پرچم باهماد آزادگان

419 ـ شورش مردم در دیماه 96 ـ 17

در گفتار گذشته از چاره به دستمزدهای بیدادگرانه‌ی رنجکشان و کارگران سخن راندیم. گذشته از این اجحافات دیگری در زمینه‌ی برخورداریها در توده‌ی ما هست.
«فلان خانواده روزانه یک مَن [3 کیلو بیش یا کم] روغن میخرد و مصرف میکند و بفلان خانواده یک سیر[75 گرم] هم نمیرسد و با نانِ تهی شکمهای خود را پر میگردانند. همچنین در دیگر کالاها. از نظر کار و کوشش نیز چنانست : فلان مرد هیچ کاری نمیکند و شبان و روزان به تن‌پروری می‌پردازد و فلان کارگر روزانه دوازده ساعت رنج میکشد و عرق میریزد. اجحافات باین آشکاری را نمی‌شود که از دیده دور داشت».

(چاره 59)
کمابیش همه به این اجحافات معترفند. ولی در زمینه‌ی چاره به آنهاست که باورها و اندیشه‌های گوناگونی را پیش می‌کشند و آنهاست که زمینه‌ی اختلاف عقیده را پیش می‌آورد.
«ببینیم این اجحافات از کجا ناشی می‌شود و سرچشمه‌ی آن را بدست آوریم و از همان راه جلو گیریم. آنچه ما دانسته‌ایم این اجحافات از سه جا ناشی می‌شود : یکی مفتخواری ، دیگری عادلانه نبودن مزدها و حقوقها ، دیگری محدود نبودن سرمایه ، و من درباره‌ی هر کدام چند جمله‌ای مینویسم :
1) مفتخواری در این کشور رواج بسیار دارد و راههای مختلفی پیدا کرده. مثلاً فلان کس در خانه می‌نشیند و از دولت مستمری میگیرد ، یا خانقاهی باز کرده مریدانش پول می‌آورند ، یا از املاکش میرسد و میخورد ، یا پول بمرابحه میدهد و عایدی دارد. امثال اینها بسیار است ـ یک رشته کارها نیز هست که چون بیهوده است ، در حکم مفتخواریست. مثلاً فلان شخص رمان مینویسد و میفروشد ، فلان مرد فال میگیرد و پیشگویی میکند ، بازرگانان در بازار کالاها را دست بدست میگردانند. اینها نیز بسیار است.
این مفتخواران اگر جلوشان گرفته شود ناچار خواهند بود بکار پردازند و باندازه‌ی کوشش خود پول بدست آورند و به همان اندازه از کالاها و از خوشیهای زندگانی سهم یابند و این برخوردهای بیحساب امروزی از میان خواهد رفت.
2) عادلانه نبودن مزدها و حقوقها موضوع مهم دیگریست. یک رشته‌ی بزرگی از اجحافات از این راه تولید می‌شود. از یکسو بکارهای لازم مزد کمتر از اندازه‌ی عدالت داده می‌شود و از یکسو بکارهایی که چندان لازم نیست ، مزد یا حقوق بیش از اندازه منظور میگردد. فلان هیزم‌شکن چند ساعت عرق میریزد و صد ریال بیشتر بدستش نمی‌آید و فلان پشت میزنشین عالی‌رتبه که دانسته نیست بکارش چه نیازی هست ، روزانه پانصد ریال حقوق میبرد. اگر اینها تعدیل شود بدیهیست که رشته‌ی بزرگی از اجحافات از میان خواهد برخاست.
کسی اگر هوش و جربزه بیشتر دارد و از کوششهای خود بتوده سود بیشتر میرساند ، باید مزد بیشتر هم ببرد. نمیتوان گفت که یک پزشک که با دانش خود روزانه ده کسی را از بیماری نجات میدهد ، با یک باربر یکسان باشد. اگر یک پزشک روزانه چند برابر یک باربر عایدی داشت و چند برابر او از خوشیهای زندگی بهره یافت ، جای ایراد نیست. جای ایراد آنست که کار کسی کم سود یا بیهوده باشد و مزدهای گزاف گیرد و یا بعکس در برابر کار سودمند لازم ، مزد کم بدست آورد.
3) داد و ستد یا بازرگانی از کارهاییست که بآن نیازمندیم. کسی که کالایی را تهیه میکند (مثلاً کشاورزی که گندم میکارد و یا کارخانه‌ای که قند می‌سازد) ، چه بسا که خود نمیتواند یکسره با خانواده‌ها طرف شود و بآنها بفروشد و نیاز بمیانجی پیدا می‌شود. داد و ستد و بازرگانی باین معنی است. باز میگویم که در زندگانی توده‌ای بآن هم نیاز داریم. چیزی که هست باید سرمایه محدود باشد که یک کسی نتواند با راه‌انداختن سرمایه‌ی بسیار بزرگی بخش عمده‌ی خرید و فروش را ویژه‌ی خود گرداند و دست دیگران را بندد.
اکنون یک رشته از اجحافها نیز از این راهست. کسانی سرمایه‌های بزرگی راه ‌انداخته‌اند و روزانه چند برابر نیاز زندگانی خود سود می‌برند و دیگران چون مایه‌شان کمتر است ، باندازه‌ی نیاز هم سهم نمی‌یابند ، و چون از این ترتیب جلوگیری شود و سرمایه محدود گردیده زیر دیده‌بانی گرفته شود ، رشته‌ی دیگر اجحافات نیز از میان خواهد رفت».
(چاره 59 و 60)
«اگر در توده‌ای هیچکس نتواند بیکار باشد و مفت خورد ، هیچکس نتواند کاری بیهوده و بیسود پیش گیرد ، هر کسی باندازه‌ی ارزش کار خود مزد گیرد ، داد و ستد و بازرگانی محدود باشد بخریدن از تولید کنندگان و فروختن بمصرف کنندگان ، سرمایه‌ها محدود باشد که کسی نتواند بیش از اندازه بکار اندازد ، انبارداری[=احتکار] و گرانفروشی ممنوع باشد ـ در چنین توده‌ای آیا باز اجحافات خواهد بود؟!.. آیا زمینه گشاده نخواهد بود که هر کسی باندازه‌ی هوش و جربزه‌ی خدادادی و باندازه‌ی کوششی که بکار میبرد از لوازم زندگانی و خوشیهای آن سهم برد؟!..»
(چاره 61)
اینها اصلاحاتی بنیادی است که زندگانی را در یک کشوری بیکبار دگرگون خواهد کرد و راه را به بیدادها و ستمها خواهد بست. ما اینها را به کوتاهی بسیار گفتیم و شرح چندانی ندادیم. یک بخش از اینها در کتاب «کار و پیشه و پول» و همچنین در کتاب «ورجاوند بنیاد» نیک شرح داده شده و خوانندگان توانند از آنها خوانده آگاهی بیشتر بدست آورند.
جز یاد گرفتن معنی درست مشروطه ، آنچه بنام اصلاحات یاد کردیم همه «سازمانی» است. به این معنی که نخست چنانکه شرح دادیم (بخش 13) باید آن جمعیت یا حزبی از نیکخواهان و خردمندان توده در این باره‌ها هم‌سخن و همدست شده بکوشند و بر همباوران و پشتیبانان خود بیفزایند و مجلس و دولت را وادارند به اینها گردن نهند. با تصویب مجلس و نیروی دولت است که اینها انجام پذیرد.
می‌ماند که آن حزب یا جمعیت چه باید کند تا بر همباوران و همدستان افزاید و آرمان این اصلاحات را پیش برد. در این باره نیز در گفتار آینده سخن بمیان خواهیم آورد.
 (این گفتار ادامه دارد)