پرچم باهماد آزادگان

411 ـ شورش مردم در دیماه 96 ـ 9

آنگاه که هنگام «چه نمیخواهیم» گفتن است

تا اینجا آنچه گفتیم «لا اله» بود. ولی این گفتگو «الا الله» هم دارد. تا اینجا سخن از کسانی بود که در حکومت جایگاه یا نفوذی دارند و اینکه چه باید کنند. اما ما مردم نیز از سوی دیگر وظایفی خطیر به گردن داریم که نباید آنها را شوخی پنداریم و آن امنیت و یکپارچگی توده و کشور است. اینها چیزهایی است که اگر غفلت شود دودش به چشم همه‌ی مردم خواهد رفت.
گفتگوی ما در این زمینه مانند گفتگو از شرط طلاق بهنگام خواستگاری است. بهنگام خواستگاری کسی دوست ندارد سخن از تلخیها بشنود. ولی دوراندیشان اسیر احساسات نشده به چنان روزی نیز می‌اندیشند.
درمیان یک توده ، چنانکه سرمایه‌ی انسانی ، طبیعی و فیزیکی از شاخصهایی است که نیرومندی یا ناتوانی یک توده با آن سنجیده می‌شود ، سرمایه‌ی اجتماعی نیز یک شاخص برجسته‌ای می‌باشد.
سرمایه‌ی انسانی شامل چیزهایی است از جمله نیروهای بدنی و مغزی همچون دانش ، تخصص ... ، سرمایه‌ی طبیعی از جمله زمین ، رود ، نفت ،‌ گاز ، معدن ... و سرمایه‌ی فیزیکی از جمله پول ، راه ، سد ، فرودگاه ، ماشین ،‌ کارخانه ... 
سرمایه‌ی اجتماعی را همبستگی (ارتباطات) و اعتماد افراد به یکدیگر تشکیل میدهد. هرچه در یک مردمی ارتباطات اجتماعی قویتر و اعتمادشان به یکدیگر بیشتر باشد آن مردم سرمایه‌ی اجتماعی نیرومندتری خواهند داشت. اغلب اعتماد و همبستگی ، هر دو ، درمیان یک ایل ، یک تیره ، گروهی هم‌کیش ، هم‌زبان یا‌ همدرد به اندازه‌ی کافی هست.
برای مثال میان افراد یک ایل بویژه که کوچک باشد همبستگی و اعتمادی بسیار هست. کمتر پیش می‌آید به هم خیانت کنند. به آسانی با یکدیگر شریک کاری می‌شوند. دوستیها بوجود می‌آورند ، دختر داده دختر میگیرند و خویشاوند همدیگر میگردند. اینها میان خودشان ارزشمند است. ولی از آنسو چون این تنها میان خودشان است ، برای یک کشور سودمند نیست بلکه زیانمند است. زیرا با دیگران نمی‌جوشند ، همبستگی ندارند. در نتیجه اعتماد هم ندارند.
اینکه گفته می‌شود : ما همه یکی هستیم ، ایرانی و یک جبهه و هم‌درد و دارای یک هدف هستیم ، اینها نه در سخن بلکه باید به عمل هم درآید. اگر فلان ایل و تیره همه‌ی همبستگیها و اعتماد داشتن و دوستی و خویشاوندی پدید آوردنشان ، همچون جزیره‌ای درمیان دریا ، تنها درمیان خودشانست ، دیگر سخن از ایرانی و یکی بودن چیست؟ از ایشان می‌توان پرسید : شما چه ارتباط یا همبستگی با دیگر ایرانیان دارید؟ جز آنکه اگر در داد و ستد با جز خودتان یا در اداره‌ای که کارتان به آنجا افتاده نیازمند ‌شوید با آنها گفتگویی میکنید و اندک همبستگی خواهید داشت؟!. این اندازه ارتباط کمتر ازآنِ یک بازرگان خارجی که با ایرانیان داد و ستد دارد نباشد بیشتر نیست.
این اندازه همبستگی به منزله‌ی سرمایه‌ی اجتماعی ناچیزی است. یک مردم و کشوری هرچه سرمایه‌ی طبیعی و انسانی و فیزیکی داشته باشند باز هم اگر سرمایه‌ی اجتماعیشان ناچیز باشد نیرومند نخواهند بود. اگر از نزدیک به حال مردم کشورهای پیشرفته‌ی جهان نگاه کنید می‌بینید این سرمایه در آنها قوی است. سرمایه‌ی اجتماعی عامل اتحاد است و تنها اتحاد (پراکنده نبودن) است که مردم را به انجام کارهای بزرگ توانا میگرداند.
یک بار در همین کانال سخنان قابل تأمل داگلاس نورث برنده‌ی جایزه‌ی نوبل اقتصاد را آوردیم که میگوید : «اگر میخواهید بدانید کشوری توسعه می‌یابد یا نه ، اصلاً سراغ فناوری ، کارخانه و ابزاری که استفاده میکند (سرمایه‌ی فیزیکی) نروید! اینها را به راحتی میتوان خرید ،‌ دزدید یا کپی کرد! برای دیدن توسعه بروید دبستانها و پیش‌دبستانها را ببینید که در آنجا چگونه بچه‌ها را آموزش میدهند!. اگر کودکان شما را پرسشگر ، خلاق ، صبور  ، نظم‌پذیر ، اخلاق‌گرا (سرمایه‌ی انسانی) ، خطرپذیر ، دارای روحیه‌ی گفتگو و تعامل و مشارکت جمعی و همکاری (سرمایه‌ی اجتماعی) بار می‌آورند ، بدانید که اینها در آینده انسانها و شخصیتهایی خواهند شد که می‌توانند جامعه را پیشرفت دهند».
در این گفته‌ی او ما نظم‌پذیری و اخلاق‌گرایی (داشتن خویهای ستوده‌ی انسانی) را جزو سرمایه‌ی انسانی آوردیم ولی اینها در سرمایه‌ی اجتماعی نیز مؤثر می‌باشد.
اگر شما به همبستگی درونی مردمانی که بکشوری دیگر مهاجرت کرده و در آنجا زندگی می‌کنند دقیق شوید می‌بینید آنهایی که درمیان خود اتحاد بیشتری دارند اغلب آنهایی‌اند که در کشور خودشان تفرقه کمتر است.
متأسفانه این اتحاد درمیان ایرانیانی که در خارج زندگی میکنند قوی نیست. علتش را ما چند تیرگی ، چند زبانی ، پراکنده‌کیشی و پراکنده‌اندیشی‌ای میدانیم که در خود ایران هست. بباور ما هر مردمی در غربت همان گونه زندگی می‌کنند که در کشور خودشان. اگر فلان مردم در کشور خود سرمایه‌ی اجتماعی نسبتاً خوبی دارند ، مهاجرانشان نیز همبستگی و اعتمادشان به یکدیگر خوب است. یک نشانگر کمّی سرمایه‌ی اجتماعی کارآمد را میتوان فزونی ان جی اُ های فعال در یک کشور بشمار آورد. برعکس فزونی احزاب سیاسی را دلیل سرمایه‌‌ی اجتماعی ناکارآمد می‌توان گرفت.
درباره‌ی چاره‌ی این گرفتاری باید در جای دیگری سخن برانیم. اینجا سختی این گرفتاری و بیمهایی که برای ما دارد را شرح خواهیم داد. ببینید ، امروز که مردم بپا خاسته دمکراسی و آزادی میخواهند و همه یک دشمن مشترک ـ دیکتاتوری ـ را جلو خود می‌بینند ، این پراکندگی (تفرق) خودش را چندان نشان نمی‌دهد. زیرا همه در یک چیز که «چه را نمی‌خواهند» شریکند. ولی فردا که دشمن مشترک از پا افتاد ، یعنی هنگامی که کار به «چه را میخواهند» رسید ، از گوشه‌های کشور آواهای ناسازی بگوش خواهد رسید. این همیشه بوده که تا دشمن مشترکی در کار است این جداییها و پراکندگیها نمایان نمیگردد.
شورشهای مردم در سال 57 و پیشامدهای سالهای پس از آن گواه این سخن ماست.

 (این گفتار ادامه دارد)