پرچم باهماد آزادگان

414 ـ شورش مردم در دیماه 96 ـ 12

دیروز گفته‌های ده بخش نخست را کوتاه گردانیدیم و در یک گفتار آوردیم. درمیان نوشتارهای خود از برخی زمینه‌ها سخن نراندیم تا اینکه رشته‌ی گفتار گسیخته نشود. اکنون می‌باید در آن باره‌ها سخنانی بمیان آوریم. در هر زمینه به کوتاهی خواهیم کوشید تا عمده سخنان بمیان آید. در گفتارها و در کتابهامان این زمینه‌ها بیشتر و بهتر بازنموده شده است.
یکی از سخنانی که تنها به اشاره از آن گذشتیم این بود که میهن‌پرستی درمیان ایرانیان کم‌توان است. شادروان عزت‌الله سحابی هنگامی که شصت سال کوشش سیاسی را پشت سر گزارده بود ، گزارشگری ازو پرسید : به نظر شما مهمترین کمبودی که در کشور باعث درماندگی ماست چه‌ می‌باشد؟ و او تو گویی پاسخ را از پیش آماده داشته گفت : «نبود عِرق ملی».

ممکنست کسانی جنگ هشت ساله‌ی ایران با عراق و دیگر جنبشها را جلو چشم آورده با این سخن ما مخالف باشند ولی بدانند که ما نیز آنها را بدیده داشته و فراموش نکرده‌ایم و از فداکاری هم‌میهنان خود در چنان رویدادهایی آگاهیم. لیکن در اینجا نه احساسات تند و جوشان بلکه یک حس همبستگی همیشگی را بدیده داریم.
«این سرزمین ماست ، اینجا خانه ماست. ما اینجا می‌نشینیم و زندگی میکنیم و از آبش و هوایش برخوردار می‌شویم ، در کوه و دشتش میگردیم و لذت می‌بریم ، زمینهایش را میکاریم و خوراک بدست می‌آوریم ، از کانهایش و از جنگلهایش بهره می‌جوییم. هرچه داریم از اینجاست. باید قدرش بدانیم و بآبادیش کوشیم.
هر مردمی میهنی دارند و اینجا هم میهن ماست. آنها که هزارها سالست استقلال خود را از دست داده‌اند می کوشند که آن را بدست آورند. ما که داریم چگونه از دست دهیم؟!..»
(کتاب «امروز چاره چیست؟» صفحه‌ی 37 = «چاره‌ 37»)
اکنون این پرسش پرسیده خواهد شد که چرا در یک کشوری مانند ژاپن میهن‌پرستی نیرومند و در کشور ما ناتوان است؟! بیگمان علتهای این بسیار است و به همه‌ی آنها پرداختن خود یک پروژه‌ی پژوهشی است. ولی علتهای عمده‌ی آن در ناچیز بودن سرمایه‌ی اجتماعی در ایران خلاصه میگردد که خود معلول و آن را علتهای چندی است که باید در آنباره در جای دیگری گفتگو کنیم. لیکن یکی از عمده‌ترین آنها که ناچار به گفتگو از آنیم بها ندادن به دمکراسی یا مشروطه در این کشور است.
«در ایران چهل سالست رژیم مشروطه برپا گردیده. ولی چنانکه چند بار تکرار کردیم تاکنون انبوه مردم معنی آن را ندانسته‌اند و طبیعیست که قدرش هم نمی‌شناسند. در حقیقت پس از چهل سال هنوز مشروطه در ایران اجرا نشده».(چاره 39)
جای افسوس است که اکنون پس از یک صد و یازده سال از جنبش و گرفتن فرمان مشروطه هنوز این سخن جای خود را دارد و بتاریخ نپیوسته.
«مشروطه تنها بودن قانونها و مجلس شورا نیست. مشروطه بیک معنی عالیتر دیگریست. مشروطه معنایش آنست که یک توده می‌خواهد خودش کارهای خود را اداره کند. می‌خواهد کسی باو فرمان نراند.
برای آنکه سخن روشن باشد باید دانست ما در زندگانی دو رشته کارها داریم : یکی کارهای خصوصی ، دیگری کارهای عمومی. مثلاً ما باید خانه داشته باشیم ، خواربار تهیه کنیم ، رخت
خریم ، کفش خریم ، اگر ناخوش شدیم بنزد پزشک رویم. اینها کارهاییست که هر خانواده‌ای خودش برای خودش انجام میدهد. ولی بدیهیست که زندگانی تنها با اینها نمی‌چرخد. بیک رشته کارهای دیگری هم نیاز هست. ما در این شهر که هستیم باید آن را پاکیزه داریم ، باید دزدان را مانع شویم ، از شیوع بیماریها جلو گیریم ، عدلیه‌ای باشد که اگر
دو کس دعوا داشتند بآنجا رجوع کنند ، راهها امنیت می‌خواهد تا کاروانها بیایند و بروند ، باید با کشورهای همسایه رابطه داشته باشیم و پیمانها بندیم. باین رشته کارها نیز نیاز هست و اینهاست که ما کارهای عمومی یا کارهای کشوری می‌نامیم.
در زمانهای گذشته این کارها بیک تن سپرده می‌شد و او پادشاه بود که با میل و اراده‌ی خود کشور را اداره میکرد ، بمردم نیز فرمان میراند. مردم او را «سایه‌ی خدا» می‌شناختند و فرمان می‌بردند و تکلیفی هم نداشتند. باین معنی مردم در آن روز نه اراده و اختیاری در کارهای کشور داشتند و نه مسئول بودند. مسئول تنها پادشاه بود.
این ترتیب هزارها سال در جریان بوده تا خردمندانی برخاسته و چنین گفته‌اند : چرا یک تن بدیگران فرمان راند؟!.. چرا مردم خودشان کارهای کشور را اداره نکنند؟!.. اینها را گفته با دلیل ثابت کرده‌اند که یک پادشاه هر قدر هوشیار و خردمند باشد نخواهد توانست مصالح کشور را چنانکه شایسته است تشخیص دهد ، نخواهد توانست کارها را از راهش بانجام رساند.
در نتیجه‌ی این مشروطه پیدا شده. باین معنی ، این حرفها در مردم تأثیر کرده که در همه جا بشورش برخاسته و دستگاه استبدادی پادشاهان را برانداخته خودشان رشته‌ی کارهای کشور را بدست گرفته‌اند.
پس در مشروطه افراد خودشان کارهای کشور را اداره میکنند. هر فردی از ایشان مسئولیتی بگردن دارد ، هر فردی باید بکشور و کارهای آن علاقه‌مند باشد و هر زمان که نیاز افتاد از فداکاری با جان و مال بازنایستد. این وظیفه‌ی اوست ، این باو واجب است.
ولی در ایران کم کسی مشروطه را باین معنی فهمیده. کم کسی خود را در برابر کشور و توده مسئول میداند. اگر حقیقت را بخواهیم کسانی که در ایران پیشگام شدند و مشروطه را روان گردانیدند ، آنها نیز مشروطه را باین معنی نمیدانستند. اینست نخواسته‌اند بمردم نیز بفهمانند.
بهرحال در ایران امروز یکی از کارهای بسیار مهم اینست که کتابچه‌ها نوشته شود و سخنرانیها در رادیو بعمل آید و بمردم معنی مشروطه فهمانیده شود. مشروطه والاترین شکل حکومت است. امروز بیشتری از توده‌های پیشرفته و بزرگ جهان ـ از کشورهای متحده‌ی آمریکا و انگلستان و فرانسه و دیگران ـ با مشروطه اداره می‌شوند. اینها باید بمردم فهمانیده شود.
فهمیدن مردم معنی مشروطه را و علاقه‌مندی آنها بکشور و کارهای کشوری تأثیر محسوس خواهد داشت و بسیاری از دشواریهای امروزی را آسان خواهد گردانید.
گاهی کسانی میگویند : «این توده شایسته‌ی مشروطه نیست». میگویم : باید کوشید و آنها را شایسته گردانید ، نه اینکه از مشروطه چشم پوشید».
(چاره 39 تا 41)

 (این گفتار ادامه دارد)