(دنبالهی پست پیشین)
سپس آقای سلطانزاده برخاسته بگفتار پرداخت :
گفتار آقای سلطانزاده
برادران پاکدین! تاریخچهی انتشار مهنامهی پیمان را که امشب میخواستم بطور اجمال باستحضار برسانم آقای کسروی قسمتی از آن را در گفتار شیرین خود بیان کردند[1] اینک بخش دیگر موضوع را که ناگفته مانده مختصراً بیان کرده و توجه آقایان را بوظایف سنگینی که امروز داریم جلب میکنم.
کسانی که در سالهای 309ـ310ـ311 روزنامه های مرکز را می خواندند البته بخاطر دارند که در آن تاریخ دربارهی تمدن اروپا و اروپاییگری چه هیاهویی برپا شده بود. بعضی از اشخاص بنام ، عقیده داشتند که باید ظاهراً و باطناً اروپایی شده و تمدن اروپاییان را قبول کنیم. یکی از این آقایان گفته بود : اگر ما ایرانیان نجات ایران را میخواهیم باید تمام اطوار و حرکات خودمان را با اروپاییان تطبیق کرده اخلاق و عادات آنها را بدون کم و زیاد و بدون چون و چرا و بیآنکه حق جرح و تعدیل داشته باشیم قبول کنیم.
درست در همین اوقات که آتش اروپاییگری در مرکز ایران شعلهور بود آقای کسروی یکی دو مقاله در روزنامهی شفق سرخ و سایر روزنامه های آن روزی بر علیه این افکار انتشار داده و تکان سختی در میان تودهی درسخواندهی مرکز پدید آوردند.
در بحبوحهی این هیاهو یعنی اوایل سال 312 که من از سفر مازندران تازه برگشته بودم از سویی هو و جنجال کذایی را مشاهده کرده و از سوی دیگر یکه و تنها بودن آقای کسروی را در برابر این دستهها بدیده گرفتم سخت بیمناک شده برای تسکین خاطر خود بشخص ایشان مراجعه کردم گفتند : فلانی! نیروی راستی و حقیقت بیشتر از آنست که با این هیاهو متزلزل شود چیزی که دربایست است و نیاز داریم همانا فراهم آوردن وسایل انتشار یک روزنامه یا مهنامه است تا بوسیلهی آن قضایا روشن گردیده و آمیغها گفته شود. چون گرفتن امتیاز روزنامه و نشر آن در آن تاریخ چندان کار آسانی نبوده و قیود زیادی را در بر میداشت و این قیود مخالف با روح آزاد آقای کسروی بود از انتشار روزنامه صرف نظر کرده و بفکر تأسیس مهنامه افتادند. با وجود نداشتن سرمایه و وسایل لازمه صرفاً در نتیجهی سعی و پشتکار بانتشار مهنامهی پیمان موفق شدند. در نخستین روز آذرماه 1312 اولین شمارهی آن که در واقع اولین تازیانهی بیداری بگمراهان و چراغ هدایت بپاکدینان بود انتشار یافت.
چنانکه آقای کسروی بارها گفته و نوشته اند این راه پرزحمت و سخت را گام بگام پیموده و هر یک از گفتنیها را پس از مهیا ساختن زمینهی آن بزبان آوردهاند. در گامهای نخستین جمعی از خامطَمَعان بخیال اینکه آقای کسروی میخواهند مذهب ایشان را رواج داده و یا میخواهند اسلام را بحال اولیهی خود برگردانند دور ایشان را گرفته و هر یک از آنها اندیشهها و آرزوها در دلهای خود میپرورانیدند.
در سالهای اول و دوم و سوم انتشار پیمان چه در مرکز و چه در شهرستانها مردمان زیادی بطرفداری از این مهنامه برخاسته مقاله ها و گفتارهایی در زمینهی پیراستن اسلام نوشته و برای درج در مهنامهی پیمان می فرستادند. ناگفته نگذرم که من خود نیز در ابتدای امر چنین گمان میکردم و از انجام گرفتن چنین آرزویی خوشحال بودم. ولی کمکم و آهستهآهسته پرده های ضخیم جهل و نادانی را که آقای کسروی از روی آمیغها برداشتند ناگهان خود را در برابر یک حقیقت بارز مشاهده کرده و یقین کردم آنچه در دست داریم جز آنست که آرزو داریم.[2]
در این مرحله جمع کثیری از کسانی که بدور آقای کسروی گرویده بودند پراکنده شده و بعضی از آنها بدشمنی و بدگویی نیز آغاز نمودند. چنانکه فعلاً از یاران اولیه بیش از چند نفری باقی نمانده و شاید شمارهی آنها از شمارهی انگشتان دست تجاوز ننماید!
بلی! کسانی که سالها و بلکه یک عمر زحمتها کشیده و بخیال خود معلوماتی را گرد آوردهاند بسیار سخت و خیلی دشوار است که برایگان دل از آنها کنده و صریحاً بنادانی و افلاس خود اعتراف کنند!
فراموش نمیکنم که در همان ایام کسانی که خود را از دوستان آقای کسروی میدانستند چه شخصاً بخود آقای کسروی مراجعه کرده و چه مرا واسطه قرار داده و از روی خیرخواهی توصیه میکردند که لمصلحه در انتشار آمیغها قدری احتیاط نموده و از پراکنده شدن یاران جلوگیری کنند! بعضیها میگفتند آقا!! موقع این حرفها نیست! برخی میگفتند هنوز وقت این حقایق نرسیده! کسانی تهدید میکردند که عاقبت این گفته ها نتیجهی خوشی نخواهد داشت! ولیکن این پیشوای بزرگ از هیچی نهراسیده و در گفتههای خود روز بروز ساعت بساعت محکمتر و پابرجاتر شدند! در اینجا تذکر یک نکته را لازم میدانم و آن اینست :
اخیراً از دهان بعضی از اشخاص سادهلوح یا مغرض شنیدهام که میگویند با آنهمه سختگیری و فشاری که ادارهی شهربانی دورهی پهلوی[3] و مأمورین سانسور در انتشار این قبیل نوشته ها داشتند بچه علت از چاپ مهنامهی پیمان جلوگیری نکرده و یا لااقل در نوشتههای آن مداخله نمینمودند؟!
برای اطلاع آقایان در این باب می گویم : چهار وسیلهی خدایی باعث انتشار مرتب مهنامهی پیمان شده و با کمک این چهار انگیزه آقای کسروی توانستند مهنامهی پیمان را مرتباً انتشار داده و خود را از تعقیب و آزار سانسور نگاهداری کنند. این چهار وسیله عبارت بود :
1ـ پیمان در تمام مدت انتشار خود صریحاً بکارهای سیاسی مداخله نداشته و گاه و بیگاه نیز از توانایی دولت که باعث نشر آمیغها میشد اظهار خشنودی مینمود و در عین حال تنقیدهایی که از حکومت خودکامه میکرد و یا از حکومت مشروطه و آزادی ستایش مینمود تماماً در ضمن تاریخ بوده و با زبان تاریخ گفتنیها را میگفت.
2ـ پافشاری آقای کسروی در برابر سانسور که بهر گفتاری که دست برده می شد ، یا از چاپش چشم میپوشیدند و یا دوباره آن را بحال اصلی بازمیگردانیدند و گاهی نیز از گزندی که درپی توانستی بود چشم پوشیده گفتارها را بیآنکه بسانسور نشان دهند چاپ میکردند و بدیهیست که در این باره مساعدت چاپخانهی تابان شرط مهم کار میبود.
3ـ وجود دو سه نفر اشخاص نیک در شهربانی کمک بسیار ارجداری در انتشار مرتب پیمان میکرد : یکی از آن اشخاص آقای سرهنگ سیف بودند و از دیگران نیز باید نام آقای عبدالرحمان فرامرزی را برده از کمکهای او تشکر بسیار کنم.
4ـ سبب عمدهی دیگر همانا حقایق بود که گذشته از دوستان و هواداران دشمنان را نیز متأثر میگردانید و بهرحال از آزار آنان میکاست.
با همهی این تفاصیل باز هم آقای کسروی در جریان این مدت مصون از تعرض شهربانی نشده در سال دوم انتشار مهنامه مدت 9 روز در شهربانی توقیف شدند. خدا را سپاسگزاریم که بالاخره نیروی آمیغها و ایمان براستی ، کار خود را کرده و امروز هزاران اشخاص پاکدل از روی حقیقت و راستی از هر سوی کشور دست همراهی بسوی این پیشوای بزرگ دراز کرده و با تمام نیروی خود برای پیشرفت آمیغها او تعلیمات پاکدینی میکوشند.
در اینجا نکتهای بخاطر آمده و میخواهم در اطراف آن نیز چند کلمه صحبت کنم. شاید کسانی از هیاهوی سایر دستهها و احزاب باندیشه فرو رفته و در پیش خود چنین تصور نمایند که از همراهان ما یعنی از فرقهی آزادگان که نام سیاسی پاکدینان است ظاهراً فعالیتی دیده نشده و در پیشگاه دولت یا مقامات رسمی توجهی به آنها نمیشود. واضحتر بگویم شاید بعضی بگویند چرا ما آزادگان در کارهای سیاسی مداخله نکرده و یا چرا در وزارتخانهها و ادارات نامی از ما نیست؟ و باصطلاح حسابی از ما نمیبرند؟
میگویم : اولاً ما هنوز نیازی بتظاهر و خودنمایی نداشته ایم تا میزان و مقدار نیروی ما ظاهر شود ثانیاً هدف و آرمان ما بالاتر و والاتر از آنست که برای کارهای جزئی و شخصی صرف وقت و همت کنیم. گرچه در حفظ و نگاهداری حقوق فرد فرد همراهان همه متفق بوده و با تمام نیروی خود از یکایک همراهان پشتیبانی میکنیم ولی این را نیز ناگفته نگذارم که هر کس بتصور و خیال استفادهی مادی بما پیوسته اشتباه نموده و راه گم کرده است ما در این را نه اینکه خیال و نظر استفادهی مادی نداریم بلکه حاضریم هستی و جان خود را نیز در این راه بگزاریم بنابراین صریحاً اخطار میکنیم : برگردد آنکه با هوس کشور آمده! ما آزادگان پاکدین اصلاح ایران و شرق سهل است اصلاح جهان را وجههی همت خود ساخته ایم در این صورت این قبیل کارهای شخصی کوچکتر از آنست که در اطراف آن صحبت شود.
برادران پاکدین! راهی که ما پیش گرفته و باری که بدوش داریم خیلی سخت تر و سنگینتر از آنست که خود حس میکنیم. حال کنونی ما عیناً مانند حال کسی است که در گرماگرم جنگ و پیکار مشغولست. چنین کسی هر قدر هم زخم کاری بردارد چون مشغول پیکار است از درد و سختی زخم خود آگاه نمی شود. ما نیز در بحبوحهی جنگ و پیکار بوده و از شدت و سختی آن ناآگاهیم. اگر زنده مانده و پس از بیست سال چگونگی این روزها را بنظر بیاوریم بسختی و اهمیت آن پی خواهیم برد. ما پاکدینان امروز از آخوند کثیف و از کلاه نمدی شپشو گرفته تا فرنگیمآب دزانفکته[4] و پودر مالیده طرف هستیم. یک کلمه بگویم امروز در حالی هستیم که هر کس با ما نیست بر ماست!! با توجه باین همه موانع و با سدهای آهنینی که در جلو پای ما کشیده شده می بینیم بیاری خداوند توانا پیشرفتهای تندی کرده و به هودههای بزرگی رسیده ایم.
همراهان گرامی! مقدمات کار در این ده سال گذشته چیده شده و حالا موقع گرفتن نتیجه است باید بیش از پیش آماده شده و خود را برای مقابله با هر خطری مهیا کنیم. می بینم روزی را که چماق تکفیر از هر سو برای ما بلند شده. چه بهتر که ما پاکدینان چماق تَنکیل[= کیفر] را پیش پیش بلند نموده بر سر هر نادان و ابلهی که خیال مقابله با ما دارد فرود آوریم. برادران! نیروی راستی و حقیقت نیرومندترین نیروهاست.
برادران پاکدین من! زندگی وقتی شیرین و گواراست که با شرافت و ناموس توأم باشد! ما پاکدینان مرگ را بزندگی بیشرافت و بیحقیقت ترجیح میدهیم!
زنده باد آمیغها! پاینده باد پاکدینی!
[1] : این گفتار در پست شمارهی 179 آمده.
از گوهر اسلام یاد کردیم. « گوهر اسلام چيست؟. باور داشتن به خدا ، يگانه شناختن او ، دست اندر كارهاي جهان نشناختن كسي ، پابستگي به نيكي و پاكي ، كوشيدن در راه زندگاني ، دشمني با گمراهان و بيدينان ، باور داشتن به جهان پاداش و كيفر و مانند اينها. اينهاست خواستهاي اسلام. اينهاست پايه هاي آن دين.»
پس گام نخست بنیاد اسلام را شناسانیدن میبود. شناسانیدن بنیاد اسلام ، پیروان کیشها را وامیداشت نیمی از راهی که بیراهه رفته بودند باز گردند و این چند گامی به رستگاری نزدیکشان میساخت. برجسته ترین سود آن ، شناختن خدا و یکتاپرستی بود که (بنیاد) آن دین به مردمان یاد داده. و این بوارونهی کیشها است که مردگانی را شریک خدا میشمارند و از ضریح گورها گرفته تا سقاخانه ها ، تندیس و نگارهی قدیسان (در مسیحیگری ، برای مثال) و هرچه نظر کردهاش بپندارند ( مثلاً یک درخت) حاجت می طلبند.
پیمان میگفت : « دين پاك اسلام آخرين درس خداشناسي را بجهانيان داده» ، « همهی دینها بنیادشان یکی است» و « دین نه چیزیست که کهنه و نو گردد». اینها را میگفت تا پیروان کیشها به پیروی از گوهر اسلام زشتی گنبدپرستی را دریابند و دست از آن کشند.
اینجا بود که کسانی گمان میداشتند پیمان به زنده گردانیدن کیشهای ایشان میکوشد ، چنانکه شادروان سلطانزاده نیز در گفتارش این را آورده.
پیمان میگفت : « همهی دینها بنیادشان یکی است» ، « دين نه چيزيست كه كهن و نو گردد. همان دين كهنست و بايد راه را از سرگرفت». اسلام که میگوییم به دو معنی است یکی « بنیاد» اسلام و دیگری « راه» آن. در آنچه در بالا گفتیم ، مقصود بنیاد آن دین است. پیمان بنیاد آن دین را براست داشته به استواریش کوشید. بنیاد یا گوهر اسلام را گفتیم که چه چیزهاست و اینها جاویدان است. ولی این همهی سخنان پیمان نیست.
پیمان با گفتارهای دیگری این میفهماند که دین تنها پرداختن به خداشناسی نیست. « دین باید با دانش و خرد بسازد». باید بتواند راهی نیز در زمینهی زندگانی بروی مردمان بگشاید و چون راه اسلام (قانونهایی که برای زندگی گزارده ، نه گوهر و بنیادش که در بالا گفتیم) برای زندگانی امروز نیست و با خواهشهای زمان نمیسازد اینست زمانش بسر آمده است.
کسروی روشن میگرداند که ما را ایرادی به بنیاد آن دین نیست « ولي دربارهی زندگاني ، من سخنان بسياري از خويشتن دارم. گفتهام و ميگويم : جهان امروز گمراهست و من بياري خدا برهايي شرقيان از اين گمراهي خواهم كوشيد».
سپس گامهای دیگری برای نشان دادن همدوشی دین و دانش و سازگاری آن با خرد برمی دارد و چون آیین پیمان دیگر با اسلام یا دیگر دینها یکی نیست آن را پاکدینی مینامد. لیکن روشن می سازد که : « پاكديني دنبالهی اسلامست و پايه هايش جز بنياد آن دين نميباشد».
چون کسروی این مرحله ها را پشت سر گزارده می خواهد گامهایی نیز در رسانیدن سخنانش به سراسر شرق و جهانیان بردارد ، این زمان بهانهجویان دست از کارشکنی برنمی دارند و چون بارها سخن از اسلام و قرآن پیش میآورند و پیچیدگیها می کنند. اینست چنین پاسخ میدهد :
« گفتگو از قرآن و اسلام كه در ديباچهی كوششهاي خود ميبايست به آنها پردازيم بيش از صد يك كارهاي ما نيست و آنچه در نزد ياران ما كمتر ارج ميدارد همين زمينه است».
اکنون سخن در اینست که آنچه یاد کردیم زمینهی دامنه داری میباشد و چون از یکسو تعصب برانگیز بوده و از سوی دیگر برای گفتن حقایقی از اینگونه نیاز به زمینههایی هست ، اینبود پیمان چند سالی گام بگام و با حوصله به آنها پرداخت. هرچه هست آنها سخنانی نبود که تنها یک رویه بدارد. برای فهمیدن درست آنها یکی میبایست با شکیبایی و هوشداری همهی آنها را بخواند و بیاد سپارد. دربارهی آن سخنان باید گفت : « این لا اله ، الا الله هم دارد».
بسا کسانی که تنها گفتارهای پیمان را در زمینهی بنیاد اسلام خوانده اند ، چنین پنداشتهاند که خواست پیمان بازگشت به اصل اسلام بوده و از اینرو نوشتههای او را از ردهی کوششهای اسدآبادیها دانستهاند. از آنسو کسان دیگری که از پیمان تنها به بخشی که معنی راست دین و نیاز همیشگی آدمیان به آن نوشته شده برخوردهاند او را دین آور و « مدعی پیغمبری» دانستهاند و سرانجام چون کسروی با آلودگیهای کیشها نبردیده و بیپایی آنها را نشان داده اینست برخی نیز مرام او را نبرد با دین شمارده و از آنجا که نخواستهاند اندکی بیشتر بخوانند و اندیشه کرده به کنه نوشتههایش آگاه گردند او را با عنوان سکولار یا دشمن دین و اسلام شناسانیدهاند. در جایی که او با دینهای امروزی (کیشها) نبردیده نه با خود دین و اسلام.
باید گفت هر سه گروه به لغزش افتادهاند. اینها همه دور از راستی است. همه از آن است که هیچیک نخواستهاند سراسر آن گفتارها را بخوانند. نزدیک نیامده همان از دور ایستاده ، و چون لا اله شنیده اند به هیاهو برخاستهاند.
رویهمرفته نوشته های او از ردهی نوشته های دیگران نیست و اینست باید با هوشداری و باریک بینی خوانده شوند.
[3] : خواست دورهی رضاشاه است.
[4] : معنی آن « ضدعفونی شده» است ولی مجازاً بمعنیای که امروز از « مرفهان بیدرد» خواهند.
یکم دیماه و جشن کتابسوزان
چون یکم دیماه در پیش است چند سخنی دربارهی آن می نویسیم :
چنانکه دانسته شده ما هر ساله در یکم دیماه در هر شهری جشنی برپا کرده کتابهایی را بآتش می اندازیم.
نخست باید دانست که این کار از روی هوس یا از راه تندروی یا بنام ستیزگی نبوده از روی فهم و بینش و برای بدست آوردن هودهی بزرگی می باشد.
بارها گفته ایم سرچشمهی بدبختیهای شرقیان گمراهیهای گوناگون و اندیشه های رنگارنگ پراکنده ایست که در همهی کشورهای شرق رواج می دارد ، و باین گفتهی خود دلیلهای بسیار آورده آن را هرچه روشنتر گردانیدهایم. اینست از روی فهم و بینش با آن گمراهیها و پراکندگیها بنبرد پرداخته ایم و یکی از کارهایی که بخود بایا می شماریم همانست که کتابهایی را که سرچشمهی گمراهیها و پراکندگیهاست از میان بریم.
این کار درست مانندهی « پلشت روبی» است که پزشکان کنند. چنانکه در پزشکی چون بیماری از تیفوس یا از تیفوئید یا مانند اینها بهبود یافت برای کندن ریشهی بیماری در خانه ای که آن بیمار میخوابیده پلشت روبی کنند ما نیز برای خشکانیدن سرچشمهی بدبختیها این کار را میکنیم. هیچگاه هایهوی مردم ما را از راه خود نخواهد پیچانید.
کسانی میگویند : کتابها که شما می سوزانید سالانه هزار نسخه چاپ می یابد و در کتابفروشیها روی هم چیده میشود. پس سوزانیدن چند نسخه چه خواهد هنایید؟!.
می گوییم : ما امروز با دیگران کاری نمیداریم. کنون را میخواهیم خانههای خود را از آن آلودگیها پاک گردانیم ، و خواهد رسید روزی که کتابفروشیها و کتابخانه ها را نیز تهی گردانیم.
از آنسوی همین کار ما در دیگران نیز خواهد هنایید و ما با دیده می بینیم که در این چند ساله از رواج آنگونه کتابها بسیار کاسته است و روز بروز این کاهش بیشتر خواهد گردید.
بهرحال ما راه خود را نیک میشناسیم و آن را پیش خواهیم رفت. دیگران اگر با ما همراه نمیگردند بیهوده ببازگردانیدن ما نکوشند.
رُویهی نیایش
آی آفرندهی خورشید و ماه ای پدید آورندهی جهان نامت بلند بادا.
آفریدگارا بزرگتر از آنی که ما توانیم شناخت ، بلندتر از آنی که توانیم دریافت. خواست تست که جهان را پدید آورده ، دست تست که آن را براه انداخته.
پروردگارا بهستیت خستوانیم ، به یگانگی و توانایی و داناییت میشناسیم. در راه خواست تو میکوشیم ، از این شاهراهی که بروی ما گشادهای سپاس میگزاریم.
خدایا بنامت درفش افراشته ، « خدا با ماست» گویان پا براه میگزاریم. تا توانیم خواهیم کوشید ، بدشواریها پروا نخواهیم نمود ، از رنج و گزند رو نخواهیم برتافت.
آفریدگارا جهانیست آشفته و بیراه : گمراهیها دستهها بسته ، آز و ستم سپاهها آراسته ، بتخانهها سر برافراشته ، دلها تیره گردیده ، آدمیان خوی ددان گرفته.
پروردگارا بگمراهیها خواهیم رزمید ، با آز و ستم خواهیم جنگید ، بتخانه ها خواهیم برانداخت ، و آن پشتیبانی و راهنماییهای تست که ما را فیروز خواهد گردانید.
نامت بلند بادا ای آفرندهی خورشید و ماه
***
سپس همگی باهم بگزاردن پیمان پرداخته شد :
رویهی پیمان
من راه پاکدینی را دریافته ، و آمیغهای آن را پذیرفتهام ، و اینک پیمان میبندم که بآیین آن راه روم ، و از هرچه نسازگار است دوری جویم ، و در راه پراکندن آمیغها و نبرد با گمراهیها تا اندازهی توانایی خود بکوشم ، و خدا را باین پیمان گواه میگیرم.
(دفتر یکم آذرماه 1322)