1ـ
در اين گفتار روي سخن بجوانان و جوان انديشگان است و ميخواهم بگفتگويي دربارة رهايي ايران پردازم. ولي بايد نخست مقدمه اي ياد كنم :
ايرانيان چون سررشته را گم كرده اند انبوهي از آنان از نيروهاي طبيعي كه خدا بآنان داده بهره مندي نمي نمايند مثلاً « انديشه» يكي از نيروهاييست كه خدا بهر كس داده و از اين نيرو بهره هاي بسيار توان برداشت. ولي انبوه ايرانيان خود را از آن بي بهره گردانيده و تو گويي از بودن چنان نيرويي در كالبدشان آگاه نمي باشند. شما اگر در انجمني باشيد و بحال مردم دقت كنيد خواهيد ديد همينكه يكي بسخني مي پردازد ديگران بي آنكه نيك بفهمند و بينديشند بيدرنگ بپاسخ مي پردازند و هر يكي بپاسخ ديگري برميخيزد.
از سخت ترين كارها براي ايرانيان همينست كه يك موضوعي را بانديشه سپارند و زماني در پيرامون آن بينديشند.
دوباره ميگويم : تو گويي از داشتن يك نيرويي بنام انديشه ناآگاهند. بارها رخ داده كه من با كسيكه بگفتگو پرداخته ام نخست شرط كرده ام كه سخنان مرا بينديش و پس از آن پاسخ بده ، و با اينحال ديده ام همينكه مي شنود خودداري نميتواند و بيك پاسخ پوچ و پرتي مي پردازد. اين خود يك گرفتاري براي ايرانيان است.
اين مردم درمانده نه تنها از اين سرزمين بارده خود كه براي زيست دويست و سيصد مليون مردم كفايت دارد بهره مندي نمي تواند و اكنون كه بيش از بيست مليون نيستند با سختي و گرسنگي بسر ميبرند ، نه تنها از كانهاي فراواني كه زير زمين خوابيده و يك سرماية بزرگي براي كشور است كمترين برخورداري نميتوانند و آنها را بديگران واگزارده اند كه بيايند و بيرون آورند ، نه تنها از رودها و آبشارهاي طبيعي در خوزستان و ديگر جاها سود برنميدارند و آبهاي آنها بجاي روان گرديدن بكشتزار و بستان بدريا ميريزد و نيروي آبشارها هدر ميگردد ، نه تنها از جوانان توانا و رشيد ايلها بهره نجسته نميتوانند يك سپاه آزموده و دلير پديد آورند و اين جوانان بيكار مانده كه توانايي و دليري خود را در دزدي و راهزني بكار مي برند ، همچنان از نيروهاي رواني كه خدا در كالبد آنان گزارده ـ از خرد و فهم و انديشه و آهنگ (عزم) بهره مندي نمي توانند و همة نيروها نيز همچون رودهاي خوزستان و آبشارهاي شوشتر بيهوده و هدر ميگردد. آن بدبختي كه گفته اند همين را بايد شمرد. آري بدبختي همين است كه يكمردمي خود را باين روز نشانند. بدبختي همين است كه يكتوده اي بجاي همه چيز دست بدامن غوغا و هايهوي و ناله و گله بزنند و چنين دانند كه از اينراه بجايي خواهند رسيد. هان اي ايرانيان ، راه را گم كرده ايد و هان اي بيچارگان سررشته را از دست داده ايد.
باري من در اين رشته گفتارها راههايي از اين زبوني و درماندگي را نشان خواهم داد! آري رهايي ايران ، راه رستگاري اين كشور بدبخت را باز خواهم نمود. بيشتر خوانندگان كه آشنا بگفته هاي منند ميدانند كه هيچگاه ناسنجيده نگويم ، هيچگاه بگزافه نگرايم. اين سخن از شمار گفته هاي ديگران نيست. از روي بينش و آگاهي مي گويم كه راه رهايي اين كشور را [از] اين زبونيها و بدبختيها نشان خواهم داد. ولي از آغاز سخن با خوانندگان يك شرط ميكنم و آن اينكه اين رشته گفتارها را با آن دو گفتار گذشته [1] نيك بخوانند و بسنجند و بينديشند. چند شبي را در اين راه بسر دهند كه اين گفتارها را خوانده انديشه و فهم خود را بكار اندازند ، اگر بتوانند چند تني با هم نشسته در پيرامون اين گفته ها بشور و گفتگو پردازند. آنگاه اگر اين سخنان را استوار يافتند و راهي را كه نشان ميدهيم بسوي رستگاري شناختند در آنحال مردانه با ما همراهي كنند ، از دور و نزديك خود را بما شناسانيده از همگامي باز نايستند. اينست يگانه شرطيكه من ميكنم و من گمان نميكنم هيچ مرد نيك نهادي اين شرط را نخواهد پذيرفت. گمان نميكنم هيچ غيرتمندي از اين درخواست رو خواهد گرداند.
بدانيد اي ايرانيان : اين درد و گرفتاري كه شما در آنيد بيدرمان و چاره نمي باشد ولي بايد نخست راه آن دانسته شود و دوم يكدسته از مردان نيك دست بهم دهند و بنام غيرت و مردانگي كوشش و جانفشاني دريغ نگويند.
اينك آن راه كه ميخواهيم روشن گردانيم و بياري خدا اميدمنديم كه از يافتن آن مردان نيك هم بي بهره نخواهيم بود.
[1] : مقصود دو گفتار بازپسين (شماره هاي 9 و 10) از رشته گفتارهاييست بنام « پيام به دانشمندان اروپا و آمريكا» كه در پرچمهاي روزانه شماره هاي 209 و 210 بچاپ رسيده و سپس جداگانه بروية كتابي درآمده.
2ـ
از هفتاد و هشتاد سال پيش است كه در ايران و ديگر كشورهاي شرقي كساني پي بدرماندگي و گرفتاري اين توده ها برده بانديشة چاره افتاده اند.
نخست سيدجمال الدين اسدآبادي باين انديشه رسيده و او چاره را « اتحاد اسلام» دانسته ولي چون از كوششهايش هيچ نتيجه اي بدست نيآمده و دنباله اش بريده بگفتگويي از آن در اينجا نياز نمي بينم. سپس كسان ديگري چون شكوه و آراستگي كشورهاي اروپا و آمريكا و نيرومندي دولتهاي غرب را ديده اند براي شرق نيز چاره جز اين ندانسته اند كه پيروي از آنان كنند و « تمدن» ايشان را بگيرند تا همچون آنان نيك و نيرومند گردند.
اين انديشه را حاجي ميرزا حسين خان سپهسالار و ميرزا عليخان امين الدوله و ميرزا ملكم خان و ديگران داشته اند و چنانكه ميدانيم دنبالة كوششهاي آنان بود كه شادروانان بهبهاني و طباطبائي برخاستند و جنبش مشروطه را پديد آوردند.
اگرچه اين دو سيد تنها مشروطه ميخواستند و به بيشتر از اين نيازي نمي ديدند ولي ديگران كه با آنان همراهي نمودند از هر باره پيروي باروپائيان را آرزو ميكردند و چارة درماندگي را جز از آنراه نميدانستند و اين بود پافشاري نموده همه چيز اروپا را گرفتند : دبستانها و دانشكده ها بنياد نهادند ، اداره ها برپا كردند ، تياتر و سينما راه انداختند ، قانونهاي ايشان را ترجمه كردند. حزبهاي سياسي پديد آوردند. روزنامه نويسي را رواج دادند ـ يك كلمه بگويم : از هر باره پيروي باروپاييان نمودند و هر گامي كه در اينراه برميداشتند آنرا يك گامي در راه پيشرفت مي شماردند.
هنوز هم انبوه مردم ـ بويژه درسخواندگان ـ همين باور را دارند و چنين ميدانند كه شرقيان بايد بكوشند و تمدن اروپا را نيك فراگيرند و آن هنگامست كه خواهند توانست از اين درماندگي رها گردند و با اروپاييان همسري نمايند.
اين عقيدة انبوه مردمست. ولي ما ميگوييم اين عقيده ناسنجيده و ناانديشيده است. زيرا از يكسو شرقيان با حال كنوني اين نخواهند توانست كه تمدن اروپا را بگيرند و در آنراه با اروپاييان همگام گردند ، و از يكسو اگر هم بتوانند تازه بجايي نخواهند رسيد زيرا همان اروپاييان در سختي ها گرفتارند و دركار خود درمانده اند.
اين دو موضوع ، ميتوان دربارة هر كدام سخنان بسياري راند ولي من بكوتاهي سخن كوشيده بهر كدام يك دليل كوتاهي ياد ميكنم : دربارة رسيدن و نرسيدن شرقيان بتمدن اروپا همين بس كه بسنجيد آيا در اين چهل سال گذشته ايرانيان چه كرده اند و چه گامهايي در آنراه برداشته اند. آري راستست كه در بيرون چيزهاي بسياري از اروپاييان گرفته اند ولي از درون هيچ كاري نكرده اند و فاصله درميان اينها با اروپاييان همان است كه بوده. براي آنكه سخن را با دليل روشن توأم گردانم ميگويم : در ايران سي و هفت سال است كه حكومت مشروطه برپا گرديده و آنهمه كوششها و خونريزيها در راه اين رخ داده ، با اين حال امروز هزار يك مردم اين سرزمين معني درست مشروطه را نميدانند و از درون دل خواهان آن نمي باشند. همين يكي بسست كه شما بدانيد اين توده تمدن اروپا را چگونه ميگيرد و چه رفتاري با آن ميكند مشروطه را گرفته ولي باين حال ننگين انداخته كه مي بينيد.
ميدانم كساني خواهند گفت تا بامروز مردم بيسواد بودند و اينست درست نتوانسته اند تمدن را بگيرند. ولي از اين پس كه همگي باسواد گردند بآساني خواهند توانست. ميگويم براي آنكه بي پايگي پاسخ خود را دريابيد بهتر است حال جوانان درس خوانده را بياد آوريد.
اما موضوع دوم كه گرفتاري خود اروپا باشد بهتر است كساني حال امروزي اروپا و سختي هايي را كه توده هاي فرانسه و بلژيك و نروج و يونان و لهستان و ديگران گرفتارند و آسيبهايي را كه روسيه دچار گرديده بديده گيرند و راستي آن گفتة ما را دريابند.
كوتاه سخن : انديشة اينكه ايرانيان با ديگر شرقيان تمدن اروپا را خواهند گرفت و با اروپاييان همسر خواهند گرديد بسيار خام است ، و اگر كساني براستي خواهان رستگاري و رهايي ايرانند راه اين همانست كه ما در ده گفتار گذشته (گفتارهاي پيام بدانشمندان اروپا و آمريكا) باز نموديم. بايد ما هوادار نيكي جهان باشيم. بايد بآن كوشيم كه آيين زندگاني ديگر گردد و اين زورآزمايي كه امروز بنياد زندگاني شده برافتد و آيين همدستي جاي آنرا گيرد ، وگرنه نه تنها شرقيان ، خود غربيان نيز روي آسايش نخواهند ديد.
اكنون ما را آن مي بايد كه چه در ايران و چه در ديگر كشورهاي شرقي با گمراهيها نبرد كنيم و مردمان را با حقايق زندگاني آشنا گردانيم و خود در نتيجة همين است كه زمينه براي نيكي جهان آماده خواهد گرديد.
(پرچم روزانه شماره هاي 212 و 213 پنجشنبه 23 و آدينه 24 مهرماه 1321)
آزادي بانوان!
سال 1314 سالي است كه زنان ايراني به دستور رضاشاه چادر از سر برگرفته و خود را از آن كفنهاي سياه رهايي بخشيدند و رفته رفته آزادي خود را بدست آوردند.
اما بايد گفت كه در اين زمينه بافراط كاريهايي برخاستند :
گمان بردند كه آزادي يعني خودسر بودن تقليد از رفتار و كردار اروپاييان كردن با پا و سينة برهنه بيرون آمدن ، توجه ديگران را بخود جلب كردن بمجالس شب نشيني شتافتن و از شام تا سحر با اين و آن رقصيدن است!
آري بيشتر زنان آزادي را بدين معني مي شناختند و بعضي از زنان نيز در اين زمينه چنان لجاجت و هوسبازي نشان مي دادند كه شوهرهاشان از دستشان بسي شكايت ها داشتند.
اينجاست كه بايد مضمون گفتة آقاي كسروي را در سخنراني اخير زير عنوان : « امروز چه بايد كرد» بياد آورد!
« زني كه از طرفي سر و كارش با فلان آخوند و بهمان فالگير و از طرف ديگر با مادام شومر و مسيو آرمناك باشد ، از او جز اين انتظاري نبايد داشت»
در هر حال چنانكه گفته شد بانوان بهوسبازيها و هوسرانيها برخاستند و از همينجا براي خود بدبختي هاي بسياري فراهم آوردند.
يكي از دوستان چنين مي گفت : « سال پيش در يكي از شبها ، از يكي از خيابانهاي تهران مي گذشتم ، زناني را ديدم كه با لباس شب و با وضع بي آبرويانه اي بگردش مشغولند. با خود گفتم اين چه آزادي است كه زنان ما براي خود فراهم آورده اند؟.
مگر هنوز چند سال است كه چادر از سر برانداخته اند كه اينك بخود حق مي دهند كه با لباس شب بخيابان شتابند و يا در استخرها با مردها يكجا بشناوري پردازند.
باري عاقبت پاسبان مجبور بمداخله گشت و آنان را با اين سر وضع از گردش در خيابان منع نمود» اين بود گفته هاي دوست من ، ما نيز بايد بگوييم اينگونه آزادي زنان را بسرنوشت شومي مي كشاند مگر ما خود كم زناني را سراغ داريم كه بدبخت نشده باشند مگر كم زناني را مي شناسيم كه روسياه نگرديده باشند؟!
بانوان ايران ! بدانيد كه اين كارها جز ماية روسياهي و بي آبرويي نتواند بود ، از شام تا سحر با اين و آن رقصيدن شما را بسوي پرتگاهي هولناك مي كشاند.
ما نمي گوييم دوباره بوضعيت چند قرن پيش باز گرديد ، خير ، آزادي را با دست رضاشاه بدست آورده ايد و اين خود يكي [از] كارهاي برجستة آن شاه است ما مي گوييم از اين محافل و مجالس نكبت بار باز گرديد و راه رستگاري پيش گيريد و گرد هوسبازي نگرديد.
هادي نراقي
پرچم ـ تودة بيراه چنين باشد كه زنان گاهي آن تندروي را در آزادي نشان مي دهند و گاهي هم دوباره بآرزوي چادر افتاده ببازي هاي خنكي كه اين روزها در خيابان مي بينيم بر مي خيزند. ما در اين باره گفتارهايي خواهيم نوشت.
(پرچم روزانه شمارة 206 چهارشنبه 15 مهرماه 1321)
پرسش و پاسخ
آقاي بهشتي از مازندران مي پرسند : شما به شاعران نكوهش مي كنيد كه گفته اند : پرواي گذشته و آينده نكنيد و دمي را كه در آنيد غنيمت شماريد ، در حاليكه امام علي بن ابيطالب نيز فرموده :
مافات مضي و ماسيأتيك فاين قم فاغتنم الفرصـة بين العدمين
اگر كساني ايراد گرفتند پاسخ اين چيست؟.
مي گوييم : دليلي نيست كه اين شعر از امام علي بن ابيطالب باشد. آن ديواني كه بنام آن امام پراكنده شده ساخته است. زيرا بسياري از شعرهاي آن در ديوانهاي ديگران ديده شده و آنگاه برخي شعرهاي ركيك و بيمعنايي نيز در آن هست از قبيل :
افلح من كان له مزخه بزخها ثم نيام الفخه
از اين گذشته آن شعر بالايي معنايش با گفته هاي شاعران يكي نيست. اين مي گويد : گذشته از دستت رفته و آينده نيز نيامده پس دمي را كه در آني فرصت شمار و نمي گويد كه پرواي گذشته و آينده نكن. نمي گويد دمي را كه در آني با مستي و خوشي بگذران ، فرق در ميانه بسيار است.
اينكه كسي بگويد : « پرواي گذشته و آينده نكن و دم را غنيمت دانسته با مستي و خوشي بگذران» يك سخني بسيار بيمعني و يك بدآموزي بسيار زيانمنديست و چنين گفته اي را با هيچ بهانه اي نيك نتوان شمرد و با هيچ دستاويزي از بديش چشم نتوان پوشيد.
گروندگان دروغي
بخامة آقاي نيري از دامغان
آقاي كسروي در دو سه شب كه احياء بود و گروندگان بعضي كيشها در مساجد بشب زنده داري و خواندن دعا و نماز و قرآن و گوش كردن روضه و گريه و زاري مشغول بودند من در خانه نشسته از يكطرف در كار اينها فكر و از طرفي نوشته هاي شما را مطالعه مي كردم زيرا حقايق را در اينجا سراغ داشتم.
باور كنيد از وقتي كه با شما و نوشته هاي شما آشنا شده ام اولاً بكلي رشتة علاقه ام از ساير نوشته ها و كتابها بريده و ثانياً بكارهايي كه مي بينم و ميدانم صورت دارد ولي حقيقت ندارد نپرداخته ام و خود نبايستي پردازم فقط پارسال محرم كه مردم را در اين خانه و آنخانه جمع ميديدم در چند مجلس روضه خواني حاضر شدم آنهم براي آشنا ساختن جمعيت بحقايق. من روضه خوان نبوده و هيچگاه در چنين مجالسي سخن نگفته بودم ولي وظيفة خود دانستم پاره اي از حقايقي را كه در پيمان و راه رستگاري خوانده بودم براي جمعيت بگويم اينبود كه چند شب رفتم و سخناني گفتم و حقايقي را براي آنها روشن ساختم. همة چشمها بمن دوخته شده بود كه روضه خوانها چه ميگويند و من چه مي گويم و چرا اين راستيها تا بحال پوشيده و مكتوم بوده و يا اگر كسي مي دانسته چرا باز نمي گفته و از نهفتن اين حقايق چه نظري داشته و هنوز هم كه هنوز است چه نظري دارند؟
اين روضه خوانيها و شب زنده داريها جز رويه كاري نبوده و هيچكس در باطن امر حاضر نيست پا بروي حقايق و راستي نگذارد يا گلوي انصاف و جوانمردي را چون غولان نفشارد. هر كس در هر كسب و كاري كه هست مي كوشد مقصود بزرگ خود را كه عبارت از مال اندوزي باشد ولو از راه مردم آزاري بحد كمال انجام دهد و ضمناً شبها يا روزها در چنين مجالسي نيز رفته سر و سينه كوبد و براي شهادت شهداء (كه اگر حاليه زنده بودند خودش با كمال وقاحت و جسارت آنها را مي كشت مثل اينكه در كشتن همنوع خود جد وافي و سعي كافي مبذول مي دارد) اشك افشاند.
مثلاً همان محتكر گرانفروش كه از يكسو سود خود را در بالا بردن بهاي جنس و نيستي همجنسان خود تشخيص داده و شب و روز چون زالو مشغول مكيدن خون مردم است در سوي ديگر مسجد تعمير مي كند ـ حسينيه مي سازدـ براي خرج شبهاي احياء پول ميدهد. مجلس روضه خواني دائر و هر شبي مثلاً 20 تومان پول قند و چاي و روضه خوان مي دهد بقول سركار آيا اينها جز اينست كه راه زندگي دانسته نيست و معني دين روشن نمي باشد. من وقتي كه اينها را مي بينم ميسوزم و آتش مي گيرم ك اين چگونه رفتاري است.
اين شخص اگر هواخواه مظلومان شهيد مي باشد و درماتمشان مي گريد و دست به پيشاني ميگزارد ، اگر خانة خدا تعمير مي كند ديگر چرا بندگان خدا را خانه خراب مي كند و يا براي چه بچه هاي معصوم همنوع خود را از گراني و گرسنگي در منگنة جور و جفا گزاشته مي كشد ، او كه يك قدم در راه دستورهاي قرآن برنمي دارد چرا روزي چند حزب قرآن مي خواند[؟]
او كه شب و روز در جمع مال مي كوشد و مردم را لخت و بينوا مي كند از اينكه يك يا چند شب بگروهي چاي و غليان دهد چه سودي خواهد برد ، آيا باين وسيله خدا را مي خواهد فريب دهد و يا مردم ساده لوح را گول زند؟
پارسال زمستان در يك ده يك فرسنگي شهر بچة خردسالي كه مادرش از بينوايي و نبودن كار براي گدايي بشهر آمده بود بعلت خوردن جو بريان كرده تركيد و مرد و وقتي زنك بده برگشت بچة خود را دفن شده يافت.
اي مسلمانان ، اي مسجد تعمير كنان ، اي حسينيه سازان و اي شب زنده داران باين چه مي گوييد شما كه بحال شيرخوار كربلا پس از صدها سال گريه و ندبه مي كنيد براي اين كودك كه بدست خودتان كشته شده چرا نمي گرييد ـ در بيگناهي بين اين كودك و آن كودك چه فرق است[؟]
در ده ديگر كه 7 فرسنگي شهر بود يك عائلة ندار چند شبانه روز با خوردن پنبه دانة برشته شده بسر بردند (خدا مرگم دهد كه امسال هنوز زمستان نشده و موقع فراواني خواربار است عده اي از همنوعان ما در لار و جهرم و غيره با هستة خرما و دندان زدن باستخوان روي زباله ها سد جوع ميكنند).
اي مستان بادة ثروت ، اي سران قوم از طريق ستمگري ، اي ملاكين بي انصاف و اي چيزداران خدانشناس و اي كسانيكه آقاي كسروي را كه مي گويد همه در گمراهي هستيد و راه درست زندگاني را نمي دانيد ، معني ثروت و راه بكار بردن و پيدا كردن آن را بلد نيستيد ، تخطئه مي كنيد ـ باينها چه مي گوييد زنده ايد يا مرده سر برآريد و جواب گوييد. اگر باور نداريد آن طفل و آن عائله را با اسم و رسم معرفي كنم تا كلاهتان را بالاتر بگذاريد. اين دو فقره را كه نوشتم من ديده و مي دانم بسا هست كه من نمي شناسم و نمي دانم و بسا هست كه مي ميرند و كسي نمي فهمد كي مردند و چرا مردند يا از آبروداري در كنج خانه نشسته خون مي خورند و جان مي كنند. اگر مي گوييد بروند كار كنند مي گويم اي بيدردان كو كار كدام كار؟ شما بايد براي توده تهية كار كنيد كه نمي كنيد. اينها يكمشت لات و لوت و بدون سرمايه ، آيا مي گوييد كارخانة بافندگي و ريسندگي وارد كنند يا دستگاه قاليبافي راه بيندازند؟ با دست خالي و شكم گرسنه چكار مي توانند كرد[؟] گرفتم كه ببعضي از آنها خود شما خرده كارهاي خصوصي و شخصي رجوع كرديد با مزد مثلاً روزي 5 ريال و جو خرواري 600 و گندم خرواري يكهزار و چند صد ريال و برنجي فلان قيمت كه آنهم فقط نرخش را مي شنوند و عملاً براي آنها در دسترس نيست با چند تن عائله چگونه زندگي كنند ـ دارو و لباس و سوخت و ساير دربايستهاي زندگاني آنها از چه راهي بايد تأمين شود زيرا اين اجناس نيز در انحصار گرانفروشي شماست؟
اينها را كه مي نويسم دلم آتش گرفته و در اعصابم ارتعاشي پديد آمده نمي دانم فايدة اين نوشتن ها چيست؟ كه مي خواند؟ كه گوش مي دهد؟ كه عمل مي كند؟ اينها بكدام سخن راست عمل مي كنند كه بحرفهاي من ترتيب اثر دهند[؟] ماتم و مبهوت كه سرانجامِ اين كشور و توده چه خواهد بود و آتش اين ظلمها بالاخره تا كجا زبانه خواهد كشيد. بقول شما (اگر راه و رسم اين است سرانجام اين توده جز نيستي و نابودي نخواهد بود) اين چه مذهب و مسلك است! اينها خدا را مي پرستند يا پول و ثروت را؟! بچه چيزي جز سود آني خود علاقه دارند؟ كيسة حرص اينها كي پر خواهد شد؟ كمر آز اينها كي خواهد شكست؟ روضه خواهي با اين كيفيت يعني چه؟ تعمير مسجد و حسينيه با اين روش چه معني دارد؟ گرييدن و گريانيدن تاكنون چه دردي را دوا كرده كه حالا و بعد از اين بكند!
در شب اول ماه رمضان كه در انجمن خيريه بودم سخن از ديدن و ناديدن ماه نو بميان آمد درست يكساعت در اطراف آن مذاكره شد يكي گفت ديده ام ديگري گفت اشتباه كرده ايد آن ستاره بوده سومي گفت جمعيت قليلي ديده اند چهارمي گفت فلاني كه مورد وثوق است و در اين انجمن نيست مي گويند ديده از او بايد پرسيد رفتند او را بياورند تا حضوراً گواهي دهد و كار آسان شود اتفاقاً منزل نبود.
خلاصه نزديك بود امر مهمي فوت شود و فرشته ها از آسمان خون ببارند و بر خونهاي صحنة جنگ دنيا بيفزايند. آري فوت يكروز روزه براي يكنفر ديندار چيز كوچكي نبود كه از آن صرف نظر شود مرا از اين سخنان كه جز سوراخ دعا گم كردن نبود خنده گرفت برخاسته گفتم اي آقايان مطلب اساسي ما بر سر جمع آوري اعانه براي بينوايان و تهية كار براي آنان بود در اطراف ماه كه در آسمان است و هيچ ربطي بزندگاني زميني ما ندارد چه اندازه صحبت مي كنيد گيرم كه امشب شب اول ماه باشد يا نباشد چه گره از كار فروبستة مردم باز خواهد شد؟ شما آيا واقعاً در همة امور ديني خود اينطور موشكافي مي كنيد آيا در خمس و زكات دادن باين اندازه پافشاري داريد؟ آيا در حفظ مال صغير ولو برادرتان باشد اينطور جديت و رسيدگي بخرج مي دهيد؟! نه بخدا اين حرفها را چون مفت است و بحالتان ضرري ندارد و چيزي دربارة آن نبايد بدهيد باين رواني از دهن بيرون ميريزيد و از طرفي فلسفة روزه را كه دادن غذاي يك وهلة خود بمسكينان باشد پاك از ياد برده ايد و اگر هم بحسب ظاهر با اين دست لقمه اي بدهيد با دست ديگر بعنوان هاي مختلف حاضريد جامه از تن مسكينان بدر آوريد و تاس و پلاسشان را بگرو كشيد.
و الا چه پيش آمده كه شما روز بروز چاق شده و آنها لاغر شده اند باغي را كه پارسال در دست آنها بوده امروز شما داريد خانة آنها كه در بيع بشرط شما است. مس ايشان است كه در مطبخ شما يافت مي شود يعني آنها از عدم احتياج و در حال ارزاني و فراواني اينها را فروخته اند؟ يا شما خداي نكرده اجحافي كرده ايد. بالاخره اين را اگر نمي دانيد بدانيد همانطوري كه خندق ها در اثر ساختن حصارها و قلعه ها پديد آمده همانطور راز دارايي شما و نداري آنها است. اگر شما را در كسب و كار خود انصاف مي بوده و خدا را در نظر مي داشته ايد و اگر كسب را از نظر گردانيدن چرخ زندگي ميكرده ايد نه مال اندوزي و كيسه پركني ، پستي و بلندي زندگاني شما و آنها بدين پايه نمي رسيده كه امروز مستحق اعانه و كمك شما باشند. اين بدان مي ماند كه كلاه كسي را بردارند و باز بنام انعام و عيدي به وي سپارند. مگر اندك اندك مردم را بي پايه و مايه كردن كلاه برداري نيست؟ مگر كلاه برداري حتماً بايد يك رقم گنده بوده و در عدليه مطرح باشد؟ اگر اينها كلاه برداري نيست پس كلاه برداري چيست؟ پناه مي برم بخدا كه اينها خدا را بازيچه پنداشته اند ، شهيدان را مسخره كرده اند قرآن را كه كتاب آسماني است از موش و گربة عبيد زاكاني پست تر گردانيده اند. آخر خواندن قرآن از سر نفهمي و عمل نكردن بدستورات آن با خواندن گرامر و كتاب لكتور لانگاژ فرانسه چه فرق دارد؟ كي از نفهمي و بيخردي بجايي رسيده كه ما برسيم؟ صدها سال كه قرآن را بدين نمط خوانديم بكجا رسيديم كه حالا برسيم؟
مرد نادان دين را آش شله قلمكار مي داند ـ وضو مي سازد ـ قرآن مي خواند ـ روزه مي گيرد ـ نماز مي گذارد در مقابل قمار هم مي كند ـ شراب هم ميخورد ـ مال صغير و كبير را هم مي بلعد دست خطا بناموس اين و آن هم دراز مي كند و اگر از او بپرسيد اين چه رويه است مي گويد آنجا بجاي خود و اينجا بجاي خود من اوامر خداوند را اطاعت كرده و ضمناً نواهي او را نيز بعضي انجام داده ام خداوند در روز قيامت هر دو را در ميزان عدل خود سنجيده بديها را مي بخشايد و بخوبي ها پاداش مي دهد خدا عادل است خدا كريم است خدا رحيم است. وقتي از زبان اينان يك رباعي سروده ام كه اينك در اينجا مي آوريم :
مي خوردن من بجاي خود امر غلط هم مال صغير خوردن و جور و سخط
اينها همه شسته گردد و پاك شود در آب فرو روم چو مانندة بط
پرچم : باين گفته هاي پرمغز نويسندة جوان يك نكته اي را بايد افزود و آن اينكه گراييدن اين آزمندان و بدنهادان بمذهب و باعمال آن لازمة همان آزمندي و بدنهاديشان مي باشد. چگونگي آنست اينها كه از روي بدنهادي [و] آزمندي انبارداري مي كنند ، گرانفروشي مي كنند ، از هيچ تقلبي دريغ نمي گويند ، بهيچ بينوايي ترحم نمي نمايند و خانه هاي مردم را ويران ساخته براي خود پول مي اندوزند ، و از آنسو پرواي كشور و قانون و ميهن پرستي ندارند و كمترين اعتنايي باين چيزها نمي كنند ، اين قهريست كه گاهي يك نكوهشي از درون خود در قبال اين سياهكاريها مي شنوند زيرا آدمي هرچند بدنهاد باشد باز يك نشاني از نيكي در درون او هست (زيرا چنانكه گفته ام هر آدمي داراي روانست كه او خواهان نيكيست) اينست اينگونه بدكاران كه از روي طبيعت پست خود بسياهكاريها مي پردازند گاه و بيگاه دچار اين حال مي شوند كه از درون خود ملامت بشنود و چون از سياهكاريها نيز دست نمي توانند برداشت اينست درميان دو چيز در ميمانند و در همين حالست كه چون مي شنوند فلان ملا مي گويد گريه كردن بشهداي كربلا يا رفتن بزيارت آنها تمام گناهان آدم را مي شويد تو گويي گم كردة خود را مي يابند و در واقع آن را دواي درد مي بينند ـ اين براي آنان بسيار لذت مي دهد كه آزادانه بهر پستي برخيزند و با گريستن و زيارت رفتن و مانند اينها از نكوهش دروني رهايي يابند ، علاقة اينها بمذهب از اين راهست و در واقع مثل يك جنايتكار قاچاقي هستند كه يك پناهگاهي پيدا كرده اند. اينست فلسفة آنكه در زمان استبداد بيشتر حكام ستمگر و خونريز كه صوفي مي شدند و يا زيارت عاشورا خواندن صمدخان را كه شنيده ايد و يكي از بدترين خونخواران بود و هميشه زيارت عاشورا مي خواند و سالانه چهارصد تومان پول شمع به كربلا و نجف مي فرستاد تيمور لنگ خونخوار معروف ، بصوفيگري و صوفيان علاقة بسياري نشان مي داد. ديگر مانند اينها بسيار است.
(پرچم روزانه شمارة 210 دوشنبه 20 مهرماه1321)