پرچم باهماد آزادگان

268ـ پاسخ به آقای سلامتیان ـ 3


آقای سلامتیان میگوید : دعوای کسروی با دین‌فروشانه که اصطلاح فارسی هم داره. خیلی خب برای اون کم‌کم رسیده به بحث اینکه جامعه مدنی برای اینکه بتوانه با مسئله‌ی دین مسئله‌شو حل کنه باید برای دین باوران احساسی بوجود بیاره که در جامعه‌ی مدرن برای باورشون مورد تهدید قرار نمیگیرند.
[کسروی آنها را دین نمیداند بلکه به صراحت می گوید آنها بیدینی است. پس کوششهای او یک نبرد راستین است برای زدودن آنها از روی زمین. از اینرو تفسیری که شما می کنید بی ربط است. این شما هستید که می خواهید با آنها مماشات شود.]

برای مناسکشون مورد تهدید قرار نمیگیرند اگر کسی که میخواهد جامعه را کمک بکنه از خرافات بیاید بیرون بلافاصله تهدیدش کنند که از فردا صبح تو رو بعنوان دیوانه و مجنون کتاباتو میسوزونم به چاه بیندازید من نمیخوام وارد جزئیاتش بشم انواع اقسام مسایل رو بگید یعنی جامعه‌ی دینی رو قفلش میکنید بدلش میکنیم به یک مجموعه‌ای خیلی عذر میخوام نمیخوام به دین‌باوران حمله بکنم‌ها اما نمی‌گم این سالن ما قرمزه یک دفعه رنگ قرمز بعضی چیزا رو تحریک میکنه خیلی میبخشید[!]
[نیازی به پاسخ هست؟! آیا این سخنان بیپا نیست؟!]
مجری : بله
آقای سلامتیان : ببینید این امر نحوه‌ی برخورد با تعصب دینی این امر یعنی خیلی خوش‌باورانه به پدیده‌ی دین نگاه کردن
[ برخورد با تعصب دینی راهش جز این نیست که حقایقی در پیرامون دین روشن گردد. کسروی این را بازمی نماید که این مسالمت آمیزترین (کم هزینه ترین) راه است که ما در پیش داریم. ولی خود آگاهست که با بودن اینهمه ملا و پیشوایان صوفی و بهایی و دیگران که این کیشها برایشان دکانهایی بابرکت بشمار می آید کار به این سادگی نیست. برای همینست که در سالهای آخر کارش به نبرد رو در رو می کشد و می گوید که این راهی که پیش گرفته ایم از روز نخست دشواریهایش را میدانستیم. میدانستیم که کسانی با هر پیشرفتی [حتا دمکراسی یا رواج دانشها] در این کشور مخالفند زیرا سود ایشان در نادان ماندن مردمانست. ولی چه میتوانستیم بکنیم؟!.
با اینهمه برای کندن ریشه‌ی این نادانیها راه دیگری نیز نیست ـ راهی که کم هزینه باشد. اگر هست شما بگویید آقای سلامتیان. در تاریکی ایستادن و سنگ پراندن دور از جوانمردیست.
راستی اینست که کسروی راهش را در سال 1323 نیک روشن کرده بوده و تا آنجا که نیاز بود پیش رفته بود. اکنون می بایست با تلاشهایی (تاکتیکی) به گردآوردن خردمندان و نیکخواهان کوشد. از اینرو سال 1323 و 24 سالهایی است که کسروی با گفتارهایش توانست کسان بسیاری را گرد آورد. در زمستان سال 1324 درپی پیشامدهای دمکراتهای آذربایجان ، دامنه‌ی این کوششها را باز هم فراختر می گرداند. او همه‌ی « ایرانخواهان» را به پدید آوردن یک جبهه دعوت می کند. بدینسان خطر او روز بروز بچشم دو دسته‌ی «کمپانی خیانت» و ارتجاع بزرگتر می گردد.
کسانی که کتاب قتل کسروی نوشته‌ی آقای دکتر پاکدامن را خوانده اند میدانند این دو دسته چه شتابی در محاکمه‌ی او داشتند و سرانجام هم پایان محاکمه را بسیار دیر دانستند. اینها همه از آنست که کسروی سنگ بنیاد را استوار گزاشته و بتندی پیشرفت میکرد. چنانکه آقای سرکوهی هم اشاره داشتند واکنشی که به او نشان دادند به دیگران (مثلاً حزب توده) به این اندازه نشان ندادند.
بهرحال کسروی نماند که خود راه پاکدینی را به انجام رساند ولی آنچه امروز بجا مانده کوششهای دست نخورده‌ی او تا سال 1323 می باشد. همان راه و کوششها به رویه ای دیگر ادامه دارد و دیر یا زود همه درمی‌یابند که راهی جز این برای برانداختن کیشهای سراپا بدآموزی در ایران و جهان نیست. هر راه دیگری به خونریزیهای بسیار خواهد انجامید (مثالش شوروی در دوره‌ی استالین) و سرانجامی جز بازخیزش آنها ندارد ولی راه گفتگو و دلیل آوردن ، مسالمت‌جویانه ترین راه و در همانحال شاینده‌ی آدمیگری است. اکنون سالها بلکه دهه‌هاست که در کشاکشهای سیاسی‌ باور دارند گفتگو باید جلوتر از دست بردن به جنگ افزار باشد. همینست داستان کیشها. همینست داستان زبانها و نیمزبانها. خوانندگانی را که در این زمینه آگاهی بیشتری می خواهند به کتاب « دین و جهان» راه می نماییم.]
آقای سلامتیان در جای دیگری می گوید : راجع به چهارده فرقه‌ی مذهبی گفتین دو تا کشور رو براتون مثال میزنم یکیشون بیش از ده برابر جمعیت ایران جمعیت داره : هند ، یکیشون کمتر از ده برابر ایران جمعیت داره : سوئیس. از جهت تفرق زبانی تفرق مذهبی [هند و] چین پیچیده‌ترین کشورهاند اما توانسته‌اند فرایند دمکراسی رو به جایی ببرند که امروز چین از لحاظ تراکم جمعیت بالاترین [کشور] دمکراتیک دنیا [است].
مجری : منظورتون چیه آقای؟
آقای سلامتیان : و سوئیس از نظر تحمل مذهبی
مجری : منظورتون آقای سلامتیان اجازه بدین منظورتون این است که کسروی در کار تنوع دینی قومی و زبانی بیراه رفت یعنی نمونه‌اش را در
آقای سلامتیان : در اینکه همه‌ی انسانها در کوشش این که یک کنگره چهارده فرقه‌ی مذهبی ایران تشکیل بدهیم و در این کنگره مسایلشون رو حل بکنند این خوش باوریه.
[باشد که خوانندگان ندانند آقای سلامتیان با این جمله های درهم و شکسته بسته چه میخواهد بگوید. می گوید : کسروی که بارها بودن چهارده کیش و چند زبان و نژاد را به ایرانی که میخواهد توانا و مستقل زید ایراد میگیرد و این را نه تنها مایه‌ی کشاکش و چند دستگی بلکه مایه‌ی سستی میهن پرستی و رخنه‌ی بیگانگان می شناساند اشتباه کرده.
سپس به پیشنهاد کسروی ایراد دیگری گرفته که در جایش خواهیم آورد.
کسروی می گوید : « یکی از تخمهای آشوب و زیانکاری که اروپاییان در شرق افشانده اند این آرزوی جداسریست.» (تاریخ هجده ساله‌ی آذربایجان ص830). اکنون که سخن بدینجا رسید این را بیافزاییم که اروپاییان به اختلاف میان نژادها و کیشها نیز دامن زده اند. مثلاً تا زمانی که امپراتوری عثمانی بود و عربها زیر سایه‌ی آن بسر می بردند از عربها ستایشهای گزافه آمیز می نوشتند و همانا خواستشان دوگانگی انداختن میان ترک و عرب بود. درباره‌ی کیشها نیاز چندانی به گفتگو نیست ، دیگر همه میدانند ولی ناگفته نگزاریم اختلاف شیعی و سنی که امروز بس آشکارتر دیده میگردد ،‌ کسروی در کتاب پیام به دانشمندان اروپا و آمریکا (1321) گله‌ از کار پلید غربیان که به کینه‌ی این دو کیش هر دم افزوده اند می کند.
این مقدمه بود. ولی اینکه این اختلافهای نژادی و کیشی و زبانی که در ایران به بیش از بیست تا میرسد آیا زیان دارند یا نه ، آدم در شگفت می ماند که یک «کارشناس» حقوق سیاسی این را نفهمد یا تجاهل کند. این دسته ها اگر دشمنی آشکار نکنند در دل با هم دشمنند. بهمدیگر دختر نمی دهند. با هم رفت و آمد هم نمی کنند. در این سده ها که در یک کشور زیسته اند هیچگاه باهم درنیامیخته اند و همچنان از هم جدایند. به گفته‌ی کسروی چه بیخردی بالاتر از این که در ایران ما دین نداریم ولی بنام دین دسته بندیهایی داریم که روزش که فرا رسد به آزار همدیگر کوشند یا کار را بجاهای باریکتر کشانند. هنوز بهایی کشیهای سد و پنجاه ساله‌ی گذشته فراموش نشده. کردان که به آذربایجان حمله های پیاپی کرده هزاران رسوایی از خود بجا گزارده‌اند بیش از همه از رهگذر کینه‌های سنی و شیعی بوده.
در هر حال در زمان کسروی نیز سخنان بهانه جویانه ای مانند سخنان آقای سلامتیان گفته شده و پاسخ بسنده را دریافت کرده. آقای سلامتیان گمان نکنند که کشفی کرده اند. در آنزمان نویسنده ای در جنب و جوشهایی که بنام جداسری آذربایجان (پیش از داستان دمکراتها ،‌ پس از پیشامدهای شهریور 1320) انجام میگرفت و زبان ترکی را بهانه‌ی آن گرفته بودند در روزنامه ای چنین نوشته بود : « در تشكيل دولتها و ملتهاي متمدن امروز زبان ، دين ، نژاد ، رنگ و غيره مورد توجه و نظر نيست ...»
کسروی در روزنامه‌ی پرچم شماره های 1 ، 2 و 3 به این نویسنده پاسخ میدهد :
«يكي بپرسد : تو اين را از كجا ميگويي؟!... چه دليلي براي آن داري؟! چيزيست بسيار محسوس : دو دسته كه در زبان يا در نژاد يا در كيش جدا بودند در ميان آنان دو تيرگي خواهد بود و با يكديگر همچشمي و كينه ورزي خواهند داشت. يك كلمه بايد گفت : هرچيزي كه دوتايي آورد اين نتيجه را در بر دارد.
حقايق « امروز و ديروز» ندارد و هميشه يكيست. گنجانيدن يك كلمه‌ی « تمدن» در ميان جمله نيز كمكي بشما نخواهد داشت. توده‌ها چه با تمدن و چه بي تمدن بايد تا ميتوانند از هر باره يكي باشند ، وگرنه زيان خواهند ديد.
[آن نویسنده]سوئيس و بلژيك را مثل آورده ميگويد : « در سويس بسه زبان مختلف حرف ميزنند در بلژيك دو زبان جداگانه شايع و معمول است ...»
بايد گفت ما را با سويس و بلژيك كاري نيست. ما بايد در انديشه‌ی خود باشيم و بدردهاي خود چاره كنيم. اگر بلژيك يا سويس گرفتار يك دردي هستند نبايد ما نيز خود را گرفتار گردانيم. اينكه در سوئيس يا در بلژيك دو سه زبان هست ، اين از نيكي آن نيست كه شما نيز پيروي كنيد.
پس چرا شما سويس و بلژيك را كه حالشان بر ما چندان روشن نيست مي بينيد. ولي دولت اتريش را كه داستانش بيرون افتاده و همه دانستند فراموش ميكنيد؟ چرا بياد نمي آوريد كه دولتي بآن بزرگي و نيرومندي ، چون از نژادها و زبانهاي گوناگون پديد آمده بود سالها گرفتار كشاكشهاي دروني بود و خونريزيها رخ ميداد و پادشاه و وليعهد كشته ميشد ، و در فرجام كار نيز در سايه‌ی همان چند تيرگي از هم پاشيد و نابود گرديد؟!..
[بياد داريم كه ده‌ها سال كساني بجز بلژيك و سويس ، شوروي را مثال زده آرزومند جدايي زبانهايي مانند تركي و كردي در ايران بودند و چنان وامي نمودند كه دوزباني يا چندزباني تأثيري بر يگانگي (وحدت) توده‌ها ندارد. ولي به باور ما يكي از رخنه‌هايي كه از نخست بر بنياد شوروي يا يوگوسلاوي بود و سرانجام از همانجا اين كشورها فروپاشيدند همين چند نژادي و چند زباني بود.
اين كسان پروا نمي كنند كه چند زباني بجز آنكه به يگانگي يك توده آسيب مي رساند و هميشه بدوش كشور يك بار مخارج بزرگي مي گزارد ، جز آن هميشه آتش زير خاكستر بوده و بيگانگان را افزاري براي دخالت و دسيسه است.
پروا نمی کنند که جایگاه ما با این نفت و گاز و کانها و مردمِ فریبخواری که داریم جز از بلژیک و سوئیس است.
اينكه امروز در اين دوره‌ی همچشميهاي شانه بشانه‌ی جهاني ميان كشورها و دخالتهاي مستقيم و بيپرده‌ی كشورهاي بزرگ و دسيسه سازيهاي كشورها براي تكه تكه گردانيدن کشورهای مخالف سیاست خود ، كساني دم از « فدراليزم» مي زنند نه چيزيست كه بتوان آن را ساده پنداشت و يا همه‌ی آن كسان را فريبخورده شمارد.
اين بيگمانست كه بيگانگاني در اين جوش و جنبها آرزوها و سودهاي بزرگ دارند و اميد بسيار بسته‌اند كه نقشه‌هاي صد ساله شان روزي به نتيجه رسد.]
اصلاً چرا توده‌ی خودتان را در برابر چشمتان نمي بينيد و بجاهاي بسيار دور رفته از سويس و بلژيك مثل مي آوريد؟!.. از همين توده‌ی خودتان بسنجيد و بينديشيد و حقيقت را دريابيد. بينديشيد كه اختلافهايي كه بنام زبان يا كيش يا بعنوان ديگري در ميان است چه آسيبهايي را بايران رساند و چه آتشهايي را مي افروزد.
ديگر چيزها بماند. همان بدرفتاري را كه بسياري از كاركنان فارسي زبان دولت ، بنام همان اختلاف زبان ، در آذربايجان ميكردند و امروز يكي از شكايتهاي آذربايجانيان است بديده گيريد. همان نفرتي را كه هميشه ميان كردان و ديگران است و هميشه مايه‌ی صد آشوب و آسيب بوده بياد آوريد. چرا باروپا ميرويد و بديگران مي پردازيد. بخودتان پردازيد و گرفتاريهاي خود را بانديشه سپاريد.
همين رفتار ناستوده‌ی چند تن ، كه در چنين هنگام گرفتاري جهان ، بياد زبان تركي افتاده‌اند و آن را عنواني براي گفتارنويسي و گله و شكايت ساخته‌اند از كجا برخاسته؟!.. آيا جز نتيجه‌ی دو زبانيست؟!
از اينها گذشته ـ آذربايجان را بپاي بلژيك و سويس بردن غلط است. در آن كشورها چون دو يا سه نژاد است دو زباني در ميان ميباشد و چون هر دسته اي بزبان و نژاد خود علاقه مند ميباشند بهمان حال اختلاف باز مانده‌اند. اين كجا و داستان آذربايجان كجا؟!..
مردم آذربايجان جز ايراني نيستند و زبانشان جز فارسي نبوده. هنوز نشانه‌هاي فارسي ، با فراواني بسيار ، در آن سرزمين پايدار است. ... »
هند و چین را نیز مثال زدن قیاس مع الفارق است. این دو کشور بجاهایی دست یافته اند که با جمعیت کم چه بسا شدنی نبود. به سخن دیگر جمعیت یکی از فارق هاست. درباره‌ی هند که همچون چین یک مسلک بر سراسر کشور فرمانروایی نمی کند سخن بسیار است. مثلاً اگر همین کشور با پاکستان و سیلان و بنگلادش و دیگر تکه هایی که از آن جدا شدند می ماند آیا خونریزی و برادرکشیهایش همین اندازه بود که امروز هست.
داستان جدایی طلبی سیکها و کشته شدن خانم ایندیرا گاندی ، کشته شدن مسلمانان و هندویان در داستان مهاجرت مایه‌ی عبرت نباید باشد؟! در پاکستان ، همسایه‌مان که بیشترشان مسلمانند ، همین کینه‌های شیعی و سنی چه پیشامدهای افسوس آوری را برمی‌انگیزد. عراق و سوریه اگر همچون کشورهای یکپاره بودند آیا به این روز می افتادند؟! آیا اینها دلهای شما را به درد نمی آورد؟!
بهانه‌جوییهای سلامتیانها در این باره مانند آنست که به پسر بچه ای بگویند شبها مسواک بزن تا دندانهایت درست بماند. او پاسخ داده بگوید : « اکبر هیچوقت مسواک نمی زند و تا بحال به دندانپزشکی هم نرفته ولی من رفته ام».
درباره‌ی آن پیشنهاد کسروی که آقای سلامتیان مایه‌ی هوچیگری کرده ، نوشته‌ی کسروی را می آوریم و داوری را به خوانندگان می سپاریم. در کتاب در راه سیاست درباره‌ی دین و کیشهای چهارده گانه می گوید :
« دين چيست؟.. ما دين را معني كرده ايم و چيز بسيار ارجدار و والاييست.
دين شناختن معني جهان و زندگاني و زيستن بآيين خرد است.
زندگاني آدميان از دو راه تواند بود : يكي آنكه هركسي همان كه خود را شناخت و سري افراشت جز درپي خوشيهاي خود نباشد و جز بهوسهايش پيروي نكند و در راه سود خود ديگران را زير پا بگزارد و آيين زندگي جز نبرد و زورورزي نباشد. ديگري آنكه هركسي جهان و زندگاني را (تا آنجايي كه راه باز است) بشناسد و خواستي را كه از آنها در ميانست بداند و يكايك مردم در كارها و كوششهاي خود پرواي خوشي و آسايش ديگران كنند و آيين زندگي از روي فهم و خرد باشد و مردمان از دور و نزديك دست بهم داده بآبادي جهان كوشند.
اين دو گونه زندگانيست. آن يكي زندگاني جانورانه است و اين يكي زندگاني آدميانه. دين براي ياد دادن اين زندگاني آدميانه است. دين براي نيرومند گردانيدن روانها و خردهاست.
اين معني دين كه باز نموده شود نه تنها كيشهاي گوناگون و بدآموزيهاي كهن ديگر از ميان خواهد رفت ، براي ماديگري و بدآموزيهاي نوين اروپايي نيز جا نخواهد ماند. اين چيزيست كه ما آزموده ايم و شما نيك ميدانيد كه چه نتيجه هاي اميدانگيزي برداشته ايم. امروز در ميان باهماد ما از پيروان همه‌ي كيشها و بدآموزيها هستند كه از آنها رو گردانيده اند و دين را در معني راستش گرفته اند.
از كارهايي كه بايد كرد يكي آنست كه كنگره اي براي گفتگو از دين برپا گردد. باين معني از همه‌ي كيشها نمايندگان خواسته شود كه بيايند و گرد هم آيند و با بودن مردم درباره‌ي دين سخنرانيها شود و معني راست آن با دليلها باز نموده گردد كه همه شنوند و بدانند. در آن ميان نمايندگان كيشها هر دسته اي از كيش خود سخن رانند و آن را باز نمايند و دليلها ياد كنند كه راست و كجش شناخته گردد و اگر كيشي بنيادي استوار ميدارد مردم همه بدانند و بپذيرند. اين كار نتيجه هاي نيكي تواند داد. زيرا بيشتري از پيروان كيشها آگاهي چندان كه ميبايست از كيش خود ندارند و كوركورانه پيروي مينمايند و اينان از آن گفتگوها بتكان خواهند آمد. آنگاه بسياري از كيشها چندان بيپاست كه پيشروانشان از سخنراني درباره‌ي آنها باز خواهند ايستاد.»
ببینید در برابر چنین پیشنهادی آقای سلامتیان چه هوچیگری ای براه انداخته :
« اینکه همه‌ی انسانها در کوشش این که یک کنگره چهارده فرقه‌ی مذهبی ایران تشکیل بدهیم و در این کنگره مسایلشون رو حل بکنند این خوش باوریه.»
یکی که کتاب در راه سیاست را خوانده باشد میداند که این کتاب پنجاه بخش دارد و این پیشنهاد یک پاراگراف از یک بخش آن می باشد. میخواهم با زبان خود آقای سلامتیان سخن بگویم : آیا این «تقلیلگرایی» نیست؟. آیا کسروی راه رهایی این کشور را (یا به گفته‌ی شما «حل مسایلشون رو») در یک کتاب نوشته؟! اگر چنین است تکلیف آن پنجاه شصت جلد دیگر چه می شود؟! گیرم در یک کتاب راه « حل مسایلشون رو» نوشته. پس شما چرا چسبیده ای به یک پاراگراف از یک بهر از پنجاه بهر آن؟! «خوش باور» شمایی که گمان می کنی هرچه ناراست گفتی گفته ای و کسی در نخواهد یافت! خوش باور کبک است که سر در برف داشته چون کسی را نمی بیند گمان میکند دیگران او را نمی بینند. خوش باور ملایانند که گمان دارند چوپانند و مخاطبینشان گوسفند ، که اعتراضی از ایشان نخواهد برخاست. اینست هرچه خواستند بزبان می آورند.
آقای سلامتیان گویا چندان تازه آشنا به کتابهای کسروی است که همه چیز را آسان پنداشته. آن سخنش از هند و سوئیس که گمان کشف بزرگی می کرده و این هم داستان زیر است. تو گویی ایشان کتاب در پیرامون ادبیات را نخوانده و آن نوشته هایی که در دفاع از شاعرانی چون سعدی و حافظ در زمان کسروی گفته اند و پاسخ بسزا دریافته اند را نخوانده و گمان دارد چیز تازه ای بزبان می آورد.
میگوید : از وقتی که من بنا [شد] بیام برنامه شما شروع کردم به خوندن مطالب کسروی شاید یکی از جاهایی که بیش از هرچیز ناراحتم کرد مباحثی که در ارتباط با زیباشناسی من باز ادیب نیستم‌ها زیباشناسی ادبی من حتا در ذهنم تصور شد که من اگه دفعه‌ی آینده به رم یا به فلورانس رفتم و اون نقاشیهای میکلانژ رو دیدم و پای فرشتگان رو دیدم بگم میکلانژ بچه باز بوده به نظر من خود این باز یک نگاه بسیار تقلیل‌گرایانه [است]
برای کسانی که کتابهای کسروی را در زمینه‌ی « ادبیات» نخوانده اند باز این سخنان گنگ اندر گنگ است. ناچاریم کمی باز نماییم. کسروی که به ادبیات دوره‌ی مغول و شاعران و بدآموزیهای ایشان ایراد میگیرد یک بخش کوچک از ایرادهایش به پرده دری و زشتگوییهای شاعران می باشد. در این میان شاعرانی بوده اند که زشتکاریهای که کرده اند بکنار ، آنها را بقالب شعر نیز ریخته در کتابهاشان عنوان پند نیز کرده اند که اینها به گناهان ایشان می افزاید. از آنسو تا زمان خود کسروی اینها را در روزنامه ها نیز بیشرمانه بچاپ میرساندند.
سعدی یک باب از گلستانش همین سخنان است. حافظ نیز شعرهای بچه بازی سروده. مرد بیشرمی همچون ایرج میرزا را میتوان یکی از آخرین شاعران پرده‌در بشمار آورد که به چنین سخنانی سخت بیباکانه می پرداخته.
خدا را سپاس که در سایه‌ی کوششهای کسروی این پتیاره از ادبیات ایران بسیار کاسته شده. ولی تا کاسته شود آن مرد بزرگ چه رنجها که نکشید. کتاب در پیرامون ادبیات نمونه هایی از آن رنجها و آسیبها را بدست میدهد.
 (دنباله‌ی این گفتار در شماره‌ی آینده خواهد آمد.)