پایگاه : جای افسوسست که امروز واژه های بسیاری بر سر زبانها هست که معنیهاشان
بدرستی شناخته نگردیده. یکی از بایاهای ما روشن گرداندن معنی اینگونه واژه هاست. زیرا
از تاریکی معنی واژه ها دهها آسیب برخیزد. یکی از این آسیبها پراکندگی یا دشوار گردیدن یگانگی[= اتحاد] است.
معنی واژه ها باید چنان روشن گردد که هنگامی که
با هم گفتگو می کنیم یا چیزی را میخوانیم همه یک معنی از آنها دریابیم. یکی از
سودهای این کار آنست که دوسخنیها [= اختلافات] هرچه کمتر خواهد گردید.
ما از شایندگی ، نیرو و استقلال بارها سخن رانده
ایم. کسانی که در راه سیاست گام می نهند در گفتارهاشان این واژه ها را دمادم بکار
می برند ولی آیا همه از آنها یک چیز می فهمند؟!.
در اینجا یک بار دیگر به معنی آنها پرداخته شده.
خوانندگان خواهند دریافت که بسیاری از مردم از این واژه ها معنیهای راستی در دل ندارند.
عنوان اصلی نوشتار را ما دیگر گردانیده ایم. آن
عنوان چنین بوده است :
ايران از انجمن سانفرانسيسكو[1] چه سودي خواهد برد؟...
سال 1324 فرارسيده. ميگويند : سالي بزرگ و تاريخي خواهد بود. جنگ پايان
خواهد يافت. انجمنهايي از نمايندگان دولتها در اروپا و آمريكا برپا گرديده شالوده
اي براي زندگاني آيندهی توده ها خواهند ريخت.
براي جلوگيري از جنگ كه در آينده رخ ندهد نقشه هايي كشيده خواهد شد.
ما نیز اميدمنديم امسال جنگ
پايان پذيرد. اميدمنديم اين سال چنانكه گمان ميرود سال برجستهی
تاريخیای باشد. اينست ميخواهيم حال ايران را در آغاز
اين سال بديده گيريم. ميخواهيم نگاهي بحال اين توده در برابر توده هاي ديگر
بيندازيم. چون در آغاز سال انجمن سانفرانسيسكو برپا ميشود و ايران از دولتهايي است
كه نمايندگاني در آن خواهد داشت ، اينست سخن را از آن انجمن عنوان كرده ميپرسيم :
ايران از انجمن سانفرانسيسكو چسودي خواهد برد؟.
ديگران باين پرسش چه پاسخي خواهند داد خودشان دانند. آنچه ما ميدانيم
ايران چه از انجمن سانفرانسيسكو و چه از انجمنهاي همگي ديگر كه پس از آن پديد آيد
سودي نخواهد برد. باين معني از آن انجمنها چاره بدرد اين كشور
نخواهد بود. اين توده از خواري و آشفتگي زندگاني بيرون نخواهد آمد.
از چندي پيش گفتگو از برگزيدن نمايندگان براي آن انجمن ميشود. اين گفتگو
بايستي بود. ما نيز ايراد نميگيريم ، ايران میبايست
در آن انجمن بي نماينده
نباشد ، نمايندگان هم ميبايست كسان شاينده اي باشند. در اين باره ها جاي سخن نيست.
سخن در آنست كه اگر ايرانيان به نتيجهی بزرگي از براي خود از سوي آن
انجمن اميد مي بندند اشتباه ميكنند. آيا از آن انجمن بايرانيان چه تواند بود؟.
نخست بايد ديد ايرانيان چه ميخواهند؟...
اين خود گفتگوييست.
اين توده از گرفتاري و آشفتگي ، راه سياستي براي خود برنگزيده تا بتواند
از انجمنهاي سياسي بزرگ جهان بهره جويد و چند گامي در آن راه سياست پيش رود. با
اينحال از انجمن سانفرانسيسكو چه خواهد خواست؟!.
ايران در ميان دو دولت بزرگ روس و انگليس و دولتهاي كوچك افغان و عراق و
تركيه افتاده است. آيا ايرانيان ميخواهند با اين همسايگان چگونه راه روند؟... با آن دو دولت بزرگ چه رفتاري پيش گيرند؟...
اين هنوز دانسته نشده و راه روشني در پيش نيست.
تنها واژه هاي « استقلال» و « تماميت ارضي» و مانند اينها بس نيست. بايد
ديد در دلها چيست؟. اكنون دسته بنديهايي كه در ايرانست[= حزبها] هر گروهي اين واژه
ها را در مرامنامهی خود گنجانيده اند.
ولي هر يكي آن را بگونهی ديگري تفسير ميكند و
هر يكي دلخواه ديگري ميدارد. اينست با هم كشاكش ميدارند.
توده اي كه راه سياسي ندارد و خود نميداند چه ميخواهد از انجمنهاي سياسي
جهان چسودي تواند برداشت؟!.
آنگاه مگر كار تنها با خواستن
است؟!. مگر هر توده اي هرچه
خواست خواهند داد؟! ، ما مگر باين جهان تازه آمده ايم و نميدانيم چه خبر است؟!.
چنين انگاريم كه ايرانيان راه سياسي ميدارند و ميدانند كه چه بخواهند. مگر
تنها با خواستن توانند گرفت؟!.
يك توده كه ميخواهد در ميان ديگر توده ها سرفراز
زيد و از آنها توسري نخورد نخست بايد شايستگي از خود نشان دهد. دوم بايد باندازهی خود نيرومند باشد. آيا ايرانيان داراي اين دو چيز هستند؟.
گمان نميكنم كسي بگويد : « هستند». اگر هم بگويد ما بايد نپذيريم. ما
خودمان از اين توده ايم و نيك ميدانيم داستان چيست. نيك ميدانيم كه ايرانيان هم از
شايستگي و هم از نيرو بي بهره اند.
در زمينهی شايستگي بسخن ديگري
نياز نيست. شما چنين انگاريد كه دولتهاي بزرگ بيكبار ايران را بحال خود گزاردند و
سپاهيان خود را از اينجا بردند.[2] بلكه ديوارهايي ميانهی خود
و ايران پديد آوردند ـ آيا حال اين مردم بهتر خواهد بود؟!. آيا خواهند
توانست كشور خود را آباد گردانند؟!.. خواهند توانست يك زندگاني آبرومندانه پيش
گيرند؟... خواهند توانست از
دانشها و پيشرفتهاي جهان بهره جويند و گام بگام توده هاي ديگر پيش روند؟ اين پرسشها
پاسخهايش همه « نخواهند توانست» است و جاي گفتگو نيست.[3]
دربارهی نيرو بارها گفتگو
كرده بارها آن را معني نموده ايم. نيروي يك توده از دلبستگي آنان بكشور و در يك
راه بودن آنان پديد آيد : بيست مليون مردم هنگامي كه همه شان آزادي كشور خود
را ميخواهند و در آن راه بكوشش و جانفشاني آماده ميباشند و آنگاه راهشان يكيست و
اگر جنگي پيش آمد يا گفتگويي با دولتي برخاست همه يكدل توانند كوشيد ـ چنين مردمي نيرومندند و داراي يك نيروي بيست مليوني ميباشند. اينست نيرو.
در ايران مردم همه شان بآزادي كشور دلبستگي نميدارند و آن را نميخواهند : شيعه
نميخواهد ، بهايي نميخواهد ، صوفي نميخواهد ، جوانان مادي نميخواهند ، كرد
نميخواهد ، عرب نميخواهد ، ترك نميخواهد ، آسوري نميخواهد ، ارمني نميخواهد. دسته
هاي كوچكي كه ميخواهند آنها نيز راهشان يكي نيست ، ده تن داراي يك انديشه نميباشند.
پس كدام نيرويي در اين توده هست؟!.
ايرانيان بسيار پرتند ، بسيار درمانده اند. چشم باز كرده بجهان
مينگرند و چيزهايي مي بينند. ولي معني راست هيچكدام را نميتوانند فهميد. از
سوي ديگر خويهاي پست و آلودگيهاي مغزي چنان گرفتارشان گردانيده كه نميتوانند براستيها نزديكتر شوند و گامهايي بسوي نيكي بردارند. همچون كسان راه گم
كردهی سرگردان كه درمانده و ناتوان نيز باشند چند
گامي باين سو و آنسو دويده بجاي خود بازميگردند.
اين مردم آگاهي از برپا شدن انجمن سانفرانسيسكو مييابند و از دور آوازهی عدالت ميشنوند و باميد مي افتند و تكاني بخود
ميدهند و نمايندگاني ميفرستند و چشم براه بازگشت آنها ميدوزند.
ولي بايد بدانند كه نخست عدالت در ميان دولتها بآن معني كه فهميدهی ايشانست نيست. عدالت در ميان دولتها برابر بودن توانا
و ناتوان و نيرومند و بي نيرو نيست. بلكه بمعني « موازنـهی نيـروها» است. عدالت در ميان آنها اينست كه دولتهاي نيرومند هر كدام باندازهی نيروي خود در كارهاي جهان دخالت كند و چنان
باشد كه در ميان آنها برخوردي پيش نيايد و كشاكش و جنگ رخ ندهد. انجمن سانفرانسيسكو
و هر انجمن ديگري كه برپا گردد براي همينست.
دوم شما عدالت را بهر معني ميگيريد بگيريد. با اين ناشايستي بهره از آن
نتوانيد يافت. شما بهتر است دمي چشم از انجمن سانفرانسيسكو بازگردانيده بتودهی خود نگريد. بپشت سر بازگشته در خيابانها باين
سيد بچه ها و آخوند بچه هاي خرامان نگريد ، باين روضه خوانها نگريد ، بآن گل
مولاها[= درویشان] نگريد ، ميرزا عبدالله
واعظ و ميرزا علي اكبر عزيززاده را
بالاي منبر ببينيد ، در روزنامهی كيهان نوشته هاي سيد نورالدين شيرازي را
بخوانيد ، سري بمجلس زده نگاهي بنمايندگان كنيد ، روزنامه هايی كه جوانان مينويسند از ديده گذرانيد ، ديه هاي ويرانه را بياد آوريد ،
بدبختي كشاورزان و روستاییان را فراموش نکنید ، دسته دسته زوار که بکربلا می روند
از یاد نبرید ، آن گنبدهای زراندود و آن بتخانهی آنچناني را از ديده دور نداريد.
دمي باينها نگريد و خود داوري كنيد كه با چنين حالي بهره از دادگري
توانيد يافت؟!. بسيار نيك ، هر توده اي بايد در كشور خود آزاد باشد. ولي يك توده
با اين حال ننگ آور آيا شايندهی
آزاديست؟!. گرفتم كه برويتان نگفتند ، آيا در پشت سر هم نخواهند گفت؟!. آيا در
ميان خود كه تصميمها ميگيرند همينها را دستاويز توسري زدن بشما نخواهند گرفت؟!.
ببينيد شما چه بيچارگانيد : فلان مرد درس خوانده است و از حال جهان آگاه
ميباشد و روزنامه برپا گردانيده و گفتارها مينويسد و بسخنان بالا و بلندي ميپردازد.
يك روز هم مي بيني بآخوند بازي پرداخته از فلان مفتخوار كه براي پر كردن كيسهی خود و نيرو دادن به « ارتجاع» از نجف رو بايران
آورده ستايشهاي گزافه آميز مينويسد. هم خدا را ميخواهد و هم خرما را. هم دلش پر از
آرزوي سرفرازي توده است و هم از انديشهی پست
آخوندبازي دست نميتواند برداشت. با چنين درماندگي و بيراهي شما چه شايندهی آزادي ميباشيد؟!.
اين مثل را ديگران زده اند و من هم ياد ميكنم : شما اگر همسايه اي داريد
كه خانه اش را آباد نگه ميدارد و در باغچه اش گل ميكارد شما باو پاس گزارده در
كارش آزاد گزاريد. ولي اگر همسايه تان خانهی خود
را آباد نگه نميدارد و هر روز در باغچه اش کاه و
پهن دود ميكند كه دود و بويش بشما نيز ميرسد ديگر باو پاسي نگزاريد و ناچار باشيد كه بكارهايش دست يازيد.
اين مثل را همان بيگانگان براي ما زده اند راست هم هست. ميگويند : در
كشوري كه هنوز ايلها بشيوهی
زمانهاي پيش از تاريخ ، كوچگردي و چادرنشيني ميكنند ، هنوز زنها خود را بچادر و
چاقچور مي پيچند ، و گُل مولاها[= درویشها] با تنهاي درست و گردنهاي ستبر بدستاويز خدايي گدايي
ميكنند ، و ملاها در برابر دمكراسي [4] گردن افراشته دعوي حكومت مينمايند ، تودهی انبوه همچون وحشيان بت پرست آفريقا بنام
خداپرستي سر ميشكافند و زنجير بتنهاي خود ميكوبند ـ چنين كشوري شايندهی
آزادي نيست و آن را بحال خود نتوان گزاشت. اينها عنوانهايي در دست آنهاست.
شما از اينجا پي بريد كه در اين چند سال كه فروغي و هژير و ساعد و بيات [5]
و ديگران ببازگردانيدن ملايان و روضه خوانان و ايلهاي كوچ نشين كوشيده اند چه انديشه اي را دنبال
كرده اند و به چه نامرديای دربارهی اين كشور برخاسته اند.
نمايندگاني كه براي انجمن سانفرانسيسكو برگزيده شده رفتند من نميدانم چه
دستوري دولت بآنها داده. در آنجا رفته چه سخني خواهند گفت. هرچه هست با راه آورد
نيكي باز نخواهند گشت.
كساني از بي ارجي نمايندگان سخن ميرانند. راستي هم چنانست. همان بس كه
رئيسشان آقاي عدلست. مردي با آن سستي و درماندگي در كنفرانس توده ها دربارهی آيندهی ايران سخن خواهد راند.
ولي ما ميگوييم : گرفتيم كه كساني با ارج برگزيده شده بودند چه سودي
توانستي داشت؟!. آنچه از انجمن سانفرانسيسكو خواهيم خواست و پذيرفته خواهد شد چيست؟!.
اينها را نمي نويسيم كه مایهی نوميدي باشد. ما خود نوميد نيستيم و هيچگاه نخواسته ايم ترانهی نوميدي
نوازيم. ما دسته اي هستيم و در يك راه روشني ميكوشيم و
گامهاي استوار برميداريم. در سياست نيز ما
راهمان بسيار روشنست.[6]
اينها را در برابر كساني مينويسيم كه از سست نهادي خود را بكنار كشيده
چشم براه پيشامدها ميدوزند و بما زباندرازي ميكنند. در اين شش سال جنگ يكی از دشواريهاي ما همين بوده كه نامردانی نشسته و بما ايراد گرفته چنين گفته اند : « بايد منتظر شد و ديد پايان جنگ چه خواهد بود؟». يا گفته اند : « حالا تكليف دنيا معلوم نيست. اين كوششها فايده
ندارد». در برابر آن نامردانست كه اينها را مينويسيم.
خوب اي نامردان جنگ بپايان رسيده. آيا بشما چه خواهد رسيد؟!. اينك انجمن
سانفرانسيسكو برپا گرديده. بهرهی شما از آن چه خواهد بود؟!. تاكنون جنگ را بهانه
ميداشتيد. پس از اين بهانه تان چه خواهد بود؟!.
كسروي (ماهنامهی فروردین
ماه سال 24)
[1] : از گرد آمدن پنجاه و اند کشوری که دشمن جبههی «متحدین » (آلمان ـ ایتالیا ـ ژاپن ـ مجارستان و همدستانشان) در جنگ جهانی دوم بودند در آوریل سال 1945(کوتاه
زمانی پیش از تسلیم آلمان) انجمنی در شهر سانفرانسیسکو برگزار شد و پس از نه هفته
گفتگو و سخنرانی ، بنیادنامهی سازمانی که امروز بنام سازمان ملل متحد شناخته شده
در آنجا فراهم آمد.
[2] : در این زمان هنوز سپاهیان انگلیس ، روس و آمریکایی در ایران بودند.
[3] : آیا پیشامدهای سی و هفت سال گذشته جز این را نشان میدهد؟! این
دزدیهای بزرگ که در تاریخ ایران بیسابقه بوده را دولتهای بیگانه کرده اند؟! آیا نه
آنست که اینهایی که امروز بر مردم فرمانروایی میکنند تا سی و اند سال پیش خود از
مردم بودند؟! آیا اینها نبودند که می خواستند عدالت را به ایران ارمغان گردانند؟!
[4] : آن زمان در برابر دمکراسی و اکنون بنام ولایت فقیه!
[5] : این چهار تن مشتی نمونهی خروار و از وزیران و سران کشور بوده و همه
شان به نخست وزیری رسیده اند. گرچه هژیر پس از این زمان به نخست وزیری رسید ولی تا آن
روز بارها وزیر کشور ، دارایی و «پیشه و هنر» گردیده بود.
[6] : کتاب در راه سیاست دیده شود.