پرچم باهماد آزادگان

410 ـ شورش مردم در دیماه 96 ـ 8

این راه چهل سال است غلط پیموده شده. اکنون اگر در خانه کس است ، یک حرف بس است : بیایید از امروز راهتان را تغییر دهید. اگر جز این باشد این مردم امروز ریشه‌تان را نکَنند فردا خواهند کَند. زیرا پایه‌های این حکومت بر دادگری گزارده نشده. بر ستم و تبعیض گزارده شده. چنانکه در شورش مشروطه مردم از بس ستم از قاجاریان کشیده بودند نخست عدالتخانه خواستند ،‌ امروز هم این مردم نخست خواهان دادگریند. اگر دادگری نبینند نخواهند آسود.
بیایید از خود در تاریخ نام نیک بجا گزارید. گردن به ننگ ندهید. چنانکه امروز سخن از ناصرالدینشاه و مظفرالدینشاه و محمدعلی میرزا و دیگر رفتگان میرانیم و هر کدام جایی جدا در تاریخ دارند. چنانکه تاریخ داوری کرده و جایگاه مظفرالدینشاه را به واسطه‌ی آنکه از محدود شدن قدرتش نهراسید و گردن به مشروطه گزارد ، جایگاه والایی شمارده ، روزی نیز خواهد رسید که آیندگان از شما سخن رانده و کارهای شما را بداوری کشند.
شما در جاهایی که هستید بهتر میدانید چه کنید و چه گویید که شورای نگهبان بیکبار برچیده شود. این گام را بردارید تا مردم دریابند که در شما هنوز نشانی از راستی هست.
نه مردم باید لجبازی کنند نه شما. همه باید بکوشیم این گرفتاریها را از میان برداریم. به گفته‌ی امروزیها بازی بُرد بُرد کنیم. هر دو طرف باید مصالح کشور را در نظر بگیریم. از طرف مردم باید کوشید میدان به ماجراجویان و آشوبگران داده نشود و از سوی دولت هم باید بکوشند ریا و فریب و نیرنگ را کنار گزارند و با مردم رو راست باشند. کاری کنند که ریشه‌ای باشد. اینکه آقای نوبخت بیاید بگوید تسهیلات را چند برابر کردیم ، یا یارانه را به همه خواهیم پرداخت و این گونه سخنان ، دردی را درمان نخواهد کرد. مردم هم به این گونه سخنان با دیده‌ی فریب می‌نگرند.
باز هم میگوییم گرفتاری مردم دیکتاتوری ، و این مشکلات اقتصادی و سیاسی هم میوه‌ی آنست. باید آزادیهای تصریح شده در قانون اساسی محترم شمرده شود و دو سه تا از موانع بزرگ دمکراسی که یکی از مهمترین آنها همان شورای نگهبان است از میان برخیزد.
 ببینید در این مدت دراز چهل ساله فرصتهای بسیاری بدست آمد که مردم و دولت در یک جبهه باشند. مثلاً در زمان جنگ همه میدانند که کوششهای بسیار از هر دو طرف شد که دشمن بی‌زینهار پرتوانی را از کشور بیرون کنند. در همان زمانی که سربازان و رزمندگان در جبهه‌ها جانبازی می‌کردند ، کسانی که در حکومت ، کشور را ارث پدری شمارده رفته رفته برای مردم حقی نشناخته و شروع کردند به دست اندازی به مقامها و افزودن به اختیارهاشان و در نتیجه مسلط شدن بر منابع مالی. چند سالی پس از جنگ مردم دریافتند که دچار «مصادره‌ی اموال» گردیده‌اند. شکاف میان بیچیز و توانگر دمادم رو به افزایش گزارد. آزادیها نیز رفته رفته محدودتر گردید. اینها فرصتهای یگانگی ملی را گرفت.
 از هنگامی که «رهبر» جانشین خمینی شد و چاپلوسان گردش را گرفتند و بر دامنه‌ی نفوذش افزودند ، او نیز خود را گم کرد. در هر کاری مداخله کرد. تو گویی این او نبود که در دوره‌ی حکومت شاه در تبعید بوده و برپا شدن حزب رستاخیز یا نماد دیکتاتوری را دیده و خود او به دخالتهای شاه در کارهای کشور ایراد میگرفته.
آنچه سهم مردم و فداکاری ایشان بود ، جنگ با عراقیان و تاب آوردن به سختیهای دوره‌ی جنگ و پس از آن و نیز رسوایی انتخابات سال 88 و تحریمهایی که از ناکاردانی و ماجراجوییهای حکومت پیش آمد بود. از آنسو ، حکومت در سهم خود چه کرد؟ ، آنچه دیده می‌شود ، حکومت به از دست رفتن اعتمادش نزد مردم هیچ توجهی نکرد. همه چیز را فدای بدست آوردن برخورداریهای هنگفت کرد. تو گویی این مردم بردگانند و حقی از رنجی که کشیده و می‌کشند یا جانهایی که فدا کردند ندارند.
اکنون سخن در اینست که نگزاریم همین فرصت نیز از دست برود. بیگمان اگر از دست برود کشور زیان بیشتری خواهد دید. پیش از آنکه احساسات فرصت را از عقل و هوشمندی بگیرد باید چاره‌ای کرد. آنچه ما می‌فهمیدیم گفتیم. دوست داریم شما نیز به اینها بیندیشید و تا دیر نشده یک کار اساسی کنید. اگر هم ما راه غلط میرویم و اشتباه میکنیم ما را از اشتباه درآورید.
ولی اینکه (برای مثال) صدا و سیما واداشته می‌شود دروغ پشت دروغ گوید و بیکباره سخن از اوکراین براند که پس از جنبش میدان ، اوضاعشان بسیار بد شده یا سخنان نیرنگ‌آمیزی از اینگونه راندن مردم را دلسرد نگردانیده و از کوشش برای رسیدن به خواستهاشان بازنخواهد داشت.
چهل سال ناکاردانی حکومتی را تاب آوردن به سخن آسان می‌آید. آقایان! شوخی نیست ، ببینید این حکومت نزدیک به چهار هزار جوان را در سال 67 در زندانها در مدت کوتاهی کشت. یک انسان به کشته شدن چهار هزار مرغ هم دلش می‌سوزد چه رسد به جوانان یک کشور که همه پرشور و آزاده بودند. ای کاش گاهی به این فاجعه می‌اندیشیدند. گاهی این نامردی را جلو چشم می‌آوردند.
با بودن این زخمها و مانندگان آن در دل مردم است که میگوییم تا فرصت هست از این کوره‌راه باید بازگشت. فرصتها به آسانی دوباره پیش نخواهد آمد.
ما میتوانیم این دشواریها را با همدستی دولت و مردم از سر راه برداریم ولی اگر کار به لجاجت کشد و مانند سال 88 خواست مردم نادیده گرفته شود و خدای ناکرده پای بیگانگان به کشور باز گردد ، دیگر آینده قابل پیش‌بینی نخواهد بود. دانسته نخواهد بود که ایران سرنوشتش چه خواهد شد. برای همین است که باید ایرانخواهان از دو سو ، از سوی حکومت و مردم هرچه زودتر به توافق برسند. باید به بُرد بُرد بیندیشند نه به منافع خود.
ما می‌بینیم مردمی که شوریده شاه را سرنگون کردند و یکی از شعارهای اصلیشان «نه شرقی ، نه غربی» بود چون حکومت از مردم برید و دور شد و سیاستهای غلط و ماجراجویانه‌ی خطرناکی را پیش گرفت ناچار شد به یکی از دو قطب سیاست جهانی گراید و اینست آن شعار را خود زیر پا گزارد. امروز در هر زمینه‌ای که ایران با غرب روبرو می‌ایستد ناچار میگردد به روسیه و چین پناه بَرد. ایشان نیز چنانکه طبیعی است برایگان از ایران پشتیبانی نمی‌کنند و در ازای آن خواستهایی دارند. اینست آن شعار اکنون بومرنگی است که به سوی خود آقایان بازگردیده. امروز باید ایرادهایی را که به هم‌پیمان شدن حکومت با روسیه و چین گرفته می‌شود بشنوند و دم برنیاورند.

 (این گفتار ادامه دارد)