پرچم باهماد آزادگان

345 ـ چگونه به این جنبش رسیدیم؟

(جنبش کتابسوزان ـ 5)
 به سخن دامنه نمی‌دهم : ما ریشه‌ي بدبختیهای این توده را بدست آوردیم و یک چیستان تاریخی را باز نمودیم. سرچشمه‌ي بدبختی این کیشها ، این کتابهاست ، این درسهاست ، این روزنامه‌هاست ، این دستگاه فرهنگ نام است.
آری ما این را بدست آورده به آن شدیم که با همه‌ي این چیزها نبرد کنیم و همه‌ي بدآموزیها را براندازیم. چه آنهایی که بنام دین یا کیش رواج یافته ، چه آنهایی که بنام عرفان یا ادبیات پراکنده شده ، چه آنهایی که بنام اندیشه‌های نوین اروپایی به میان آمده ـ همه را ریشه‌کن کنیم.
...
ما نیک دانسته‌ایم که این کیشها و دستگاههای بدآموزی چیزهای ساده‌ای نیست. صدهزاران کسان از آنها نان می‌خورند. هزاران کسان به دستاویز آنها به مردم فرمان می‌رانند. نیک می‌دانستیم که ایشان تا توانند ایستادگی خواهند نمود و صد نیرنگ بکار خواهند زد و صد رنگ پيش خواهند آورد. نیک می‌دانستیم که خود را به دامن سیاست خواهند انداخت و از بدخواهان این کشور یاوری و پشتیبانی خواهند طلبید. همه‌ي اینها را نیک می‌دانستیم و همه‌ي دشواریها را از پيش می‌شناختیم. دانسته و شناخته به کوشش و فداکاری آماده گردیدیم.

کار را از راهش آغاز کرده نخست در پيمان و سپس در پرچم گفتارهای پیاپی در این زمینه نوشته زیانهای بسیار این کیشها و این کتابها و این فرهنگ را باز نمودیم ، دلیلهای بسیار آوردیم.
گاهی از راه تاریخ پیش آمده نشان دادیم که بدآموزیهای زهرناک در زمانهای گذشته نیز کار خود را کرده است و آن داستان دلگداز مغول بيش از همه نتیجه‌ي این آموزاکهای زهرآلود بوده. آن زبونی که از ایرانیان در برابر دژخیمان مغول رو نموده و مایه‌ي شگفت جهانیان گردیده جز میوه‌ي تلخ اینها نبوده.
گاهی از راه روانشناسی به سخن درآمده این باز نمودیم که رشته‌ي اختیار آدمی در دست مغز اوست. هر کاری که از آدمی سر میزند و هر جنبشی که پدید آید سرچشمه‌ي آن ، مغز می‌باشد. از آنسوی مغز آدمی نیز بسته‌ي آن آموزاکهایيست که درو جا گرفته.
بارها اینها را نوشتیم. بارها یادآور شدیم که هر که را ایرادی هست به این سخنان بنویسد. کسی ایراد نگرفت. راستی هم جای ایرادی نمی‌بود.
پس از این نوشتنها گامهای دیگری بسوی پيش برداشتیم. بدینسان که از یکسو آغاز کردیم با یکایک کیشها و بدآموزیها جداگانه نبرد کنیم. در پیرامون هر یکی گفتارها نوشتیم و سخنان بسیار راندیم. سپس درباره‌ي صوفیگری و شیعیگری و بهاییگری و فرهنگ که رشته‌های بزرگی از بدآموزیها می‌باشند کتابهای جداگانه نوشتیم. از یکسو نیز کتابهایی را در زمینه‌ي دین و زندگانی پرداخته معنی راست دین را روشن گردانیدیم ، آمیغهای[= حقایق] زندگی را باز نمودیم. روشنتر گویم : نخواستیم تنها به ویران کردن کوشیم. آنچه را که ویران کردیم بهترش را بجایش گزاردیم.
در میان این نبردها چون دیدیم سرچشمه‌ي گمراهیها و نادانیها کتابهاست که یادگار دوره‌های زبونی و بدبختی این کشور است و تا این کتابها در میانست ریشه‌ي نادانیها بر نخواهد افتاد ، زیرا کسانی آنها را خواهند خواند و بدآموزیها خواه و ناخواه در دلهای آنها جا خواهد گرفت ، از اینرو به خود بایا شماردیم که به نابود گردانیدن آنها کوشیم و بهترین راه سوزانیدن آنها را دیدیم. زیرا در سوزانیدن از یکسو بی‌ارجی بلکه زیانمندی آنها را نشان داده‌ایم و از یکسو از یک راه آسانی نابودشان گردانیده‌ایم.
اینست داستان کتابسوزان و برای اینکه نمونه‌ای از گفتارهایی که در این باره نوشته شده در میان باشد یکی از آنها را که در روزنامه‌ي پرچم به چاپ رسیده ، چون دارای دلیلهایيست ، در اینجا می‌آوریم. این گفتار در شماره‌ي 84 آن روزنامه پراکنده شده.
(این نوشتار دنباله دارد)