : چكار كنيم و چگونه همراهي نماييم؟...

ميگويم : نخست خودتان نوشته هاي ما را ـ چه درباره‌ی دين و چه درباره‌ی زندگاني ـ بخوانيد و بينديشيد و با خرد خودتان داوري كنيد ، و چون نيك فهميديد و پذيرفتيد آنها را بكار بنديد ، بدينسان كه در گفتار و كردار راستي كرده گِرد دروغ و دغل نگرديد. از سوگند خودداري كنيد ، زبان بدشنام نيالاييد ، رمان ننويسيد و نخوانيد ، شعر بيهوده نگوييد ، ديوان هاي شاعران و ديگر كتابهاي زيان آور را نگه نداريد ، از روضه خواني و واعظي بپرهيزيد ، بكارها و پيشه ها[يي] كه بزندگاني توده سودي ندارد ـ از روضه خواني و واعظي و رمالي و جنگيري و دعانويسي و دست بدست گردانيدن كالا و مانند اينها ـ نپردازيد. آفريدگار راستين را شناخته خود را آفريده و زيردست او شماريد ، از ايستادن برابر اين گنبد و آن گنبد و حاجت خواستن دوري گزينيد ، بجهان با ديده‌ی بينش نگريسته اين بدانيد كه هيچ كاري در اينجهان بي انگيزه و جز از راهش نتواند بود ، بكشور و توده‌ی خود دلبستگي نموده اين بدانيد كه هر توده اي تا خود نيك نباشند از جهان نيكي نخواهند ديد ... اينها و مانند اينهاست كه ما از هر كسي ميخواهيم.

اين گام نخست است ، و گام دوم آنست كه بكوشيد و خاندان خود را با حقايق آشنا گردانيده در اين راه پاكديني و پاكدلي همراه خود سازيد. اين بسيار زيانكاريست كه همسر و مادر و خواهر و برادر شما در گمراهي باشند و شما برستگاري آنان نكوشيد.

در گام سوم بدوستان و آشنايان خود پردازيد و هر كه را كه شاينده‌ی حقايق ميدانيد بخواندن كتابها و نوشته هاي ما واداريد.

در گام چهارم با ما همراهي نموده با گمراهي ها و پراكندگيها به نبرد پردازيد. ما براي آنكه ايران را از اين پراكندگيها برهانيم و بنياد گمراهيها را براندازيم گفتارهاي بسيار نوشته بيپايي هر يكي از كيشها و راههاي پراكنده را روشن گردانيده ايم و بهر يكي ايرادهاي بسيار نوشته ايم. شما بنوبت خود آنها را دنبال كنيد و به نتيجه رسانيد. هركه را از بهائيان و صوفيان و ديگران آشناييد آن ايرادها را برخشان كشيد و بپرسيد : چرا پاسخ نمي دهند؟!. چرا رو پنهان مي كنند؟!.. اگر ناداني و گمراهي خود را بگردن مي گيرند پس چرا برنمي گردند؟!.. اگر نميگيرند پس چرا به پاسخ نمي پردازند؟!..

بگوييد : اي نافهمان زندگاني بازيچه نيست كه هر گروهي با هوس و دلخواه راهي گيرند و دستگاه بازيچه اي برپا گردانند. يكمردمي كه گروه گروه و دسته دسته گردند لگدمال ديگران باشند و در زير پا لگدمال شوند. اين بدبختي كه امروز گريبانگير ايرانيان گرديده نتيجه‌ی همان پراكندگيهاست.

بگوييد : شما آزاد نيستيد كه هر كيشي را دلتان خواست بگيريد. شما چون در اين توده زندگي ميكنيد بايد دربند رستگاري اين توده باشيد. كيش يا مذهب يا دين يا هر نامي كه شما ميدهيد بايد از روي دليل باشد. بايد با دانش و خرد راست آيد. اين كيشها كه شما گرفته ايد « قاچاق» است. باين دليل كه ايرادها ميگيريم خود را بناشنيدن مي زنيد ، پرسشها ميكنيم رو پنهان ميكنيد. اي مردان شوم چرا دست از اين نادانيها برنميداريد؟!..
...

اگر ميخواهيد اين گمراهيها بيك سو رود و اين پراكندگيها از ميان برخيزد بايد اين كوششها را بگردن گيريد. بايد نيروهاي جواني خود را در اين نبرد و تلاش بكار بريد.

ببينيد جوانان در ديگر توده ها چگونه ميكوشند و چه نبردها با دشمنان خود ميكنند. دشمنان شما در گام نخست اينهاست. شما هم بايد با اينها بكوشيد.

شما اگر خشنودي خدا را ميخواهيد ، اگر فيروزي و آسايش توده‌ی خود را مي طلبيد ، اگر در آرزوي نيكنامي و سرفرازي ميباشيد ـ همه‌ی آنها جز در نتيجه‌ی اين كوششها نتواند بود.

شما اگر ميخواهيد سال و زمان براي شما « خجسته» باشد از اين كوششهاست كه تواند بود. ...»

باید دانست که راه رهایی این کشور تنها با سخن راندن و گفتار نوشتن نیست و باید بکوششهایی نیز پرداخت. ما همه‌ی ایرانخواهان را به یاری می خوانیم تا در نبرد با نادانیها با ما همدستی کنند. باید دانست از کوششهای تنها تنها هیچ نتیجه ای بدست نیاید. کوششهای پراکنده خود به پراکندگی افزودن است.

(1) : رخنه از راه کشاکشهایی که یادشان کردیم تنها راهی نیست که بدستیاری آن به فرسودن و ناتوان گردانیدن ما می کوشند. یکی از زمینه‌های دیگری که راه را برای رخنه‌ی ایشان باز می دارد زمینه‌های اندیشه ای است. (برای مثال اروپاییگری یا رواج ادبیات زمان مغول که در گفتارهای این پایگاه از آنها گفتگو شده است و در نوشته های کسروی از آنها زیر عنوان آلودگیها یاد می شود). در این جنگِ بی‌صدایی که با ما راه انداخته اند ، پراکنده اندیشی ما بهتر از یک ملیون سرباز به کار ایشان می آید.

(2) : گرچه گفته می‌شود پشت پرده داستانهای دیگری نیز هست ولی علت اصلی تحریم فروش نفت بوده است. اگر علت دیگری بوده آن «علت ثانویه» و خود از تحریم نفت پدید آمده. اینکه با مردم بی‌پرده سخن نمی گویند و به دروغ و دغل دست می یازند خود بهتر از هر دلیلی نشان روان نبودن دمکراسی در ایران است. دمکراسی تنها انتخابات برگزار کردن نیست.

(3) : ما نمیدانیم این آمار از چه راهی بدست آمده ولی برای راستی آزمایی به حساب زیر توانید پرداخت : درآمد سرانه‌ی ایران را با یک کشوری که داراییهای زیرزمینی ندارد و اقتصادش تنها بر پایه‌ی رنج و کوشش مردمانش می باشد ، مانند کشور ژاپن یا سوئیس بسنجش کشید. انگارید که بهره‌وری آنان صد در صد و در نتیجه هشت ساعت در روز است. درآمد ایران را نیز همه از رهگذر کوشش هم‌میهنانمان انگارید. از اینجا راست بودن آن آمار بدست خواهد آمد. اگر از درآمد ایران سهم نفت و گاز و مس و دیگر کانیها را کم کنید نتیجه افسوس آورتر نیز می شود. (البته در این سنجش از پیشینه‌ی اقتصادی آن کشورها که زمینه‌ی بهره وری بالاتری را آماده ساخته چشم پوشیده ایم.)