چهارمين آسيب كيشهاست[1] كه هوش و بيداري مردمان
را بزمانهاي بس دوري كشانيده و از پرداختن بزمان خود بازداشته. كساني را از
پايگاه خود بالاتر بردن و در دين جايگاهي براي آنان باز كردن[2] و دين و رستگاري
را دوستاري آنان دانستن ، گذشته از آنكه خود گمراهيست و با خداپرستي نسازد ، و
گذشته از آنكه راستي و درستي و جانبازي و غيرتمندي را كه خواست دينست ، در چشمها
بيارج مينمايد اين زيان را هم با خود ميدارد كه هوشها را بزمانهاي بسيار دور
كشانيده از زمان خود ناآگاه ميگزارد ، و اين يك آسيب بس بيمناكیست و چنين كساني
هرگز نتوانند با ديگران همگام باشند و بيگمان پس مانند. چندي پيش از اين ما چون
نوشتيم «گذشته ديگران را بوده و اكنون و آينده ما راست» و نوشتيم «بايد از گذشته
چشم پوشيد» كساني ايراد گرفتند كه ما اگر از گذشته چشم پوشيم چيزي نخواهيم داشت.
«در ايران بسياري از جوانان ميپندارند كه دانستنيها همانست كه در دبيرستانها و دانشكدهها ياد گرفتهاند. ميپندارند با همان سرمايه در زندگاني راه روشني در پيش توانند داشت و با دانش و بينش توانند زيست ولي اينها نه راستست. آن جوانان بايد بدانند بسياري از دانستنيهاست كه در دبيرستان و دانشكده نتوان آموخت. دانشمندان جهان همه نيازمندند كه چيزهاي ديگري نيز ياد گيرند.»
324ـ در پيرامون روزبه نوروز
پایگاه : برادران و خواهران گرامی ، بیاری آفریدگار و با همدستی
یکدیگر بکوشیم سال1395 را سال فیروزمندانه ای برای همهی ایرانخواهان گردانیم.
سالها را کوششهای خود ما خجسته و فیروزمندانه گرداند.
گفتارهای کوتاه زیر را از پرچم به مناسبت سرسال
برگزیده ارمغان می گردانیم :
با ياري خدا و همدستي و پاكدلی چكاري كه نتوان كرد.
اين سالي كه باز ميشود براي ما سال استواري و
ريشه داري خواهد بود.
مردمي تا خود نیک نباشند از جهان نيكي نخواهند ديد.
323ـ هفتاد سال پس از شهادت کسروی (2)
(درسهایی از گذشته برای اکنون و
آینده)
بدینسان خون این
مرد پاک بیمانند و یار غیرتمندش را ریختند و پایمال کردند. ولی کسروی چه کرده و چه
گفته بود که ملایان و بیگانگان و مجریان سیاست آنها در کشور ، برای نابودی او دست
بدست هم دادند؟.
سخنان کسروی
بسیار میباشد که در چند جمله نگنجد بلکه درخور آنست که دربارهی آن کتابهای بزرگی
نوشته شود. آنچه در اینجا میخواهیم بدان بپردازیم یک گوشهای از برخی راهنماییهای
اوست که در این کشور بدان پروایی نشد و گذشت روزگار و رویدادهای پس از آن درستی
آنها را نشان داده و ما ایرانیان چند دهسالست که میوههای تلخ این بیپروایی را میچشیم.
322ـ هفتاد سال پس از شهادت کسروی (1)
(درسهایی از گذشته برای اکنون و
آینده)
هفتاد سال از
شهادت احمد کسروی گذشت. بیستم اسفندماه 1324 ، احمد کسروی با یار جانبازش محمدتقی
حدادپور در کاخ دادگستری کشته گردید. احمد کسروی سالها پیش از جان سپردن هم بشُوَند
نوشتهها و سخنان و پاکدامنی در رفتارش ، دچار سختیها و فشارهای بسیاری گردیده بود.
در دورهی رضاشاه او را که قاضی پاکدامن و کاردان دادگستری بود ، منتظر خدمت
گردانیده و بگناه آنکه زیر بار نفوذ و توصیهی علیاکبر داور وزیر عدلیه و دیگران
نمیرفت ، آماج تهمتهایش گردانیده و پروندهای برای او ساخته ، به دادگاه انتظامی
قضات فرستادند.
321ـ گمراهیها تنها سست گردیده ، ولی زیانشان همچنان بازمیماند
كساني
خواهند گفت : اين چيزها كه شما ميگوييد در گذشته بوده و اكنون نيست. ميگوييم :
شما بخطا رفتهايد و هنوز اين گرفتاريها در ميان تودهها هست. ما اين را نيك نشان
دادهايم كه همهي گمراهيها و بدآموزيهاي كهن همچنان هست و تنها اين رخ داده كه در
نتيجهي برخورد با بدآموزيهاي نوين سست گرديده(1). روشنتر بگويم : دستههايي
بيكبار رشته را پاره كردهاند و چنانكه گفتيم بدتر و زيانآورتر شدهاند و آنان كه
بازماندهاند همان حال را ميدارند و جز سستي تغييري در كارشان رو نداده. بلكه اگر
نيك انديشيم از همين دو تيرگي يك نتيجهي بيمناك ديگري پديد آمده ، و آن اينكه چون
بيدينان هميشه زبانشان بنكوهش دين باز است و پيشرفت دانشهاي طبيعي و ناسازگاري
كيشها با آنها ، جوانان را گستاخ ساخته كه هميشه از در سركوفت و ريشخند درميآيند
320ـ این نه دینست که پروای آینده نکرده سرگرم گذشته هاست
اين خود پايهاي در كار ماست كه دين
نيك روشن باشد و مرز دارد و هرگز كمي يا بيشي نپذيرد و هيچگاه بازيچهي هوس اين و
آن نباشد ، ما گفتهايم در دين بايد از گذشته چشم پوشيد و باكنون و آينده
پرداخت. گفتهايم بايد بكسي جايي در دين باز نكرد. گفتهايم بايد از هر پنداري
بيزاري نمود. گفتهايم بايد جهان را در پيشرفت و آيندهي آن را ارجدارتر از گذشتهاش
دانست. (511560)
شیعیگری خود سرگرم گذشته ها بودنست
چيزيست بس روشن : كسي كه دل بكاري بست
از كارهاي ديگر بازمانَد. ما اين را آشكار ميبينيم كه بيشتر اين كسان[پیروان
ملایان] (نه همهشان) به درستي و راستگويي و دستگيري از بينوايان و برتافتن دست
بيدادگران و مانند اينها كه از بنياد دين بشمار است پابستگي ندارند زيرا كه
رستگاري را در جز از اينها ميدانند و خشنودي خدا را در چيزهاي ديگر ميشناسند.
319ـ چه سودی در تاریخ خواندن هست؟
در آغاز سال پنجم پیمان ، فتحی نامی
از هواداران پیمان از بندرشاه سودهایی برای تاریخ خواندن نوشته که در پیمان چاپ
شده و سپس چنین آمده :
چون آقاي
فتحي از هواداران پيمان هستند و اين گفتارشان از نگارشهاي پيمان بركنار نيست آن را
چاپ كرديم ولي میبايد چند سطري بر گفتههاي ايشان بيفزاييم :
نخست اينكه تاريخ
خواندن و از نيك و بد گذشتگان آگاه شدن و از آنها پند آموختن كه خواست ما و آقاي
فتحي است چيز ديگر است و بگذشته پرداختن و آن را مايهی سرگرمي ساختن چيز ديگر[1].
بايد ميانهی اين دو جدايي گزاشت چنانكه در جاي ديگري آن را باز نمودهايم.
318ـ با کتابهای تاریخی خود چه رفتاری پیش گیریم؟!
آقاي نيري از سمنان مي نويسند : كساني كتاب
حبيبالسير را يكي از بهترين كتابهاي تاريخي میشمارند بلكه چندان دربارهی آن
توصيف قايل شدهاند كه ميگويند تاريخ مذكور در ايران مانند و همالي ندارد آيا
عقيدهی شما چيست؟..
ميگوييم : اگر حبیبالسير را با روضـةالصفا و
ناسخالتواريخ و تاريخگزيده و مطلعالسعدين و مانند اينها بسنجيد حبيبالسير از
همه بهتر است. زيرا در شمردن خاندانهاي پادشاهي بر همهی آنها بيشي دارد وانگاه
داستان شاه اسماعيل را كه همزمان بوده نيك نوشته است. ولي اگر بخواهند بگويند از
ديدهی تاريخنگاري و شرطهاي آن نيز كتاب بسيار نيكي است
317ـ گذشته ديگران را بوده و اكنون و آينده ما راست
از كوتاهبينيهايي كه گريبانگير كسان
بسياري شده اينست كه بگذشته ارج بيشتر ميگزارند و همه بآن مي پردازند و پرواي
اكنون و آينده كمتر ميكنند.
اين شيوهی عاميانست كه بزمانهاي
پيشين با ديدهی ديگري مي نگرند و سخنان گزافه آميز از فراوانيها و خوشيهاي آن
زمانها گويند و مردان گذشته را روز بروز بزرگتر گردانند و كارهاي نيارستني [=
معجزات] و بيرون از آيين طبيعت را كه از آن زمانها گفته شود بآساني باور نمايند.
كساني از آنان چنين پندارند جهان روز بروز بدتر گرديده و همواره گذشته را آرزو
نمايند و از زمان خود بگله پردازند. كساني نيز پندارند داستانهاي بزرگي كه در
زمانهاي پيشين رخ داده ديگر در هيچ زماني رخ نخواهد داد و مردان بنامي كه برخاسته
اند ديگر نخواهند برخاست.
316ـ بایستهی دمکراسی اندیشه ها و سَهِشهای زنده است.
... ايرانيان چندهزار سال در
زير يوغ پادشاهان زيسته كتابهاشان و دلهاشان پر از پندارهاي پست شاهپرستي و
دستورهاي زيردستي و مانند اينها بود كه پس از مشروطه بايستي از ميان رود و بازنماند.
يك تودهاي كه به زندگاني آزاد دمكراسي پا ميگزارند بايد انديشه و سهشهاي[احساسات]
آنان نيز ديگر گردد.[1]
از اينرو يكي از كارهايي كه
بايستی در ايران انجام گيرد اين ميبود كه آن پندارهاي كهن زمانهاي گذشته از ميان
رود و آن كتابها از دست مردم گرفته شود.
315ـ سیاست شومی که در زمینهی فرهنگ در کارست
بهرحال نوشتههاي ما در چنان هنگامي
با يك هياهوي سختي مصادف گرديده انجمن ادبي و شاعران همگي بدشمني برخاستند. برخي
روزنامهها ستونهاي خود را بروي گفتارهاي پست و بي ادبانه كه كساني در برابر
دليلهاي ما مي نوشتند باز كردند.
از آنسوي آقايان نخست وزير و وزير
فرهنگ با پيمان دشمني سختي نمودند و از فشار باز نايستادند. همان جناب حكمت چون
گواه اين داستانست در اينجا مينويسم [1] : در آن روزها من در دانشكدهی معقول و
منقول درس مختصري [تاريخ] داشتم و چون همان هنگام قانون دانشگاه گذشت من نيز مشمول
بودم كه بايستي يك رساله اي بنويسم و از شمار استادان باشم و ماهانه سه هزار ريال بیشتر[2] حقوق گيرم. ليكن روزي بديدن جناب آقاي حكمت رفتم و ايشان بي مقدمه
بپرخاشهايي برخاستند كه چرا در پيمان از خيام و ديگر شاعران بدگويي رفته ، و در
پايان چنين گفتند : « ما شما را باستادي در دانشگاه با اين شرط خواهيم پذيرفت
كه آن نوشتههاي خود را جبران كنيد». من پاسخ داده گفتم : « در آن صورت بايد
از استادي دانشگاه چشم پوشم». چنان هم كردم براي آنكه از راه خود برنگردم از حقوق
استادي و از ديگر بهرههاي آن چشم پوشيدم.
314 ـ شعر ، شاعری و شرقشناسی
خوانندگان فراموش نكرده اند كه ما چون گفتارهايي در
پيرامون شعر نوشتيم و خرده گيريها نموديم يك دسته خردمندان پاكدل آنها را پذيرفتند
و كساني از ايشان شعرهايي را كه خود سروده بودند از ميان بردند. ليكن از آنسوي
دستهی انبوهي بهياهوي برخاستند و از دشمني نيز باز نايستادند. كسان بسياري گفتار
نوشتند و سخن راندند و بگمان خود پيمان را تندرو خواندند و هواداريها از شاعران
نمودند. ليكن پس از همه آيا نتيجه چه شد؟.. نه اينست كه همان كسان به خاموشي
گراييدند و كمكم به پيروي از گفته هاي ما پرداخته بيهودهگويي را كنار نهادند يا
كمتر كردند و كنون بسياري از ايشان همان گفتههاي ما را برنگهاي ديگري گفتار ميسازند
و يا در اينجا و آنجا سخن ميرانند؟!..
آنچه را كه ما در پيرامون شعر نوشتيم ميتوانيم آن را در
چند جملهی كوتاه بگنجانيم. بدينسان : شعر سخنست ـ سخن آراسته. سخن بايد از
نياز برخيزد. سخن كه از روي نياز نباشد بيهوده است. خرد از بيهودهگويي بيزار است.
اينهاست افشردهی گفتارهاي ما. كنون شما بگوييد بكدام يكي از اين جملهها ايراد
توانيد گرفت؟!.. كدام يكي را توانيد نپذيرفت؟!..
313ـ بجوانان چه حمايتي بايد كرد؟..
از پست ديروز از تبريز گفتاري
رسيده زير عنوان : « از تودهی
جوانان حمايت كنيد». نويسندهی
گفتار از جوانان ستايشهايي نوشته اظهار افسوس ميكند از اينكه قدرداني از آنان
نميشود.
مي گويم : امروز چه از جوانان
و چه از پيران ، جاي هيچ ستايشي نيست. امروز اين توده سخت آلوده است : انديشه هاي
گمراه و پراكنده ، خويهاي پست و دور از هم ـ و خود نتيجهی اين آلودگيهاست كه چنين خوار و زبون مي باشيم.
آفريدگار جهان ستمگر نيست. يك توده
را براي زبوني و زيردستي و ديگري را براي سرفرازي و فرمانروايي نيافريده. در اين
جهان هر مردمي چه نيك و بد سزاي خود را يابد.
312 ـ ايـرانيان بكوشـش بيشتـر نيـاز دارنـد تا بخودستـايي
اگر خوانندگان فراموش نكرده اند ما در شمارهی 178 و 179
پرچم گفتار درازي را زير عنوان «تاريخ مختصر نيروي دريايي ايران» كه بخامهی يكي
از افسران ايراني بود بامضاي س. ب. بچاپ رسانيديم. آن گفتار تاريخچهی نيروي
دريايي ايران را در برداشت و از اين جهت سودمند بود و ما نيز از چاپش خودداري
ننموديم. ولي برداشت آن گفتار و لحن نويسندگي آن با حقيقت و همچنين با راه پرچم
سازشي نداشت اين بود وعده داديم كه سپس در آن پيرامون بگفتگو پردازيم و اينك آن
وعدهی خود را بكار مي بنديم و مخصوصاً ميخواهيم نويسندهی آن گفتار كه يك افسر
بافهم و دانشسيست اين نوشته هاي ما را بخواند.
آقاي س. ب. در ديباچهی گفتار خود چنين مي نويسد : در
زواياي تاريخِ اغلب ملل ديده شده است كه ملتي بعلت انحطاط اخلاقي و باشتباهات
تاريخي زعماي آن ملت بپرتگاه نيستي افتاده و مدتها دستخوش هوا و هوس ملل وحشي ديگر
واقع شده است. ولي ملل زندهی عالم نه فقط در مقابل اينگونه شدايد از ميان نرفته
اند بلكه با نيروي صبر و دانش و فرهنگ آنقدر كوشيده اند تا وقتي كه تمدن خود را
بملل فاتح تحميل و بدين طريق از رنج و زحمت اسارت و بدبختي خود را رهايي بخشند.
311ـ روزبه کتابسوزان خجسته باد!
سرچشمه های بدآموزی از هر گونه نابود باد!
پرسشهای
بسیاری هست که هیچگاه به پاسخش نیندیشیده ایم با اینهمه کنجکاوی نکرده نمی
پرسیم. چرا؟!..
زیرا باور همگان
را در آن باره ها میدانیم و اینست بخود بایا میدانیم که پیروی از آنها کنیم.
روشنتر گوییم : بجای آنکه خود بیندیشیم و خرد را داور نیک و بد و راست و ناراست
گیریم به پیروی رو می آوریم. گمان داریم پاسخ چنان پرسشهایی روشنست زیرا اگر نمی
بود هزاران کسان پیدا می شدند و آنها را می پرسیدند. پس جای چون و چرا ندارد و هر
که بپرسد شگفتی مردمان را برمی انگیزد و چه بسا مردم گمان نادانی و نافهمی به او
برند.
از اینجا
استقلال اندیشهی خود را از دست میدهیم. باور کردنش دشوار است ولی آزمایشها نشان
داده که آنچه نیندیشیده در مغز خود جا داده ایم را به آسانی رها نمی کنیم ، گرچه
چندین دلیل به بیپایی آن بشنویم.
310ـ بدخواهی در رخت کوشش به ادبیات
هنگامي كه ما
آماده ميشديم با اين بدآموزيها و انديشه ها نبرد كنيم و بكندن ريشهی آنها كوشيم
در ايران جنبشي بنام ادبيات پیش آمده و دستهی بزرگي بهواداري از آنها برخاسته و
با يك شور و ديوانگي (همچون شور و ديوانگي اروپاييگري) بفزوني رواج آنها ميكوشيدند.
اينان از
ادبيات بيش از همه شعر را مي شناختند[1] ، و از شعر نيز بيش از همه با ديوانها و
كتابهاي شعراي قرنهاي پيش آشنايي ميداشتند و بيش از همه برواج اينها مي كوشيدند ،
و ما گفتيم كه اين شاعران كه در زمان مغول و پس از آن برخاسته اند آنچه را كه از
گفته هاي بيهوده و بدآموزيهاي زهرآلود پيشينيان شنيده اند ـ از جبريگري و پندارهاي
قلندرانه و بيدرديهاي خراباتيانه ، و انگارهاي پا در هواي صوفيان و بسيار از
اينگونه ـ با زبانهاي آسان و گيرنده اي برشتهی سخن كشيده اند ، و كساني كه
ديوانها و كتابهاي آنان را بخوانند بي آنكه خود بخواهند و بدانند انبوهي از آن
بدآموزيهاي آشفته را در مغز خود جا دهند.
309 ـ پاسخ به خرده گیری
ارزش سخن بچيست؟
پایگاه : در شمارهی
گذشته خرده گیری آقای مؤتمن به آقای فیضی دربارهی صائب را آوردیم و چون پاسخ آن
دراز بود به این شماره واگزاردیم. اینک پاسخ آن.
پيمان : از صائب گفتگو نداريم و از آقاي فيضي هواداري
نمينماييم تنها چند نكتهی پرارجي را در زمينهی سخن و پند بازمينماييم :
لغزشها يا
گناهها كه از مردم سر ميزند يكسان نيست. پارهای گناهها هست كه گذشته از آنكه كار
نكوهيدهايست از پاكنهادي و آزادگي دور است و از هركه سرزد مردم او را فرومايه ميشمارند
و سخت خوارش ميدارند و از پشيماني و بازگشت (توبه) هم چاره بكار او نميشود. ولي هر
گناهي چنين نميباشد.
308 ـ فلسفه و سخنان ما
پيمان : ما هرگز بر آن
نيستيم گفتههايي را از ديگران بياوريم بويژه گفتههاي فيلسوفان كه هميشه پرهيز از
آنها داريم و نمیخواهيم مايهی زنده شدن آنها باشيم. اين پندارها پاك بايد فراموش
گردد و از ميان برود. ...
ما امسال را ديگر از فلسفه گفتگو
نخواهيم داشت و آنچه بايستي گفت پارسال گفتهايم. ولي اين را مينگاريم كه چون ما
بر ارسطو و ديگران خرده گرفتيم كه جدايي آدمي را از جانوران تنها با گويايي
ميدانند و اينست او را « جانور گويا» (حيوان ناطق) ميخوانند كساني بر اين پاسخ
دادهاند كه مقصود از « ناطق» نه گويايي بلكه « درك كليات» (دريافت از راه انديشه)
است. يكي از خوانندگان پيمان پاسخ داده كه ابوعلي پسر سينا نيز در دانشنامه «
حيوان ناطق» را « جانور گويا» ناميده و اين گواه است كه او مقصود يونانيان را آن
فهميده كه در پيمان ياد كرده ميشود.
307ـ گذشته و آينده
پایگاه : این دنبالهی
یک رشته گفتارهای پیوسته ایست که از گفتار شمارهی 296 آغاز کردیم (جز شماره های
299 ، 304 و 306 که از این رشته بیرون است).
1 ـ راهرو هميشه بايد چشمش بسوي جلو باز باشد و همواره بايد پرواي آن بخش راه
را كه هنوز نپيموده كند و از پشت سر تنها بآزمايشهايي[تجربه] كه بدست آورده بسنده
نموده و از آنها دربارهی بازماندهي راه سود جويد.
در زندگاني نيز آدميان بايد همواره چشم بسوي آينده دارند و هوش و خرد خود
را دربارهی آن بكار بيندازند و از گذشته جز بآزمايشهايي كه بدست آوردهاند
نپردازند.
306ـ روزبه پیمان خجسته باد
امروز یکم آذر 1394 است. هشتاد و دو
سال پیش در چنین روزی نخستین شمارهی مهنامهی ارجمند پیمان بیرون آمد. وه چه
مهنامه ای و چه گفتارهای بیمانندی! تو گویی از میان سده ها تاریکی و درماندگی
فروغی تابناک بر زندگانی ایرانیان تابیده است. هر که آن را خواند بیگمان این
دریافت که این از ردهی دیگر روزنامه ها و مهنامه ها نیست. هر که خواند ـ هرچند آن
را مخالف اندیشه هایش یافت ـ سخت در شگفت شد که اینهمه جدایی میان این مهنامه و
دیگر مهنامه ها از کجاست.
305 ـ دنبالهی سخن از شرقشناسان
پایگاه : گفتار شمارهی
304 رشتهی سخن ما را برید. لیکن اینک جستار خود را دنبال میکنیم :
... يك دسته شرقشناسانِ اروپايند كه در ستايش شعر كتابها
مينويسند و ديوانهاي شاعران را بچاپ ميرسانند و ميتوان گفت زيان آنها بيش از
ديگران بوده است.
دربارهی شرقشناسان بگفتگوي بسياري نياز هست و من در
اينجا فرصت كم ميدارم. پيداست كه شرقشناسي نتيجهی چشم دوختن دولتهاي اروپايي
بكشورهاي شرقي بوده. چون خواستهاند شرقيان را زيردست گردانند ، خواستهاند كردار
و رفتارشان از روي بينش باشد و نياز ديدهاند كه كيشها و زبانهاي تودههاي شرقي را
بشناسند ، از تاريخهاي ايشان آگاه باشند ، خويها و خيمهاشان بدانند. شرقشناسي
از اينجا پديد آمده و خود دستگاهي گرديده كه هم سودها و هم زيانها (براي شرقيان)
از آن برخاسته زيرا از يكسو از جستجوهايي كه دربارهی زبان و تاريخ و مانند اينها
كردهاند دانستنيهاي بسيار ارجداري را بدست آوردهاند كه شرقيان از آنها بهره
ميجويند. از يكسو بسياري از آنان از آگاهي و دانش خود سود جسته بفريفتن شرقيان و
گمراه گردانيدن آنان كوشيدهاند.
304 ـ آزمندی ، دینهای کنونی و جنایات بزرگ
امروز شنبه چهاردهم نوامبر خبرگزاریها
از پاریس خبرهای جانخراشی گزارش کرده اند. کشته شدگان بمب گزاریهای دیشب از مرز صد
و بیست تن گذشت و حال هشتاد تن از زخمیها نیز وخیم گزارش شده است.
این یک خبر تکان دهنده ایست. یک رخداد
دردآور در زمان « صلح». از زمان جنگ جهانی دوم شهر پاریس ، یکی از کانونهای ارجدار
دانش چنین چیزی ندیده بود. این بیگفتگو جنایت است. ولی با گفتن جنایت همهی ماجرا بازنموده
نمی شود. آیا کسی بدرستی میداند که در جریان لشکرکشی فرانسه به مالی و جمهوری آفریقای
مرکزی که در همین چند سال گذشته انجام گرفت چند تن کشته شده اند؟! آیا فرانسه چه کاره است که در
هزارها کیلومتر آنسوی مرزهایش دست به کارهای دیگر کشورها می یازد؟!
آیا ریشهی این جنگها در آزمندی و ستمگری نیست؟!
303ـ تیشه های سیاست
پایگاه :
رشته نوشتارهایی که از گفتار شمارهی 296 (بجز 299) آغاز کرده ایم از مهنامهی
پیمان گردآوری گردیده و یک جستار بسیار ارجدار و نوینی را دنبال میکند و برای
ایران و آینده اش پرارج می باشد. این نخست بار است که آنها پی در پی و در قالب
یک جستار به خوانندگان ارمغان میگردد و باشد که چند ماهی بدرازا کشد.
از اینرو از خوانندگان خواستاریم
اینها را با پروای بیشتری بخوانند تا همبستگی میانشان را و خواستی که از نوشتن
آنها در میان بوده نیک دریابند. همچنین خواستاریم خردشان را آزاد و دور از تعصب نگاه
دارند تا بتوانند نیک داوری کنند و سود و زیان کشور را بازشناسند.
بسیاری گمان دارند دانش سیاسی ، تنها سیاستگران
ایرانی و زندگانی و کارهاشان و دولتهای بزرگ و دسته بندیهای دوست و دشمن در جهان
را دانستن است. سیاست ، پیش بینی اندیشه ها و کردار ایشان است. از اینجاست که این کسان دمادم در روزنامه ها و رادیو و تلویزیون در جستجوی چنین آگاهیهایی می باشند.
با آنکه یک بخش از سیاست همین چیزهاست
ولی این کسان باید بدانند این همهی دانش سیاسی نیست. کشور ما به دردهایی دچار است
که چنین دانشی به تنهایی کاری از پیش نمی برد. دردهای ما ریشه دارست و ما نیازمند
آنیم که کاوش و جستجو کرده آنها را یکایک بشناسیم. در زندگانی و در جهان حقایق
دیگری هست که باید دانست تا از آن دانستنیهای سیاسی نتیجه ای بدست آید. این رشته نوشتارها
خود یک نمونه از آن حقایق می باشد و در جای دیگری یافت نمی شود.
302ـ هميشه نگران آينده بايد بود
يكي از
غفلتها كه دامنگير مردمان ميشود آنست كه سرگرم گذشته بوده پرواي آينده كمتر
ميكنند. چنين غفلتي از هر توده دليل ناداني و از سوي ديگر مايهی تيره بختي
است.
بدانسان كه
راهرو اگر روي به پشت گردانيده بخواهد راه بقهقرا پيمايد ناگهان بگودال يا چاه
درميغلتد يك توده نيز در زندگاني اگر هميشه سرگرم گذشته باشند و پياپي ياد گذشتگان
را كرده بخود بالند و پرواي آينده كمتر نمايند بيگمان سزاي اين غفلت را دريافته
بگودال گرفتاري درميغلتند.
فسوسا كه
امروز شرقيان دچار اين غفلت ميباشند. هر تودهاي را ميبيني خود را با گذشته
دلشاد ساخته پرواي آن را ندارد كه آينده چه خواهد بود.
301ـ باید از گذشته آنچه نیک است برداشت و آنچه بد است بازگزاشت
یکی از سرفرازیهای ایران شمرده می شود که در قرنهای گذشته دانشمندان و مؤلفان
بسیاری از این سرزمین برخاستهاند و کتابهای فراوانی از خود بیادگار گزاردهاند.
من ایرادی بر این موضوع ندارم و خود مایهی سرفرازی یک گروهی است که دانشمندانی از
میان آنان برخیزند.
در جایی که اروپاییان پیشرفت و برتری جهان را در این گونه چیزها میدانند و
تمدن یا شهریگری را جز از زندگانی درآمیخته با علم و خط نمیشمارند ، پس چرا
ایرانیان از داشتن آن همه دانشوران و هنرمندان بخود نبالند و سر به افتخار
نیفرازند؟
300ـ خردها امروز سستي گرفته
پایگاه : این نوشتار را پیشتر نیز آورده
بودیم. لیکن چون ما یک جستار تازه ای را گشوده ایم که آغاز آن از نوشتار شمارهی
296 می باشد و تا دیری خواهد پایید و همه یک خواست (جستار گذشته و آینده) را دنبال
می کنند اینست ناچار به آوردن دوبارهی این گفتاریم. از آنسو این گفتار ارج آن را
دارد که خوانندگان بار دیگر آن را بخوانند.
در اين سال تيمور تازه بغداد را بگشاده و در نزديكيهاي ماردين آهنگ تاختن بشام را دارد كه آن سرزمينها را هم از گزند و آسيب بيبهره نگزارد و چون يكي از پسران او بنام « عمرشيخ» در فارس است كساني بطلب او فرستاده كه بيايد و دربارهی تاختن بشام با او نيز شور كرده شود.
عمرشيخ با دستهاي از سپاه و اميران از شيراز روانه شده با دبدبه و شكوه از راه عراق عرب راه ميسپارد. خدا ميداند كه او و همراهانش مردم را با چه ديده ديده و چه رفتاري با آنان مينمودهاند مردمي را كه بارها ده هزار يكجا هفتاد هزار يكجا سر بريده و آهي نيز نميكشيدهاند.
299ـ شعری که درد ما را بزبان آورده ، مایهی گرفتاری سراینده اش گردیده
پایگاه : بارها از
انکیزیسیون ملایی در این پایگاه سخن بمیان آورده ایم و خوانندگان خوانده اند. مثلاً برخی از
تارنماهایی را که یاران ما از نوشته های کسروی ساختند بسته اند(گویا از همهی
آنها آگاه نگردیده اند وگرنه بازمانده را هم می بستند). زیرا همه باید سخن از « اسلام»
برانند. اسلامی که جز ملایان کس دیگری از آن آگاه نیست. اسلامی که امروز جز یک مخدر
نیرومند و بس زیانمند نیست. اسلامی که همهی مغزها را با داستانهای آمیخته با
دروغ شصت هفتاد سال آغاز آن پر کرده و می کوشد مردم بویژه کودکانمان از هزار و چهارصد
سال تاریخ تنها همانها را بدانند. همه ستایشگر « حضرت آقا» باشند. ایراد بنیادی به
« نظام» نگیرند.
گزارش زیر را یکی از یاران فرستاده. این
هم یک نمونهی دیگری از انکیزیسیون خون آلود ملایی :
محمد مهدوی فر به اتهام سرودن شعر به دادگاه
احضار شد.
محمد مهدوی فر «تخریب چی» و غواص دفاع مقدس
به اتهام سرودن مثنوی ۳۲ بیتی « الفبا» ، با شکایت ادارهی اطلاعات سپاه کاشان ، بار
دیگر به دادگاه احضار شد.
این شعر پرسهش اوست :
298ـ به چه دانشي بايد پرداخت؟..(2)
از اينگونه
مثالها بسيار فراوانست كه يكي دروغي پرداخته و ديگران كوشيده آن دروغ را بكرسي
نشانيدهاند.
مردي كه از
پيشوايان عرفايش ميشمارند و كتابش بتازگي چاپ يافته در آن كتاب مينگارد :
297 ـ به چه دانشی باید پرداخت؟.. (1)
در شمارهی
دوم پيمان گفتاري در پيرامون فلسفهی يونان و بيارجي آن نگاشتيم و اينك بار ديگر
در آن زمينهها بگفتگو ميپردازيم :
چنانكه در
گفتار پيشين گفتهايم بنياد سخن ما بر دو چيز است : يكي ، جز بجستجوهاي سودمند
نبايد پرداخت. دوم ، جستجو را بايد از راهش كرد و از گمان و گزافه دوري گزيد.
دربارهی هر
يك جمله سخنهايي ميرانيم :
1ـ
جز بجستجوهاي سودمند نبايد پرداخت
جستجويي كه
نتيجهاي از آن در دست نخواهد بود چرا بايد هوش را در راه آن گداخت؟! چرا بايد
زمينهی كشاكش و پيكار پديد آورد؟! چرا بايد پهناي راه را پيمود و خود را فرسوده
گردانيد؟!
« وجود اصل
است يا ماهيت؟..» آيا چه سودي از اين
جستار در دست تواند بود؟! كي وجود از ماهيت يا ماهيت از وجود جدا بوده؟! آيا از
انگار (فرض) نتيجهاي پديد میآید؟!
296 ـ گذشته و اكنون
هر موضوعي را
كه ما در پيمان عنوان ميكنيم بيك دستهاي برخورد ميكند. ما نيز پيش از نوشتن چنان
برخورد را ميدانيم. ولي چه بايد كرد؟.. آيا ميتوان از ترس رنجش اين و آن از سخن
خود باز ايستاد؟!
چه بهتر كه
اين كسان حقشناسي كنند و از ما رنجيده نگردند. اين خود مردانگيست كه كسي سخني را
كه ميشنود پاكدلانه آن را در ترازوي حقشناسي بسنجد و چون اندازهی ارزش آن را
دريافت از پذيرفتن باز نايستد و از كينه و هوس خود را دور دارد. و اگر ايرادهايي
بانديشهاش رسيد آن را دليرانه باز نمايد و پاسخ بخواهد. اينست راه حقشناسي و
مردانگي.
295ـ گندم نموده وآنگاه جو می فروشند
کسانی
که با نوشته های ما آشنایند این میدانند که ما با بیش از ده کیش ، با شاعران
بیهوده گو و هوادارانشان ، با صوفیان و مادیان و خراباتیان ، با هواداران فلسفه ،
با سیاستگران یا حزبهایی که کوشش سیاسی را میدان هوس و خودنمایی و پول اندوزی و
مقام یابی کرده اند درافتاده به رسوا نمودنشان می کوشیم. با خودکامگی دشمنی کرده
به رواج دمکراسی می پردازیم.
این
را نیز میدانند که آرمان بزرگ ما از میان برخاستن پراکنده دینی ها و پراکنده
اندیشیهاست. زیرا این مردم افتادهی پراکندگیهایند. همین پراکندگیها ایشان را از
یگانگی (اتحاد) دور میدارد و از ملیونها سپاه دشمن ویرانگرتر است.
294ـ شایندگی ، نیرو ، استقلال ، دادگری ، سیاست
پایگاه : جای افسوسست که امروز واژه های بسیاری بر سر زبانها هست که معنیهاشان
بدرستی شناخته نگردیده. یکی از بایاهای ما روشن گرداندن معنی اینگونه واژه هاست. زیرا
از تاریکی معنی واژه ها دهها آسیب برخیزد. یکی از این آسیبها پراکندگی یا دشوار گردیدن یگانگی[= اتحاد] است.
معنی واژه ها باید چنان روشن گردد که هنگامی که
با هم گفتگو می کنیم یا چیزی را میخوانیم همه یک معنی از آنها دریابیم. یکی از
سودهای این کار آنست که دوسخنیها [= اختلافات] هرچه کمتر خواهد گردید.
ما از شایندگی ، نیرو و استقلال بارها سخن رانده
ایم. کسانی که در راه سیاست گام می نهند در گفتارهاشان این واژه ها را دمادم بکار
می برند ولی آیا همه از آنها یک چیز می فهمند؟!.
در اینجا یک بار دیگر به معنی آنها پرداخته شده.
خوانندگان خواهند دریافت که بسیاری از مردم از این واژه ها معنیهای راستی در دل ندارند.
293ـ روزبه مشروطه به همهی آزادگان ایران خجسته باد!
یک صد و نه
سال پیش در چنین روزی (یکشنبه سیزدهم مرداد 1285خ برابر با چهاردهم جمادی الثانی
1324)[1] جنبشی از مردم به راهبری دو سید بزرگوار طباطبایی و بهبهانی که از سال
پیش آغاز یافته بود میوهی خود را داد و مظفرالدین شاه با همهی گزندی که مردم از
بیجربزگی و ناتوانی او یافته بودند با دادن فرمان مشروطه جا در تاریخ برای این
نیکی خود باز کرد. مردم هم که از ستمگریها و ناکاردانیهای قاجاریان بستوه آمده
بودند رفته رفته به جنبش دامنه داده در هر گامی بیک فیروزی ارجداری میرسیدند.
292 ـ سخنی با آقای بهرام مشیری ـ (بازپسین بخش)
5 ـ درآمیختن بدآموزیهای کهن با دمکراسی ، یا پاشیدن آب بر آتش
آقای مشیری سپس در دنبالهی سخن از نواندیشی (تجدد) اندیشه
های کلنل وزیری را با راه کسروی به یک رشته می کشد و چنین می گوید : « اینها بر
این بودند که جامعه باید متحول بشود و بگونه ای دگر بشود و آنچه ما داشته ایم
ایستا و عقب مانده است».
پرروشن است که چنین بوده و اکنون نیز هست. آیا شما گمان
دارید که نباید متحول شود؟! یا گمان دارید یک مردم فالپرست و خرافی و آلوده به
جبریگری و صوفیگری و خراباتیگری و شیعیگری و مادیگری و ده تیرهی پراکنده از هم می
توانند دمکراسی بدارند؟! زهی خوش پنداری!
کسروی سیزده سال با همهی گمراهیها و آلودگیها نبردید و
سرمایهی بزرگی از اندیشه های خود برای ما بازگزارد تا بتوانیم راه دمکراسی را در
این کشور هموار گردانیم. کسروی و یارانش کوشیدند به برجستگان توده بفهمانند اگر
درپی آنید که توده از ادبیات سود بَرد باید نوشته های سودمند یا بیزیان جای
زیانمندها را بگیرد. قهرمانیها ،
غیرتمندیها ، خیزشها ، ستودگیها و مردمیها به ادبیات راه یابد.
291 ـ سخنی با آقای بهرام مشیری ـ 4
4ـ آیا دشمن دشمن من ، دوست منست؟!
آقای مشیری چون به دینها و از جمله به اسلام بیباور است ،
از اینکه حافظ زبان به دستورهای اسلام دراز کرده خشنود است. ایشان همچون بسیاری از
سیاستگران ایران به لغزشگاهی درغلتیده که اینست پندارش : دشمنِ دشمن من ، دوست
منست. همینست حال بهاییان که به حافظ دلبستگی فراوان دارند زیرا او به شیخ و زاهد
زباندرازیها کرده. همینست حال مادیها و چپیها در ایران که ایشان نیز از حافظ هم
برای رواج باده و هم ضدیت با اسلام بهره جسته اند. دانستنی است ملایان که بر سر
کار آمدند (1357) نخست حافظ را تکفیر کردند که میخواره بوده و میخواستند نام
خیابان حافظ در تهران را دیگر گردانند.
290 ـ سخنی با آقای بهرام مشیری ـ 3
3ـ آیا کسروی با هرگونه ادبیاتی دشمن است؟!
سخن کسروی ساده است ولی بگوش که؟! بگوش کسی که دچار تعصب نباشد.
او می گوید این ادبیاتی که ما داریم با حال کنونیش رویهمرفته زیانمند است. اگر از ادبیات
روستایی که خود از پیشگامان گردآوری آن بوده و شاعرانی همچون ابوحنیفهی اسکافی ،
ناصرخسرو (جز تبلیغات باطنیگریش) ، فردوسی ، پروین اعتصامی ، عارف قزوینی ، صابر و
چند تنی دیگر بگذریم ، بازمانده جز زیان سودی نمیدارند.
کسروی یکسال در بخشی از ماهنامهی پیمان گلچینی از شعرهای
فردوسی را بچاپ رسانید. شاعرانی که موضوعات پیمان را به شعر می سرودند ، شعرهاشان
را چاپ کرد. از میان یاران نزدیکش ناصر روایی و محمدباقر نیری و چند تنی دیگر ،
شاعر بودند.
شما اینها را نمیدانید و دانسته های شما ازو به چند کتابی
که ازو خوانده اید و برخی شنیده هاتان محدود است. با اینهمه بیباکی کرده می گویید
با « کل ادبیات» دشمنی میکرده و بدتر از آن اینکه «همهی کتابها» را بجز شاهنامهی
فردوسی در آتش می انداخته. ما می دانیم خواست شما از همهی کتابها ، مثلاً کتابهای
تاریخی و دانشی نیست و کتابهای شعر و کیشی است. ولی آیا همهی بینندگان شما نیز
این را می فهمند؟!.
289 ـ سخنی با آقای بهرام مشیری ـ 2
2ـ « ادبیات» به معنی راست آن
ایشان باید بدانند که تکانی که جنبش مشروطه به اندیشه ها
داد و نبردهایی که کسروی با شعر و شاعری به شیوهی کهن خود کرد راه را برای شعر نو
هموار نمود. امروز شعر نو هنوز عیبهای شعر کهن را بدوش می کشد ولی رویهمرفته کم
زیانتر از گذشته است. شعر چه نو و چه کهنه سخنست و سخن باید از روی نیاز گفته شود.
پس می بینید که بوارونهی گفتهی ایشان ، در فرهنگ و ادبیات نیز می توان پیروی از
داوری خرد کرد و به بهبودش کوشید.
بگذریم که کسروی به شعرهای روستایی و گردآوری آنها میپرداخته
است (نک. کاروند کسروی ، بخش مقاله های ادبی) و شما از اینها ناآگاه بوده او را
دشمن کل ادبیات نامیدید در جایی که او در سخنرانی در انجمن ادبی خود را یگانه
هوادار ادبیات به معنی درستش می شناساند. ولی گمان بسیار آنکه شما معنی درست
ادبیات را که او باز می نماید نخوانده و دانسته هاتان شنیده هاتان است.
پس از آن ایشان
چنین می گوید :
288 ـ سخنی با آقای بهرام مشیری ـ 1
1ـ شعر مسئولانه یا شعر برای شعر؟
آقای مشیری از آنرو نزد ما گرامیست که در سخنانش باور خود
را فدای مصلحتش نمی کند. برای نمونه همیشه از کسروی به نیکی یاد میکند ، با اینهمه چون
در زمینه ای اندیشهی او را نادرست میداند به دلیل آوردن برمیخیزد و پروای نام و
آوازهی او را نمی کند که این نزد خرد ارجدار است. ما در ایران به چنین خویهای
ستوده ای نیاز بسیار داریم و اینست باید به پرورش آن بکوشیم. ولی دانستنی است که
دلیری باید با چشم باز باشد وگرنه از آن سود بایسته نمودار نمی گردد بلکه زیانها
از آن پدید می آید. ناآگاهانه دلیری کردن و از مرز بیباکی گذشتن رویهمرفته نکوهیده
است.
جنبش مشروطه بسیاری از خویها و آیینها را دگرگون و مردمی
کرد. یکی از آنها آداب شعر و شاعری بود. آن جنبش خردها را به تکان آورده مردمی که
هیچگاه در اندیشهی توده و کشور نبودند را به این جستار دلبسته کرد و پنجره ای که
بروی نگاهشان گشود همین سود توده و کشور بود. سران مشروطه به شعرهای ایران که از بیشتر آنها بوی صوفیگری ، جبریگری ، خراباتیگری ، چاپلوسی ، استبداد ، بیعاری و بیغیرتی
می آید بیزاری نشان میدادند و نتیجه آنکه ، شاعری و شعرخوانی نه آنکه رواجی نیافت
، از رواجش نیز کاست.
287ـ گفتگوی شاه و کسروی
ما تا
بتوانیم می خواهیم سخنمان از دردهای کشور و توده باشد و راه چاره ای را که پاکدینی
گشوده به هم میهنانمان نشان دهیم. از آنسو ما به این سخن سخت پابندیم که « در دین
کسی را جایگاهی نیست» و اگر به زندگانی کسروی می پردازیم از دین نمی شماریمش بلکه
به چند انگیزه است که یکی سرمشق بودن زندگانی آن مرد پاکدامن و دلیر است. دوم
اینکه کسی را که به پاکدینی راهنمایی می کنیم خواهد پرسید : این راه را چه کسی به
جهانیان شناسانیده؟. در آنجاست که نیاز خواهیم داشت سخن از کسروی برانیم و به
زندگانی و کوششهای خستگی ناپذیر او پردازیم. وگرنه خود او به ما سپارش دارد که مرا
در میانه نبینید. سخنانی است ببینید راست است یا نه. بداوری خرد بسپارید و اگر
راست است نه پیروی از من بلکه پیروی از خرد کنید. گاهی نیز از راه تاریخ است که
ناچاریم سخن از زندگانی و کوششهایش رانیم.
دیده می
شود برخی قلم بدست گرفته نوشتارهایی می نویسند که بیکبار ناراست است. یا در
اینترنت سخنانی را بدروغ به او نسبت میدهند. همینست دربارهی زندگانی او که آنچه
در اینباره نوشته اند ـ آشکاره بگوییم ـ بیشترشان یادآور عبارت «خسن و خسین هر سه
دختران معاویه» می باشد.
286-Wars must only be fought against evils
The current wars are nothing but the fruits of greed and spitefulness;
they arise out of the humble nature of beasts. What do these masses fight for?
Why not follow wisdom? What is the
difference between individuals and masses?
Isn't it savagery to shed the blood of
millions of youths without any reason? Isn't it villainy to shed bombs over
cities? For what great ideal do they cause such damages?
285 ـ پرسشهای ما از ملایان
(بخش دیگري از گفتار روز هفدهم اسفند
1323)
در اين نشست
ميخواهم چند سخني را از پيش بگويم :
نخست چنانكه
دانستهايد چندي پيش كه ما « دولت بما پاسخ دهد» را چاپ كرديم ، در روزنامهي
كيهان بدستاويز آن ، تكهاي زير عنوان « تقاضاي آقاي كسروي» نوشته شده بود. آقاي
فرامرزي [عبدالرحمن فرامرزی بنیادگزار روزنامهی کیهان] درخواستهاي ما را كوتاه
گردانيده ، ولي چنين وانموده بود كه من خواستهام شاه يا دولت نشستي در دربار يا
در كاخ سفيد [= کاخ ابیض] ، از ملايان « براي گفتگو با من» ، برپا گرداند كه يا
ملايان بگفتههاي من پاسخ دهند و من شكست يافته از گفتههاي خود درگذرم ، و يا من
ملايان را شكسته از نبرد فيروز درآيم.
284 ـ حاج آقا!
در روزهای بازپسین « دههی فجر» (1393)
در شرکتی کاری داشتم. چون دور از شهر بود برای بازگشت از آژانس نزدیکشان تاکسیای
خواستم. همینکه سوار شدم رانندهی جوان با سخنانی مانند حاج آقا سلام! ، حاج آقا
کجا می روید؟ حاج آقا امروز هوا گرم است ... ، پیاپی مرا حاج آقا خطاب می کرد. سپس
گفتگوهایی میانمان پیش آمد که با اندک تغییری می نویسم. او را با الف و خود را با
ب نشان دادهام.
در
یک فرصت مناسب به او چنین گفتم :
283ـ بهمنماه 1323 (6)
گفتار يكي از ياران تبريز
امروز كه
درست يك سال از پیشامد بهمن ماه تبريز و مراغه و مياندوآب[1] ميگذرد بنام
ارجشناسي از همراهاني كه در آن پیشامد گزند و آسيب ديده و سامان زندگانيشان بهم
خورده و با زيانهاي گوناگوني روبرو شدهاند اين نشست برپا شده تا يادي از آن روز و
آن دسته از پاكدينان بميان آيد.
روز 24 بهمن
در تاريخ پاكديني يك روز فراموش نشدني است.
282ـ دربارهی نوروز (بخشی از گفتار روز هفدهم اسفند ماه 1323)
... بهر حال
بايد آماده باشيم كه سال آينده را از سالهاي برجستهي تاريخ خود گردانيم. در اينجا
ميخواهم چند سخني دربارهي نوروز بگويم :
شما نيك ميدانيد
كه ما بنوروز ارج ميگزاريم. يكي از چهار روزبه [= عید] كه برگزيدهايم همانست.
بسيار سزاست كه در روزهاي نوروز جشن گرفته شود ، رختهاي نو پوشيده شود ، آمدن و
رفتن در ميان باشد ، نامهها يا تلگرافهاي «خجسته باد» در ميان خويشان و آشنايان
آمد و شد كند. اينها همه بجاست.
ولي چنانكه
پارسال در روزنامه هم نوشتيم بايد از هرچه بنياد خردمندانه نميدارد دوري
گزيد. از جمله « هفت سين» چيدن و مانند اينها بيجاست. بجاي آنها بهتر است
گل و سبزه چيده شود ، شيرينيها و خوردنيها گزارده گردد ، بوي خوش در ميان باشد.
چراغها روشن كنند ، رختهاي تازه و پاكيزه پوشند ، موزيك نواخته شود. اينگونه چيزها
كه مايهي شادمانيست بسيار بجاست.
281ـ بهمنماه 1323 (5) ـ ارانی و کسروی
اكنون ميخواهم
بزمينهي ديگري درآيم. بهتر است در اين نشست هم گفتگوهاي دانشي در ميان باشد. هفتهي
گذشته روزنامهي پند تكهاي زير عنوان « اراني و كسروي» نوشته
كه چون برخي جملههاي آن درخور گفتگوست ميخواهم در اينجا بآن پردازيم. نخست خود
نوشته را برايتان ميخوانم :
اراني و
كسروي
آثار بيآرامي
روحي و تشنج معنوي در جامعهي ايراني از مدتهاست پديدار است. از مشروطيت ببعد كه
اركان مدنيت قرون وسطائي ايران متزلزل شد اين غليان و انقلاب فكري کاملاً محسوس
است. اما بعقيدهي من تجلي آن در دو مورد از همه جا بارزتر بوده. يكي در آثار
مرحوم دكتر اراني ديگر در نوشتجات و عقايد آقاي كسروي. هر چند اين دو مرد از حيث
معلومات و مباني علمي و سنخ افكار از هم كاملاً جدا هستند و قدرت علمي و احاطهي
فلسفي اراني را با عقايد نسبتاً سطحي و آميخته با عوامل روانشناسي شخصي آقاي كسروي
نميتوان در يك رديف آورد. اما هر دو در يك عقيده شريكاند و آن مخالفت با روح
تصوف و قلندري و درويشمآبي شرقي است.
280 ـ بهمنماه 1323 (4)
باز مثل
ديگري ياد كنم : روزنامهنويسي با ما آشناست. چندي پيش با آقاي فرهنگ بخانهي او
رفتيم. نشستيم و چايي خورديم و سخن از روزنامه بميان آمد. گفت : « بملاها و روضهخوانها
حملهي بسيار ميكنيم». گفتم : « ولي ديدم خودتان هم روضه نوشته و حديثها آورده
بوديد». گفت : « بلي در اصل مذهب كه حرف نيست. دولت بايد از مزخرفاتش جلو گيرد». گفتم
: «چيزهايي را كه شما مزخرفات ميناميد در اصل مذهب است. آن دستگاهي كه ملايان
برپا گردانيدهاند ، آن روضهخوان بازيها ، آن افسانهي مهدي ، همه در اساس مذهب
جا ميدارد».
279 ـ بهمنماه 1323 (3)
اكنون
بداستان دوم ميپردازيم : در ايران بيشتر جوانان گيج و سرگردان ، و از سوي ديگر
گرفتار هوسهاي بد خود ميباشند و بهمان حال پا بميان گزارده بكارهاي تودهاي درميآيند
: روزنامه مينويسند ، حزب ميسازند ، كتاب بچاپ ميرسانند بديگر كارها ميپردازند.
اين هم
بيماري شگفت ديگري در اين تودهي بدبختست ـ يك بيماري كه من نميدانم چگونه
بازنمايم و چه نامي دهم.
نشان اين
بيماري در جوانان آنست كه بكارهايي كه برميخيزند بيشتر آنست كه معني آن را نميدانند
و نتيجهاي از آن بديده نميتوانند گرفت. آنگاه در ميان كار از راه پيچيده پي
هوسهاي خود را ميگيرند.
278 ـ کتابهایی که بتازگی گرد آورده ایم ـ2
بتازگی
دفترهایی را فراهم آورده ایم که در اینجا به شناسانیدن آنها می پردازیم. شش دفتر
از اینها دربارهی شعر و شاعری است.
در
سال 1313 کسروی در ماهنامهی پیمان گفتارهایی را با عنوان «شعر در ایران» آغاز
کرد. این گفتارها به پادکارهایی (عکس العمل) راه گشود.
سپس
با یک رشته گفتار دیگری بنام «در پیرامون شعر و صوفیگری» به بازنمودن هرچه
روشنتر آن زمینه پرداخت. اینبار « ادیبانی» به تکاپو افتاده هیاهوها براه
انداختند.
انجمن
ادبی تهران او را به سخنرانی در آنجا خواند تا از اندیشه هایش دفاع کند. کسروی بدل
پذیرفت و در آنجا سخنان پرشوری راند. بدینسان از هیاهو بسیار کاسته شد. بخش نخست این
سخنرانی در پیمان بچاپ رسید که نخست وزیر محمدعلی فروغی دستور جلوگیری از چاپ بخش
دوم آن را داد.
277 ـ بهمنماه 1323 (2)
امروز ميخواهم
برخي دشمنان نهان خودمان را بشما نشان دهم. اينست دو داستان خواهم گفت.
نخست ، اين
گدايان كه بدم در ميآيند و يا شما در بيخ ديوارها با حال شكسته و گردن كج ميبينيد
، باشد چنين پنداريد كه آنان فروتنند و از خودخواهي و گردنكشي و همچشمي[=رقابت] و
رشک و خشم بركنار ميباشند. ولي نچنانست. بلكه آنان همهي اين خيمها را ميدارند ،
بلكه فزونتر هم ميدارند ، ليكن در ميان خودشان.
آنان خود را
از شما پايينتر گرفتهاند و با شما همسري نميدارند و همچشمي نميكنند. بهتر گويم
: آنان براي خود پايگاه پستي برگزيدهاند. ولي در آن پايگاه پست در ميان خود همهي
خيمهاي خودخواهي و گردنكشي و رشک و خودفروشي[= خودنمایی فزون] را بكار برند.
276 ـ روزبه کتابسوزان
امروز یکم دیماه و روزبه
کتابسوزان است. خوانندگان میدانند در راهی که ما هستیم جز بازنمودن یک رشته حقایق که
زندگانی آدمیانه بسته به آنهاست ما بایای دیگری نیز داریم و آن نبردیدن با
گمراهیهایی است که جلوگیر دانستن و بکار بستن آن حقایق می باشد. به سخن دیگر ما
تنها بر آن نیستیم که حقایقی را گفته پی کار خود گیریم بلکه برای پیشرفت آنها سنگهای
راهشان را نیز از میان برمیداریم.
275 ـ بهمنماه 1323 (1)
بنام پاكْ
آفرندهي جهان
چنانكه
از پيش آگاهي داده شده بود روز سهشنبه بيست و چهارم بهمن 1323 نشست ويژه در خانهي
آقاي كسروي برپا گرديد. بيشتر ياران و كساني از ديگران ميبودند. در ساعت شش آقاي
كسروي بپا برخاسته گفتار پايين را آغاز كرد :
گفتار آقاي
كسروي
امروز
اين نشست را برپا گردانيدهايم براي يادآوري از پیشامد اندوهانگيز پارسال
آذربايجان. پارسال در بهمن ماه در آذربايجان ملايان مفتخور و صوفيان و بهاييان و
حاجيان انباردار بهمدستي چند تن از كانديدهاي وكالت دست بهم دادند و در تبريز و
مراغه و مياندوآب مردم نافهم عامي را بر ما برآغالانيدند كه چند رشته وحشيگريهاي
رسوا رخداد ، و چنانكه سپس دانسته شد بسياري از كاركنان دولت ، بويژه كاركنان
شهرباني تبريز ، خود از برانگيزندگان ميبودهاند. همچنان دانسته شد كه در تهران
وزارت كشور و شهرباني آگاه ميبوده و خوشش ميآمده كه چنان داستاني رخ دهد.
274 ـ روزبه پیمان یا یکم آذر خجسته باد!
هشتاد و یک سال پیش در چنین روزی ماهنامهی پیمان نخستین
شمارهاش را بیرون داد. این ماهنامه که در هفت دورهی یکساله اش شاهراه رستگاری را
بروی جهانیان باز نمود از هر دیده که بنگریم شایسته است روزی را بیادش گرامی
داریم و آن را روزبه [=عید] گیریم. ما در این پایگاه بیشتر از روزنامهی پرچم
گفتار آورده ایم ولی این پیمان بود که نخست آغازید و راه و آیین زندگانی را به
ایرانیان ، شرقیان و نیز به جهانیان یاد داد.
ما هفت دورهی پیمان را در میان کتابهامان در این پایگاه
گزاردهایم و نیز برخی از کتابها از آن ماهنامهی پرارج گرد آوری شده مانند در
پاسخ حقیقتگو ، در پیرامون مادیگری ، یک درفش یک دین ، دین و دانش ، دردها و
درمانها ، ما چه میخواهیم؟ ...
بتازگی چهار دفتر دیگر از آن ماهنامه گرد آورده و بزودی در
دسترس خواهیم گزارد. نامهاشان اینهاست :
273 ـ کج فهمیهایی دربارهی پاکدینی ـ2
این خود پرسش
ارجداریست که چرا در آن زمان « بزرگان توده» زبان در کام کشیده بودند. پاسخ این را
باید در تاریخچهی گفتارنویسیها و بررسیهای دانشی کسروی که از 1301 آغاز می شود
جست. کوتاهِ داستان اینست که از همان آغازِ گفتارنویسیهای او در روزنامه ها ،
نویسندگان ایران دانستند که ستارهی پرفروغ و بیمانندی در آسمان نویسندگی ایران
درخشیدن گرفته. سپس برخی از روی رشک و برخی از روی دانشفروشی پیچیدگیهایی به او
آغاز کردند ولی پاسخهای استواری که ازو شنیدند ایشان را به این باور رساند که با
شخصیتی برجسته ، دانشی گسترده ، قلمی توانا و زبانی برا روبرویند. اینبود پا
در گلیم خود کشیدند و حد خود دانستند. برای آنکه سخنمان بیدلیل نماند ، از میان
نمونه ها یکی را در اینجا یاد می کنیم
272 ـ کج فهمیهایی دربارهی پاکدینی ـ1
آقای مناف زاده که ما
پیشتر نوشتاری از ایشان در پیرامون زبان و شناسانیدن احمد کسروی (نوروز 92) خوانده
و چون آنها را روشنگرانه میدانستیم در پایگاهمان نیز گزاردیم اینبار همان نوشتار
را کوتاه گردانیده از آن یک گفتار کوتاهی ساخته و در پایگاه رادیو جهانی فرانسه
گزارده اند. با این جدایی که اینبار برخی چیزها را به آخشیج(ضد) نوشتهی پیش خود
آورده اند که ما دلیل آن را ندانستیم.
از آنسو در آن نوشتار
خود تکه هایی از کتاب دین و جهان نوشتهی کسروی آورده بودند که به ارج و روشنگری
نوشته می افزود ولی اینبار آنها را نیز انداختهاند و این ارج آن نوشتار را بیکبار
از میان می برد.
رویهمرفته اینبار نوشتار
کوتاه ایشان را باید خسن و خسین دختران معاویه دانست. برای نمونه در نوشتار پیش
ایشان این جمله ها آمده :
271 ـ چیزی که یک شبه بیاید یک شبه هم می رود!
چند روز پیش برای رفتن به جایی از
آژانس تاکسی خواستم. رانندهی جوانی آمد. پس از سلام و گفتن خسته نباشید ، با چند
جملهی دیگر گفتگومان به اینجا رسید که با اندک تغییری مینویسم. او را با الف و
خودم را هم با ب نشان داده ام.
الف ـ من
کار دولتی داشتم. سال 88 جوری شد که ناچار شدم درآمدم بیرون و شروع کردم به دلالی
و اینجور کارها. ...
ما
مردم فرهیخته ای هستیم. دیروز مریم میرزاخانی را دیدید جایزهی نوبل ریاضیات
برده؟. یک دانشجوی دانشگاه شریف بود که در بازگشت از یک مسابقهی دانشگاهی
اتوبوسشان رفت ته دره همه مردند جز چند تا که این خانم هم از آنها بوده. بعد رفته
خارج کشور و تحصیلش را ادامه داده و به این مقام رسیده. حالا بعضیها می گویند :
چرا همینجا نماند رفت برای بیگانه کار کند؟. در حالی که با این جوّی که در کشور
هست یا نمی گذاشتند استاد دانشگاه شود یا یک روز که می آمد تو خیابان اعتراضی کند
با باتون فرق سرش را می شکافتند.
اشتراک در:
پستها (Atom)