پرچم باهماد آزادگان

240ـ آنان كه از مشروطه دلسردي مي نمايند چه دليلي دارند؟.


كساني كه از مشروطه يا دمكراسي دلسردي ميكنند من تاكنون دليلي از آنان نشنيده ام. گاهي جمله‌هايي ميگويند كه ببهانه شبيه تر است تا بدليل خردمندانه.
مثلاً برخي مي گويند : مشروطه يا دمكراسي كهنه شده. ولي اين سخن بسيار بيپاست و « حقايق» هيچگاه كهنه نگردد.
اساساً در اين زمينه كه ماييم و سخن از آسايش زندگاني ميرانيم و به پيشرفت كار توده ميكوشيم جايي براي گفتگو از كهنگي و تازگي نيست. آن در تفنن و بازي و خود آرائيست كه دربند كهنگي يا تازگي باشند. آن بچگانند كه يك بازيچه را با خواهش و پافشاري خواهند و چون گرفتند و زماني بازي كردند ديگر نپسندند و دور اندازند ، آن زنانند كه رختي را با شوق و آرزوي بسيار بدست آورند ولي چون چند بار بتن كردند دلسرد گرديده بكنار گزارند.

اين زندگاني يك توده را بازيچه گرفتن است كه كسي تنها بنام كهنگي از يك حقايقي دلسردي نمايد. اين خود نشان هوسبازيست. اين خود دليلست كه آن كسان از گفتار و رفتار خود نتيجه نميخواهند و از روي فهم و انديشه سخن نميرانند.
يك چيز بدي در ايران گوش بسوي اروپا تيز كردنست. يك چيزي را همينكه از اروپا ميشنوند دل بآن ميبازند و بي آنكه به كنهش رسند و نيك فهمند هواخواه آن ميگردند. در اين زمينه نيز همينكه شنيده‌اند كه برخي كشورهاي اروپا از دمكراسي صرفنظر كرده و يك راه ديكتاتوري پيش گرفته‌اند بي آنكه انگيزه و سرچشمه‌ی آن را بدانند و يا از نيك و بدش آگاه گردند ، دل ميبازند و با يك بيباكي مي نشينند و دلسردي از مشروطه مي نمايند و چون هيچ دليلي ندارند چنين بهانه مي آورند : « دمكراسي كهنه شده». تو گويي گفتگو از رخت و كلاهست كه چنين پاسخي ميدهند.
شگفتتر آنكه چون بدينسان از پاسخ در ميمانند مي گويند : « جلو فكر جوانان را نبايد گرفت». ميگويم : ما جلو انديشه‌ی شما را نميگيريم ، جلو هوسبازيها را ميگيريم. شما اگر از روي انديشه يك چيزهايي پيدا كرده ايد ، با دليل بگوييد تا ما نيز بدانيم. گفتگو در اينجاست كه شما بجاي دليل كهنگي و تازگي را بهانه مي آوريد.
يك غفلت ديگر اين كسان آنست كه دربند همراهي توده نميباشند. يك راهي كه براي زندگاني توده برگزيده ميشود بايد كوشيد و همه‌ی توده را از آن آگاه گردانيد و همه را خواهان و هوادار آن ساخت. در يك توده بايد انديشه‌ها يكي باشد. بايد همگي افراد توده براه زندگاني خود علاقه مند گردند. آنان اين را هيچ نمي انديشند و هيچ درپي اين نيستند.
سي و شش سالست مشروطه در ايران برپا گرديده و در اين مدت متمادي هنوز بيشتر مردم آشنا بآن نشده‌اند و معنايش را نميدانند ، اينان ميخواهند يك چيزهاي تازه اي بجاي آن گزارده شود.
برخي از آنان در برابر اين خرده گيري بهانه آورده چنين ميگويند : « هر توده اي را يك دسته‌ی منوري [=روشنفكر] از ايشان اداره كند. لازم نيست كه همگي افراد همه چيز را بدانند». ولي اين سخن نيز بسيار خامست.
از يك توده اگر مقصود پيشرفت و نيرومنديست ، بايد كوشيد و همه‌ی افراد را از حقايق زندگاني آگاه گردانيد چيزي كه هست چون مردم يكسان آفريده نشده‌اند ، ناگزير از ميان همه‌ی افراد كساني پيدا شده و بديگران پيشي جسته و رشته‌ی كارها را در دست گيرند. اينست آنچه هميشه در جهان بوده و در توده‌هاي اروپايي امروز هست.
اينكه يك دسته تنها خود آگاه باشند و توده را در پشت سر خود نادان و ناآگاه گزارند يك چيز غلطيست كه هيچ باخردي آن را نتواند پذيرفت از چنين كاري جز درماندگي نتيجه اي نتوانيد برداشت.
درد اينجاست كه شما نمي انديشيد وگرنه موضوع بسيار روشن و آسانست. چنين گيريم كه شما يك راه تازه اي « جز از راه مشروطه» پذيرفته ايد. در جايي كه توده با شما همراه نيست چه نتيجه اي توانيد برداشت؟!.
شما ميگوييد : بايد قدرت پيدا كرد و مردم را راه برد ، هيچ نمي گوييد كه قدرت را چگونه پيدا خواهيد كرد؟.. با چه نيرويي بتوده چيره توانيد گشت تا بگفته‌ی خودتان آنان را اداره كنيد؟!..
هيچ نمي انديشيد كه پيدا كردن قدرت بسته بآنست كه شما حقايقي را دنبال كنيد و همانها را در توده رواج داده همدستان تهيه نماييد.
من از اين مرحله نيز مي گذرم. چنين فرض كنيد كه قدرت نيز يافته و سررشته‌ی كارها را بدست گرفته ايد با يك توده اي كه با شما هم انديشه نيستند و علاقه بشما ندارند چه فيروزي اي توانيد يافت؟!..
برخي نيز بهانه‌ی ديگري آورده مي گويند : در اين سي سال آزموده شده اين مردم لايق مشروطه نيستند بايد اينها را با مشت راه برد.
من نميدانم از كجا چنين چيزي آزموده شده؟!.. حوادث اين سي سال را ما نيك ميدانيم كدام يكي اين را ميرساند؟!.. در اين سي سال كي مشروطه براه افتاد تا دانسته شود مردم شايسته نيستند؟ در سي سال هنوز بيشتر مردم معني مشروطه را ندانسته‌اند. هنوز يك تبدلي در انديشه‌ی توده‌ی انبوه پيدا نشده. هنوز يك گامي در اين راه برداشته نشده. پس چگونه آزموده گرديده كه مردم لايق مشروطه نيستند؟!..  
اگر مردم لايق مشروطه نيستند بايد كوشيد لايقشان گردانيد ، نه آنكه از مشروطه يا سررشته داري توده كه بهترين راه فرمانرواييست چشم پوشيد. يك دسته اگر پيشرفت توده و سرفرازي آن را مي خواهند بايد بكوشند و آنان را بپايه‌ی ديگر توده‌هاي آزاد و سرفراز جهان رسانند. نه اينكه خود انديشه‌هاي دوري را گيرند و توده را بيكبار فراموش كنند.
نيروي كشور از توده‌ی انبوه برميخيزد. آبادي كشور از ايشانست. بايد بيش از همه دربند آنان بود. بايد در راه پيشرفت هميشه آنان را در پشت سر داشت.
كساني كه بتوده بي پروايي مينمايند ، و خود چند سخني فرا گرفته از توده دور مي افتند ، داستان آنان داستان آن دسته سپاهيان ناآزموده است كه چنين دانند هرچه جلو باز است بايد پيش رفت و اين ندانند كه هميشه بايد پشت سر را نگه داشت و از مركز و بُنه بسيار دور نشد.
(پرچم روزانه شماره‌ی 8 ، سه شنبه 14 بهمن ماه 1320)
بخش تاریخ
بی‌طرفی تاریخنویس
... يك رشته سخنان پربها بدست كساني افتاده كه سراپا آلوده‌اند و جز سود خويش و خوشگزاري و كينه‌جويي و اينگونه پستيها كاري نمي‌شناسند و اينست آنها را در اين راهها بكار مي‌برند.
در همان زمينه‌ي تاريخ اين را شنيده‌اند كه تاريخنگار بايد بركنار (بي‌طرف) باشد ولي ببينيد اين جمله‌ها را در چه راهي بكار مي‌زنند : فلان ملا يا بهمان درباري كه پيش پيروان و بستگان خود عنواني داشته و جايگاه بلندي برايش مي‌پنداشته‌اند ولي در جنبش مشروطه رفتارهاي زشتي ازو سر زده و بچشمداشت پول و يا آرزوي ديگري خود را بمحمدعلي‌ميرزا بسته و اينست ما در تاريخ بديهاي او را برشته‌ي نگارش مي‌كشيم ناگهان مي‌بيني فلان نواده يا بهمان خويشاوند او نامه‌ي درازي نوشته و در ديباچه‌ي آن يك رشته جمله‌هاي پربهايي را که از اينجا و آنجا شنيده و در ياد داشته و به رخ ما كشيده : (تاريخنگار بايد بركنار باشد ـ بايد ارج بزرگان را داشت ـ هر كسي در انديشه‌ي خود آزاد است) و مانند اينها. اين گفته‌ها را دستاويز گرفته در پايان اين مي‌شود كه چرا نام فلان مجتهد يا بهمان امير بخواري برده شده است.
دسته‌اي را مي‌بينيم چون بمن مي‌رسند بيك رشته سخناني مي‌پردازند : « آقا درست قضاوت كنيد. آن زمان ديگر بود و اين زمان ديگر است كاري نكنيد كه زحمت ماها هدر برود» اينگونه جمله‌ها را مي‌گويند و نتيجه آن مي‌شود كه چرا ستايشهاي بيجا از اينان كرده نشده است.
كسي نمي‌گويد : اگر راست مي‌گوييد چرا خودتان تاريخ ننوشتيد؟!.. چه بدند آن كساني كه از خودشان هيچ كاري برنمي‌آيد و مي‌خواهند ديگري نيز بكاري برنخيزد. از اينان اگر بخواهيد يك گفتار آبرومندي بنويسند يك كتاب درستي بپردازند درمي‌مانند هميشه زبانشان بر ديگران باز است. سي سال گذشته و تاريخ مشروطه نوشته نشده كه همين يكي بهترين دليل بر درماندگي ايشان مي‌باشد و اكنون كه ما رنج اين كار را بر خود هموار كرده‌ايم و با راستترين زبان آن را بنگارش مي‌كشيم باينسان خرده‌گيري مي‌كنند. ما ناگزيريم اين را يادآوري كنيم كه كساني كه اين تاريخ ما را نمي‌پسندند خودشان تاريخ ديگر بپردازند باين شرط كه نوشته‌هاي ما را تاراج نكنند آن زمانست كه اندازه‌ي شايستگي آنان دانسته خواهد شد. ببينيد از چه كسي چشم دارند كه راستيها را رها كرده بستايش يك مشت بدكرداران برخيزد؟!.
(408510)