پرچم باهماد آزادگان

409 ـ شورش مردم در دیماه 96 ـ 7

آیا خشنودی میدهید اقتصاد کشور در دست قاچاقچیان باشد؟! ، برای خود اسکله‌های غیرقانونی داشته باشند و آزادانه هر کاری دلشان خواست بکنند؟! ، دزدان «بیت المال» هر جا که فرصت یافتند دزدیهای هزار میلیارد تومانی کنند؟! خبر این اختلاس بیات نشده ، خبر دزدی دیگری به رسانه‌ها راه یابد؟!
اینکه چهل سال نفت و گاز و کانیها را فروخته با پولش کشور را راه برده‌ایم ، و هنوز اندر خم یک کوچه‌ایم ، در خود احساس غرور میکنید؟! ، آیا از اینکه تهران و شهرهای بزرگ گرفتار آلودگی هوای کشنده شده‌ خشنودید؟! از دیدن ریزگردها که مردمان را یکایک به کام مرگ میکشاند هیچ اندوهی به دل راه نمی‌دهید؟!
آیا از آزاد گردیدن سعید طوسیها و سعید مرتضویها وجدانهاتان آسوده است؟! ،
آیا از اینکه سعیدی سیرجانیها ، زهرا کاظمیها ، ستار بهشتیها در زندانهامان کشته شده‌اند احساس سربلندی می‌کنید؟! از اینکه ایرانیان را در جهان با چشم تروریست می‌نگرند شما ناخشنود نیستید؟!. اینکه به هر کشوری بخواهید سفر کنید باید در سفارتخانه‌های آن کشورها خواری بکشید تا ویزایی به شما بدهند احساس سرافکندگی نمی‌کنید؟!
اگر اینها دلتان را بدرد می‌آورد شما همانید که روی سخن ما با آنهاست. ما میگوییم : این نشان زنده بودن نیست که شما اینها و صد مانند اینها را بدانید و خاموشی گزیده فریاد برنیاورید. این شرط غیرت و زنده بودن نیست. این نشان مردگیست. آیا نمی‌خواهید بازمانده‌ی عمرتان را «زندگی» کنید؟! سرفراز و آزاده باشید؟! آخر هرچه جز این کنید ،‌ آیا جز اینست که سرافکندگی و خواریست!.
ما کوششمان بر اینست که از هر گونه خونریزی جلو گرفته شود. تا توانیم کاری کنیم که با کمترین آسیبهایی این شکاف هنگفت میان مردم و حکومت بسته شود. آری ، به آن میکوشیم که میان آن بخش از حکومت که هنوز میتواند با تغییر رفتار ، آزادگی و گردنفرازی پیش گیرد و مردم دردمند و ستمکشیده ، یک یگانگی پدید آید و دشواریهای حکومت ـ دیکتاتوری‌ای که با زور و نیرنگ بدست آمده ـ از میان برخیزد. میان مردم دو دستگی و شکاف نیفتد. برای همینست که از شما میخواهیم مردم و خواستهاشان را دریابید.
اینکه میگویند : «به آنها اعتنا خواهیم کرد» ، این بس نیست. مردم در این چهل سال از اینگونه سخنان کم نشنیده‌اند. یک کلمه : مردم اعتمادشان را به حکومت از دست داده‌اند. حکومت در این چهار دهه هیچ ارزشی برای اعتماد مردم قائل نبود. تو گویی یک کالایی است که هرگاه خواستند می‌توانند پول دهند و بخرند. نافهمان هیچ نمی‌فهمیدند که با هر دروغی یک بخش از اعتماد مردم ـ این «سرمایه‌ی بیهمتا» ـ را از دست داده و میدهند. گمان داشتند نیروی حکومتی یک نیروی جاویدان است. اینبود هر جا تا توانستند از زور و فشار استفاده کردند. هیچ این روزها را پیش‌بینی نکرده بودند. نمی‌دانستند که مردمی بودن و با مردم بودن ،‌ منطق بکار بردن و صلاح کشور را همواره در نظر داشتند ، در دل مردم جا داشتن است و این آن چیزیست که جاویدان است. نه زوری که به یک خیزش مردمی و نافرمانی مدنی فروریزد. مردم باید در عمل تفاوت را ببینند تا دست از ناآرامی بردارند.
میگویند : مردم خواستهای اقتصادی دارند که یک شبه برآورده نمی‌شود ، زمان می‌برد. میگوییم : آن بهبود اوضاع اقتصادی است که زمان می‌برد و نیز میدانیم که دولت همه چیز را در دست ندارد. ما این را می‌فهمیم. ولی نخست آنکه در این کشور دهها ردیف بودجه‌ای تعریف شده که هیچ اثری روی بهبود وضع کشور ندارد جز آنکه شکم یک دسته مفتخور را پر میکند و راهیست برای پول اندوزی آزمندان و خوشگذرانیهای انگلهای جامعه. اگر میتوانید ، آنها را برای هزینه در راه پیشرفت مردم برگردانید. و اگر نمی‌توانید دست از همدستی با کسانی که بر گرده‌ی شما و مردم سوارند بکشید. میگوییم کاری کنید که اختیار در دست دولتی باشد که نماینده‌ی مردم است. هیچ علتی ندارد اختیارداران کشور کسانی باشند که نماینده‌ی مردم نیستند.
اینها باید از راهی که آمدند و بر مردم چیره گردیدند از همان راه بازگردند. برای مثال با قانونی کردن «شورای نگهبان» شاه‌ستون دمکراسی را از جا کندند. فرآیند انتخاب نماینده (وکیل) مردم ، گرد آمدنشان در مجلس و قانونگزاریهای ایشان و وظیفه‌ی نظارتی بر اجرای درست قانونها که شاه‌ستون دمکراسی است ، با این شورا ویران گردیده. این شورا نه می‌گزارد نمایندگان راستین مردم به مجلس درآیند و نه میگزارد قانونهایی که بجا میدانند تصویب گردد. همیشه کارشکنی کرده و میکند. اکنون باید این شورا بیکبار برچیده شود تا راه برای دمکراسی هموار گردد. این که دیگر مانند براه افتادن اقتصاد نیست. کار زمانبری نیست. اگر حکومت دلش با مردم یکی باشد این به آسانی و زودی به نتیجه خواهد رسید.
ما خواهان این گونه کارهاییم. چنانکه گفتیم از همان راه که دیکتاتوری رفته‌رفته بر مردم چیره گردید ، از همان راه آن را بازگردانیم. آیا اینهاست که شما را به بیم انداخته به سنگر ستمگران و جانیان پناه برده‌اید؟!.
سخن ما ساده است : حکومت با شورشهای سال 57 باید بدست مردم می‌افتاد. یک دسته از غفلت مردم سود جسته آن را از دست ایشان بیرون آوردند. اکنون مردم هیچ کاره‌اند. در اداره‌ی خود نقشی ندارند. به این میگویند دیکتاتوری. مردم میگویند دیکتاتوری نمی‌خواهیم. آیا شما به این چه میگویید؟! اگر پاسخ درست و روشنی ندهید ، مردم حق دارند شما را از صف دیکتاتورها بشمار آورند.
ما بیگمانیم یک انبوهی از ایرانیان که هنوز به صفهای مردمِ برخاسته و شوریده نپیوسته‌اند ، ایشان نیز خواهان بهبود این اوضاعند. نهایت بیم از آشفتگی کشور دارند. ما نیز بیمناک آن حالیم و چنانکه گفتیم در آن باره سخنانی داریم که خواهیم راند.

 (این گفتار ادامه دارد)