این خود پرسش
ارجداریست که چرا در آن زمان « بزرگان توده» زبان در کام کشیده بودند. پاسخ این را
باید در تاریخچهی گفتارنویسیها و بررسیهای دانشی کسروی که از 1301 آغاز می شود
جست. کوتاهِ داستان اینست که از همان آغازِ گفتارنویسیهای او در روزنامه ها ،
نویسندگان ایران دانستند که ستارهی پرفروغ و بیمانندی در آسمان نویسندگی ایران
درخشیدن گرفته. سپس برخی از روی رشک و برخی از روی دانشفروشی پیچیدگیهایی به او
آغاز کردند ولی پاسخهای استواری که ازو شنیدند ایشان را به این باور رساند که با
شخصیتی برجسته ، دانشی گسترده ، قلمی توانا و زبانی برا روبرویند. اینبود پا
در گلیم خود کشیدند و حد خود دانستند. برای آنکه سخنمان بیدلیل نماند ، از میان
نمونه ها یکی را در اینجا یاد می کنیم
و آن در کتاب « فرهنگ است یا نیرنگ؟» ، آنجاییست که فروغی صوفیگری را چارهی مادیگری وامی نماید. خوانندگان توانند پاسخ کسروی به او را در آنجا بخوانند و خود داوری کنند. اینگونه برخوردهای قلمی و زبانی بود که باعث می شد ایشان خود را یارای پاسخ نویسی به او نبینند.
و آن در کتاب « فرهنگ است یا نیرنگ؟» ، آنجاییست که فروغی صوفیگری را چارهی مادیگری وامی نماید. خوانندگان توانند پاسخ کسروی به او را در آنجا بخوانند و خود داوری کنند. اینگونه برخوردهای قلمی و زبانی بود که باعث می شد ایشان خود را یارای پاسخ نویسی به او نبینند.
اینکه «
معاصران» او ده سالی پس از کشته شدنش تازه بیاد ایرادگیری افتادند (گرچه
موضوع سخن کنونی ما نیست) بگفتهی
حقوقدانان « مسموع» نمی باشد. مگر در زنده بودن کسروی جلو قلمشان را گرفته
بودند؟!
لیکن امروزیان
را چه باید گفت؟.. ما بکسانی که امروز ایراد می گیرند یک پیشنهاد ساده داریم :
کسروی برای سخنانش دلیل آورده ، شما هم که ایراد می گیرید دلیل بیاورید. بیایید یک
بند از آیین دمکراسی را که گفتگو (نه مجادله) کردن و برای اندیشهی خود دلیل آوردن
و دفاع کردن و در شنیدنِ اندیشهی مخالف شکیبایی نمودن است را با هم تمرین کنیم.
بجای لاف
دمکراسی زدن بیایید آن را بکار بندیم.
به سخن خود باز
گردیم. از شیوهی او می آموزیم که هر سخن خود را با دلیل بیاراییم نه آنکه با
ادعاهای بیپا وقت خواننده را بگیریم و با آیین خرد ستیز کنیم. گمان نداریم امروز
کسی (دست کم در سخن) مخالف این شیوه باشد.
نکتهی دیگر :
بدانسان که در کشورهای دمکرات متداول است در پاکدینی نیز کوششهای سیاسی را حزبها
باید راهبری کنند. ولی حزبهایی که از روی نیاز و درپی چاره اندیشی به گرفتاریهای
توده برپا شده باشند. اگر شما هم در این باور با ما همداستانید باید بپذیرید که
دشمنی شما با اندیشه هایی که پذیرشش برایتان دشوار است بیش از دشمنی یک حزب با
برنامهی حزب دیگر در سررشته داری دمکراسی نیست.
بخش سوم آن
کتاب خود برنامه ای برای زندگانی اجتماعی یک توده (در این گفتگو : ایرانیان) است.
آن بندها و شرحها نه از روی هوس بلکه با بدیده گرفتن آسایش و خرسندی مردمان نوشته
گردیده.
شما که
ناخشنودی از آنها نشان داده اید ، نهایت آنست که راه دیگری را بهتر میدانید. اگر
کسی یا حزبی نه درپی خودنمایی بلکه سود توده می باشد باید ایرادهایی که بآن دارد
را با دلیل بازنماید و برنامهی بهتری پیشنهاد و شرح دهد. بدینسان راهی که می
نماید شناخته شده هوادارانی پیدا کرده می تواند جا در دلها باز نموده بهنگام
انتخابات پارلمانی یا بدست گرفتن قوهی مجریه از دیگران جلو افتد. تازه در آن حال
باید بتواند یکایک خواستهایش را به رویهی قانون درآورد و در مجلس بتصویب برساند
...
مگر در دیگر
کشورهای جهان که حزبها با هم رقابت دارند و طبیعتاً برنامه هاشان جدا و ناسازگار
با یکدیگرست چه می کنند؟!
دانسته نیست
آقای مناف زاده بجای آنکه این راه متداول را بپیمایند چرا به سخنان ناروایی برمی
خیزند؟!.. « شخصیت نابردبار» چه معنی ای دارد؟ نظام باز چه هست که « نظام فکری بسته و فراگیر » چه باشد؟! گیریم سخن شما درست است اشکال آن چیست؟! سود نظام باز غیر
فراگیر چیست؟! ایشان هنوز برنامه ای و دلیلی پیش نیاورده آغاز کرده اند به ناروا
گویی. آقای مناف زاده! کسروی هرچه گفت (درست یا نادرست) با دلیل گفت. شما که
بیدلیل او را نابردبار می خوانید آیا بردبارید؟!
آقای مناف زاده!
چه شد که بیکباره گمان کردید چنان آیینی به نظام سیاسی توتالیتر و هراس آوری خواهد
انجامید؟!.. همینکه به آن گمان رسیدید ، بس است که چنان سخنی را بیدلیل برانید؟!..
کسروی سراسر
زندگیش به پایداری و رواج دمکراسی کوشیده و یک دم این آرمان را فراموش نکرد. زمانی
که جنبندگانی در ایران در سالهای پیش و پس 1320 به پیروی از شوروی ، آلمان و
ایتالیا (که هریک پیشرفتهایی کرده ولی اصول دمکراسی را به جهاتی رعایت نمی کردند)
، بدشمنی با دمکراسی برخاسته بودند ، کسروی یک تنه در برابر آنان و دیکتاتوری بالا
افراشت و تا آخرین روز زندگانی در راه دمکراسی ده ها گفتار و ستایش نوشت و
برتریهای آن را به دیگر گونههای سررشته داری شرح داد و در جایی که تنها یک حزب و
سازمان (حزب توده) او را در کار بزرگداشت روز مشروطه همراهی می کرد ، جشن های
باشکوه سالروز فرمان مشروطه گرفت.
شما که با راه
پاکدینی آشنایید بیگمان این دانسته اید که دین و دانش را هر یک جایگاهی جدا در این
راهست و هر یک وظیفهی خود را دارد ولی باید همدوش و سازگار با یکدیگر باشند.
همچنین پاکدینی رشتهی زندگی جهانیان را به دین می سپارد و همین نکته جایگاه والای
دین را در این آیین نشان میدهد. با اینهمه چون دانشها با پدیده های آزمایش پذیر سر
و کار دارند و راستیِ نتیجه هایی که از آنها برمیخیزد را می توان بارها آزمود و
دوباره بدست آورد ، اینست در پاکدینی اصلی در همبستگی میان این دو نهاده شده که
بسیار ارجدار و خود جلوگیر خشکهمغزیهاست : در هر كجا كه دين با خرد يا
دانش ناسازگار بود بايد از دين كاست. (پیمان سال هفتم شمارهی پنجم گفتار گفت و شنید)
آیا در کدام
آیینی چنین راهنمایی خردمندانه ای سراغ دارید؟! پاکدینی که سنجش آیینش را به
آزمایشگاه خرد و دانش می سپارد ، ناگفته پیداست در برابر دلیل هم تسلیم است.
ما می پرسیم :
اگر حزبی در نتیجهی کوششهایش بتواند دلها را با خود همراه گرداند و نیرو را بدست
گرفته آرمانهای خود را به اجرا گزارد ، شما چه خواهید گفت؟! آیا اگر با اندیشههای
ایشان همداستان نباشید ، همچنان خواهید گفت : همانا کار آنان بدیکتاتوری خواهد
انجامید؟ آیا اینست شیوهی داوری شما؟! آیا در آنحال این شما نیستید که بخودکامگی
گراییده اید؟!
آن سخن را شما
دربارهی کسی سروده اید که پیشینه و کوششهایش شناخته می باشد و اینست ادعای بزرگی
بشمار می آید. ادعای بزرگ هم دلیل بُرنده می طلبد.
بهر حال ما از شما
انتظار داریم آنچه ادعا کردهاید را با دلیل شرح دهید و در آنحال با خشنودی بسیار
آن را در این پایگاه نشر خواهیم کرد.
در پایان گفتار خود
این را نیز یادآور شویم که دربارهی وحی باید سخنان کسروی را بهتر بخوانید زیرا
همچنانکه دین و پیغمبری در پاکدینی از آنچه دیگران در اندیشه دارند جداست ، دربارهی
وحی نیز همینست.
بیشتر کجفهمیها از
آنجاست که نویسنده و خواننده از یک واژه معنی یکسانی درنمییابند. چنانکه می دانید
یکی از ویژگیهای زبان کسروی (زبان پاک) بکار بردن هر واژه در معنی درست آنست ـ
معنایی که شرح داده و شناسانیده شده.
چون قول داده اید
که به معنی دین بپردازید و به آن کار نبسته اید در زیر بکوتاهی سخنانی را در این
زمینه برای خوانندگان می آوریم :
« دین نه چیزی است
که کهنه و نو گردد» و « بنیاد همهی دینها یکی است».(در پاسخ بدخواهان) آنها هر
کدام با گمراهیهای « زمان خود» نبردیده و حقایق را (بدانسان که در آن زمان نیاز بوده)
میان مردمان پراکنده اند. « دینها هر کدام بنیاد راستی داشته و یک دستگاه ارجدار
می بوده. ولی با گذشت زمان آلودگیها در هر یکی از آنها پدید آمده و برخی از آنها
بیکبار گوهر خود را از دست داده»(دین و جهان ، ص15) و زمانش گذشته است.
پس این سخن شما
نابجاست که گفته اید : « کسروی وظیفۀ خود را برانداختن دینها میدانست.»
همان پند او را که شما در نوشتهتان آورده اید دوباره مینویسیم تا خود به آن کار
بندید :
« او [کسروی] از آنان [خرده گیران] میخواست که نوشتههایش را به دقت
بخوانند تا ببینند معنای درست دین چیست».
ما اکنون در برابر
خود نه دینها بلکه « کیشها» را می داریم. کیشهایی بنام اسلام ، بنام مسیحیگری ،
زردشتیگری و همچنان دیگران. اینها نه دین بلکه خود بیدینیست. نتیجه آنکه امروز این
کیشها که سنگ راه زندگانی آدمیانه و پیشرفت دانشها و نیز افزار دست سیاستهای
آزمندانه (دولتهای جهانخوار) می باشد باید از بن برانداخته گردد و در این راه
نمیتوان پروای بنیاد پاک گذشتهی آنها را داشت. « دين بايد سراپا خردپذير
باشد. هر آنچه خردپذير نيست بيپاست و بايد بكنار گزاشت.» (انکیزیسیون در ایران)
کسروی همچنین با
دلیلهای بسیار و با شرح و مثالهای فراوان روشن می گرداند که مردمان همیشه
نیازمند دین ـ در معنی درست آن ـ بوده اند بویژه امروز که دانشها لگام گسیخته
میدانداری می کنند و آدمیان در سایهی مادیگری و آزمندی خوی ددان گرفته از دلسوزی
بیبهره گردیده اند و به دستیاری اختراعات و اکتشافات همجنسان خود را زیر پا دارند
و از زشتی جنگ و زورگویی در دیده ها بسیار کاسته شده.
پس ما امروز دو
وظیفه بگردن داریم : از یکسو این کیشها را باید بیکبار براندازیم و از سوی دیگر
باید دین را به معنی درست خود بشناسانیم تا جهانیان بتوانند از سودهای آن بهره مند
گردند.
این گوشه ای از
خواست کسروی و کوششهایش در زمینهی دین بود که اینجا آوردیم و بیشتر خواستیم
خوانندگان به جدایی معنی کیش و دین پروا کنند.
پایان
پایان