پرچم باهماد آزادگان

168ـ ما از همه‌ی پاكدلان داوري ميخواهيم ـ1

همه‌ی نيكخواهان جهان از داستان ما آگاه باشند

در دو شماره‌ی گذشته پيشامدهاي بهمن ماه مراغه و تبريز را نوشتيم. آشوبهايي را كه ملايان تبريز ، در سي سال اخير ، بدستاويز « قرآن‌سوزاني» برانگيخته اند ، وحشيگريهايي كه از مردم عامي سر زده ياد كرديم.

خلاصه‌ی داستان اينست :

در تبـريز يكدسته از ملايان بيديـن و آزمنـد گرد آمده انـد ، اينان هـر زمان كه در برابر دولت يا كس ديگـري بسختي افتادنـد « بهانـه‌ی قرآنسوزانـي» را بميان كشيده مردم عامي را بوحشيگريهايي برمي انگيزند. تاكنون سه بار اين وحشيگري را در آن شهر بنمايش گزارده اند :

يكي در زمان صمدخان كه چون اداره‌ی دارايي ماليات چهار ساله را از حاجي ميرزاكريم امامجمعه ميـخواست و باو سخـت گرفتـه بـود ملايان دست بهـم دادند و بنام آنكـه در فلان دبستان قـرآن سوزانيـده اند مـردم را شورانيدند. بازارها بسته گرديد. بمشروطه خواهان آزار بسيار رسيد. نزديك بود همه‌ی دبستانها را تاراج كنند. آمـوزگاري را گرفته بزندان انداختند. ميخواستند بدارش كشند. چوب دار آماده شده بود. حاجي ميرزا حسن به‌ همچشمي[ای] كه با امام جمعه داشت ايستادگي نمود و نگزاشت.

بار دوم در سال1340 (قمري)[1300 خورشیدی] بود كه چون دولت ميخواست اوقاف را از دست ملايان گيرد آنان دسته بستند و درپي بهانه مي گشتند كه مردم را بشورانند و چون در يك چاپخانه اي قرآني بچاپ رسانيده سپس بروي باطله‌ی آن كه يكرويش قرآن و يكرويش سفيد بود صورت شيري چاپ كرده بوده اند همان را دستاويز گرفتند و بمردم چنين گفتند : « بروي ورق قرآن عكس سگ چاپ كرده اند» و بدينسان آنان را بشورانيدند كه چند چاپخانه زيان ديد و كساني را از كاركنان چاپخانه ها دنبال ميكردند كه بكشند و شهرباني بنگهداري آنها پرداخت. ولي يكي از ايشان از هراس بيمار گرديده مرد.

بار سوم در بهمنماه گذشته بود كه چون ملايان ميخواستند بهمدستي چند تني از حاجيهاي انباردار و با تحريك كانديدهاي وكالت به « آزادگان» آزاري رسانند و دست آنان را در انتخابات و در كوششهاي ديگر بسته گردانند باز بهانه‌ی قرآنسوزاني را بميان آورده اند و يكدروغي باين عنوان كه آزادگان در جشن كتابسوزان خودشان (كه پنجاه روز پيش از آن در يكم ديماه شده بوده) قرآن سوزانيده اند ساخته مردم را بآشوب و وحشيگري برانگيخته اند كه نخست در مراغه آقاي ضياء مقدم را در خيابان با دختر 17 ساله‌اش گرد فرا گرفته گزند بسيار رسانيده‌اند. سپس در تبريز بآقاي اسلامي زخمها زده و كانون آزادگان را تاراج كرده اند. سپس در مياندوآب كسانيكه از اداره‌ی ثبت گله مند بوده اند با تحريك ملايان همين را بهانه كرده بخانه‌ی آقاي مسعودي رئيس ثبت ريخته تاراج كرده‌اند كه مادر زنش از ترس بدرود زندگي گفته.

در تبريز تا يكماه بازار وحشيگري گرم بود و هر روز شعرهاي بسيار پست كه جز نشان وحشيگري و پستي نتواند بود سروده چاپ مي كردند. حاجي ميرزا يوسف شعار كه مردي گوشه گير است و بعنوان « مسلك قرآني» پيرواني دارد كه از آزادگان بسيار دور است بخانه اش رفته در انديشه‌ی تاراج بوده اند. برخي از پيروانش را كتك زده اند.

در آذرشهر خانه‌ی يك بهائي را تاراج كرده اند.

در حاليكه جشن كتابسوزان كه بهانه گرفته اند چيز تازه اي نبوده. سالهاست كه آزادگان در يكم ديماه اين جشن را گرفته اند و تاكنون بارها گفتار نوشته شده و اين گفته گرديده كه كدام كتابهاست كه بايد سوزانيد.

(در اين روزنامه نيز در همين شماره يا شماره‌ی ديگري گفتاري بچاپ خواهد رسيـد). بهـر حال اين يك كار نهانـي نبـوده. از آنسوي جايگاهـي كه قـرآن را در نزد ماست و احترامي كه ما بآن مي گزاريم پوشانيدني نيست. بارها درباره‌ی قرآن سخن رانده يا گفتار نوشته ايم.

در همان جشن ديماه گذشته در تهران ، دارنده‌ی پرچم گفتاري رانده كه در همان روزها در دفتري بنام « يكم ديماه» بچاپ رسيده. در آن گفتار نيز درباره‌ی قرآن سخناني گفته شده كه با آنكه يكبار در اين روزنامه آورده ايم بار ديگر در پايين مي‌آوريم :

« اينرا هم بگـويم : دشمنان ما دروغـي پراكنـده اند كه ما قرآن را نيـز بآتش مي اندازيم. روسياهان چـون درمانده انـد باين دروغ دست مي يازند. من آشكاره مي گويم : بسياري از كتابهاييكه در نزد ديگران ارجمند است ما بآتش مي اندازيم ... ولي قـرآن نزد ما گراميست و ما پاسش ميداريم. قـرآن كجا و اين گونه سوزانيدن كجا؟!. قرآن جاي خود ميدارد. در ميان كتابها يك نسخه از انجيلها مي بود كه شما ديديد من جدا گردانيدم. انجيل با آن سخناني كه درباره‌اش توان گفت با اين كتابها كه بآتش ميكشيم در يك رده نيست. كتابهايي كه بنياد ديني از دينهاي خدايي بوده بايد پاس داريم.»

اين جمله ها درباره‌ی قرآن روز يكم ديماه در ميان هفتاد و چند تن گفته شده و سپس در دفتري بچاپ رسيده و بهمه جا پراكنـده گرديده. با اينحال آن دروغ را ساختـه مردم عامي نافهـم را بآشوب برانگيخته مايه‌ی آنهمه سياهكاريها شده اند.

در اين پيشامدهاي اخير (پيشامدهاي بهمن ماه) چند چيز شايسته‌ی توجه است :

نخست : آن دروغي كه ساخته و پراكنده اند. بايد گفت : سياست آزموده‌ی كهن خود را بآزمايش گزارده اند. بايد گفت : پيروان معاويه درسشان روانست و هر زمان كه خود را در سختي ديدند و يا با گروهي بدشمني برخاستند دست بدامن قرآن خواهند زد. تيره درونان خداناشناس قرآن را افزاري براي كار خود مي‌شمارند.

دوم : آن رفتار زشت وحشيانه اي كه از زدن و زخمي كردن و بتاراج پرداختن و خراب گردانيدن از خود نشان داده اند.

سوم : آن شعرهايي بسيار پست بيشرمانه و آن دشنامهاي وحشيانه اي كه پياپي چاپ كرده پراكنده اند.

اينها چيـزهاييست كه مايه‌ی بي‌آبروگـري توده ميباشد.اين وحشيگـريها در آفـريقا هـم نبايد بود. در زمانيـكه « منشور آتلانتيك»[1] نشر شده و دولتها از دور و نزديك براي برانداختن وحشيگريهاي زمان مغول آواز بلند گردانيده اند اين سياهكاريها جز مايه‌ی ننگ نتواند بود.

بويژه كه در اين وحشيگريها ، شهرباني و برخي از كارمندان ديگر دولت نيز همدست بوده اند و با دخالت خود زشتي داستان را چند برابر گردانيده اند.

از سوي ديگر اين دژرفتاريها نچيزيست كه ما در پِيَش نباشيم و فراموش گردانيم. اينها فراموش نشدنيست. اينها از ياد نرفتنيست.

ما دشمنان خود را خوب مي شناسيم. اين گروه آنانند كه با مردان بزرگ تاريخي ، با ياران پيغمبر خودشان ، بنام « تولي و تبري» هزار سال دشمني كرده اند ، و اين ما ميدانيـم كه چـه وحشيگريها نمـوده اند ، چـه پستيها و بي‌ادبيها از خود نشان داده اند ، چه دشنامهايي بآن بزرگان داده اند ، چه حكايتهاي ننگيني ساخته اند ، چه دروغهايي بسته اند. اينان آن نامردانيند كه در دشمني و بي‌ادبي با ياران پيغمبر خود اندازه نگه ندارند ، و اگر در جايي ترسي ديدند از در « تقيه» درآمده بيكبار همه چيز را انكار كنند. اينها درسهاييست كه از پيشروان خود گرفته اند. اينها كتابهاشان پر از اين ننگهاست.

پيشامدهاي اخير تبريز و مراغه نيك رسانيد كه با ما نيز همان رفتار پست بي‌ادبانه را پيش گرفته اند. ديده شد كه همان نامرديها را با ما بكار مي بندند.

در همينجاست كه ما از همه‌ی پاكدلان و از همه‌ی غيرتمندان ، از دور و نزديك و از ايراني و ناايراني ، داوري ميخواهيم. در همينجاست كه خواهش ميكنيم از داستان ما آگاه باشند. در همينجاست كه همه‌ی جهانيان را بگواهي ميطلبيم.

ما اين شماره‌ی روزنامه را بيشتر چاپ كرده بهمه‌ی سفارتخانه ها و كونسولخانه ها و اداره ها خواهيم فرستاد. همه را از پيشامدها آگاه خواهيم گردانيد.

ايـن داستان در اينجـا بپـايان نخـواهد رسيد. ما بخامـوشي نخواهيـم گراييـد. ما ناتـوان نيستيم. ما زبـون نمي باشيم. از روزي كه اين بدنهاديها در تبريز و مراغه و مياندوآب رخ داده پياپي نامه ها و تلگرافهاست كه از همراهان ما رسيده. همه ناشكيبايي مي نمايند. ما چشم براه كارهاي دولتيم. ما مي خواهيم قانون ببدكاران كيفر دهد.

ما ميخواهيم ببينيم دولتي كه پيمانها بسته و خود را از پذيرندگان و از هواداران « منشور آتلانتيك» گردانيده در برابر آن وحشيگريهاي بسيار پست چه رفتاري پيش مي گيرد.

كابينه‌ی آقاي سهيلي چون روزهاي آخر خود را مي پيمود و آنگاه در ميان وزيران دوسخنيها مي بود نتيجه اي بدست نيامد ، و اينـك كابينه‌ی آقاي ساعد كه بروي كار مي آيد ما چشم براهيـم ببينيم چه كاري خواهد كرد و با اشرار و با محركين ايشان و با كفيل شهرباني تبريز و ديگر كارمندان دولتي كه با اشرار و محركين همدستي نموده اند چه راهي مي پيمايد.

***

اكنـون ببينيم آنان با ما چرا دشمني مي كنند؟... اين داستاني دارد كه اگـر چه دراز است بايد در اينجا بنويسيم. بايد بنويسيم تا همگي آگاه باشند.

اين ملايان ميگويند : حكومت حق ماست. مردم بايد از ما فرمان برند. پولهاشان بما دهند. در هر كاري از ما اجازه گيرند. آن دستگاهي كه درچيده اند عنوانش اينست.

در آغاز مشروطه بهمين عنوان با آزاديخواهان كه حكومت را حق توده مي شناختند دشمني كردند ، عوام را شورانيدند ، خونها ريختند. سپس كه شكست خوردند و خود را بكنار كشيدند اين بار به دشمنيهاي نهاني كوشيدند و تا توانستند مردم را از مشروطه دلسرد گردانيدند.

همين اكنون تعليمات ايشان به پيروانشان اينست :

دولت غاصب است ، باو ماليات دادن حرامست ، بسربازي رفتـن حـرامست ، اگـر پول دولت را بدزديد تقاصي كرده ايد و بشما گناهي نيست[2] ، اين قوانين خلاف شرعست و تا توانيد نافرماني نماييد ...

اينها در بنياد كيش آنها خوابيده. آن دستگاهي كه ملايان چيده اند از اين راهست. از آنسو اين تعليمات مايه‌ی بدبختي توده مي باشد. مردمي كه دولت خود را غاصب و جائر شناسند ، ماليات دادن و بسربازي رفتن را حرام شمارند ، ميهن پرستي را بت پرستي نامند ، نافرماني را وظيفه‌ی ديني خود دانند ، پيداست كه حالشان چه خواهد بود.

انبوه مردم از زيانهايي كه اين تعليمات بايران و ايرانيان رسانيده ناآگاهند و ما ناچاريم برخي از آنها را يادآوري كنيم :

1) همه ميدانند كه سال گذشته دولت ايران قدغن كرد كه ايرانيان بحج نروند و ششهزار تن پروايي بدستور دولت ننموده قاچاق رفتند و در آنجا گزندها ديدند و آسيبها يافتند و چنانكه شنيده ايم دولت سعودي پاسخ داده كه شيعيان چون مشركند خونشان هدر است.

باز همه ميدانند كه چند هزار تن بي رواديد سفارت عراق ، بلكه بي گذرنامه روانه‌ی كربلا و نجف شده اند و در مرز كارمندان دولتي را با رشوه فريب داده قاچاقي از مرز گذشته اند و در خاك عراق گرفتار زندان شده اند كه داستانهاشان در روزنامه ها نوشته ميشود.

شگفت اينجاست كه بقدغن دولت پروا ننموده و قانون را شكسته و رفته اند و چون آسيب ديده اند از دولت داد ميخواهند و از آن نافرماني كه نموده اند كمترين شرمي بروي خود نمي آورند كه توگويي هيچ كار بدي نكرده اند.

شگفتتر از آن اينست كه روزنامه ها بجاي آنكه گناهكاري آنان را به رخشان كشند و از بي‌پروايي[ای] كه بقوانين دولت كـرده اند نكوهششان كنند و از دولت خواستار باشند كه يكايك ايشان را دنبال كـرده بدادگاه فرستد زبان بدگويي بدولت باز ميكنند كه تو گويي گناه را دولت كرده است.

2) بسياري از بازرگانان توانگر ايران (بويژه حاجيهاي مقدس) دو دفتر نگاه ميدارند. يكي براي خودشان و ديگـري براي دولت ، و اين براي آنست كه تا ميتواننـد ماليات كمتـر دهند. از انبارداري ، از گـرانفروشي ، از قاچاقچيگري صدهزارها ريال سود ميبرند و نميخواهند باري ماليات بدولت پردازند. ما از نيرنگبازيهاي بسياري از ايشان آگاه مي باشيم و اگر نيازي افتاد توانيم پرده از روي كارشان برداريم.

يكدسته از دشمنان ما همين بازرگانانند. در تبريز همين حاجيهاي انباردار ، همين حاجيهاي دفترساز ، صدهزار ريال پول گرد آورده در راه آن وحشيگريها بكار برده اند. باشرار دستمزد زخم زدن و خانه تاراج كردن و در و پنجره شكستن داده بكارمندان دولت رشوه ها پرداخته اند. يكي از آنان مرديست كه در زنجان مدير شركتي مي بود و براي شركت دو دفتر نگاه ميداشت. يكدفتري براي دولت كه شركت را زيان كرده نشان دهد ، و يكدفتر براي خودشان كه درآمد گزاف شركت در آن نوشته گردد. حاجي روسياه در يكسال 000/ 400 ريال بنام فرستادن بنجف برداشت كرده ولي بدولت تا توانسته چيزي نداده.

3) انبوهي از بازاريان و ديگران دزديدن مال دولت و رشوه دادن بكارمندان ادارات و بجنايت واداشتن آنان را جايز مي شمارند ، زيرا مال دولت را (بعنوان تقاص) بخود حلال ميدانند و شكستن قانونها را ـ از هر راهي كه بتوانند ـ كار ثواب ميشناسند. در اين باره داستانهاي بسيار هست كه در اينجا فرصت نوشتن آنها نيست.

اينها اندكي از بسيار است. اينها نمونه هايي از زيانهاي بسيار آن تعليمات مي باشد.

اينكه جنبش آزاديخواهي در ايران نتيجه نداد و آنهمه كوششها و خونريزيها بيهوده گرديد ، اينكه ايران از مشروطه بجاي سود زيان برد ، اينكه پس از سي و هشت سال كه از آغاز مشروطه مي گذرد هنوز انبوه مردم معني آنرا نميدانند ، اينكـه هزارها مردان هنـوز بمشروطه بد ميگويند و ريشخند مي كنند ـ همه‌ی اينها نتيجه‌ی آن تعليمات ملايان مي باشد.

ببينيد كار بكجا كشيده : فلان پاسباني كه شب بسر پست مي ايستد و بهنگاميكه ديگران خوابيده اند او بيداري مي كشد و نگاهباني ميكند و در نتيجه‌ی بيداري و نگهباني او و همكاران اوست كه هزارها و صدهزارها خانواده ها ايمن و آسوده ميخوابند ، در پيش ملايان و پيروانشان اين پاسبان كارش نامشروعست و پوليكه مي گيرد حرام مي باشد و در آنجهان بدوزخ خواهد رفت. فلان افسر كه با دسته‌ی خود بجنگ راهزنان و دزدان رفته اند و در راه آنكه كشاورزان و دهگانان را آسوده گردانند بجانفشاني پرداخته و كشته شده اند بگمان ملايان و پيروانشان « مرتد» از جهان رفته اند و سزاشان در آنجهان سوختن در آتش خواهد بود.

در اين باره اگر كساني ميخواهند بهتر دانند كتاب « شيعيگري» را كه از نوشته هاي دارنده‌ی پرچم است خوانند.

بيگفتگوست كه بودن چنين باورهايي در ميان مردمي گذشته از آنكه جلو هر گونه پيشرفت را تواند گرفت و مايه‌ی بدبختي مليونها مـردم تواند بود هـر كسيكه بشنود حق دارد كـه چنين مردمي را بي بهـره از خرد داند و از ميان توده هاي متمدن بيرون شناسد.[3] امروز در جهان با آن دلبستگيهايي كه توده هاي اروپا و آمريكا بدولتهاي خود نشان ميدهند و با آن جانفشانيهايي كه زنان و مردان در راه نگهداري كشورهاي خود مي نمايند ، شنيدن چنين باورهاي بيخردانه جز مايه‌ی ريشخند نتواند بود. ما خودمان اگر مي‌شنيديم كه در آفريقا در ميان تيره هاي وحشي آنجا چنين باورهايي هست از بدگويي باز نمي ايستاديم.

شگفتتر از همه آنست كه ملايان كه مي گويند : بدولت ماليات ندهيد ، بسربازي نرويد ، مي گويند : پاسبانها و پايوران شهربانـي بدوزخ خواهنـد رفت ـ با اين گفتـه هاشان اگـر شبي دزدي بخانه‌ی يكيشان آمد بامدادان با آن كفشهاي شرت شرتي بكلانتري خواهد شتافت و غوغا خواهد انداخت كه دزد را پيدا كنيد ، و هيچ نخواهد انديشيد كه اين كلانتر ، اين پاسبان همانهايند كه من بدوزخشان ميفرستم ، همانهايند كه ميگويم : نباشند.

مرا شگفت افتاد كه در پيشامد گردن زدن حاجي ايراني در مكه[4] ، در روزنامه ها خواندم كه آقاي سيد ابوالحسن اسپهاني از نجف تلگرافي بدولت زده و خواستار گرديده بود كه بدولت حجاز سختگيري شود. ندانستم اين مجتهد بزرگ شيعـه چگـونه فـراموش كـرده كه اين دولت همانست كه جائرش مي دانـد و ماليات دادن و سرباز شدن را حـرام ميشمارد؟!. ندانستم چگونه سزا شمارده كه بدولت جائر و غاصبي تلگراف فرستد و درخواستي كند؟!. آنگاه چگونه بياد نياورده كه دولتي كه ماليات نبايد ستاند و سرباز نبايد گيرد با چـه نيـرويي تواند در برابر ديگـر دولتها ايستد و بآنها سختگيري نمايد؟!...

ندانستم چگـونه مجتهد بزرگ بياد نياورده كه همان ابـوطالب بـدولت نافرمانـي كـرده و بكشور و قانـونهاي آن بي احترامي نموده قاچاق بمكه رفته بوده و مايه‌ی اين نافرماني و قانونشكني او و هزارها ديگران آن تعليمات بوده كه آقاي مجتهد بزرگ و همراهان او داده اند؟!.

آيا درخور شگفت نيست كه آقايان بمردم دستور دهند كه بدولت پروايي ننماييد ، فرمانبري از قانون را واجب نشماريد ، اگر توانستيد قاچاق بمكه رويد ، و از آنسوي اگر يك حاجي يا كربلايي ، در مكه يا در عراق ، در نتيجه‌ی همان نافرماني بدولت و قانون شكني و يا در سايه‌ی پيشامد ديگري بگير افتاد آنگاه آقاي مجتهد رو بدولت گرداند و چاره خواهد و فشار بياورد؟!.. دو باره مي پرسم : آيا اين درخور شگفتي نيست؟!..

بسخن بيش از اين دامنه نميدهيم. پارسال زمستان كه پرچم روزانه چاپ مي يافت ما خواستيم باين زمينه درآمده اين گرفتاري را كه بيگمان سرچشمه‌ی بدبختيهاي ايرانست ، از راهش بپايان رسانيم ، و اين بود روي سخن را بملايان تبريز كه در اين باره بيش از ديگران پا مي فشارند گردانيده چند پرسشي كرديم ، بدينسان :

1) شما كه حكومت را حق خودتان دانسته دولت را غاصب ميناميد دليلتان باين ادعا چيست؟!.. هر دليلي كه داريد بما آگاهي دهيد.

2) شما با آن ناآگاهي از جهان و از كارهايش آيا توانيد حكومت كنيد؟!. توانيد سپاه آراييد ، اداره ها برپا گردانيد ، كشور را راه بريد؟!. آيا با زكات كه بجاي ماليات از مردم بگيريد توانيد كارهاي دولت را براه اندازيد؟!.

3) شما كه گروهي بيسر و سامانيد و هر مجتهدي در نجف يا در ايران تنها خود را « اعلم» دانسته ديگران را در زيردست خود ميخواهد حكومت چگونه توانيد كرد؟!.

4) ما از همه‌ی اينها چشم مي پوشيم. حكومت كه حق شماست چرا آنرا بدست نميگيريد؟! چرا كار را يكسره نميگردانيد كه مردم را از دودلي آسوده سازيد؟!.

اين پرسشها را از ايشان كرده پاسخ خواستيم و يكماه مهلت داديم كه بينديشند و با هم بسكالند و آنگاه پاسخ فرستند ، و براي آنكه راه بهانه را بسته گردانيم چند تن از بازرگانان بنام تبريز را ميانجي ساختيم كه از آقايان پاسخ گرفته بما فرستند.

اين پرسشها را كه كرديم بما پاسخ ندادند و پيداست كه پاسخي نميداشتند. ولي از همان هنگام با ما بكينه و دشمني برخاستند و همانا در كمين نشسته جستجوي بهانه اي مي كرده اند كه مردم وحشي عامي را بشورانند ، و چـون درس « سودجويي از قرآن» را از استادان خود (معاويه و عمرو عاص) نيك فرا گرفته و پيش از آن نيز دو بار آزموده بودند براي بار سوم همانرا بآزمايش گزارده اند. چيزيكه هست در اين پيشامد بخت يارشان بوده كه چند تني از كانديدهاي وكالت و برخي از سران اداره ها نيز با آنان همراه درآمده اند.

اينست داستان ايشان با آزادگان. ما ميخواهيم همه از اين داستان آگاه گردند. ميخواهيم همه گواه باشند.

بدتر از همه اينست كه پس از آنكه وحشيگريهاشان كرده اند و ياور ضيايي كفيل شهرباني سه هفته بيشتر ميدان را باشرار و همدستان ايشان آزاد گزارده كه هر روز بزشتكاري ديگري برميخاسته اند ، از يكسو نيز براي پرده كشي بخيانتهاي خود دست بدامن هوچيگري يازيده از جمله چنانكه شنيده ايم يك تلگراف هزار كلمه اي بتهران براي شاه فرستاده اند.

ما دوست ميداريم اعليحضرت از ايشان بپرسند : « چه ميخواهيد؟!.. سخنتان چيست؟!..».

گفته اند : « آزادگان قرآن سوزانيده اند » ، اعليحضرت بپرسند : « كي؟!. در كجا؟!. دروغ باين بزرگي را از كجا آورده ايد؟! ».

گفته اند : « دارنده‌ی پرچم دعوي پيغمبري كرده» ، بپرسند : « كي؟!. كجا؟!. در كدام كتاب؟!. آنگاه بشما چه؟! مگر كسيكه دعوي پيغمبري كرد شما بايد در برابر او وحشيگري كنيد؟!.. شما اگر پيشوايان دينيد از راهش پاسخ دهيد ، هر ايرادي ميداريد بگوييد. امام شما بشما چنين دستور داده : « اذا ظهرت البدع فليظهر العالم علمـه». نگفتـه : بوحشيگري پردازيد. شما را اگـر دانشي هست آنرا آشكار گردانيد ...

اكنون كه آنان رو باعليحضرت شاهنشاه جوان آورده اند بسيار سزا ، بلكه بسيار باياست كه اعليحضرت گفتگوي حكومت را (كه آيا حق توده است يا حق ملايان) با آنان بنتيجه رساند.

اگر اعليحضرت باين پردازند بيك كار بزرگ تاريخي پرداخته اند. نيكي گرانبهايي براي اين توده‌ی بيچاره انجام داده اند. اعليحضرت برگزيده‌ی اين توده اند ، نماينده‌ی او نيز در برابر ملايان باشند.

بلكه اين كار بخود اعليحضرت باياست. زيرا اعليحضرت ، شاه توده است. آنجايگاه را بنام برگزيدگي از توده ميدارد. از اينرو اگر دعوي ملايان راستست و حكومت حق ايشان مي باشد پيش از همه بايد اعليحضرت از جايگاه خود دست كشد و آنرا بملايان واگزارد.

دوباره مي گـويم : از هر باره سزا و باياست كه اعليحضرت بتلگـراف تبريز پاسخ دهند و اين چيزها را از آنان بپرسند.
(پرچم هفتگی ، شماره‌ی سوم ، 12 فروردین 1323)

[1] : منشور آتلانتیک ،‌ اعلامیه ایست که در گرماگرم جنگ جهانی دوم و پیش از حمله‌ی متفقین به ایران (22 مرداد 1320) ، روزولت رئیس جمهور آمریکا و چرچیل نخست وزیر انگلیس در یکی از دیدارهای خود بهمداستانی یکدیگر منتشر کردند.

چون جنگ دوم جهانی آغاز یافت کوششهای « جامعه‌ی ملل» که پس از جنگ یکم برپا شده و خواهان صلح در جهان بود همه ناانجام ماند. منشور آتلانتیک یکی از گامهایی بود که به برپایی سازمان ملل متحد انجامید تا بتواند آرمانهای جامعه‌ی ملل را ادامه دهد. این منشور به امضای بسیاری از کشورهایی که با آلمان و همدستانش می جنگیدند رسید و ایران نیز در پیمان دو دولت انگلیس و شوروی با خود (بهمن 1320) آن را پذیرفت.

این منشور می گوید :

1ـ آمریکا و بریتانیا خواهان کشورگشایی یا هرگونه گسترش زمینی نیستند.

2ـ دو کشور مخالف هرگونه تغییر در مرزهایی هستند که خشنودی توده هایش در آن نباشد.

3ـ دو کشور حق توده ها را در برگزیدن شکل حکومت خود پاس می دارند و امیدمندند توده هایی که حق حاکمیت و استقلالشان پایمال گردیده به ایشان باز گردانیده شود.

4ـ دو کشور با تعهدات خود خواهند کوشید همه‌ی توده ها ، چه کوچک ، چه بزرگ ، برنده یا بازنده ، به حقوق برابر در بازرگانی جهانی و دسترس به موادی که برای اقتصاد ایشان نیاز هست دست یابند.

5ـ دو کشور خواهان همکاری کامل میان جهانیان برای بهبود وضع کار و پیشرفت اقتصادی و آسایش (امنیت) هستند.

6ـ دو کشور امیدمندند پس از برافتادن حکومت خودکامه‌ی نازی ، صلحی در جهان پدید آید که در سایه‌ی آن همه‌ی جهانیان درون مرزهای خود در آسایش بوده دور از ترس و نیاز زندگی بسر دهند.

7ـ چنین صلحی باید دریانوردی آزاد را برای همه‌ی جهانیان تأمین کند.

8ـ دو کشور باور دارند که همه‌ی توده ها چه به علت مادی یا معنوی ، باید از بکار بردن زور خودداری کنند. در آینده اگر توده ای جنگ‌افزارهای خود را برای حمله به مرزهای دیگران نگهدارد ، هیچگونه صلحی نمی تواند پایدار ماند. اینست دو کشور بر این باورند چون یک سامان همیشگی برای آسایش همگانی دربایست است ، توده هایی را که نیروی جنگی برای یورش (به دیگران) بکار می برند باید خلع سلاح کرد. دو کشور از مقرراتی که بار گران جنگ افزار را بر دوش مردم صلحدوست سبک گرداند هواداری و تأیید خواهند کرد. (بیاری فرهنگ سیاسی داریوش آشوری)

[2] : تقاص : (اصطلاح فقهی) بوسيله‌اي از وسائل طلب خود را از مديون منکر وصول کردن ـ فرهنگ دهخدا

[3] : خوانندگان بیگمان به تفاوت بزرگی که میان کارشکنی با دولت و خرده گیری بر او هست پروا دارند. خرده گیری بکارهای دولت از حقی که مردم در حکومت دارند (دموکراسی) برمی خیزد. ولی در کارشکنی چنین نیست. برای کارشکنی جز دشمنی و کینه توزی با دولت انگیزه ای نتوان یافت.

درست است که در خرده گیری ایرادها و عیبها گفته می گردد ولی این به معنی انکار خدمتها نیست. بسیار جدایی هست میان خرده گیری بکارهای دولت برای آنکه خطاکاران و مردم هر دو از لغزشها آگاه گردیده با افزودن به شمار خرده گیران صداشان « شنیده» گردد و لغزیده از لغزشش بازگشته براه آید ، با آنکه کسانی کارشکنی و قانونشکنی پیشه کنند و درستی و نادرستی یا خشک و تر را با هم بسوزانند. به سخن دیگر : خرده گیری کوششیست که پایه اش بر بهبود است ولی پایه‌ی کارشکنی بر ویرانی نهاده.

ملایان در کار دولت کارشکنی و قانونشکنی می کردند و این ایراد بزرگ بلکه بزه بزرگی از آنان بوده است. میان دولت و مردم هرچه شکاف کمتر و همراهی بیشتر ، گرفتاریهای آن کشور کمتر. آن خرده گیریها نیز برای بستن یا کمتر گردانیدن همین شکاف است.

[4] : داستان ابوطالب را در پست 160 در گفتار « با چه سختيهايي بزيارت ميروند» آورده ایم.

پایگاه : در پستهایی که گفتارهای درازی ـ همچون این گفتار ـ بیاوریم ، بخش تاریخ به پست دیگری می ماند.