پرچم باهماد آزادگان

5 ـ واقعيت تلخ امروز

پايگاه : گرفتاريهاي بيشمار اين توده دلهاي حساس را بدرد آورده چنانكه دمادم از خود مي پرسند : "امروز چه بايد كرد؟". زيرا اين بيگمان گرديده كه اين توده راه زندگاني را گم كرده و به بيراهه افتاده ، و اگر اين حال دير پايد ، زبون پيشآمدها گرديده به حال درمانده تر و بيمناكتري خواهد افتاد.
جاي خوشحاليست كه امروز بيشتر كوشندگان سياسي شيوه هاي حكومتي ديگر را كنار نهاده و دموكراسي (يا مشروطه) را بهترين شيوه دانسته
 و در كوششهايي كه مي كنند آن را شالودة راه پيشرفت تودة ايراني گرفته اند. اين يك گام بسوي پيشرفت و بهتريست. از ديگر سو اين نيز بسيار اندوهناك است كه دريابيم در صد سال گذشته گامهايي از اينگونه بسيار كم بوده و متأسفانه بايد گفت ايرانيان (همچون ديگر مردمان جهان) با همة دانش و آگاهي كه بدست آورده اند و ده ها گام كه در اين زمينه از پيشينيان ايراني خود جلو افتاده اند هنوز در كوششهايي كه براي نيك گرديدن و از زبوني رها گرديدن مي كنند همانجايي هستند كه پدران ما بودند. اين واقعيت تلخيست كه دل هر ايراني را پر از اندوه مي سازد. مي دانيم اين به بسياري گران خواهد افتاد و نخواهند پذيرفت و از در ايستادگي خواهند درآمد.

خواهند گفت : پدران ما كه در جنبش مشروطه يا در كوششهاي شيخ محمدخياباني ، ميرزا كوچكخان و كلنل محمدتقي خان پا درميان داشتند بيشتر مردان كم سوادي ويا بيسوادي بودند كه هيچ تجربة كوشش سياسي نداشتند. در كوششهايي كه برهبري مصدق كردند هم تجربة كار سياسي چنداني نداشتند. در سال 57 نيز ميوة جنبش و تلاشهاي توده را ميوه چينان ربودند ولي امروز كه ما پا براه كوشش گذاشته ايم كوله باري از تجربيات صد ساله بدوش داريم. ...

مغز سخن نيز در اينجاست. بايد ديد آيا از گذشته پند گرفته ايم؟!. آيا تنها به افزودن آگاهيها بسنده كرده ايم يا آنها را با گذشتة خود سنجيده و به حقايقي دست يافته ايم؟!.. مي دانيم انبوه كوشندگان فريب آگاهيهايي را خورده اند كه در « عصر اطلاعات» بدستياري اينترنت ، ماهواره و ديگر ابزارها بدان دست يافته اند. بايد دانست كه آگاهي چيز ديگر و دانستن حقايق يا قانونها كه از سنجيدن درست همان آگاهيها بدست مي آيد چيز ديگريست. به سخن ديگر انباشت انبوهي از آگاهيها شرط بايستة (لازم) دانستن است ولي شرط بسنده (كافي) نيست. آگاهي همة كار نيست.

مي دانيم كه دانش بدينسان پيشرفت كرده كه نخست در يك زمينه آگاهيهاي بسياري فراهم آمده و سپس با سنجيدن و آزمودن آنها به يك اصل يا قانون دانشي پي برده اند.

براي مثال مشاهدات دقيق تيكو براهه اين در را بروي كپلر گشود كه بدستياري آنها به سه قانون ارزشمند كه حركت ستاره هاي گردنده را مينمود دست يابد. تا زمانيكه او باين قانونها نرسيده بود مشاهدات تيكو با همة دقتي كه داشت در بن بست بسر ميبُرد و راهي براي ستاره شناسي نوين گشوده نبود. پس آگاهيها براي پي بردن به يك حقيقتي بايسته است ولي به تنهايي كاري از پيش نمي بَرد و تا سنجيدن (پردازش) آنها انجام نگيرد گرهي گشوده نگردد.

شما امروز مي توانيد ميليونها تكه آگاهي (داده ها) را يكجا (مثلاً در كامپيوتر خود) نگه داريد ولي تا زمانيكه آنها را پردازش نكرده ايد و از ميان آنها نكتة بدرد خوري نيافته ايد كمترين سودي از آنها در دست شما نيست. در خود صنعت كامپيوتر اين نكته نمودارست : يك كامپيوتر با حافظة بسيار بزرگ و پردازنده اي ناتوان كارآيي كمي دارد ، گو اينكه ميليونها تكه آگاهي را در خود گرد آورده باشد.

اكنون به سخن خود بازگرديم. گفتيم كه امروز بيشتر كوشندگان سياسي ما به ارزش و سودهاي دموكراسي پي برده اند و راستي اينست كه اگر ما دست يافتن به دموكراسي را گام نخست خود بدانيم و براي آن زمينه فراهم گردانيم ، خود كوشش بس ارجمند و والايي خواهد بود. ليكن ديده مي شود كه براي برداشتن اين گام كوچكترين كاري انجام نگرفته و ما براستي همانجايي هستيم كه پدران ما شصت سال پيش يا بيشتر بودند. زيرا زنجير خودكامگي را از دست و پا باز كردن خود نيازمند آنست كه نخست معني مشروطه يا دموكراسي را بفهميم و با هر انديشه اي كه در برابر آن ايستاده بنبرديم و براندازيم تا راه برويَش گشوده گردد.

آيا ما در اين راه گامي برداشته ايم؟!.. آيا ما معني مشروطه يا دموكراسي را دانسته ايم؟! با افسوس بسيار بايد گفت كه امروزـ همچون ديروزـ از صد ايراني يكي معني دموكراسي يا مشروطه را نميداند. بيشتر ما ايرانيها اگر بپرسيد خواهيم گفت : " اينكه دانستن نمي خواهد معلومست دموكراسي يعني انتخابات باشد ـ البته انتخابات آزاد ، تقلب در انتخابات نباشد. نمايندگاني به پارلمان بروند كه برگزيدة راستين مردم باشند. ديگر شوراي نگهبان و رد صلاحيت نباشد. ولي فقيه نباشد. هر قانوني كه مجلس گزاشت اجرا شود ..."

اين چكيدة دانسته هاي مردم در اين زمينه است. آنهم نه همة مردم ، ميليونها ايراني كه همينها را نيز نمي دانند و در اين موضوعات جست و جويي نمي كنند يا دلبستگي نشان نمي دهند بكنار. ليكن بجاست بپرسيم : " اگر اينهاست آنچه براي دموكراسي نياز هست ، اين و ده مانند اين معنيها در يكساعت يا كمي بيشتر دانسته شده و حتا ازبر مي شود. پس گرة كار كجاست كه صورت چيستاني بخود گرفته و ما صد سال گرفتار برپايي آنيم؟!"..

راستي اگر دموكراسي اينست ، اينكه كار دشواري نيست. يكساعت برنامة تلويزيوني براي آن بس است! همة مردم در آن برنامه به دموكراسي دست خواهند يافت!

چنانكه دريافته ايد اين جُستار دشواريست و اگر آسان بود ما را صد سال گرفتار نمي كرد. كافيست شما با اين انديشه كه چه شماري از مردم معني دموكراسي را مي دانند يا به آن علاقه دارند به ميان ايشان برويد و پرس و جو كنيد.

ما خود آزموده ايم. در دانستن اين معني همانجاييم كه پدران ما ده ها سال پيش بودند. آگاهيهايي كه امروز ايرانيان دارند چند برابر آنچيزيست كه ده ها سال پيش پدرانمان داشتند.

از يكسو دانش مردمان افزايش يافته و از سويي ديگر درخواستها و انتظاراتشان. با اينهمه ديده مي شود كه به حقايقي كه بايستة زندگاني امروزيست دست نيافته اند. هنوز جوانان نام مشروطه را كه مي شنوند رو ترش مي كنند. پس از چندي كه سخنانشان را مي شنوي مي فهمي كه مشروطه را يك چيز و دموكراسي را چيز ديگري مي پندارند! بيشتر گمان مي كنند كنار زدنِ خودكامگي و زيستن به شيوة دموكراسي چيزيست مانند اسباب كشي از يك خانه به خانة ديگري. مي پندارند همينكه « خواستند» ديگر به « تغيير عادات گذشته» و دست كشيدن از آنها يا به يادگيري چيزهاي تازه نيازي نيست و همان « خواستن» بس است. بكوتاهي بكوشيم : گمان دارند حقايقي نيست يا اگر هست همه را مي دانند و به يادگيري نيازي نيست. شما بيش از هر چيز در سخنانشان يك « غرور ويرانگر» مي بينيد.

رفتارها و كردارها نشان ميدهد كه اين غرور است نه يك اطمينان. شما مجموعه هاي آپارتماني را بديده گيريد. زندگاني در آنها نمونة كوچكيست از زندگاني در اجتماعات بزرگتري همچون شهر و كشور. آنجا انتخابات هست ، قانونگزاري هست ، پولهايي (شارژ) كه گرد مي آيد و شيوة خرج كردن آن نمونة كوچكيست از وزارت دارايي و قوة مجرية يك كشور. در آنها بايد همه چنان رفتار كنند كه شايستگي خود را براي راه بردن دموكراتيك يك اجتماع بزرگتري همچون كوي ، شهر و كشور نشان دهند.

هريك از شما از دور يا نزديك آشنايي با كاركرد ساكنين و رفتار ايشان و مديران برگزيده شان داريد. اينها را جلوي چشم بياوريد و بگوييد آيا در آن كارها دولت مانعست ، آيا كشورهاي استعمارگر مانعند؟! آيا كارها در دست مردم نيست؟! پس از چه روست كه در ادارة ساختمانها اينچنين درمانده ايم و هميشه كار با كشاكش و سودجويي و ناستودگيهاي ديگر همراهست؟!

پدران مردمي كه در اين ساختمانها زندگي مي كردند به اندازة ايشان سواد و آگاهي نداشتند و در زمان خود در يك كوي در خانه هاي جدا از هم زندگي مي كردند ولي رفتارشان با هم ده ها برابر مهربانانه و غمخوارانه بود. اينها از چيست؟! ..

امروز تودة ايراني چشم باز كرده و كشورهاي پيش افتادة جهان و زندگاني مردمانشان را ديده و بويژه جوانان آرزومند آنند كه از اين حال درماندگي و زبوني هرچه زودتر رها گردند. اين بيگمانست كه هر ايراني حساس و غيرتمندي با آرزوي سرفرازي و پيشرفت پا براه كوشش سياسي گذارده و راهي را جلوي ديده نهاده. ليكن بايد دانست كه كوششهاي سياسي صد سالة ايران همگي همين حال را داشته و در همة آنها اميدهاي بسياري بكار رفته ولي به علتهايي كوششها و تلاشهاي ايشان هدر رفته.

اين علتهاست كه بايد شناخت و از آنها پند گرفت. دو گفتاري كه از شماره هاي 6 و 7 پرچم روزانه آورده ايم در را بروي شناخت آنها مي گشايد. اين جستار آمادگي آن را دارد كه هم ميهنان ما به آن درآمده و قلمهاشان را در آن راه بكار اندازند. اين زمينه ايست كه با همة ارجي كه دارد كمتر به آن پرداخته شده و ما اميدمنديم خوانندگان پايگاه از ياوري دريغ نكنند.