یک صد و نه
سال پیش در چنین روزی (یکشنبه سیزدهم مرداد 1285خ برابر با چهاردهم جمادی الثانی
1324)[1] جنبشی از مردم به راهبری دو سید بزرگوار طباطبایی و بهبهانی که از سال
پیش آغاز یافته بود میوهی خود را داد و مظفرالدین شاه با همهی گزندی که مردم از
بیجربزگی و ناتوانی او یافته بودند با دادن فرمان مشروطه جا در تاریخ برای این
نیکی خود باز کرد. مردم هم که از ستمگریها و ناکاردانیهای قاجاریان بستوه آمده
بودند رفته رفته به جنبش دامنه داده در هر گامی بیک فیروزی ارجداری میرسیدند.
سپس دورهی
خودکامگی کوچک (استبداد صغیر) محمدعلیشاه رخ داد و او از مشروطه خواهان خونها
ریخت و دسته ای از سران آنها را دور راند ولی تبریز ، کانون جنبش ، در برابر او ایستادگی
کرد تا سرانجام کار به گشودن تهران و برکناری محمدعلی میرزا از پادشاهی انجامید.
بدینسان قانون
اساسی و اصلاحات که از میوه های آن جنبش بشمار می آید روان گردید و هر چندگاهی یک
دگرگونی یا یک گام به پیش در شیوهی زندگانی مردم و کشورداری دولت پدید آمد.
کسانی که به
تاریخ مشروطه آشنایی دارند میدانند که آن جنبش ناانجام ماند و نه
تنها به همهی هوده هایش نرسید بلکه به هرج و مرج و از میان رفتن آسایش (امنیت) و
در نتیجه بیزاری مردم از آن انجامید تا جایی که چشم براه آمدن یک «مشت آهنین» گردیدند
که بیاید و آسایش را به کشور بازگرداند ـ بدانسان که پادشاهی رضاشاه را باید هودهی این خواست مردم دانست.
از آنسو بیشتر
کارهایی که آن پادشاه بزرگ به انجام رسانید خواستهای مشروطه خواهانی بود که بعلت هرج و مرج در
کشور و البته دخالتهای بیگانگان نتوانسته بودند از راه پارلمان و قانون به آنها
دست یابند.
این سخن بیپایی
نیست که گفته شود اگر مشروطه و دستاوردهایش (چه آنهایی که خود جنبش پیش آورد و چه
آنهایی که رضاشاه به انجام رسانید) نبود ، با آنکه بسیاری از سران جنبش 57 خواهان
بازگشت ایران به دورهای همچون قاجاریان بودند هرگز نتوانستند به چنان خواستی
برسند.
باری ، ما
امروز تنها برخی از دستاوردهای مشروطه ، آن هم سست و ملایی شده اش را ، همچون پارلمان
قانونگزاری و جداسری (استقلال) قوای سه گانه و گردانیدن اداره ها از روی قانونهای
اروپایی ، دیده بانی مجلس بر قوهی مجریه و قضاییه ، باز شدن دبستانها و دبیرستانها
و دانشگاهها و پیشرفت دانشها ، از میان برخاستن لقبها و عنوانهای پوچ و ننگین ،
افزوده شدن نام خانوادگی و پدیداری شناسنامه ، دیگر گردیدن سنجه ها به دستگاه «
متریک» (مانند رفتن مثقال و ذرع و پذیرفتن گرم و متر) ، بنیادگزاری بانک ملی و
کشیدن راه آهن و پیشرفتهای اقتصادی و نوسازی شهرها و اینگونه چیزها را می بینیم
ولی کمتر بیاد می آوریم که بنیاد یافتن اینها در سایهی چه کوششها و جانبازیها انجام
گرفته است.
باید دانست اینکه
امروز ملایان در بنیادهایی که مشروطه به ایران ارمغان داشته همچون قوهی قضاییه ،
پارلمان و برخی اداره ها و سازمانها و دستگاه آموزشی کشور و مانند اینها پدیدار
شده اند ، همه از آنجاست که مشروطه و قانون اساسی را در جنبش 57 از کار انداختند
وگرنه مشروطه درآمدهای ایشان از موقوفات و جایگاه پیشینشان را در مکتبخانه ها ، عدلیه ، ثبت بیع و رهن و
ازدواج و طلاق و اینگونه چیزها که امروز بدست دفترخانه ها انجام میگیرد از دستشان
گرفته بود.
در یکصد و نه
سالی که از مشروطه می گذرد ما در تاریخ تنها چند سال نخست را می بینیم که به آن ارج
گزارده و در سالروز فرمانش شادمانیها کرده اند. آنکه رضاشاه بود مشروطه و پارلمان
را بیآبرو گردانید و مجلسهای دورهی او بویژه پس از دورهی پنجم همه به خواستهای
او جامهی قانون می پوشانید. آنکه پسرش بود گرچه تا چند سالی به آیین خودکامگی
نگرایید و پاس پارلمان و نمایندگان را میداشت ولی سپس که چیره گردید جلوگیرهای خودکامگی
را یکایک از سر راهش برداشت و بجایی رسید که گفت تنها یک حزب باشد و همه به آن
درآیند و هر که ناخشنود است گذرنامه بگیرد از کشور برود بیرون!
این بس
آشکارست که چنین کسی از مشروطه دل خوش نمی داشت و اینست در نخستین فرصت قانون اساسی را
دیگر گردانید و مجلس سنا را که گوش بفرمان او بود پیش آورد. همینست حکومت ملایان
که از شنیدن نام مشروطه نیز گریزان است و از آن همه دلیریها و ازخود گذشتگیها و
قهرمانیها که در آن سالها پیش آمد و سرمایهی مشروطه و آزادیخواهی بود ، چیزی جز
مشروعهی شیخ فضل الله نوری نمی شناسد.
سخن کوتاه
کنیم ، ما در این چند سال که از راه اینترنت با شما همبستگی داشته ایم همه به آن
کوشیده ایم که معنی مشروطه (دمکراسی) را بازتر گردانیم و گوهرش را به خوانندگان
نشان دهیم. در این پایگاه گفتارهای فراوانی از روزنامهی پرچم و یا آنچه زیر عنوان
« صفحات» آورده ایم دربارهی مشروطه و جلوگیرهای آن می باشد.
براستی
جلوگیرهای دمکراسی در ایران چیست که در مدت 109 سال هنوز به انجام نرسیده و آنچه امروز
ما داریم ننگ دمکراسیهاست؟!. چه جلوگیرهایی نگزارده که ایرانیان با همهی دلباختگی
به مشروطه هنوز نتوانسته اند آن را در کشور بپا دارند؟!. دمکراسی بماند ، چرا مردم
ما قانونپذیر نیستند؟! چرا به قانونهایی که برای آسایش ایشانست نیز پابند نیستند؟!
ما در گفتارهایی که در این پایگاه آورده ایم به این پرسشها پاسخ درخور داده ایم.
با چنین شیوهی
فرمانروایی شترگاوپلنگی (قانون اساسی مانده روی کاغذ + ولایت فقیه + آزاد نبودن احزاب و روزنامه ها) کمتر کسی به دمکراسی یا مشروطه دل می بندد و ارجش میداند.
مگر آنکه معنی درست آن را دریابد و پی برد که آنچه ما امروز داریم نه دمکراسی بلکه
دکوری از آن بیش نیست. بداند که باید نخست جلوگیرهای آن را از سر راه برداشت.
[1] : در
نوشتار شمارهی 53 بنام سیزدهم مرداد یا چهاردهم؟ شرح داده شده که چرا فرمان
مشروطه و در نتیجه جشن آن در سیزدهم مرداد درست و چهاردهم نادرست است.
پایان
شعری که در
زیر می آید را یکی از یاران ما فرستاده که چون از روی سهشهای آزادیخواهانه است در
اینجا گزاردیم.
پیشکش به روان پاک راهنما و همهی کوشندگان راه پاکدینی :
خروشانی و توفانیتر از پیش است همی دریا ، یکی خیزاب ناآرام و جوشان است در
این دریا ، من آن خیزاب تنهاتر ، من آن خیزاب سرکشتر ، من آن خیزاب خشمگینتر ، به
چنگ بادها تندتر ، بخود پیچیده ام بیشتر ، شدم بالا و بالاتر ، میان آذرخشهای
غراتر ، که تا سهمگین و سهمگینتر ، فرو کوبم دژ تاریک گمراهی و نادانی را بیرحمتر.