پرچم باهماد آزادگان

402 ـ یکی از بهره‌هایی که از آموزاکهای پاکدینی بردم ـ 6

باز هم یک یادداشت دیگر از گفتگو با خود را برای نمونه می‌آورم :
محیط تأثیر بسیاری بر رو آوردن به سیگار یا بیزاری از آن دارد. امروز تبلیغات بسیاری در روزنامه‌ها و تلویزیون و جاهای همگانی علیه سیگار هست. بیشترین محدودیتها (و خواریها) را به سیگاریها روا میدارند. مثلاً صندلی نزدیک توالت در هواپیما[1] را برای سیگاریها در نظر گرفته‌اند. در رستورانها یک میز کهنه و ناخوشایند را در یک گوشه‌ای (چه بسا نزدیک توالت) برای سیگاریها در نظر میگیرند. مردم را به ترک سیگار تشویق میکنند. امروز سیگار بسیار گرانتر است و در هر جایی در دسترس نیست. پوسترهایی در جاهای گوناگون زیانهای سیگار را به مردم یاد می‌آورد.
بیاد بیاور که زمانی بجای اینها ما تبلیغات خوشرنگ و رویِ سیگارهای آمریکایی را در روی دیوارها و تابلوهای تبلیغاتی میدیدیم. زمان ما سیگارفروشی برای خود یک شغل جدایی بود و ایشان یک چهارچرخه‌ و یا یک پیشخوان کوچکی داشتند و کمابیش همه جا بودند. آن زمان پزشکان پیش بیماران نیز سیگار میکشیدند. می‌توانم بگویم که بدترین تأثیر را همین پزشکان روی دیگران گزاشتند. ولی امروز من دیگر پزشکی نمی‌بینم که سیگار (پیش بیماران) بکشد.
یک چیزی هم که یادم افتاد اینست که هنوز پیش از آنکه سیگاری بشوم یاد دارم که در روزنامه خوانده بودم در کشورهای غربی برای کسانی که میخواهند سیگار را ترک کنند سفرهای دریایی مثلاً یک ماهه فراهم میکنند و در این سفرها سیگار کشیدن غدغن است و در کشتی نیز سیگار یافت نمی‌شود. ولی انصافاً اینگونه خبرها نسبت به تبلیغات سیگار بسیار کم‌اثر می‌نمود چنانکه اکنون نیز به آسانی بیادم نیامد. اگر اینگونه خبرها بیشتر باشد یا برجسته گردد ، کسانی که نزدیک است پایشان لغزیده و به دام سیگار بیفتند به دشواریهای ترک و گرفتاریهایش نیز بیشتر خواهند اندیشید.
شنیده‌ام در سنگاپور اگر کسی در جاهای همگانی سیگار بکشد جریمه‌ی سنگینی دارد و تبلیغات فراوان و مؤثری علیه سیگار در روزنامه‌ها و تلویزیون و جاهای همگانی هست.
براستی در چنین محیطی سیگاری شدن دشوارتر است. این محدودیتها و خواریها و زشت نمودن سیگار در اندیشه‌ی مردم کمک بسیاری به دچار نشدن جوانان به سیگار دارد. بیشتر سیگاریها هم در جوانی بدام سیگار می‌افتند و معمولاً اگر این سالها را بگذرانند دیگر کم پیش می‌آید که دچارش شوند. از آنسو اگر کسی سیگاری باشد در چنین محیطی آسانتر میتواند سیگار را ترک کند.
در زمانی دیگر در همان روزهای نخست ، باز هوس سیگار گریبانم را گرفته بوده که این یادداشت را نوشته‌ام :
هرچه از آغاز ترک بیشتر میگذرد احساس میکنم به کشیدن یک سیگار ولع بیشتری دارم. در واقع میخواهم از فرصت استفاده کرده از چنان سیگاری لذت بیشتری ببرم و به قول معروف هم فال است و هم تماشا : هم ترک کرده‌ام و هم لذتی برده‌ام که در زمان افراط نمی‌بردم!
پاسخ : مرز میان یک ترک کرده و یک سیگاری تنها یک سیگار بلکه یک پک است پس فراموشش کن. مگر نبود که هرگاه ترک میکردی بازگشت به سیگارت با همان یک نخ سیگار یا پک اول شروع می‌شد؟!. و دیگر چیزی جلوگیرت نبود؟! پس چرا میخواهی کاری را که بارها آزموده‌ای بار دیگر بیازمایی؟! بهتر است دریابی که تنها خودت را داری فریب میدهی!
با اینهمه بیاد بیاور که این هوس یا آتش درونی مانند باران بهاری است و اگر چند ثانیه به چیز دیگری بیندیشی یا به آب نبات و آدامس و چای پناه ببری می‌بینی که بزودی آن آتش خواهد افسرد. اثرات وخیم سیگار بر تندرستی‌ات را بیاد بیاور و به اسیر سیگار شدن بار دیگر خوب فکر کن. اگر چنین چیزهایی را همیشه بیاد بداری نه تنها با دیدن سیگار کشیدن کسی به هوس نخواهی افتاد بلکه دلت بحال او نیز خواهد سوخت. باران بهاری را بیاد بیاور!
از آن بدتر هنگامی است که کسی سیگاری به تو تعارف میکند. خواهی گفت : متشکرم. یک عمر اسیر آن بوده‌ام و بتازگی (مدتی ، خیلی وقت است) که آزاد شده‌ام. برای شما هم آزادی از آن را آرزو می‌کنم.
یک نکته را نیز در پایان این گفتار بنویسم و آن اینست که یک ترک‌کننده هرچه در راهی که پیش گرفته از سیگار نام نبرد و یادش نکند بهتر است. به سخن دیگر ،‌ این روش برای آن دسته سودمند است که دمادم به یاد سیگار می‌افتند و آن همه‌ی اندیشه‌ی ایشان را فرامی‌گیرد.
یک ترک‌کننده هرچه کمتر یاد سیگار کند یا به جاهایی که سیگار می‌کشند نرود خودش را از بیم بازگشت بهتر نگاه می‌دارد. نمی‌تواند بگوید که از پیرامونیان تأثیر نخواهد پذیرفت. باید بیاد داشته باشد که همین پیرامونیان او را آشکاره یا نامحسوس به سیگاری شدن تشویق کرده‌اند. نباید خود را فریب دهد و برای مثال بگوید : از من سنی گذشته. دیگر رفتار جوانان در من تأثیری نخواهد کرد.
***
هرچه هست این روش برای من سودمند افتاد و توانستم گریبانم را از چنگال این کشنده‌ی ده سانتی رها گردانم. بجای سیگار من آب نبات را جایگزین گردانیدم. میدانستم آب نبات ، هم دندانهایم را می‌پوساند و هم فربه‌ام میکند و هم قند خونم را بالا می‌برد. خوشبختانه در آن زمان من بسیار کوشا بودم و این قند فزونی را می‌سوزانیدم. ولی کمی فربه شدم که سپس رفته رفته به حال عادی بازگردیدم. ولی از بس از سیگار بیزار شده بودم که با خود میگفتم هرچند دندانهایم بپوسد و بریزد باز ترک سیگار و فیروزی‌ای که بهره‌ام می‌شود به آن چیرگی دارد. البته اگر میخواستم با یک مسواک و یا شستشوی پیاپی دهان میتوانستم جلو این زیان را نیز بگیرم. نمیدانم براستی آیا پوسیدگی دندانم بیشتر شد یا نه. چه بسا همان بود که همیشه بود. تازه میدانستم که سیگار خودش به پوسیدگی دندانها و بیماری لثه‌ کمک میکند.
نزدیک به یک ماه گذشت و یک شب دریافتم که آن روز برخلاف هر روز دیگری سیگار به یادم نیامده است. آن روز خوشی برای من بود. سپس ماهها گذشت و می‌شد که یک هفته هیچ به یاد سیگار نیفتم.
تا نُه ماه من از آب نبات دست نکشیدم و چای هم بیشتر از پیش میخوردم و هر دو را در ترک سیگار مؤثر میدیدم. راستی آن بود که هنگامی که سیگار بیادم می‌آمد یک چیزی مانند آب نبات یا چای مرا از کشیده شدن به سوی سیگار باز‌میداشت. به گفته‌ی مردم «هوسش از سرم می‌پرید».
سپس به این اندیشه افتادم که اگر سیگار را ترک کرده‌ام به آب نبات معتاد شده‌ام. آن را کم کردم و خوشبختانه دیدم کم کردن این بسیار آسان است. کوتاه زمانی دیگر آن را نیز ترک کردم.
اکنون که از ترک سیگارم ده سال بیشتر میگذرد گاهی هوس سیگار به سراغم می‌آید. بویژه هنگامی که بمیان سیگاریها درمی‌آیم یا همراهشان می‌شوم ولی از آنسو ، چون عادت سیگار در من فسرده و همچون گذشته نیرومند نیست یا اراده‌ام نیرومندتر گردیده و موفقیت ترک سیگار در من نیرویی جدا پدید آورده ، اینست دچار آن پریشانحالیهای زمان ترک نمی‌گردم و به آسانی بر خودم چیره میگردم و هوس را از خود دور می‌گردانم.
پس از موفقیت در ترک ، این آرزوی من بوده‌ است که همه‌ی سیگاریها عادت دود را ترک کنند تا جلو زیانهای بیشتر سیگار گرفته شود و بدینسان به سرفرازی و آزادی دست یابند.
در آن تلاشها ، خواست درونی ،‌ رفتار پیرامونیانم که مرا به ترک وامیداشت ، آگاهی از یافته‌های دانشمندان درباره‌ی زیانهای سیگار ، کتابهای روانشناسی و روش دکتر برنز ، آگاهی از داستان کسانی که ترک کرده بودند ، اینها همه مؤثر بود. ولی آنچه بیشتر راهگشا شد دانستن معنی اراده یا تصمیم بود.
اراده را در جایی نمی‌فروشند. همه‌ی ما آن را داریم. اراده را اندیشه‌ها می‌سازند. هم آنها می‌توانند اراده را سست و ناتوان گردانند. زینهار از اندیشه‌های متضاد! اگر اندیشه‌های متضادِ «هم‌وزن» یا هم‌نیرو به مغز راه یابند می‌توانند ما را «بی‌اراده» نیز گردانند. هر رفتار ما بسته به اینست که چه اندیشه‌هایی به مغزمان راه یابد. این هم بسته به آنست که با کیها نشست و برخاست کنیم. بسته به آنست که چه بخوانیم ، چه ببینیم و به چه گوش کنیم.
 این دریافت را مدیون آن سه اصلی هستم که از پاکدینی یاد گرفتم.
همچنین لازمست در برابر هر گمراهی‌ای یک اندیشه آماده در مغز داشته باشیم. اگر آن هنگام که دوستانم مرا به سیگار کشیدن دعوت میکردند من به گرفتاریهای سیگار آگاه بودم آیا جز آن بود که نه تنها دعوتشان را نمی‌پذیرفتم بلکه کارشان را نیز می‌نکوهیدم؟!
 آذر 1396
آتورپاتکان






[1]  :چند سال پس آن در هواپیماها سیگار کشیدن را بیکبار غدغن کردند.