خوانندگان پيمان بياد دارند كه بگفتهي
يكي از آژانسها در پارلمان انگليس نام « غول دريايي» برده شده و يكي از نمايندگان
گفته : « چه بهتر كه دولت چارهاي بغول بيكاري بينديشد كه ديدار آن دلهاي همه را
بلرزه مياندازد».
اگرچه امسال زمستان [1][آغاز سال
1934م] هياهو در آمريكا و اروپا دربارهی بيكاري و گرسنگي كمتر از سالهاي پيش است
و ديگر گرسنگان لشكر آراسته بپايتختها سفر نميكنند و آژانسها پياپي خبرهاي دلگداز
پراكنده نميسازند. ولي از اينجا نبايد پنداشت كه از سختي بيكاري و گرسنگي كاسته و
چارهاي بدرد بيچارگان انديشيده شده است. بلكه علت آرامش ، عادي شدن موضوع است و
از سوي ديگر بيچاره گرسنگان از آن نمايشها و لشكر آراييهاي پارسال و پيرارسال نتيجهاي نديدند كه امسال بار ديگر بآن نمايشها
برخيزند.
بهر حال در ميان گرفتاريهاي غرب دو
گرفتاري از همه سختتر است كه يكي داستان جنگ و كينههاي جنگي و ديگري اين موضوع
بيكاري و گرسنگي است. از كينههاي جنگي در اينجا سخن نميرانيم. اما درد بيكاري در
اين باره يك جمله بايد گفت كه آنچه غرب را زير و رو خواهد كرد اين درد است.
كساني كه بيكاري را يكي از گرفتاريهاي
عادي يا يك پیشامد چند زماني[= چندگاهه = موقتی] ميشمارند و اميدوارند كه با اين
تدبيرهايي كه امروز انديشيده ميشود و با دست كساني كه اكنون رشتهي كارهاي اروپا
و آمريكا را در دست دارند چارهي درد خواهد شد چنين كساني از دريافت مطالب بسيار
دور افتادهاند.
اگرچه در ايران و ديگر كشورهاي شرق ما
از اين گرفتاري آسودهايم و اين خود مايهي سرافرازي و خرسندي شرقيان بايد بود [= bud، سبک شدهی بودن] [2] و از اين
جهت نياز بگفتگو از موضوع نداريم ولي چون هميشه در خبرهاي آژانسها سخن از اين
موضوع هست و در روزنامهها گفتگو از آن بميان ميآيد و از اين نگارشها پيداست كه
بسيار كسان ، چگونگي موضوع را درنيافته و پي بسختي اين درد غرب چنانكه هست نبردهاند
اينست كه ما سخن از اين موضوع ميرانيم و در يك رشته مقالهها چگونگي درد و راه
چارهي آن را باز خواهيم نمود :
نخست بايد دانست كه داستان بيكاري
كارگران و گرسنگي آنان كه در هر كشوري از اروپا و آمريكا بمليونها شمرده ميشوند
با موضوع كساد بازار كه كارخانهداران و سرمايهداران گرفتار هستند و نام « بحران
افتصادي» بآن دادهاند دو موضوع جداگانه است. اگر هم ارتباطي با هم دارند يك موضوع
نيستند. نيز كوششهايي كه اروپاييان در اين زمينه مينمايند و چارههايي كه ميانديشند
بيشتر آنها از ديدهي سرمايهداري و كارخانهداري است و كمتر نگاهي بحال بيكاران و
گرسنگان دارند. ( گو كه اين كوششها و چارهجوييها نيز بيهوده است و آنچه هرگز
سودي نخواهد داد اين كوششها و چاره جوييهاست.)
از روزي كه كارخانهها بر پا شده و
ماشينها بكار افتاده يك رشته نتيجهها از آن برخاسته و با پيشرفت آن ، اين نتيجهها
نيز پيش رفته. از جمله ما دو نتيجه را در اينجا ياد ميكنيم.
1ـ از يكسوي ماشين دسته دسته مردم را
از بازارها و كشتزارها و ديهها و شهرها بسوي كارخانهها كشانيده و كارها و پيشههاي
ديرين آنان را از دستشان گرفته و در پيرامون ماشينها بمزدوري و كارگري واداشته
است. و در هر شهري كارگران دستهي انبوهي از مردم آنجا گرديدهاند.
2ـ از سوي ديگر ماشين هر جنسي را با فراواني بياندازه
بيرون ريخته كه بازارهاي خود آن شهر يا كشور گنجايش آن را نداشته و اينست كه روي
ببازارهاي ديگر آورده و كمكم سراسر شهرها را در شرق و غرب بازار خود ساخته است.
ولي دربارهی نتيجهي نخست رفته رفته
حال ديگري روي داده. بدينسان كه ماشينها سال بسال فراوانتر گرديده و كار آنها
تندتر شده و اينست كه روز بروز نياز بكارگر كمتر شده و از اينجا داستان بيكاري
آغاز گرديده كه تا ديري مهم نبوده و بچشم كسي نميآمده ولي رفته رفته بزرگتر
گرديده و بچشمها درآمده و امروز يكي از بزرگترين گرفتاريهاي اروپاست.
پس بيكاري نتيجهي فزوني ماشين و تندي
كار آنها است ـ نتيجهي ناگزير و ناچار. اين ناگفته پيداست كه در جايي كه يك تن
كارگر بدستياري ماشين كار صد تن انجام دهد ناگزير نود و نه تن بيكار ميماند. درست
مانند آنكه بر سر سفرهي ده مردي اگر يكي از آنان خوراك دو تن را بخورد ناگزير يكي
بيخوراك ميماند.
آن روزي كه ماشين راه افتاده و
كارخانهها بنياد يافته بايستي اين پيش بيني شود كه روزي رسيده و مليونها كارگر
بيكار و گرسنه خواهند بود. بايستي از همان روز انديشهي اين درد را كرده بچاره
بكوشند.
بعبارت ديگر بيكاري ميوهي ماشين است[3]
و هر ميوه مدتي ميخواهد تا برسد و ميوه شمرده شود. اين ميوه هم در زمان ما رسيده
است.
اما نتيجهي دوم (موضوع بازار) در
زمينهي آن نيز حال ديگري روي داده بدينسان كه از فزوني بياندازهي جنس كمكم
بازارها ايستادگي نشان داده و ديگر جنس تازه نپذيرفته يا بسيار كم پذيرفته. نه در
سايهي پیشامدي يا حادثهاي بلكه در نتيجهي همان فزوني و بياندازگي جنس از
ساليان پيشين.
اين هميشه هست كه اثر يك چيزي تا ديري
بچشم نمودار نيست. كسي كه بيماري برو روي ميدهد تا زماني سر پا ميگردد ولي ناگاه
افتاده بستري ميشود. نه اينكه آسيب ديگري باو رسيده بلكه همان بيماري پيشين
باندازهاي رسيده كه بايد اثرش نمودار گردد.
آن حال بازارهاي جهان نيز كه از چند
سال پيش نمودار گرديده و تاكنون نمودار است نه اينكه نتيجهي يك حادثهي ناگهاني
است بلكه خود ميوهي فراواني ماشين و فزوني ساختهها و بافتههاي آنهاست كه از
ساليان دراز در كار بوده و كمكم ميوه رسيده است.
از آن روز نخست كه ماشين و كارخانهها
در اروپا و آمريكا بفراواني بر پا شده و ببافتن و ساختن و جنس بيرون ريختن آغاز
كرده نه باندازهي نياز مردم بلكه بهر اندازه كه ماشينها بافتن و ساختن ميتواند ـ
از همان روز بايستي دانسته شود كه روزي خواهد آمد كه بازارها از دست اين جنسهاي
بيهوده و فزون بستوه آمده در برابر آن ايستادگي نشان خواهد داد. از روزي كه يك مشت
آزمندان نادان بازرگاني را اصل و زندگاني مردم را فرع آن گرفته و پياپي ماشين
ساخته و كارخانه برافراختهاند و سراسر جهان را با زور و نيرنگ و ستم براي خود
بازار ساختهاند از همان روز بايستي دانسته شود كه روزي خواهد رسيد كه ديگر ميداني
براي اين تاراج و چپاول نمانده جهان خواه و ناخواه دست اين تاراجيان را از خود
خواهد برتافت.
اينكه اروپاييان اين كساد بازار را يك
پیشامد ناگهاني جلوه داده و نام بحران بروي آن ميگزارند و براي آن علتهايي ميشمارند
يك كلمه بايد گفت كه نميدانند يا دانسته خود را بناداني ميزنند.
اين علتها كه ميشمارند بسياري از
آنها خود نشان ايستادگي بازارهاست. مثلاً سدهاي گمرکي دولتها را كه يكي از علتها
ميشمارند اين سدها از اينجا برخاسته كه هر دولتي بازارهاي كشور خود را مالامال
ديده و چنين چاره انديشيده كه با بستن سد گمرکي از فراواني جنسهاي ديگران جلوگيري
كرده از آن مالامالي بازارها بكاهد و راه براي پيشرفت جنسهاي خود آن كشور باز
نمايد.
قانون انحصار تجارت كه دولت ايران
گزاشت آيا در نتيجهي پیشامدي بود يا اينكه فزوني جنسهاي اروپا و آمريكا در
بازارهاي ايران كه دست صنعتگران بومي را بسته بود دولت را ناگزير ساخت كه چنين قانوني
بگزارد و از فزوني جنسهاي اروپا جلوگيري نمايد؟![4]
علتهاي ديگري كه ياد ميكنند از قبيل
شورش و جنبش در هند و جنگ ميانهي چين و ژاپن و بيم مردم اروپا از جنگ و سنگيني
بودجههاي دولتها ، اينها اگر هم اثري در كساد بازارها دارد بسيار اندك و ناچيز
است و چنانكه در جاي ديگر گفتهايم بدان ميماند كه كسي دارايي خود را در راه قمار
از دست داده و پريشانحال و ناتوان گرديده كه به وام گرفتن از اين و آن روزگار ميگزارد.
قضا را روزي شورشي برخاسته بازارها بسته ميشود و او دسترس بوام گرفتن نيز پيدا
نميكند و در آن حال سختي و درماندگي خطاي زشت خود را كه مايهي اين بدبختي شده
فراموش كرده و تنها آن شورش و بسته شدن بازار را باعث گرسنگي خود شمرده نفرين بر
مسبب آن ميفرستد. چنانكه كار اين بدبخت بيخردانه است ، دستاويز ساختن اروپاييان
جنگ چين و ژاپن و مانندهاي آن را نيز بيخردانه است.
بهر حال اين گفتگوها و تلاشها و
فريادها هرچه هست در زمينهي كساد جنس كارخانهها و ايستادگي بازارهاست كه زيان آن
يكسره بسرمايهداران و توانگران ميرسد. و چنانكه گفتيم اين موضوع با موضوع بيكاري
و گرسنگي كارگران دوتاست. اگر هم ارتباط با هم دارند يكي نيستند و هر كدام علت
جداگانهاي دارد.
و اينكه روزنامهنگاران و آژانسهاي
اروپا داستان بيكاري و گرسنگي را نيز از ايستادگي بازارها ميدانند و چارهي آن را
با چارهي اين يكي ميانگارند چنانكه گفتيم يا نميفهمند و يا ميفهمند و ديگران
را فريب ميدهند.
جاي انكار نيست كه ايستادن بازارها در
كار بيكاري و گرسنگي نيز اثر كرده و آن را سختتر نموده ولي اين اثر چندان نيست و
بر فرض كه پیشامدِ ايستادگي بازارها نبود باز دستههاي بيشماري از كارگران بيكار و
راه روزي را بروي خود بسته داشتند.
اين نكته را نبايد فراموش كرد كه
موضوع بيكاري از داستان ايستادگي بازارها كه « بحران اقتصادي» ناميده ميشود
جداست. بيكاري ميوهي فزوني ماشين و تندي كار آنهاست و جز با كاستن از فزوني ماشين
چاره نخواهد يافت.(5)
اينكه سياستگران و سرمايهداران اروپا
دو موضوع را يكي گرفته و علت همگي را ايستادگي بازار ميدانند براي اين ايستادگي
نيز يك رشته علتهايي ميشمارند و به بيكاران وعده ميدهند كه روزي اين علتها را
رفع كرده براي آنان كار تهيه خواهند ساخت چنانكه گفتهايم همهي اينها يك رشته
گفتههاي بيهودهايست كه ارجي بآنها نتوان پنداشت.
زيرا نه بيكاري نتيجهي ايستادگي
بازارهاست و نه ايستادگي بازارها نتيجهي آن علتها كه ميشمارند ميباشد و نه
زمامداران غرب خواهند توانست بايستادگي بازارها چاره نمايند. اينها همه فريبهايي
است كه به بيكاران بيچاره داده ميشود.
اين نه عقيدهي امروزي من است كه در
اينجا مينويسم. پارسال اين زمان كه هِر هيتلر در آلمان و مستر روزولت در آمريكا
تازه بروي كار آمده و هر دو به بيكاران وعدهي خوشي ميدادند من سخنان امروزي خود
را در نامهي گرامي شفق سرخ [6] با عبارتهاي ديگري مينوشتم و آشكار ميگفتم كه
پشت سر آن وعدهها چيزي جز نوميدي نخواهد بود. امروز ميبينيم كه براستي نتيجهاي
بر آن وعدهها بار نيست.
رييسجمهور آمريكا در اين يك سال چند
نقشهي اقتصادي كشيده كه هر كدام جز نقش برآب درنيامده و بتازگي ميبينيم كه خود
آمريكاييان هم نوميدي آشكار ميسازند.
علت قضيه پيداست : هر دردي از هر كجا
كه برخاسته از آنجا بايد چاره شود و گرنه از چارههاي ديگري سودي ديده نخواهد شد.
در زندگاني آدميان ، آزاديِ كار عامل
بسيار بزرگي ميباشد و از رهگذر اوست كه هر كسي باندازهي جربزهي خدادادي خود و
بميزان تلاش[ی] كه بكار ميبرد از خوشيهاي زندگي بهره مييابد. ماشين اين آزادي
را بهم ميزند و كساني را از دسترس بكار محروم ساخته بكساني راه ميدهد كه باندازهي
صدها و هزارها آدمي از كار فايده بردارند. آيا چنين ابزاري نبايستي سامان زندگي را
بهم زده و پستيها و بلنديهاي نابجايي پديد آورد؟!
اگر بگفتهي خود غربيان زندگاني نبرد
است باري بايد ابزار نبرد بدست همگي يكسان باشد تا بتوانند از عهدهی كشاكش
برآيند. نه اينكه كساني توپهاي شصت تير بدست آورده و ديگران جز مشت خود ابزار
ديگري نداشته باشند و بدينسان بيك چشم زدن از پاي افتاده نابود شوند.
اين آسودگي كه
امروز در شرق است و دستههاي بيكار راه نيفتاده و فرياد گرسنگي بلند نميشود جز در
نتيجهي آزادي كار نيست. آن گرفتاري هم كه در غرب است و هر كجا مليونها بيكار راه
روزي را بر روي خود بسته دارند و فرياد گرسنگي از هر سوي بلند ميباشد جز ميوهي
ماشين نيست.
چنانكه در جاي
ديگر گفتهايم : « اگر پاره[ای] كارها جز با ماشين گزارده نميشود ، يك رشته
كارها هست كه با دست و ماشين هر دو گزارده ميشود. اينها را بايد جز با دست نكرد
تا كار براي بيكاران پيدا شود»[7]
بگفتهي خودِ اروپاييان داستان بيكاري
بكوچهي بنبستي رسيده زيرا چارهي راستين درد را نميخواهند و از چارههاي ديگر
هم كاري نميگشايد. اينست كه روزبروز گرهی كار سفتتر ميشود و خدا ميداند كه
آيا رشته پاره شود يا گره باز گردد.
فراموش نبايد كرد كه باين موضوع
بيكاران گذشته از دولتها انجمن بزرگ ژنو (مجمع اتفاق ملل) نيز علاقهمند است. و
آنگاه چنانكه در ياد داريم در بهار گذشته در لندن كنفرانس باشكوهي بنام
« كنفرانس اقتصادي جهان» بنياد يافت كه از ايران نيز نمايندگاني رفتند. آيا چه نتيجه از آن بدست آمد جز اين كه هر كسي سخني گفت و گفتگوهاي بيجايي بميان آمد و پس از نشستها و برخاستها پراكنده شدند و هر كسي بكشور خود بازگشت؟!
« كنفرانس اقتصادي جهان» بنياد يافت كه از ايران نيز نمايندگاني رفتند. آيا چه نتيجه از آن بدست آمد جز اين كه هر كسي سخني گفت و گفتگوهاي بيجايي بميان آمد و پس از نشستها و برخاستها پراكنده شدند و هر كسي بكشور خود بازگشت؟!
در آن كنفرانس تنها سخني كه مربوط
بموضوع بيكاران و ايستادگي بازارها بود و از روي دانش و خرد گفته شد جملهاي بود
كه رئيسالوزراي فرانسه يا رئيسالوزراي اتريش گفت باين عبارت : « ما نبايد بندهي
ماشين باشيم ، ماشين بايد بندهي ما باشد».
از ديگران نه كسي توجه بحال بيكاران
داشت و نه سخن از روي انديشه و خرد دربارهی ايستادگي بازارها گفتند. بلكه چنان كه
دانستيم كساني از موضوع اقتصاد كنار رفته گفتگوهاي سياسي پيش آوردند و كنفرانس بيآنكه
نتيجهاي بدست آورد پراكنده گرديد.
دردي را كه چاره نكردند روزبروز
فزونتر گرديده دردمند را از پاي مياندازد. باين درد بيكاري نيز كه چاره نميانديشند
هر دانشمند دلآگاهي حق دارد كه از پايان آن سخت بيمناك باشد و از اين جاست كه در
پارلمان انگليس سخن از آن بميان آورده و آن را «غول» ميخوانند و از دولت چارهي
آن را ميخواهند.
ما نيز چنانكه گفتهايم يقين داريم كه
اگر خردمنداني از اروپا پيش نيفتند و پاكدلانه بر بيكاري چاره نينديشند ، اروپا و
آمريكا آيندهی سخت تاريكي خواهد داشت.
امروز با همهي آشفتگي[ای] كه در كار
اروپا است باري در بيشتر مملكتها رشتهي اختيار در دست كساني است كه نيكخواه
مردمانند و اگر هم گره از كار باز نميكنند باري بدي بر مردمان نميخواهند. ولي
هرگاه رشتهي اختيار بدست كساني افتاد كه جز كينهجويي از توانگران و ويران كردن
جهان آرزويي ندارند ، خدا ميداند كه چه روزهاي سياهي براي غربيان پيش خواهد آمد.
(104001) و (105001)
[1] : این گفتار در نیمهی دیماه سال 1312 (آغاز سال 1934 م) نوشته شده.
شوریدگی اقتصادی در اروپا و آمریکا از سال 1929 رخ داده و هر سال سختتر می گردید.
این پاشیدگی چندان دیر پایید و تلخیها و ناکامیها و نومیدیهایی را ارمغان تودههای
غربی کرد که نامش را سپس « بحران بزرگ» گزاردند. چنانکه نویسنده نیز اشاره می کند
کار نچندان شوریده بود که با نقشههای اقتصادی روزولت و هیتلر و دیگران به سامان
رسد. این بزرگترین بحرانی بود که جهان غرب ـ جهان سرمایهداری ـ بخود میدید و از
سخن نخستوزیر فرانسه یا اتریش (در گفتار آمده) میتوان دریافت که علت آن را
میدانستند ولی « انشاءالله گربه است» میگفتند و امید میداشتند راهی گشوده گردد. چون
راه دیگری که در پیش رو داشتند جز کمونیستی نبود و به آن نیز نمیخواستند تن دهند به
سخنان فریبآمیز دست مییازیدند. تا آنکه جنگ جهانی دوم پیش آمد و همه چیز را
دگرگون ساخت و در این میان غول بیکاری را جنگ و کارهایی نوینی که پیش آورد توانست
بزانو درآورد.
[2] : نویسنده در کتاب آیین (1311خ) شرح دامنهداری میدهد در این زمینه که
ما شرقیان که زندگانی آسودهای داشتیم از هنگامی که پیروی از زندگانی غربیان کردهایم
از آسودگیهامان کاسته و بر دشواریهامان افزوده گردیده و اگر از این پیروی
بازنگردیم به گرفتاریهای ایشان دچار خواهیم شد. گواه این سخن آنکه در آن دهه (1308
تا 1318خ) که غربیان گرفتار «بحران بزرگ» یا «رکود بزرگ» بودند شرقیان و نیز
ایرانیان زندگانیشان دچار خیزابهای سهمناکی که در غرب روی داد نگردید. ولی شرقیان
چون به گرفتاریهای غرب پی نبرده بودند چهار نعل از پی ایشان تاختند تا جایی که
زندگانیشان نیز همچون غربیان دچار بحرانها شد و اقتصادشان نیز به غربیان وابستگی
بسیار یافت. اینست بحرانی که از 2008 م در غرب پدیدار گردید ، تأثیر خود را در
ایران و کشورهای دیگر شرقی نشان داد.
[3] : این سخن در اینجا کوتاه افتاده. خود نویسنده در زمینهی اقتصاد
گفتارهای دیگر نوشته و یک کتاب او بنام کار و پیشه و پول ویژهی این
جستار(مبحث) است. در آنجا شرح میدهد که چنانکه دارندهی ماشین بدستیاری آن کار
دهها کارگر را می کند و ناگزیر آنها را بیکار میگرداند ، سرمایه نیز همین گونه است
که یکی بدستیاری سرمایه می تواند پیشهوران تُنُکسرمایه را از میدان بیرونشان
گرداند و به ورشکستگی کشاند. چنانکه در این گفتار هم آمده اگر اروپاییان زندگانی
را نبرد دانسته پایهی زندگیشان را بر روی این فلسفه نهادهاند دست کم در این نبرد
، سرمایه و ماشین که دو افزار نبرد در زندگی (اقتصاد) میباشد را باید یکسان داشت.
نه آنکه یکی در نبرد افزاری جز مشتهایش ندارد و دیگری با کاتیوشا نبردد.
[4] : این گفتار سخنش درد بیکاری در اروپاست. در آن زمان این گرفتاری در
ایران کم یا هیچ بوده. ولی اگر قانونی گزارده نمیشد تا کالاهای اروپایی و
آمریکایی سیلوار به ایران وارد شود ، صنعتگر ایرانی بیگمان نابود میگردید و از
رهگذر سرازیر شدن تولیدات ماشینهای غربی و ناکاردانی سررشتهداران ، بیکاری ایران
را فرامیگرفت.
خوانندگان آن قانون خردمندانه را با نابسامانی در واردات کالاهایی که تا
سالهای پایانی دههی 50 در ایران ساخته میشد یا می توانست با اندک یاوری دولت
ساخته شود بسنجند ، بویژه واردات کالاهای چینی در این بیست سال گذشته را بدیده
گیرند و بیاد آورند که چه تولیدکنندگان باشکوهی در ایران از رهگذر این خیانت
فراموش نشدنی دولتها کارشان به ورشکستگی کشید. چه کارخانههای بزرگی را برای آنکه
یک مشت « آقازاده» با واردات انحصاری ، سودهای میلیاردی برند به نابودی کشاندند.
چه « بازرگاننماهایی» که با شکستن کمر تولیدکنندهی داخلی به داراییهای نجومی
رسیدند و دولتها یا همدست آن بازرگاننماها بودند یا تماشاچی. چه کسان آبرومندی که
بیکار و بیچیز شدند و چگونه بیکاری و بیچیزی آن کسان به کاستن امنیت مردم و
پدیداری بزههای ترسآور و شرمآور در میان توده انجامید. چه پستی و خواریای
گریبان مردم را گرفت و ایشان را از خویهای ستوده بیبهره گردانید. چه گوییم که چه
ها بر سر این مردم بدبخت نیاوردند؟!
این گفتار جستار گستردهای را می گشاید و گفتگوها پیش میآورد ولی ما برای
کوتاه گردانیدن سخن به آنها در اینجا نمیپردازیم. تنها یک اشارهی کوتاه به بحران
اقتصادی جهانی که از سال 2008 پدیدار گردید باید کرد. در آن بحران هم هر سیاستگر و
اقتصاددان آمریکایی و اروپایی علتی دیگر برای آن یاد کردند جز آنکه بگویند جهان
سرمایهداری به کوچهی بنبستی درآمده و ناچار باید از راهی که رفته بازگردد. همان
مثال قمارباز خیرهرویی که در گفتار آمده اینجا هم راست درآمد. برای مثال در این
بحران گفته شده که «حباب» بازار مسکن در آمریکا ترکید و این شوریدگی را پدید آورد
، دربارهی بحران بزرگ نیز گفته شده حباب بازار بورس ترکید و بآن رسوایی انجامید
ولی بهرحال آنها راستی سخنان این گفتار را دیگر نمی گرداند. زیرا هنگامی که دولت
روی منابع مالی و نیز ماشینها و تولیدات آنها دیدهبانی (نظارت) نداشته باشد و به
گفتهی خودشان در بازار آزاد نباید دخالت کند چنین پیشامدهایی فاجعهآمیزی دور از
انتظار نیست.
نگاه کسروی در هر زمینهای به ریشهی پیشامدهاست. او آوازهی کینز یا
مانندهای او را در اقتصاد ندارد ولی بحران بیکاری ناشی از بیکرانه بودن بهرهجویی
از ماشین و سرمایه را نیک دریافته و باز زبان ساده و روانی بازمینماید.
(5) : مقصود از ماشين در اين مقاله ماشينهاي بزرگ
كارخانههاست.[ولی ما امروز باید حساب رباتها را نیز با ماشینهای بزرگ کارخانهها
یکی گیریم. تنها برخی کارهاست که بدست رباتها بهتر انجام میگیرد و مایهی بیکاری
کارگران بسیار هم نمیگردد ، یا از بیم افتادن جان آدمیان جلو میگیرد که اینها را
باید استثنای رباتها دانست.]
[6] : نوشته و پراکنده شدن بخش یکم آیین (1311) در میان برجستگان توده
تکانی پدید آورد.
از اینرو در زمستان آن سال در روزنامهی
شفق سرخ علی دشتی و لیقوانی نمایندهی تبریز با مقالههایی به کسروی تاختند. کسروی
نیز در پاسخ ایشان خواست خود از آن کتاب و بدفهمی دشتی و لیقوانی را در چند گفتار
آشکار ساخت. این گفتگوها در فروردین 1312 با سپر انداختن تاختبرندگان پایان یافت.
(7) : بخش دوم [کتاب]
آيين
پایگاه : سخن در اینباره بسیار است ولی بنیاد
کار همینهاست که به این سادگی و روانی در اینجا رانده شده. برای آگاهی بیشتر کتاب
کار و پیشه و پول دیده شود.
پایگاه : سخن در اینباره بسیار است ولی بنیاد
کار همینهاست که به این سادگی و روانی در اینجا رانده شده. برای آگاهی بیشتر کتاب
کار و پیشه و پول دیده شود.