پرچم باهماد آزادگان

44 ـ يكي از دشواريها

چنانكه بارها گفته ايم اين بالا رفتن نرخها ـ از يك نظر ـ گراني نيست و در واقع ارزان شدن پولست. زيرا همه چيز در نوبت خود بالا ميرود. چنانكه مي بينيم همينكه در بازار تكاني پديد مي آيد و بازرگانان و سقط فروشان و ديگران بنرخ كالاها مي افزايند در بيرون نيز هر چيزي بهمان تناسب بالا ميرود. مثلاً كارگر و بنا و باربر مزد بيشتر ميخواهد. كافه چي و رستوران چي پول فزونتر ميگيرد ، پزشك و دندانساز و وكيل حق الزحمه بيشتر مي طلبد. يكي از چيزهاييكه ما در اين دو ساله در تهران مي بينيم و خود شگفت مي نمايد فزوني بهاي ميوه ميباشد. راست است كه ميوه بتهران از بيرون مي آيد و كرايه ها گران گرديده. ولي آيا تفاوت تا باين اندازه خواهد بود؟!..
راستي آنستكه هركسي در نوبت خود جبران بالا رفتن نرخها را مي كند و بهاي كالاي خود را مي افزايد و تنها كساني از اين جبران محرومند كه ماهانة محدودي ميگيرند ، و آنان كاركنان اداره ها ميباشند.
 همه ميدانند كه اشلي كه امروز پاية حقوقهاست در هفده و هجده سال پيش منظور گرديده. در حاليكه در اينمدت نرخها دست كم پنج برابر ـ و در برخي كالاها تا ده برابر ـ بالا رفته است در اين مدت به اشل تغيير داده نشده مگر پارسال اندك اضافه اي منظور شد.

در اين باره بهيچ توضيحي نياز نيست و همه ميدانيم كه بيشتري از كاركنان ادارات دولت با چه سختي ميگذرانند مثلاً فلان مدير دفتر با شصت و هفتاد تومان و فلان آموزگار با صد تومان چگونه زندگي تواند كرد؟!.. مگر آنها زن و خانواده ندارند؟!.. آن كارمندان سر و پايي كه ميزان ماهانه شان از چهار صد ريال نمي گذرد و هركدام زن و فرزنداني دارند با آن حقوق كم چكار توانند كرد؟!.. آري اگر براي چند ماهي بود عيب نداشت. اين گرفتاري از مدتها آغاز شده و روز بروز سختتر ميگردد.

شگفت است كه دولت در انديشة چاره اي نمي باشد و چنانكه دانسته ايم آقايان وزيران برآنند كه امسال نيز باين ترتيب بگذرد. ولي ما اينرا انصاف نمي شماريم. اين يك چيز كوچكي نيست. اين كاركنان ادارات بيگانه نيستند. از آنسو رشتة كارهاي دولت در دست اينهاست. كسانيكه در چنين تنگي و سختي باشند با چه دلگرمي كار توانند كرد؟!..

چند روز پيش با يكي از سران ادارات اين سخن ميرفت و چنين پاسخ داد : دولت ميخواهد از بودجه بكاهد نه آنكه بآن بيفزايد. سپس گفت : " بعقيدة من درستكاري و نادرستي از كمي يا فزوني حقوق نيست. آنكه درستكار است اگر از گرسنگي بميرد دست بنادرستي دراز نمي كند". من بهتر دانستم بخاموشي گرايم و پاسخي باو ندهم. زيرا نخست اين سخن مبالغه آميز است. در ايران گفته هاي مبالغه آميز فراوان است و مردم آنها را دوست ميدارند. چنانكه هنديها از فلفل و خوراك تند لذت مي برند ايرانيان هم از سخنان مبالغه آميز لذت مي برند. هنگاميكه پايت را بزمين كوبي و بتندي بگويي " آدم درستكار از گرسنگي مي ميرد و دست بنادرستي باز نميكند" همه خوششان ميآيد و شما را تصديق ميكنند. ولي همان كسان خود از آزمايش بيرون نتوانند آمد.

آري چنان كساني هستند كه بهر سختي دچار گردند دست از درستكاري برندارند. ولي بسيار كمند. بيشتر مردم آنانند كه چون بسختي افتادند ناگزير بنادرستي پردازند. اينست در سالهاي گراني دزدي بسيار مي گردد. يك پدريكه بچه هايش در اين هنگام سال روي ميوه نمي بينند و هر روز گله هاي معصومانة خود را بگوش پدر و مادر مي رسانند ، بآساني نخواهند توانست پاكدامن باشد. يك كسيكه پول براي كفش بچه اش ندارد و هر روز او را با كفشهاي كهنه و پاره و با چشم اشك آلود روانة دبستان ميگرداند بيك روان بسيار نيرومندي نياز دارد تا از راه در نرود. اينست ميگوييم آن جمله مبالغه آميز است.

دوم گفتگو ما از درستكاري و نادرستي نبود. از سختي زندگاني و از فشار آن بود. بسيار خوب : آدم درستكار به كمي حقوق تاب آورده دست بنادرستي باز نميكند. ولي آيا بسختي زندگاني نيز چاره توان[د] كرد؟!.. آيا از آه و تحسر فرزندان خود هم جلوگيري تواند نمود؟!.. آيا نبايد باينها چاره انديشيد؟!..

هيچ ترديدي نيست كه بايد بحقوق كاركنان دولت افزوده شود. بخصوص بحقوق آنهاييكه در رتبه هاي پايين هستند ، و پول بسيار كمي ميگيرند. چه اگر افزوده نشود [و] باينحال بماند بيگمان نتيجه هاي نيكي در دست نخواهد بود.

اگر باينها نيازي هست و خواسته ميشود كارهايي را انجام دهند ، بايد باندازة كافي ماهانه بايشان داد و اگر نيازي نيست بايد رهاشان ساخت كه در انديشة زندگاني خود باشند. با حال كنوني هم آنها در سختي خواهند بود و هم كارها به نتيجه نخواهد رسيد.

از آنسوي دولت نيز نخواهد توانست ببودجه بيفزايد. زيرا يك درآمد نويني درميان نيست. بگفتة يكي از وزيران دولت ميخواهد از بودجه بكاهد ، نه اينكه بآن بيفزايد اينست بايد راههاي ديگري انديشيده شود تا اين دشواري آسان گردد.

دولت بايد بپاره اي صرفه جوييهايي پردازد و آنچه از آنراه بدست مي آيد بكاركنان كم حقوق دهد. براي صرفه جويي راههاي بسيار هست كه من اينك برخي را ياد ميكنم :

1ـ از خرجهاي بيهوده جلوگيري شود. در اداره ها خرجهاي بيهوده بسيار است و يك رقم آن اتومبيلهاي سواريست كه براي رؤساي ادارات خريداري شده. در اين باره بارها در روزنامه ها يادآوري شده و جاي افسوسست كه آقايان وزيران گوش ندادند. امروز اين حال كاركنان اداراتست كه يكدستة انبوهي از آنها خرجهاي ضروري زندگاني را راه نميتوانند انداخت و يكدستة ديگر زنها و فرزندانشان با اتومبيل دولتي بگردش ميروند.

من نميدانم دولت چه فلسفه اي براي نگهداري اين اتومبيل ها مي انديشد؟.. اگر ميگويد ماية آبروي دولت است ميگوييم اين درحاليست كه داشته باشيد و بتوانيد بهمة كاركنان باندازة نياز حقوق دهيد. در آنصورتست كه اين اتومبيلها ماية آبروي دولت تواند بود. در اينحال كه دستة انبوهي از كاركنان ادارات بحال بينوايي افتاده اند و دوست و دشمن همگي بحال ايشان آگاهست آيا باز اتومبيل سواري رؤساي بلندپايه ماية آبرو تواند بود؟!..

چنانكه شنيده شده نزديك بپانصد تا اتومبيل هاي سواري بادارات داده شده. كنون ملاحظه كنيد كه با اين گراني لاستيك و ديگر افزارها چه پول گزافي در اينراه صرف ميشود. اين هنوز ـ يكرقم خرجهاي بيهوده است كه من چون ميدانم نوشتم. بيگمان رقمهاي ديگر نيز هست.

2ـ دوم برخي اداره هاي بيهوده الغاء ‌شود. من چند روز پيش كانون بانوان را ياد كردم. مانندهاي آن بسيار است كه اگر الغاء شود و كسانيكه بيهوده و ناسزا حقوق ميبرند بيرون رانده شوند از اين راه هم مبلغ گزافي صرفه جويي خواهد شد.

3ـ بكسانيكه از چند جا حقوق ميگيرند تنها از يكجا حقوق داده شود. اين يكي از داستانهاي شگفتيست كه كسان بسياري ـ نميدانم در ساية پررويي و بيشرمي و يا در نتيجة خويشاوندي با آقايان وزيران يا بهر علت ديگري ـ از چند جا حقوق ميگيرند. يكي از آشنايانم چند روز پيش از اين نامهاي چند تن از نمايندگان مجلس را ميشمرد كه از اداره ها نيز حقوق ميگيرند و من در شگفت شدم. زيرا با ماهي پنج هزار ريال چه جاي آنست كه كسي با تشبث يك حقوقي نيز براي خود از جاي ديگري درست گرداند.

آيا اينكار با راهزني بوئراحمديها چه تفاوتي دارد؟!.. اين كار از دزدي كجايش جداست؟!.. اي نامردان مگر بچاپ بچاپ است كه بدينسان بيباك و بي پروا دست بمال دولت يازيده ايد؟!..

بسخن بيش از اين دامنه نميدهم. اين يكي از دشواريهاييست كه بايد چاره شود و ما برخي پيشنهادهايي كرديم. ولي اگر دولت بخواهد و در انديشه اش باشد راههاي ديگر پيدا خواهد كرد. چيزيكه هست ما مي بينيم اهميتي باين موضوع داده نميشود. ولي ما اين را مهم ميشماريم و اينست باين يادآوري برخاسته ايم. اگر كسان ديگري هم از روي بينش و آگاهي گفتارهايي فرستند ما در پرچم چاپ توانيم كرد.
(پرچم روزانه شماره هاي 124 و 125 ، چهارشنبه 27 و پنجشنبه 28 خرداد ماه 1321)

در پاسخ روزنامة آزاد

ديروز يكي از كاركنان دفتر پرچم چنين گفت : يك روزنامه اي با سخنان رذيلانه بشما تعرض كرده نميخواهيد بآن پاسخ دهيم؟!.. گفتم چه جاي پاسخ دادنست؟!.. كسيكه بسخنان رذيلانه برخاسته همان معرف اوست. شما ميخواهيد پاسخ دهيد و چكار كنيد؟!.. آيا ميخواهيد او را بشناسيد؟.. همان سخنان رذيلانه خودش او را بمردم خواهد شناسانيد. خواهد نشان داد يكمرد الواطي بيش نيست و سرمايه اش جز زشتگويي نميباشد.

گفتم اين موضوعها كه ما در پرچم عنوان ميكنيم بسيار شريفتر از آنست كه بيك دشنامگوي رذلي نيز دخالت دهيم. شما اگر در يك مجلسي بيك موضوع علمي پردازيد و خواستتان اين باشد كه يكرشته دانشهاي مهم را بحاضران ياد دهيد ، و در اينميان يكمرد عامي بي ادبي بهايهوي پردازد و سخنان زشتي از دهانش بيرون بريزد و بخواهد با اين ترتيب در گفتگو دخالت كند آيا شما باو دخالت ميدهيد؟!.. بيگمان است كه نميدهيد. بيگمانست كه بپاسخ نمي پردازيد.

شما بايد پاسخ بكسي بدهيد كه از راه ادب پيش آيد و اگر سخني دارد بگويد و اگر ايراد دارد بگيرد و شما با دليل پاسخش گوييد.

گفت روزنامة آزاد نيز « محاكمة ملي» خواسته كه شما را بگناه توهين بسعدي و حافظ محاكمه كنند. گفتم : ايكاش اينمردم آن شايستگي را پيدا كنند كه نيك و بد را محاكمه توانند. ما چنان چيزي را بسيار آرزومنديم. بهتر است خود روزنامة آزاد پيش بيفتد و اين محاكمه را آغاز كند. نخست بگويد ما در كجا و در كدام گفتار نام سعدي يا حافظ را برده ايم؟!. چه سخني دربارة آنها نوشته ايم؟!.. آن سخن ما را در روزنامه اش نقل كند.

من نميدانم اينها اگر گفتارهاي پرچم را نميخوانند پس اين گله ها از كجاست؟!.. اگر ميخوانند پس چرا تا اين اندازه پرتند؟!..

ما در پرچم گفتگو از بيچارگي ايرانيها كرده گفته ايم : اين تودة بيست مليوني چرا بدينسان خوار و زبونست؟!.. چرا هميشه لگدمالست؟!.. چرا همواره از حوادث شكست خورده بيرون مي آيد؟!.. اين رشته را دنبال كرده و گفته ايم : ماية بدبختي ايرانيان انديشه هاي پراكنده ايست كه در مغزها جا دارد. اين انديشه هاي پريشان و گمراهست كه اراده ها را سست و خردها را بيكاره ميگرداند و مردم را بدينسان درمانده و بدبخت ميسازد. سپس دليل آورده گفته ايم : سرچشمة كارهاي آدمي مغز اوست. مغز است كه بديگر عضوها فرمان ميدهد و آنها را بكار مي اندازد. از آنسوي مغز تابع انديشه هاييست كه در آن جا ميگيرد. اين انديشه هاست كه مغز را اداره ميكند.
پس از اين مقدمه گفته ايم باعث اينكه ايرانيها بدينسان سست اراده و بيچاره اند سخنان پراكندة ضد هم ميباشد و مثل آورده گفته ايم : در اين توده از يكسو سروده ميشود : « بجز از كشته ندروي» و از يكسو گفته ميشود : « كه بر من و تو در اختيار نگشاده» يا گفته ميشود : « گر زمين را به آسمان دوزي     ندهندت زياده از روزي». امروز از يكسو ما ميخواهيم مردم را بكوشش واداريم و از يكسو كتابها پراست از تعليمات جبريگري. از يكسو ما ميگوئيم : بايد كوشيد و كشور خود را نگه داشت و از يكسو كتابها پراست از اينكه با كوشش بجائي نتوان رسيد : « بخت و دولت بكارداني نيست     جز بتأييد آسماني نيست». از يكسو ما ميگوييم : بايد در انديشة نگهداري خاندانهاي خود باشيم و بايد خطرهاي احتمالي آينده را بديده گرفته درپي وسايل دفاع باشيم از سوي ديگر گوشها پراست با اين شعر و مانند آن : « اگر تيغ عالم بجنبد زجاي     نبّرد رگي تا نخواهد خداي».

ميگوييم : آيا باور كردنيست كه اين همه سخنان كه بنام جبريگري و اختيار نداري گفته شده بي اثر بماند؟!.. آيا باور كردنيست كه سخناني كه ما بنام ميهن پرستي و كوشش مي نويسيم اثر خود را بكند ولي اينها نكند؟!..

اين كوتاهشدة مطالبي است كه ما در پرچم در اين زمينه نوشته ايم و اين يك موضوع بسيار بزرگيست و ما بسيار آرزومنديم كه روزنامة آزاد و روزنامه هاي ديگر در اين زمينه وارد شوند و اگر ايرادي دارند بنويسند. اين يك بحث علمي است و ما دوست داريم هركس در آن شركت كند و هرچه ميفهمد بگويد. ولي از اين راه كه بگويد بفلان جمله ايراد دارم. يا فلان مقدمه را نمي پذيرم. محاكمه راهش اينست.

در اين گفته هاي ما هيچگاه نام سعدي و حافظ برده نشده. در آن شعرها كه بعنوان مثل آورده ايم من هيچ نميدانم از كيست و تفاوتي ندارد كه از سعدي [يا] از هركس ديگري باشد. اگر كساني توقع دارند كه فلان دستور جبريگري يا بهمان تعليم غلط چون از سعدي يا حافظ سروده بايد ايراد نگرفت و بايد يك تودة بيست مليوني را فداي فلان شاعر كرد چنين توقعي بسيار بيجاست و ما هم نخواهيم پذيرفت.

اين پاسخي است كه بروزنامة آزاد ميدهم و آن نيز اگر پاسخي دارد با زبان ساده بنويسد كه باز من خواهم توانست دوباره باين زمينه پردازم. اما سخنان بي ادبانة ديگران پاسخي از ما ندارد و نبايستي داشته باشد.
(پرچم روزانه شمارة 124 ، چهارشنبه 27 خرداد ماه 1321)