کسانی
که با نوشته های ما آشنایند این میدانند که ما با بیش از ده کیش ، با شاعران
بیهوده گو و هوادارانشان ، با صوفیان و مادیان و خراباتیان ، با هواداران فلسفه ،
با سیاستگران یا حزبهایی که کوشش سیاسی را میدان هوس و خودنمایی و پول اندوزی و
مقام یابی کرده اند درافتاده به رسوا نمودنشان می کوشیم. با خودکامگی دشمنی کرده
به رواج دمکراسی می پردازیم.
این
را نیز میدانند که آرمان بزرگ ما از میان برخاستن پراکنده دینی ها و پراکنده
اندیشیهاست. زیرا این مردم افتادهی پراکندگیهایند. همین پراکندگیها ایشان را از
یگانگی (اتحاد) دور میدارد و از ملیونها سپاه دشمن ویرانگرتر است.
اگر
نبود علی اللهی و شیخی و کریمخانی و بهایی و سنی و شیعی و اسماعیلی و صوفی و آسوری
و ارمنی و یهودی و مادی و زردشتی در کشور ما و همه در یک شاهراه گرد می آمدند
یگانگی بس آسانتر بدست می آمد. ولی امروز برای یگانه گردیدن این مردم باید با همهی
اینها که شمردیم روبرو گردیم و با پیش کشیدن معنی درست دین به ایشان بفهمانیم که
سخت گمراهند و اگر خواهان نیکی و پیشرفت کشورند باید دست از پراکندگی(تفرقه) بردارند و به
یک شاهراه درآیند.
جز
این ، پراکندگیهای دیگری نیز از رهگذر دسته های سیاسی در سی چهل سال اخیر پدید
آمده که کار را دشوارتر گردانیده. ...
واژه
هایی هست که از ریشهی خود نیکند ولی چون بدست بدان افتاده ، آدم می ماند که اگر
اینها را بکار بریم شنوندگان چه خواهند فهمید و از اندیشه های ما چه برداشتی
خواهند داشت. مثلاً دین و حزب هر دو از نهاد خود نیک و سودمندند. آدمی در زندگانی
به دین نیاز بسیار دارد و در سررشته داری(حکومت) هم به حزبها نیازمند است. اکنون
ببینیم حال این دو واژه چگونه است :
نخست
، نام دین امروز چندان خوار گردیده که دینداران از ترس آنکه نادان و نافهم شمرده
شوند نه تنها ستایشش نمی کنند بلکه پرهیز دارند که سخنی از آن رانند. در این زمینه
یا خاموشند یا از پیشوایان دینی (مثلاً ملایان) آشکاره بیزاری می نمایند.
از
همه افسوس آورتر نام « دین اسلام» است که در این سی و اند سال پیاپی دستاویز
ملایان بوده. چهل سال پیش که نام اسلام را گوشها اینهمه نمی شنید به این خواری
نبود که امروز است. از میوه های تلخی که درخت شوم «جمهوری اسلامی» داده راستی را ،
تلخترینش آنست که مردم که تا پیش از آن باورهای دینی را تا اندازه ای بکار می
بستند و همانها ایشان را به کارهای نیک وامیداشت ، امروز کمترین باور را به آن دارند.
آری
! تلخترین میوهی حکومت ملایی همین بیزاری توده از نام اسلام و دین است.
حزب
نیز از نهاد خود یک سازمان سودمندی است. یک سازمانی که از مردان و زنان نیکخواه ،
خردمند و دلسوز پدید آید که نیازهای کشور را نیک شناخته و بدیده گرفته و بکارهای
سیاسی ناظر بوده بکوشند مرام یا باورهاشان را رواج دهند و به پشتیبانان و
هوادارانشان بیفزایند تا کفهی سیاستشان سنگینی کند.
این
هم چون بدست ناپاکان افتاده و میدانی برای خودنمایی و هوسبازی و پول اندوزی کسانی گردیده
که سود خود را جلوتر از سود توده گیرند ، اینست نام پاکی در اندیشهی مردم نمی
باشد.
باشد
که شما در این زمینه با ما همداستان نباشید. اینست می پرسیم : آیا از حزبها یا
جمعیتهای سیاسی که در چهل سال گذشته برای ایران کوشیده اند ، سودی برخاسته؟! آیا از
رهگذر ایشان دولتهایی که بر سر کار آمده اند از کارهای بیهوده یا زیانمند دست شسته
اند که بگوییم در میدان سیاست سنگینی یافته اند؟!. آیا یکی از آنها بمردم دمکراسی یاد
داده؟! آیا خود خویهای ستوده ای داشته اند که مردم از آنها یاد گیرند؟! آیا
توانسته اند یک دستهی مثلاً هزار تنی همدل و کوشا پدید آورند؟!
پاسخ
این پرسشها همه « نه» می باشد. پراکندگی اینان خود مایهی فرمانروا گردیدن دولتهای
سی و اند سال گذشته بوده. رفتارها و گفتارهاشان همه نشان از بیدردی و خودنمایی و
هوسمندی دارد. نشان از این دارد که دردهای توده را درنیافته اند. به گفتهی راهنمای
ارجمندمان آرزو دارند به ده تن سروری کنند ولی با هزار تن همدستی نکنند.
چنانکه
گفتیم کوششهای کسروی و یارانش (باهماد آزادگان) پدید آوردن یگانگی در تودهی
ایرانی و نیز در میان جهانیان و در همان حال رواج دمکراسی است و این پیش نخواهد
رفت مگر آنکه با پراکندگیها نبردها رود.
این
اگرچه در بیرون «چیستان وار» می نماید ولی چنان نیست. مثلاً این تواند بود که کسی ایراد
گرفته بگوید : شما که با مادیگری و شیعیگری و بهاییگری و خراباتیگری و صوفیگری و
دهها کیش دیگر زیر عنوان برداشتن پراکنده دینی و پراکندگی می نبردید خود دسته ای
گردیده و به آن کیشهایی که مردم را از هم می پراکند یکی هم خود افزوده اید.
ولی
این حقایق را بدیده نداشتن است. زیرا این دستهی نوین که ماییم فرقش با آن دیگرها
اینست که ما برخاسته ایم تا همهی آنها را با نیروی حقایق و داوری خرد براندازیم و
یگانه شان گردانیم ولی ایشان صدها سال است که هر یک جدا از دیگران می زیند و نهایت
آنست که شیعی با سنی و وهابی و بهایی کینهورزی می کند و بوارونه.
آنها
خواستشان دسته بندی بوده ولی ما میگوییم : «دین بهر مردم است ، نه مردم بهر دین».
اگر آنچه شما می گویید دینست ، دین خود خواهان همبستگی و یگانگی مردمانست و با
هرچه باعث پراکندگی ایشان گردد دشمن است.
پیشوایان آنها سودشان در این جداییهاست ، ما آرمانمان برداشتن آنهاست.
آنگاه آنها همه از یک رده اند. بدین معنی که برای مثال نه شیعی حقیقتی در کیشش دارد که زردشتی را از راه خود باز دارد و نه زردشتی شیعی را. همینست حال دیگر کیشها.
پیشوایان آنها سودشان در این جداییهاست ، ما آرمانمان برداشتن آنهاست.
آنگاه آنها همه از یک رده اند. بدین معنی که برای مثال نه شیعی حقیقتی در کیشش دارد که زردشتی را از راه خود باز دارد و نه زردشتی شیعی را. همینست حال دیگر کیشها.
«
آن كيشها همگي در بيپايگي يكسانند و اينست هيچيكي آن ديگرها را از ميان برنميدارند
و همگي با هم پايدار ميماند.» شما می بینید ما به همهی آنها ایراد می گیریم بلکه
دربارهی برخی از آنها کتاب نوشته دهها پرسش کرده ایم ، به یکی پاسخ دادن نتوانسته
اند. « نتيجهی كوششهاي [ماهنامهی]پیمان آن خواهد بود كه راه راستين دين بروي مردم باز شود و
مردم بدو دسته گردند : يك دسته پاكان كه آن را بپذيرند [و از کیشهای خود دست
بشویند] و يك دسته ناپاكان كه از آن در كنار مانند».
ما
آغاز کارمان با حقایق بوده و اکنون نیزهمانست. ما دین را به معنی حقیقی خود می شناسیم و می
شناسانیم. از اینجا فرق میان کیشها و دین نمایان می گردد. کیشها کوره راه و دین
شاهراه است. این چیزیست که هر باخردی تواند دریافت. مثلاً یک شیعی که بمعنی راست دین پی بُرد ، این خواهد دریافت که
کیشش جز بیدینی و بیهوده کاری و زیان نبوده.
در
هر حال ، اگر این بهانه ایست که کسانی جلو کوشش ما را بگیرند باید گفت : در آن حال
هیچ کس به برداشتن این پراکندگیها نباید بکوشد زیرا یک دستهی نوینی افزوده خواهد
گردید. همین ایراد را بت پرستان به محمد پاکمرد عرب توانستند گرفت. بدینسان : تو
که میخواهی از ما توده های پراکنده و جدا از هم (بلکه دشمن یکدیگر) یک تودهی
یگانه پدید آوری ، با این کارت یک دستهی جدایی را بنام مسلمانان نیز بما افزوده
ای و کار را به جنگ کشانیده ای.
مثال
دیگر آنکه بچهی بیماری همینکه داروی تلخی را خورد یا آمپولی به او زدند که اندک
دردی آورد ، بگوید شما می خواستید حالم را خوب کنید اکنون بدتر هم گردید!
بهر
حال گرفتاری همانست که گفتیم. این مردم با این پراکنده دینیها و پراکنده اندیشیها کاری
از ایشان برنمی آید. اکنون اگر نیکخواهان یا دلسوختگان و خردمندان و همچنین کسانی
که درد میهن دارند بتوانند بی آنکه دسته ای (جمعیتی یا « باهمادی») پدید آورند ،
به این درد چاره کنند ما را سخنی به ایشان نیست!
ولی
راهش جز این نیست که نخست معنی درست دین شناخته گردد و هر آنچه از این معنی دور
است برافتد یا کنار گزارده گردد. (کتاب دین و جهان در این زمینه می باشد.) همان
دمکراسی دهها جلوگیر اندیشه ای از کیشها و دیگر گمراهیها دارد که باید همگی برافتند
تا رواج گیرد.
همهی
سخنانمان برای آنست که باورهایی که ما را از یکدیگر دور گردانیده از میان برخیزد و
همه همآرمان و هماندیش گردیم تا یگانگی بدست آید و نیروهامان بجای آنکه در سوهای
جدا و بضد یکدیگر بکار افتد همسو شود و نیرو گیریم.
همیشه
گفته ایم این راه گرچه با دست یک تن گشوده گردیده ولی باید با دست نیکخواهان و
خردمندان پیش رود.
ما
در آغاز راهیم و به رواج حقایقی که زیر عنوانهای آزادگی ، خردمندی ، یگانگی ، نیکخواهی
، پاکدینی ، دمکراسی و ایرانخواهی گرد می آید می کوشیم و با هرچه با اینها
ناسازگارست می نبردیم. یکی از آنها پراکندگی است. ما با هرچه به پراکندگی میان
مردم بینجامد دشمنیم.
اکنون
چکیدهی سخن آنکه بزرگترین درد این مردم پراکندگیست. بیش از همه پراکندگی در
اندیشه ها و باورها. کارنامهی ما نیز نشان میدهد که همواره به برانداختن
پراکندگیها کوشیده ایم و با کیشهای پراکنده و زیانمند نبردها کرده از دشمنی این و
آن نترسیده آیندهی کشور را در یگانگی اندیشه ها دانسته به آن کوشیده ایم.
اگر
کسی گرفتاری تودهی ما را در پراکندگی نمی داند بهتر است آن را بازنماید تا ما نیز
بدانیم. و اگر راه رهایی را در یگانگی و فراهم آمدن آن را در برانداختن پراکندگیها
میداند ، داوری خرد آنست که خود را از کسانی که دهها سالست ، شبانه روز برواج همین
آرمان می کوشند جدا نگیرد.
انگیزهی
این سخنان ما اینست که چندی پیش به پایگاهی در اینترنت برخوردیم که نام « باهماد
آزادگان» را بروی خود گزارده و پرچمی از پرچم باهماد ، ماننده سازی کرده در آن
پایگاه نهاده و نام کسروی بزرگ را بمیان آورده و خود را دنباله رو راه باهمادی
میداند که او بنیاد نهاده است.
این
بسیار شگفت بود. ما هفت سالست در اینترنت این پایگاه را داریم و یاران ما
پایگاههای دیگری نیز بنیاد نهاده اند. یکی اگر درد میهن دارد و راه خود را با راه
کسروی یکی میداند ، نخستین گام آنست که دست از خودسری بردارد و بجای دسته بندی با
کسانی که راه او را می پویند دست یکی گرداند.
از
آنسو به گفتارهاشان که نگریستیم همه را بیراه و دور از پاکدینی یافتیم. اینست برخی
یاران به اعتراض برخاستند و چیزهایی نوشتند و ما نیز نامهی زیر را به ایشان نوشتیم
:
«
به مسئولان این پایگاه! هر کسی که به اندیشه های کسروی یگانه آگاه باشد به آسانی و
در چند دقیقه می تواند دریابد که شما راه او را دنبال نمی کنید و نام باهماد
آزادگان را نه از راه پیروی از پاکدینی بلکه به علتهای دیگری بروی خود گزارده پرچمی
از راه ماننده سازی پرچم پاکدینان پدید آورده و با گزاردن پیکره هایی و آوردن زندگینامهای
ازو ـ گذشته از غلطهایی که دارد ـ خواست دیگری را دنبال می کنید.
اینست
من به عنوان یکی از اندامان باهماد پاکدینان (نام سیاسی : باهماد آزادگان) از شما
خواهش می کنم از این راه باز گردید و اگر اندیشه های خود را بی ایراد می دانید آنها
را نه زیر نام و پرچم باهماد آزادگان و با سودجویی از نام و آوازهی احمد کسروی
بلکه با نامی که درخور و شایستهی گفتارهاتان می باشد به گوش مردم برسانید و دست
از این دو رویگی بردارید.
اینجا
بکوتاهی می نویسم :
1)
کسروی اندیشه اش دربارهی دینها آن نبود که شما می پندارید. کسروی دینها را برای
آدمیان از دربایستها می شمرَد و زندگانی بیدینانه را پر از نبرد و کشاکش می داند.
به اسلام راستین ، همانکه پاکمرد عرب بنیاد گزارد ، نه این کوره راهها که بنام
اسلام ، امروز اینجا و آنجا نام اسلام و بنیادگزارش را خوار گردانیده اند ، پاس بسیار
می گزارد و ما نیز می گزاریم.
ما
اسلام و هر دینی را در آغاز خود جهشی در راه شهریگری و آدمیگری جهانیان می دانیم.
آنچه ما با آن نبرد می کنیم نه آن دینها یا بنیادهاشان بلکه این کیشهای کنونیست که
نام آن دینها را بروی خود گزارده ولی غافلند که زمان آنها گذشته. نمی دانند که
دهها گمراهی به دینهاشان راه یافته و در یک کلمه : آنکه روزگاری با بت پرستی و نادانیها
نبردیده امروز خود سرچشمهی گمراهیها و نادانیها و بت پرستیهای بیشمار است.
2)
شما نیز داستان این رویه کاریتان مانند آنهاست. مثلاً شیعه هرچه میگوید بنام اسلام
می گوید و حدیث از محمد و علی می آورد. در جایی که آن مردان بزرگ تاریخ هیچ همبستگی
با این کیش سراسر گمراهی نداشته اند.
3)
پادشاهی نیز زمانی سودها داشته و آن پیش از جنبشهای مشروطه خواهانه در کشورهای
جهان بوده. شما می دانید که یک شاخه از کوششهای کسروی و باهماد آزادگان رواج
دمکراسی و یاد دادن معنی درست آن به مردم بوده. با چنین آرمان و کوششهایی چه جای
پادشاه است؟!. سخن را از زبان خود کسروی بیاوریم (در پیرامون « ادبیات») : « ...
فردوسي همچون ديگران ياوه گويي نكرده. زمينه براي سخنان خود پديد آورده. هوس شاعري
خود را در زمينه اي بكار برده كه آن روز سودمند شمرده مي شده. شاهنامه امروز ارج
تاريخي نمي دارد ولي آن روز مي داشته. آنگاه فردوسي در شعرهاي خود بيش از همه
بجنگجويي و دليري و مردانگي ارج مي گزارد و خوانندگان را بآنها مي خواند و از بدآموزيهاي
ديگران دوري گزيده. آري فردوسي به شاه دوستي و شاه پرستي نيز ارج مي گزارده. ولي
اين گناهي ازو نيست. در زندگانيهاي آن روزي « پادشاه را دوست داشتن و باو پاس
گزاردن از نيكيها مي بوده. در زندگاني توده اي امروزيست كه شاه پرستي بد مي باشد».
پس
می بینید که باورهای شما با ما یکی نیست. شما همچنان درپی شاهی و پادشاهی هستید.
شما سخن از پیشدادیان می رانید چندان که گویی آنها افسانه نبوده همگی تاریخند. تاریخی
که شما از آن آگاهی دارید. اینست آغاز تقویم ایران را بر تخت نشستن کیومرث دانسته
امسال را سال 6376 پادشاهی می شمارید.
4)
می نویسید : «باهماد آزادگان نام گروهی از هواداران احمد کسروی است که در حیات او
و پس از آن در راه اشاعه اندیشههای اجتماعی و سکولار احمد کسروی موسوم به «پاکدینی»
فعالیت میکردند ...» می پرسم شما سکولار را به چه معنی می گیرید که پاکدینی را
سکولاریزم تشخیص داده اید؟!. .. باشد که لغزش از منست ، پس آنگاه بگویید کدام
سخنان او با سکولاریزم سازگاری دارد تا من آگاه گردم.
بیش
از این به سخن دامنه نمیدهم و از گفتارهاتان نکوهش نیز نمی نویسم. تنها می خواهم
شما هرچه زودتر این نام و این پرچم و سودجویی از نام آن بزرگ مرد را کنار نهید و
اگر مایهی شما به اینها که از باهماد آزادگان و پاکدینی شمردم نیست باری نام دیگری
درخور خود برگزینید.»
این
نامه سه هفته پیش در بخش نظرات آن پایگاه نوشته شد. با آنکه نشانی ای میلی را هم
داشتند و دیگر یاران نیز یادداشتهایی گزارده بودند ، و با آنکه با زبان ادب از
ایشان خواهش کردیم که از این کار ناشایست باز گردند باز نتیجه ای نداده و پاسخی
نیز به ما نداده اند.
از
آنسو می بینیم از پایگاه ما گفتار برداشته بنام آنکه از کسرویست در پایگاه خود می
گزارند.
ما
از همان آغاز هم امیدی نداشتیم که اینها دست از این کارهای کودکانه و هوسمندانه
بردارند ولی وارونه کاریهای این کسان ما را به شگفت واداشته. اینها خوبست گفتار «در
پیرامون حزب» ما را نیز بگزارند تا خوانندگان بدانند که چگونه مردمیند.
بهر
حال ما را هیچ همبستگی با جوفروشان گندم نما نیست. این را خوانندگانمان بدانند و
آنها را از ما و ما را از ایشان جدا گیرند. در این راه که ماییم جایی برای خودسری
و گردنکشی نیست. « آدمی با نیکی ارجمند است» و خودسری از پرگزندترین بدکرداریهاست.
این
کارشان که کوشش سیاسیش می پندارند مانند کار آن کودکان است که این جمله را در
کودکستان یاد گرفته بودند : « هنگامی که پدر و مادرمان خوابیده اند ما نباید سر و
صدا کنیم». این را یاد گرفته هنگامی که پدر و مادرشان در خواب بودند با آواز بلند
می خواندند.
این
بیچارگان نیز نفهمیده اند که کوششهای ما از آنجا آغاز میگردد که با پراکندگیها می نبردیم.
نفهمیده اند که کوشش سیاسیای که به پراکندگی دامن زند تیشه به ریشهی خود زدن
است. نفهمیده اند که کوشش سیاسی ، نوشتن گفتارهای شرم آور دربارهی محمد نیست.
ما
که با دسته های گوناگون در نبردیم اکنون باید با دسته ای به نبرد کوشیم که سخنان
ما را می گیرند ولی با دینی همچون اسلام راستین (نه این کیشها که بنام اسلام هست)
و بزرگمردی همچون محمد به نبرد برمیخیزند. با کسانی به نبرد پردازیم که تیشه به
ریشهی دین می زنند.
اینان
اگر درد میهن میداشتند میباید نخست پاکزبانی در پیش می گرفتند. میباید نام دیگران
را بروی خود نمی گزاشتند. باید میدانستند که خودسری خود پتیارهی یگانگی است. با
خودسری هرگز به یگانگی نتوان رسید.
یک
نکته که در پایان گفتار میخواهیم یادآوری کنیم آنست که اینان گویا یگانه پیشه شان آشفته
گردانیدن مغزهاست. از سخنانی که از شاه پرستی میرانند گمان می کنید مزدوران رضا
پهلوی اند ولی سپس می بینید آن هم راست نیست. زیرا او را نیز می نکوهند.
اینان
به کسروی نیز ناسپاسند و در شرح زندگانی او ، هیچ اشاره ای به داستان اوین هم نمی
کنند. داستانی که اگر کسی تنها همان یک کار را در زندگانیش کند ، جایگاه قهرمان ملی
می یابد.
آن
حکم که دادگرانه ولی رضاشاه نپسندانه بود مایهی زیانهای بسیار به او و خانواده اش
گردید. بجای آنکه این را که انگیزهی اصلی بیرون آمدن او از عدلیه باشد بگویند ، کوشیده
اند نامه ای را که دو سال پس از داستان اوین ، کسروی دربارهی نارساییهای دادگستری
به دربار نوشته انگیزهی منتظر خدمت گردیدن او نشان دهند. آیا این جز تاریخ را آلودن و حقایق را پنهان ساختن است؟!.
در
جایی می نویسند : « آیتالله العظمی حسین قمی که از مراجع عالیرتبهی زمان خود
محسوب میشده طی تلگرافی از نجف از نخستوزیر ، احمد قوام میخواهد که ضاربان[کشندگان] کسروی
هر چه زودتر آزاد شوند ... دولت احمد قوام نمیخواست روحانیت از دولت بابت محاکمهی
قاتلان کسروی خشمگین شوند.» ولی نمی گوید آنچه ملایان را چنین گستاخ ساخته بود یکی
هم آخوندبازیهای محمدرضاشاه بود که بوارونهی پدرش با ملایان کنار می آمد.
پدر
، ملایان را گوشه نشین ساخت و چنان بیکاره شان گردانید که « دورهی روحانیت را
خاتمه یافته» می پنداشتند و برخی از آنان رخت ملایی از تن درآورده به دینها خرده می
گرفتند مبادا که مردم ایشان را کهنهاندیش بشمار آورند. ولی پسر ، ملایان را همی
نواخت و از همان سال دوم پادشاهیش با ملایان همدستی کرد و تا زنده بود مار در آستین
پرورد.
ایراد
به نوشتارهای این پایگاه از جمله (« انجمن باهماد آزادگان») چندانست که بشمار نمی
آید.
آرزومندیم
ایشان نیز روزی براه آیند. ولی بهتر است بدانند دامن پاکدینی از ننگ شاهپرستی و
دشمنی با دینها همیشه پاک می ماند.