به سخن خود بازگردیم. خوانندگانی که می خواهند
آگاهیهای بیشتر بدست آورند بجز دفتر فرهنگ چیست؟ ، نوشته هایی در این زمینه در
پرچم هست که نشان میدهد سرچشمهی این تفاوت میان باسوادان و بیسوادان در چیست و
سرچشمهی آن در خواندن کتابهایی است که خواننده را به بیغیرتی و پستی و چاپلوسی و
سد بدکاری دیگر برمی انگیزد. پس راستی را نتیجه ، جدا کردن کتاب به دو بخش کتابهای
سودمند یا بیزیان و زیانمند است و سرانجام نابود گردانیدن زیانمندها می باشد.
اکنون دانسته شد که کسروی می گوید بیسوادان یا
کمسوادان از اینرو « شایستهی زندگانیند» که گذرشان به این کتابهای زیانمند
نیفتاده. ولی باسوادان بیشترشان با اینها همدم بوده نوشته های آنها را همچون
پندهایی گرانبها به مغزهاشان سپرده اند.
ولی آقای سلامتیان این جستار را چگونه فهمیده؟!
بار دیگر سخنش را می آوریم ، می گوید :
« وقتی یک متفکر راجع به مسئلهی تنوع کتاب ،
کتاب رو خطر میدونه یکجایی این آقای کسروی میگه بیسوادان و بازاریان کمخطرترند
چون کتاب نمیخونند اهل کتاب خیلی خطرناکترند طرفدار یک نوع بهداشت خواندن و
نوشتنه»
ببینید جدایی از کجا تا کجاست؟! ما میگوییم اگر
این تحریف نیست باری میوهی کمحافظگیست. چه می بایسته که با این حافظه و این
اندازه آگاهی به برنامه بیایی و سخنان گمراه کننده بسرایی؟!
آقای سلامتیان در پرده میخواهد سیاهنماییِ زشتی
از چهرهی کسروی کند اینست به بیشرمیهایی نیز دست میزند. مثلاً پیش از آخرین تکه
ای که ازو یاد کردیم چنین می گوید :
« اولا در زمینهی قدرت و سیاست ، گذار از لفظ
بیعمل به عمل سریع انجام میشه. تجربهی سی سال گذشتهی ما نشان داد که به چه
سرعتی میشود گفت متهمین احتیاج به اثبات جرم ندارند هویتشون ثابت بشه باید
اعدامشون کرد ///// این وقتی یک متفکر راجع به مسئلهی تنوع کتاب ، کتاب رو خطر
میدونه یکجایی این آقای کسروی میگه بیسوادان و بازاریان کمخطرترند چون کتاب نمیخونند
اهل کتاب خیلی خطرناکترند طرفدار یک نوع بهداشت خواندن و نوشتنه»
کسروی هیچگاه پرده پوشی نمی کند و بیپرده می
گوید این کتابهای زیانمند که پایهی بدبختی و تیره روزی ماست باید نابود گردد. این
را پیاپی گفته و پافشاری هم کرده. ما خوانندگان را به نوشته هایی در این زمینه که
در وبلاگ زیر در پستهای بسیاری از جمله شمارهی 205 تا 209 و 223 ، 224 ، 226 ،
227 و 228 راه می نماییم.
ولی آقای سلامتیان که به آن سخن نابجا و زننده
برخاسته اند این نکته را در یاد گیرند : این سخنان درخور کسانی است که روز روشن با
آنکه هزاران جلد از کتابهای کسروی در اینترنت در دسترس ایرانیان و نیز جهانیان هست
، در یک بنگاه نامدار سخن پراکنی می آیند و سخنان دیگری را بنام کسروی تحویل مردم
میدهند و میکوشند خاک بچشم مردمان پاشند. دربارهی ایشان است که مردم باید نگران «
گذار از لفظ بیعمل به عمل» شان باشند.
خوانندگان ببینند این دو تکه سخن که ما با /////
از هم جدا کردیم چه ارتباطی با سخنان کسروی دارد. دوم بیندیشند چه خواستهایی در
پشت چنین سخنانی نهفته می باشد؟!
در جای دیگری می گوید :
« ... کسروی مورخ تاریخ مشروطه است. اما من باز
از خودم سوال میکنم بعضی وقتها آیا کسرویِ قانونگرایِ مبلغِ مشروطه ، اصل دوم متمم
قانون مشروطه رو بعنوان لازمالاجرا از لحاظ قانونی میدونه برا خودش یا نه؟»
نخست ببینیم اصل دوم متمم قانون مشروطه چیست.
این اصل می گوید : هر قانونی که در مجلس شورای ملی تصویب می شود می باید از دیده
بانی پنج تن از علمای زمان بگذرد. این قانونی بود که زیر فشار دربار محمدعلی
میرزایی و هیاهویی که مشروعه خواهان براه انداخته بودند تصویب شد و تا سال 1357 تا
جایی که میدانیم یکبار هم بکار بسته نشد.
آقای سلامتیان سزاست که بجای شنیدن پاسخ از ما ،
پاسخ پرسششان را از خود کسروی بشنوند. با آنکه اینها به علی دشتی نمایندهی مجلس
در آن زمان نوشته شده ولی درخور پروای آقای سلامتیان بویژه می باشد.
« آقای دشتي در گفتههاي خود قانون
اساسي را به رخ ما كشيده و ميدانيم كه ديگران نيز خواهند كشيد. ما نميدانيم چرا آقاي
دشتي از دانستههاي خود چشم ميپوشد. آقاي دشتي نيك ميداند كه اين قانون اساسي چگونه
پديد آمده : قانون را از فرانسه گرفته و براي خاموش گردانيدن آشوب ملايان چند پينهي
ناجوري هم بآن زدهاند. آن اصل دوم را حاجي شيخ فضلالله پيشنهاد كرده و بآن قانون
افزوده شده كه نوشتهي حاجي شيخ فضل الله با خط خودش اكنون در دست منست.
ما از اين ميگذريم : بسيار نيك
، قانون اساسي مذهب شيعه را مذهب رسمي ايران گردانيده. ولي مذهب شيعي كه با حكومت مشروطه
كه پايه و بنياد آن قانونست نميسازد چه بايد كرد؟! آيا بايد همچنان ايستاد و تماشا
كرد؟! آيا بايد بيست مليون توده را فداي اصل قانون اساسي گردانيد؟!
من از اين هم ميگذرم : همان قانون
اساسي ، مجلس و دولت را زمامدار مشروع اين كشور شناسانيده و اختيار قانونگزاري و ماليات
بگيري و ديگر كارهاي كشور را بدست آنان سپارده. آيا پيشروان كيش شيعي اينها را ميپذيرند؟!
همان قانون اساسي و ديگر قانونها جايي براي ملايان در ميان توده باز نكرده و آنان
را جز يك دستهي مفتخوار نشناخته ـ آيا آنان باين گردن ميگزارند؟!
آقاي دشتي مگر شما شيعي ميباشيد؟!
مگر شما نميدانيد كه از روي كيش شيعي بمجلس رفتن شما حرامست ، پول گرفتنتان حرامست
، قانون گزاردنتان حرامست. شما بدعتگزار هستيد و روز رستاخيز يكسر بدوزخ خواهيد رفت
و تنتان با قيچيهاي آتشين بريده خواهد شد؟! من نميدانم چگونه شما چنين شكنجهاي را
بخود ميخريد؟! نميدانم چرا توبه نميكنيد؟! آقاي دشتي مردمفريبي ، آن هم با اين بيپردگي
، بشما هيچ نميآيد.» (دولت بما پاسخ دهد ، ص 25)
اینها پاسخ شما نیز هست آقای
سلامتیان. دربارهی قانون اساسی و اینکه آیا قانون برای مردمست یا مردم برای قانون
، اینکه می توان آن را ترمیم کرد یا نه ، سخنان گشاده ای در کتاب « امروز چاره
چیست؟» رانده شده و ما تنها یک پاراگراف از آن را می آوریم. خوانندگان توانند برای
آگاهی بیشتر به آن کتاب باز گردند.
« آمدیم به حقوق افراد که بخش مهمی از متمم قانون
اساسیست ، بدیهیست که این حقوق باید محفوظ باشد. هر کسی باید دارای اختیار جان و
مال و خانهی خود باشد. در این باره تنها نقصی که در قانون ما نمایانست ، موضوع
آزادی عقیده و مذهب می باشد که منظور نگردیده و بدیهیست که باید جبران گردد. بویژه
با منشور آتلانتیک و منشور ملل متفق [= متحد] و مانند اینها که ایران نیز پذیرفته
و پیمانها امضا کرده است».
کسروی چنانکه دیده می شود با آزادی عقیده و مذهب نیز
مخالف نیست و از آن هواداری می کند. اگر این آخشیجنما (پارادوکسیال) می نماید
باید به کنه آن پروا کرد و انگیزهی آن را دریافت. چنانکه گفتیم کسروی راه نبرد با
بدآموزیها و کیشها را از راه دلیل آوردن و حقایق را بازنمودن میداند. پیشنهاد
کنگرهی کیشها را نیز در بالا دیدید. او به آزادی اندیشه نیز با شرطهایی باورمند
است. تنها پافشاری دارد که کسی که باوری دارد و باز می نماید یا برشتهی نوشتن می
کشد بیاید از آن دفاع کند. (کتاب در راه سیاست ، گفتار فهم و اندیشه آزاد است.)
اگر این سه نکته را کنار هم بگزاریم نتیجه آنست که
کسروی میخواهد تا آنجا که میتوان راه سود جستن از افزار دلیل و باز نمودن حقایق را
پیش گیرد و به خردها تکان دهد. خود با رفتارش راهنمای کردار دیگران باشد. از آن
گذشته با هواداری از آزادی عقیده و مذهب جلو انکیزیسیون را بگیرد.
بهرحال ما از آقای سلامتیان می پرسیم. شما خودتان به
این اصل پابندید؟! با این اصل است که میخواهید به پایان عصر ایمان برسید یا با
ولایت فقیه؟! با کدامیک؟! شما هم باید منتظر قیچیهای آتشین باشید.
در جای دیگر آقای سلامتیان چنین می گوید :
« کسروی شاید آخرین پیامبران ایدئولوژیک جدی است
در ایران یعنی پیامبرانی که تمامیتگرا هستند و معتقدند باید یک عده پیشاهنگ انسان
نوین ایجاد کرد و جامعه از بیخ و بن عوض کرد اما وارد دوران یک نوع عملگرایی برای
رسیدن به نقد دین برای رسیدن به دمکراسی که لازمهاش مشارکت جمعکردن گروهها فرقهها
زبانها تفاوتهای مختلفی هستیم و کسروی مرد دوران یقین و دوران وحدته وحدتی که خودش
نمیتونه بهش برسه ///// بنابراین برای دورانی که هماهنگی و همآوایی و تحمل و مدارا
میپذیره مرد این زمان دیگر نیست برای ایران کنونی که تکثرطلبه هماهنگیطلبه اهل
مفاهمه و مصالحه شده مرد میدان کنونی نیست.
بخش نخست این گفته نیاز به سخنی ندارد. همچون
برخی دیگر از جمله ها گنگی دامنگیر آنست. ولی بخش دوم سخنانی است تو گویی نمایندهی
مردمی اینها را میگوید. آنهم با یک مشت واژههایی که در این جمله از معنی تهیند :
هماهنگی ، همآوایی ، تکثرطلبی. یکی بپرسد خواستت چیست؟ مردم هم خواهان «تکثر»
هستند و هم همآوایی؟! آیا این کوسه و ریش پهن نیست؟! آنگاه این تکثر چه معنی
میدهد؟ اگر معنی « هرکه بکیش خود» میدهد ، مگر هم اکنون جز اینست؟! آیا از اینگونه
« تکثر» مردم را سودی بوده که شما خواهان ادامهی آن هستید و اگر تکثر به معنی
دیگریست چرا آن را روشن نمی گردانی؟
البته ما میدانیم چنین تکثری اگر بسود توده نیست
به سود بیگانگان هست. مگر کشور هندوستان را در دویست سال چگونه اداره کردند؟!. از
پراکندگیهایی که میانشان بود سود جستند و به ماندگاری بلکه به فزونی آنها کوشیدند.
آنها میان خود در نبرد بودند و انگلیسیان هم به چپاول سرگرم.
یک تکثر یا گوناگونی اندیشه ها ما در دمکراسی
سراغ داریم که برای مثال در همهی پارلمانهای جهان دیده می شود. میان نمایندگان یک
پارلمانی دربارهی یک قانونی که سخن می گویند چندین « نظر» هست. همینست داستان
حزبها در کشورهای دمکرات. آری! چنین گوناگونی در اندیشه ها نه آنکه زیانمند نیست
بلکه تا جایی که به سود توده می کوشد ارجمند است. اساساً دمکراسی از این امتیاز می
خواهد سود برد. اگر جز این بود که همان پادشاه بود و فرمان هایش را میراند.
ولی باید دانست هم آن حزبها و هم نمایندگان می
باید در اندیشه های پایهای مثلاً قانون اساسی و میهن پرستی و اینکه در هر کاری که
می کنند سود توده را به هر چیز دیگری برتری دهند ، هماندیشه باشند.
میگوید : این دوره هماهنگی و همآوایی و تحمل و
مدارا میپذیرد. می گوییم : دمکراسی هم همین را می گوید و این شما هستید که تحمل و
مدارا ندارید و مرد میدان نیستید. زیرا کسروی نه تنها برای دمکراسی کوششهای بسیار
بکار برده و ایرانیان و از جمله شما وامدار این کوششها هستید بلکه از سوی دیگر او
نیز همچون یک تن از این توده حق دارد سخن خود را بگوید و شما نیز اگر نمی پذیرید
پاسخ گویید. نه تحریف ، مغالطه و سیاه نمایی چنانکه در بالا نشان دادیم. او می
گوید : ای یاران من آنچه کتاب زیانمند در خانه دارید بسوزانید یا در چاه و رودخانه
اندازید تا خانه هایتان را از آلودگیها پاک گردانید و زن و فرزندانتان را از آسیب
آنها برهانید.
می پرسیم : در این گفته چه ایرادی هست؟! یک تن
به کسانی که با او همباورند چنین سخنی می گوید. آیا نباید بگوید؟! آیا قانونی
جلوگیر این میباشد؟! شما که دم از دمکراسی میزنید پاسخ این را بدهید. از آنسو ،
شماها چه میگویید؟ شماها افترا می بندید : « سعدی و حافظ را سانسور می کند» ،
کتابسوزی براه انداخته ، پس این بود دمکراسیش؟
پیش از هرچیز یادآور می شویم که سانسورچی سعدی
کسانی همچون فروغیهایند که باب پنجم آن را برای آنکه سخنان کسروی همه گیر شده بود
ناچار شدند از سر و ته اش بزنند. همچنین بیاد دارم که در دیوان حافظی که قاسم غنی
و محمد قزوینی بیرون داده اند(چاپ یازدهم ، 1376 ، اقبال) شعر زیر را سانسور کردهاند.
اگر شبی بزبانم حدیث توبه رود ز بیطهارتی آن را به می غراره کنم
این را از روی تصادف دیدم و هرگز درپی آن نبوده
ام که ببینم دیگر چه شعرها را سانسور کرده اند. ولی چون حافظ شعرهای بیشرمانهتر
از این کم ندارد گمانمان آنست که بسیار بیشتر از اینها سانسور شده.
ما میگوییم شما که هنوز یاد نگرفته اید از هر
سخنی همانکه از آن برمی آید را بفهمید و از پندار خود معنیهای دیگری بیرون نیاورید
شما را چه به دمکراسی پیش کشیدن؟!. دمکراسی نیز پیش نیازهایی دارد. همان نیک شنیدن
و نیک دریافتن و نیک گفتگو کردن و خویهای ناستوده را از خود دور کردن پیش نیازهای
دمکراسی است.
ولی اینها به گوش شماها سخنان گرانیست. شما
دمکراسی می گویید و از آن تنها یک نام شنیده می شود. اینکه کسروی نشان میدهد این
کیشها و این کتابهای بدآموز و زیانمند جلوگیر دمکراسی است ، این یک مرحله بالاتر
است که گویا به آن نرسیده اید. اینکه یک مردمی باید به چنان شایندگیای رسند که
خودشان خود را اداره کنند ، نیز مرحلهی بالاتری از معنی دمکراسی است. همانا به
این نیز نرسیده اید. اینست آن مغز دمکراسی. نه آنچه شما با یک مشت واژهپردازی
بزبان میرانید.
از همهی اینها گذشته ، گیریم که او مرد میدان
امروز نیست ، پس نگرانی شما و فلسفهی پدید آمدن این برنامه چیست؟! ـ مگر شما
نبودید که می گفتید امروزه یک خطری از ناحیهی رو آوردن مردم به کسروی هست؟!.
اینها بیاد من می آورد داستانی که شنیدم به اینشتین گفتند : سد تن از دانشمندان
فیزیک آلمان نازی انگارهی نسبیت شما را غلط میدانند. اینشتین بآسودگی گفت : اگر
غلط بود نیازی به سد تن گرد هم آمدن و یک چیز را گفتن نبود. همان یک تن بس بود.
اکنون هم اگر او مرد میدان امروز نیست شما یخه
ندرانید. پیاپی برنامه نگزارید ، خود بخود مردان دیگری می آیند و او را پاک از
میدان بدر می کنند.
آقای سلامتیان آب هزار دره را بهم آمیخته که
کاری که می خواسته ـ بیزار کردن مردم از کسروی
و خاک بچشم ایشان پاشیدن ـ نیک انجام گیرد. اکنون یک چشمهی دیگر از این
کار :
« کسروی خودش و حکمیزاده که باعث اون کتاب
اسرا[ر هزار ساله شد] ، هر دوشون مجتهدزادهاند و من این رو باز یک مسئلهای
میخوام [بگویم] نقد دین در ایران به مقدار بسیار زیادی از خانوادههای روحانی
آمده.»
مجری : بله درسته
آقای سلامتیان : و اغلب آیتاللهزادهها و
مجتهدزادهها که نقد دین کردهاند شاید محتوای فکری قبلی رو زیر سوال بردند اما
شیوهی برخورد و نقد رو زیر سوال نبردند همشون هنوز خیلی خلاصه میکنم از پلهی سوم
منبر پایینتر نیومدن وسط حلقهی بحث قرار بگیرند و این مشخصهای است که از شریعتی
بگیرید تا کسروی تا بسیاری از افراد دیگر صاحب سخن امروز ما داریم که وجه بلاغی
دارند ارشاد دارند میکنند و توضیحالمسائل پاسخ [؟!]میدهند و [تاب] گفتگو و کشمکش
و هم اندازه و همقد بودن طرف مقابلشون رو ندارند.
می پرسیم : شما چی آقای سلامتیان؟ آیا شما
سخنانتان وجه ارشادی دارد یا نه؟ توضیح المسائل می گویی یا همچون کسروی (که چند
گفتاری ازو در بالا بعنوان نمونه آورده شد) برای سخنانت دلیل و مثال می آوری؟!
همین شیوهی نقد که چند بار یادش کردی را یکبار شرح دادی بینندگان بفهمند خواستت
چیست؟! کلی گویی از عهدهی جوانان کم سال هم برمی آید. هنر آنست که هر سخنی را نیک
بشکافی و چنان بازنمایی که جای سخنی نماند یا کم بماند.
از
ویژگیهای کسروی یکی هم اینست که پایهی بسیاری از جستارهایش از تاریخ است. اینست
روی پایه های استواری سخنانش را می نهد و بالا می آید و به سخنانش دامنه میدهد.
شما چه سان؟ همین استدلال اخیر شما جای ایراد دارد. اگر شما به کسروی و حکمی زاده
پاسخهای استوار داده بودی درآمدن به این سخن که اینها آیت الله زاده اند جایی می
توانست بدارد ولی شما پاسخی به ایشان با دلیل نداده می خواهی سرنا را از دهان
گشادش بدمی و از این جستار سود جسته گفته های ایشان را نااستوار بنمایی.
نخست ، کسروی در کتاب زندگانی من می گوید
خاندانش ملایی بوده. در این اندازه که «مسجد و محکمهی موروثی» کویشان در هکمآوار
بدست این خاندان اداره می شده. آیا این مجتهد زادگی است؟! از آنسو پدر کسروی گرچه
ملا بوده ولی دست از ملایی کشیده و به بازرگانی رو آورده.
دوم ، شمایی که « [تاب] گفتگو و کشمکش و هم
اندازه و همقد بودن طرف مقابلتون رو» دارید ، این گوی و این میدان. ما اینها را
نوشتیم شما نیز پاسخ بدهید تا بدانیم شما تاب چنین گفتگوهایی را دارید.
آقای سلامتیان دربارهی جستار دیگری نیز اظهار
نظر می کند : « کسروی با احزاب در ایران مخالفت میکنه ببینید بیارید مسایل رو در
ظرف تاریخی سال 1321 بعد از یک دوره دیکتاتوری ، تازه احزاب دارند نطفه پیدا
میکنند این که این احزاب اشتباه بکنند غلط بگن طبیعی است بچهی کودکی است داره
میاد بالا در اون زمان کسروی خواستار بستن و یکی کردن احزابه.»
باز هم تحریف ، باز هم نادرست نقل کردن! یک بار
دیگر بنویسم : اگر شما در جایی چنین نوشته ای را یافتید من از سخنانم بازگشته از
شما پوزش خواهم خواست. کسروی به احزابی که به تقلید از احزاب اروپایی پدید می آیند
یا به آنهایی که برای مقام یابی و « لابی» سازی و نماینده گردیدن و پول درآوردن
پدید آمده بودند می تازد. از سوی دیگر می گوید اگر شما مثلاً دنبال از میان
برداشتن خرافات هستید ما نه ده سالست در این راه می کوشیم. همینست آرمان ما ،
بیایید بما بپیوندید. دربارهی حزبها در همان پایگاه (وبلاگ) صفحه ای هست بنام «در
پیرامون حزب». از خوانندگان خواستاریم آن را بخوانند ببینند آیا کسروی خواستار
بستن و یکی کردن احزاب بوده است.
در این بخش آخر سخنان مجری و آقای سلامتیان را
با هم می آوریم تا هماهنگیهای پیش از برنامهی ایشان در چشم خوانندگان بهتر
نمایان گردد.
مجری : آقای سلامتیان شما دنیای قابل دفاع کسروی
رو ، شما آرمانشهر کسروی رو ، چه جوری ترسیم میکنید؟
آقای سلامتیان : آرمانشهری که نتیجهاش میتونسته
برسه سال 1945[؟] کسروی کشته میشه[1946] و سال 1945 دنیا از یک فاجعهی عظیم نتیجهی
این اصالت ایده ایدئوکراسی و ندیدن تنوع انسانها داره میاد بیرون من از این نقطهنظر
دعوت میکنم شنوندگانِ شما را متنی رو که هاناآرنت نقل قول میکنه از ولدمرگوریان
راجع به وجه مشترک توتالیتاریزمهای قرن بیستم
مجری : تمامیتخواهان قرن بیستم
این بود نتیجه ای که این برنامه درپی آن بود و دم خروس
هیچ جا که نباشد در اینجا خودش را نشان داد.
کسروی مشروطهطلب که برای دمکراسی آنهمه رنج کشیده را
به خودکامگی متهم کردن و از چشم مردم انداختن. آری! اینست نتیجهی همکاری شوم
دستگاه عوام فریبی بی بی سی و روشنفکر مآبانی که « دعوت» او را برای چنین برنامه
هایی می پذیرند.
آری این بود نقشهی شومی که اینها در سر داشتند : «
ندیدن تنوع انسانها». میدانید این را به چه کسانی نسبت میدادند. بی بی سی میخواهد
این را هم در ذهن مردم فرو کند.
ببینید با چه ظرافتهایی می خواهند اندیشه های زهرآلودی
را در مغز بینندگانشان جا دهند. ولی ما بیاری خدا نقشه هاتان را یکایک بهم خواهیم
زد.
راستی آقای سلامتیان شما در این میزگرد آنچه گفتید از
سر یقین گفتید یا از روی شک و تردید و پرسش و ایجاد بحث؟! آنچه ما دانستیم شما
اینها را از سر یقین گفتید و در پی آن نبودید که بحث ایجاد کنید و یا با پرسش از
دیگران منتظر شنیدن پاسخ و پی بردن به حقایق گردید.
چون در این گفتگو « واژههای» گیج کنندهی بسیاری بکار
رفت بیاد یک پند کسروی افتادیم که در پایین می آوریم :
اگر ميخواهيد بدست فريبكاران نيفتيد هيچ سخني را
نافهميده نپذيريد. اين مايهی فريبكارانست كه كلمه هاي نافهميده اي پيدا كرده و
آنها را با آب و تاب بر زبان مي رانند و بهمين نيرنگ شنونده را گيج ساخته برو چيره
درمي آيند. شما بر سر آن كلمه ها ايستادگي نموده تا معنايش را درنيابيد از آن
نگذريد و از هياهويي كه برمي انگيزند ترس بخود راه ندهيد.
امروز از اين كلمه هاست « تمدن » « ترقي » « تربيت » «
سعادت » « ادبيات » « عرفان » « فلسفه ». با كساني كه گفتگو مي نماييد نخست معناي
اينها را بپرسيد سود و نتيجهی هر يكي را بشناسيد سپس گفتگو را بپايان رسانيد.
بسياري از بيراهيها از اينجاست كه معناي اين كلمه ها
فهميده نشده است.
[ و ما امروز باید به آن فهرست واژه ها اینها را که از
این گفتار آموختیم بیفزاییم :
تقدس زدایی ، نقد ، اهل سئوال ، اهل ایجاد بحث ، تقلیلگرایانه
، خرافات ، مطلق ، مطلق گرایی ، ایدئوکراسی ، جزم انگاری ، انسان شناسی دینی ،
جامعه شناسی دینی ، متن شناسی دینی ، اسطوره ، لائیسیته ، سکولاریزم ، راسیونالیست
، اهل شک ، درک عمیق از فلسفهی غرب ، ناسیونالیزم ، مدرنیزم ، تصعید زیباشناسانه
، سادهانگاری ، پیچیدگیهای مختلف شخصیتی ، سانسور ، ارزش احساسات نیما ، رئالیست
، مذهبی ، دین ستیز ، دین تراز ، تنوع کتاب ، بهداشت خواندن ، تقویت وحدت ملی ،
تنوع فرهنگی دینی قومی زبانی ، متعصبانه ، پیامبر ، پیامبر ایدئولوژیک ، تمامیت
گرا ، تکثرطلبی ، اهل مصالحه ، مرد میدان کنونی ، دمکراسی آمرانه ، فرهیخته ، آسیب
شناسی عمیق ، ساده گرایانه ، آمرانه ، مکتب گرایی ، سرزمین پیامبرخیز ، ردیه نویس
، اپولوژیست ، رسالت ، سلطنت عقل ، فراتاریخی ، فرابشری ، ستیزهگری ، وجود
اجتماعی ، محتوای فکری ، شیوهی نقد ، حلقهی بحث ، ندیدن تنوع انسانها ،
توتالیتاریزم.
آیا این واژه ها معنیهای روشنی برای همه دارند؟!]
پایان