(بازپسین بخش)
دوباره ميگويم : گناه از آن كسانيست كه هنوز دست از آن برنميدارند. هنوز آن را نگه ميدارند و برخ جهانيان ميكشند و زشتي اينكار خـود و زيان آن را نميدانند. اينان از يكسو نادان و گرانجانند و بيشتري نيـز جـز درپي سودجويي نيستند ، و از يك سو نيز معني دين دانسته نيست. اين معني كه ما بدين ميدهيم آنان هيچگاه نشنيده اند و نميدانند. داستان پيشرفت جهان و اينكه خواست خود آفريدگار همين بوده چيزيست كه آنان هرگز نينديشيده اند و نمي فهمند.
بسيار جدايي هست ميانهی گفته هاي ما با دانسته هاي آنان. ما دين را براي مردم ميشناسيم و آنان مردم را براي دين. ما دين را براي شناختن معني جهان و زيستن از روي يك آيين بخردانه ميخواهيم و آسايش و خرسندي مردم را از آن چشم ميداريم و آنان از اين چيزها بسيار دورند و همگي از مسيحي و مسلمان و جهود و زردشتي دين را باورهايي ميداننـد كه ديندار ياد گيـرد و بدل سپارد و گاهـي نيـز بپاره كارهايـي از رفتـن بپرستشگاه و گزاردن قربانـي و خواندن دعا و مانند اينها برخيزد ، و نتيجه اي كه از آن چشم ميدارند رفتن به بهشت ميباشد و گفتگوي اينكه معني زندگي را دانند و به آسايش و خرسندي رسند و اينگونه چيزها در ميان نيست.