پايگاه : در تاريخ هندوستان چنين مي خوانيم :
در آغاز سدة هفدهم دو كشور فرانسه و انگليس نمايندگيهاي شركتهاي بازرگاني خود را در هندوستان برپا كردند. اين شركتها حق انحصاري بازرگاني ، پديد آوردن نيروي پليس در هندوستان را از دولت خود دريافت كرده در آنجا نيز با دادن پيشكش و يا ماليات به پادشاه يا فرمانرواي محلي حق ساختن ساختمانهاي بازرگاني يا بندرگاه را بدست آوردند. ساختمانهاي بازرگاني همان مغازه ها ، انبارهاي كالا و خانه هاي مأموران بود كه برج و باروي استواري آنرا دربر مي گرفت تا در هنگام جنگ با دشمنان بتواند پايداري كند.
پس از مرگ اورنگ زيب پادشاه هندوستان در1707 ، كاركنان دولت و پادشاه كه با عنوانهاي نوّاب و راجه شناخته مي شدند سر به خودسري برداشته و بجنگ ميان خود پرداختند.
كمپاني فرانسوي لشكري از بوميان آراسته با ياري دادن به اين فرماندار و جنگ با آن ديگري از يكسو آتش جنگ را ميان ايشان افروخته تر مي داشت و از سوي ديگر در اين گيرودار به زمينها و داراك ايشان دست مي انداخت چنانكه كاريكال و كلكته را ازآنِ خود ساخت و پاينامِ نوّابي گرفت. از سويي ديگر بازرگاني داخلي هند را زير ديده باني خود درآورده و بردن كالا از يك بندر به بندري ديگر را خود بدست گرفت.
از آنسو كمپاني (انگليسي) هند شرقي از امپراتور گوركاني هند اجازه يافت تا در شهر « سورات» كارخانه اي برپا سازد. چند سال بعد در جنوب هند قطعه زميني خريد و شهر مَدْرس را بنياد گذاشت. همو در 1690 شهر كلكته را بنياد گذاشت.
هر دو كشور گام بگام با شركتهاي بازرگاني خود بر بخشهايي از كشور هندوستان و اقتصاد آن دست يافتند و در كارهاي آن چيرگي نمودند.
سپس در ميانة سدة هجدهم ، ميان انگليسيها و فرانسويها جنگهايي درگرفت و در 1763 با پيماننامة پاريس انگليسيها دست فرانسويان را در هندوستان برتافته سلطان بي رقيب آن سرزمين گرديدند. اين پيماننامه را سرچشمة نيرومندي بيشتر انگلستان و فاصله گرفتن او از ديگر كشورهاي اروپايي دانسته اند.
چون انگليسيها از همچشمي فرانسويان آسوده گرديدند " عين همان روش و دستوري را كه دوپلكس [سردار فرانسوي] پيش گرفته بود سرمشق قرار داده و آن عبارت بود از تهية قشون محلي مطابق نظام اروپايي ، دخالت در منازعات امراء هندوستان و امداد بطرفي كه بيشتر اراضي بكمپاني وامي گذارد يا بيشتر پول مي دهد. پس كمپاني در كمتر از پنجاه سال بوسيلة خود هندوها هندوستان را مسخر كرد ..." (آلبر ماله ـ ژول ايزاك ، انقلاب كبير فرانسه ، بخش هفتم)
تنها هشت هزار تن انگليسي از سرزميني بسيار دور آمده بر سيصد و پنجاه مليون هندي فرمانروايي مي كردند. جاي پرسشست كه اين شمار اندك چگونه بر آن سرزمين پهناور و انبوهي بسيار مردم چيره گشتند؟
گانديِ آن بزرگمرد آسيا ، پاسخ اين پرسش و آن سرگذشت اندوهبار را چنين شرح مي دهد :