كساني مي
گويند : افسراني كه از جنگ گريخته بودند و شما نكوهشها نوشتيد چه نتيجه داد؟!..
دولت چه ترتيب اثري كرد؟!.. ميگويم شگفت از شماست كه همه چيز را از دولت
ميخواهيد؟!.. يك دولتي كه با صد گرفتاري بروي كار ميآيد شما ميخواهيد خشم يا
خشنودي توده را نيز او اظهار كند.
همين خود
اشتباهي از شماست. دولت گرفتاريها و سرگرميهاي بسيار دارد و شما مي بينيد كه
داستان شهريورماه همچنان سربسته مانده و تاكنون در پيرامون آن پرسشي يا بازخواستي
از كسي نشده.
بگزاريد آن
بماند و كساني كه خيانت آشكار كردهاند شما آنها را بد بدانيد ، در همه جا
بديهاشان بگوييد ، در خيابان سلام ندهيد و سلامشان نگيريد. در نشستها اگر ديديد
پستيهاشان برخشان كشيد. اينها كيفريست كه بايد از سوي توده به پست نهادان و خائنان
داده شود.
اينكه ما در
پرچم ياد آنها كرديم و خيانتهاشان نوشتيم نخست خود آن نوشتن يك كيفريست. اينكه نام
يك سرلشكري يا سرتيپي يا سرهنگي در روزنامه بزشتي برده شود و خائن خوانده گردد و
او پاسخي نتواند همين خود كيفري ميباشد.
دوم خواست ما
اين بود كه مردم بدانند و آنان را خوار دارند و بي احترامي نمايند. ما بيش از همه
هوشيار گردانيدن توده را ميخواهيم. توده بايد در هركاري خشم يا خشنودي خود را
اظهار دارد.
يكي از
آشنايان بنزد من آمده ميگويد : شما چرا از سرلشكر معيني نام نبرديد؟!. گفتم :
داستان او را نميدانم. من در پشت سر پیشامد شهريورماه بسفر شيراز و بوشهر رفتم و
اينست از بسيار داستانها ناآگاهم. گفت : اين سرلشكر كار زيردريايي كرده. زيرا
همينكه غايله رخ داد ناگهان از ارومي ناپديد گرديده فردا از ملاير سر درآورده. دستههاي
زيردست اين سرلشكر است كه پس از گريختن فرمانده چون خود را بي سرپرست يافتهاند
بتركيه پناهيدهاند.
گفتم : من این
را نشنيده بودم و راستي را داستان شگفتي است. بايد در پرچم این را هم بنويسيم.
بايد اين نام را هم بر آن « فهرست» سياه بيفزاييم. گناههاي اينها كوچك نيست. اينان
بيست سال در اين كشور بنام سرهنگ و سرتيپ و سرلشكر حقوقهاي گزاف گرفته ، و از
اتومبيلهاي دولتي سوار شده ، و رختهاي گرانبها پوشيده ، و هميشه دستههايي را در
زير دست داشته بودند ـ اينها براي آن بود كه روزي بيايد و اينان جانفشاني كنند
و بنگهداري كشور كوشند. كنون چنان روزي رسيده و هريك از اينها باندازهی يك تابين
[=سرباز ساده] يا يك فرد عادي ، مردي و دليري از خود نشان ندادهاند. گذشته از
آنكه خود گريختهاند زيردستان را بي سرپرست گزاردهاند تفنگ و افزار باشرار دادهاند
، چنانكه نوشته ايم برخي از ايشان پستنهادانه دزدي هم كردهاند.
اينها نه
گناهانيست كه چشم پوشي شود. دولت اگر محظوري دارد و پیشامدهاي شهريورماه را سربسته
ميگزارد بگزارد ، خود مردم كه محظوري ندارند اينان را گناهكار و روسياه شناسند و
از هر احترامي بآنان خودداري نمايند. بلكه اگر وظيفه شناسي درميانست بايد خويشان و
كسان آنان هم اين رفتار را بكنند.
ليكن در
اينجا دو نكته هست كه بايد رعايت شود : يكي آنكه اين داستانها خوب روشن گردد و هركسي
كه آگاهيهاي درستتري دارد بنويسد و براي ما بفرستد. زيرا ما از زبانها چيزهايي مي
شنويم و بهتر است روشنتر از اين بدانيم. بهتر است قضايا با جزئيات آن در روزنامه
نوشته شود كه مردم بهتر داوري كنند. اينست ما خواستاريم كه هركسي كه در اين پیشامدها
بوده و داستان را از نزديك تماشا كرده دانستههاي خود را بنويسد و براي ما بفرستد
كه اگر خواست بنام خود او وگرنه بنام يك نام ديگري در روزنامه بچاپ رسانيم.
همچنين اگر
يكي از خود آن افسران پیشامد را بنويسد و مقصودش اين باشد كه حقايق را بگويد و از
خود دفاع كند ما از چاپ نوشته او باز نخواهيم ايستاد.
نكتهی ديگر
آنكه ما بآن افسران بفهمانيم كه اين نوشتنها و بدگوييها بنام دشمني شخصي نيست ، از
راه رشك بمقام شما نميباشد.
نويسندهی
اين گفتارها با هيچ يكي از سرلشكر محتشمي و سرلشكر مطبوعي و سرلشكر معيني و سرتيپ
قهرماني و سرتيپ پوريا آشنايي ندارد و يكبار هم باشد آنان را نديده. از آنسوي كسي كه
در آرزوي افسري باشد نيست. اين كينه و دشمني نتيجهی آن كردار زشتي است كه در شهريورماه
از شما سرزده ، و مي بينيد كه ما نه تنها شما را دنبال ميكنيم از ديگران نيز نام
ميبريم.
از آقاي علي
اصغر اعتصام فرماندار مراغه تاكنون چند بار نام برده ايم. رئيس شهرباني آن شهر را
بارها ياد كرده ايم. در شمارهی گذشته در يك گفتاري نام آقاي اردلان (استاندار
تبريز در شهريور) آورده شد و ما تاكنون ندانسته بوديم كه اين آزاديخواه كهن نيز از
گريزندگان است. نميدانستيم اين مرد هفتاد ساله نيز از مرگ ترسيده و روز سختي از
وظيفه و مردمي و همه چيز چشم پوشيده و از تبريز رو بگريز آورده. نميدانستيم كه اين
مرد بي ارزش كه از آغاز جوانيش هميشه در كارهاي دولتي بوده و تاكنون صد برابر بهاي
خود را از كيسهی اين توده دريافت داشته روز آزمايش از جانفشاني گردن كشيده و يك شهر
بزرگي را كه بنگهداري او سپرده شده بود گزارده و خود از ميان بيرون رفته.
نميدانستيم اين مرد خوشنام كه در تبريز هر كه را ميديده ميهن پرستي را پيش ميكشيده
و با اصرار و پافشاري بنام باشگاه پول ميگرفته خود كمترين عقيده را بميهن پرستي
نداشته و در برابر اندك ترسي گزارده و گريخته ، اين بدتر كه همان مرد گريزنده را
همينكه بتهران رسيده براي بيكار نماندن به اسپهان فرستادهاند كه دانسته نيست از
آنجا كي خواهد گريخت؟!
بهرحال شما
مي بينيد كه ما از همگي نام ميبريم و همين دليل است كه مقصود دشمني شخصي نيست.
اينست ميخواهيم بشما يك پيشنهادي كنيم و آن اينكه بخود جسارت داده بگناه خود
خَستوان [= معترف] گرديد و آنگاه بجبران كوشيد. نميدانم راه جبران چه باشد ،
خودتان بينديشيد كه از چه راه جبران توانيد كرد و از چه راه اين لكهی ننگ را از
دامن خود و خاندانتان پاك توانيد كرد.
آيا ميتوانيد
از داراييهاي گزافي كه برخي از شماها گرد آورده ايد چشم بپوشيد و آن را در یک راه
نيكي بسود توده بكار بريد؟.. ميتوانيد سركوب اشرار يك بخشي از كشور را بعهده گيريد
و داوطلبانه و جانبازانه بچنان كاري شتابيد؟.. بهرحال يك چنين راهي نيز بروي شما
باز است و ميتوانيد خود را از اين ننگ رها گردانيد.
(پرچم روزانه
شمارهی 51 پنجشنبه 6 فروردين 1321)
بخش تاریخ
آنان كه از شايستگي بيبهرهاند در نيرنگبازي زيركيها دارند (2)
گواهي ديگري ياد ميكنم : جواني با بيرون
آراسته و نمود نيكو نزد ما آمده با بودن كسان انبوهي آغاز سخن كرده چنين ميگويد :
اين گفتارهاي شما بسيار سودمند و ارجدار است و كوشش بسيار بجا ميكنيد. ليكن ميبينم
نتيجهي چنداني در دست نداريد. پس بايد گفت : كم و كاستي در كار است. بگمان من
بهتر است شما يكي از علماي پيشين را برگزينيد و كتابهاي او را عنوان كرده ميان
مردم رواج دهيد. آن هنگام پيشرفت بيشتر خواهد داشت. اين سخن را با چنان آب و تابي
ميسرود كه هر كه ميديد يقين ميكرد يك مرد دانشمند پاكدلي از روي دانش و بينش
سخنسرايي ميكند و خواستي جز دلسوزي ندارد. ولي من چون از همان جملههاي نخست پي
بخواست او بردم پرسيدم : مثلاً كتابهاي كدام عالم را؟.. بيدرنگ پاسخ داد : ملا
محسن فيض. گفتم اين پيشنهاد شما چندان پوچ است كه بپاسخ نياز ندارد. ما را با ملا
محسن چكار است؟!. اين پيشنهاد درست بآن ميماند كه بپزشكي كه بچارهي درد بيماري
پرداخته پيشنهاد كنند كه يك دو مثقال زهر به بيمار خوراند. همهي گرفتاريها از
كتاب ملا محسن و مانندهاي آن برخاسته و ما ميكوشيم آنها را از ميان برداريم اين
ميگويد همانها را رواج دهيد. گيرم كتابهاي فيض سودمند است. بزندگاني امروزي چه
شايستگي دارد ؟!.. اگر درست جستجو كنيد شايد اين مرد از نوادگان فيض يا از بستگان
او ميباشد و چون كوشش ما را ميبيند ميخواهد سودجويي كرده ما را بآن وادارد كه
برواج كتابهاي او كوشيم و اين شگفت كه چنين انديشهي ماليخوليا مانند را با آن آب
و تاب برشتهي گفتار ميكشد. همين جوان بار ديگر آمده كتابي از آن فيض همراه آورد
و چون ديد بسخنش گوش نداديم كنون يكي از بدخواهان پيمان بشمار ميرود. اينست نمونهي
آنكه گفتيم : آنان كه از شايستگي بيبهرهاند در نيرنگبازي زيركيها دارند.
اين خود نكتهي ديگريست كه يك گروهي كه
سرمايه از خرد و خويهاي ستوده ندارند بسيار ناسزاست كه سخنان پرمغز و بلندي را ياد
گيرند. زيرا همان سخنان را در جاهاي بسيار نابجايي بكار برند. درست مانند آنكه درو
گوهر گرانبها بدست گلهباني بيفتد كه چون جا از بهر كار بردن آن ندارد بگردن گاو و
گوسفند بندد.
ما نيز ميبينيم يك رشته سخنان پربها
بدست كساني افتاده كه سراپا آلودهاند و جز سود خويش و خوشگزاري و كينهجويي و
اينگونه پستيها كاري نميشناسند و اينست آنها را در اين راهها بكار ميبرند.
...
ما نيز ميبينيم يك رشته سخنان پربها
بدست كساني افتاده كه سراپا آلودهاند و جز سود خويش و خوشگزاري و كينهجويي و
اينگونه پستيها كاري نميشناسند و اينست آنها را در اين راهها بكار ميبرند.
در همان زمينهي تاريخ اين را شنيدهاند
كه تاريخنگار بايد بركنار (بيطرف) باشد ولي ببينيد اين جملهها را در چه راهي
بكار ميزنند : فلان ملا يا بهمان درباري كه پيش پيروان و بستگان خود عنواني داشته
و جايگاه بلندي برايش ميپنداشتهاند ولي در جنبش مشروطه رفتارهاي زشتي ازو سر زده
و بچشمداشت پول و يا آرزوي ديگري خود را بمحمدعليميرزا بسته و اينست ما در تاريخ
بديهاي او را برشتهي نگارش ميكشيم ناگهان ميبيني فلان نواده يا بهمان خويشاوند
او نامهي درازي نوشته و در ديباچهي آن يك رشته جملههاي پربهايي را که از اينجا و
آنجا شنيده و در ياد داشته و به رخ ما كشيده : (تاريخنگار بايد بركنار باشد ـ بايد
ارج بزرگان را داشت ـ هركسي در انديشهي خود آزاد است) و مانند اينها. اين گفتهها
را دستاويز گرفته در پايان اين ميشود كه چرا نام فلان مجتهد يا بهمان امير بخواري
برده شده است.
(408506)