پرچم باهماد آزادگان

88 ـ راه چه دور و چه نزديك با پيمودنست كه بپايان ميرسد

كساني ميگويند : اين راهيكه شما پيش گرفته ايد سالها ميخواهد تا به نتيجه برسد. ميگويم : شما نتيجه را چه چيز ميگوييد؟!. اينكه يك كسي معني درست زندگي را بشناسد و از گمراهيها بيرون آيد و زندگاني پاكدلانه پيش گيرد يك نتيجة بزرگي براي اوست كه بايد قدرش داند و خشنودي نمايد. اين سخني كه ميگوييد دليلست كه شما باز چشمتان تنها بسوي ديگران باز است و خود را بياد نمي آوريد. از آنسو راه نزديكتر از اين كجا هست؟! يكمردمي كه آلودة چند گونه ناداني گرديده اند و انديشه هاي پست و پراكنده بآنان چيره ميباشد چه راه چاره دارند جز آنكه خود را از آن نادانيها و انديشه ها رها گردانند؟!..

اين گفتة شما بدان ميماند كه كسي در دادگاه محكوم به بند هميشگي (حبس دائم) شده بود و چون وكيلي باو دلداري داده ميگفت : « من يكراهي دارم كه شما را رها گردانم

87 ـ هركسي هرچه از كوشش بدست آورده ازآنِ اوست

يكي بدستينة « خوانندة پرچم» نامه اي فرستاده مي نويسد : « عقيدة شما دربارة مالكيت چيست؟.. بعضي ميگويند : شما منكر مالكيت هستيد و ميگوييد بايد ثروت مردم را از دستشان گرفت. من چيزي در اين موضوع در پرچم نخوانده ام ولي چون ميگويند بهتر است توضيحي دهيد».

ميگويم : ما هر سخني داريم مي نويسيم. اين را در كجا نوشته ايم؟.. مالكيت (يا بفارسي بگويم : ازآنِش) يك چيز طبيعي است.

86 ـ به آقاي ناصر اعتمادي سرودي

خواهش ميكنم اگر حرف حسابي داريد بنويسيد و به ادارة پرچم بفرستيد من قول ميدهم زودتر و بهتر از روزنامة « استوار قم» [1] چاپ خواهند كرد.
بازي موش و گربه چرا؟! در گوشه اي تاريك و سياه پناه بردن و بروشنائي سنگ پراندن چرا؟ مرد و مردانه باش؟ جلو بيا حرفي بزن و جوابي بشنو.
آبادان ـ ع : ع
پرچم : ديروز پاسخي را كه آقاي شيشه گر بناصر اعتمادي بهائي داده بود بچاپ رسانيديم. اين پاسخ را هم آقاي عيلامي داده. آري آقاي ناصر سرودي ، ما بكيش بهائي ايرادهاي بسياري داريم و خود آرزومنديم كه يك بهائي با ما روبرو شود و بايرادهاي ما پاسخ دهد. اكنون كه شما بجنگ پرچم برخاسته ايد بهتر است به پرسشهاي ما پاسخ دهيد ـ پاسخ دهيد تا بدانيم كيشتان راستست. در پايين چند پرسش را مينويسم :
1) سيد باب بسخنان مهملي كه معني ندارد پرداخته ، از قبيل « بسم الله الفريد الفراد ذي الافراد الفرود ....» اينها براي چه بوده؟!.. چرا يك مرد خدايي مهمل گويد؟.
2) ازو در تبريز هرچه پرسيدند گفت نميدانم و سپس چون چوب خورد از دعوي خود برگشت و توبه نامه نوشت كه اين توبه نامه را ميرزا ابوالفضل گلپايگاني با دستور عبدالبهاء نشركرده و چنين گفته ميشود كه نسخة اصل آن در كتابخانة مجلس است ـ آيا اينها دليل دروغگويي او نيست؟!.

85 ـ از گله و ناله چسودي تواند بود؟!.

دراين هفته بار ديگر ، يكرشته نامه ها و تلگرافهاي گله و ناله از سختي خواربار و از گرسنگي و بدبختي مردم رسيده. در آذربايجان بيكبار نرخها رو ببالا نهاده هي ميرود و هنوز در جايي نايستاده. از شرفخانه تلگراف كرده اند كه نوزده تن از گرسنگي ناتوان گرديده از خود رفته اند. در تبريز در نتيجة سختي زندگي در اين روزها آدمكشيها و خودكشيهايي رخ داده است.

اين نامه ها پياپي ميرسد و ما نميدانيم چكار كنيم. زيرا از يكسو مي بينيم اينها راستست و يك گراني بي اندازه اي بمردم رو آورده. در خشكسالي تنها گندم و جو و خوراك كم باشد و گران گردد. امروز هر چيزي از اندازه بيرون رفته. از يكسو هم ميدانيم كه از چاپ آنها در روزنامه هيچكاري نخواهد بود و جز سياه كردن كاغذ نتيجه نخواهد. از اين ناله ها نه آن كردان نامرد كه خواربار را خريده قاچاق ميبرند دست خواهند كشيد ، نه آن دلالان پستنهاد كه براي بيگانگان خواربار خريده انبار ميكنند بخود خواهند آمد ، نه همسايگان (يا مهمانان ما) كه پرواي گرسنگي اينمردم را كمتر ميكنند ترتيب اثري خواهند داد.[1]

اين يكي از نادانيهاي ايرانيانست كه بنوشتن در روزنامه اهميت بي اندازه ميدهند و چنين ميپندارند كه اين يك راه چاره اي ميباشد.

از آنسو ما يك نكتة بزرگتر ديگري را رعايت ميكنيم : چنانكه بارها گفته ايم ايرانيها شيوة خود قرار داده اند كه چون آسوده اند بيباك و بي پروا روز گذرانند و گمان كمي و آلودگي بخود نبرند و اگر كسي كميهاي آنانرا يادآوري كرد بي پروايي نمايند ، بلكه بآزارش كوشند ، با صد درماندگي دم از « غرور ملي» زنند و خود را يكي از توده هاي بنام جهان شمارند ، و همينكه روز گرفتاري رسيد بناله و فرياد پردازند و بزاري و فغان كوشند.

84 ـ باز در پيرامون صوفيگري


در شماره هاي پيش پرچم از صوفيگري سخن رانده گفتيم : سرچشمة صوفيگري آن بود كه پلوتينوس فيلسوف رومي چنين گفته : « روان آدمي از آنجهان آزاد و بي آلايش فرود آمده و در اينجهان گرفتار ماده گرديده و آلودگيها پيدا كرده. ليكن هر كسي كه بخواهشهاي تن نپردازد و بپرورش روان برخيزد آلايش او كمتر خواهد بود ، و كسانيكه بخواهند از اين دامگه باز رهند و بجايگاه پيشين باز گردند بايد از خوشيهاي اينجهان دامن درچينند و پارسا باشند».

اين سخن نتيجة آنرا داده كه كساني از كارها و خوشيهاي اينجهان روگردان باشند و در خانقاهها نشسته بخود سختي دهند ، و آنرا وسيله اي براي پاكي روان و نيرومندي آن شمارند ، و چون اينان براي رنجانيدن تن رختهاي پشمي ناهموار مي پوشيدند آنانرا « صوفي» (يا پشمينه پوش) ناميده اند.

اين آغاز صوفيگري بوده ولي داستان در اينجا نايستاده و كساني چنين گفته اند : « روانهاي ما از خدا جدا ميشود و پايين آمده در تن جا ميگيرد ، و اينست ما چون بخود سختي دهيم و تن مادي خود را از نيرو اندازيم بخدا مي پيونديم و خود خدا ميشويم» ، و اينست كساني از پيشروان ايشان همچون شبلي و ديگران بدعوي خدايي برخاسته اند : « ليس في جبتي الا الله» يا « سبحاني ما اعظم شأني».

سپس از اين اندازه هم گذشته و داستان « وحدت وجود» را بميان آورده اند ، اين « وحدت وجود» يك معماييست كه هركسي بشكل ديگري آنرا باز نموده و حقيقت آن اينست كه كساني ميگويند : « خدا همين هستي (وجود) است و چيز ديگري نيست. اينست هر چيزيكه در جهانست خداست. ما به هر چه مينگريم خدا را مي بينيم و جز او را نمي بينيم :

يار بي پرده از در و ديوار      در تجليست يا اولي الابصار

83 ـ شانزده خواست آزادگان

پايگاه : از ميان نوشته ها و كوششهاي كسروي و باهماد آزادگان سه رشته از همه چشمگيرتر است. نخستين رشته دربارة دين مي باشد كه از سخن كنوني ما بيرونست. دوم ، كوششهايي در زمينة دموكراسي و نشر معني درست(كامل) آن. سوم ، نبرد با هياهوي « ادبيات» و شعرهاي بيهوده ، نبرد با كيشهاي سراسر زيانمندي مانند شيعيگري ، صوفيگري ، بهاييگري و گمراهيهايي همچون ماديگري و جبريگري.

اين رشتة سوم (نبرد با گمراهيها) كه برخي به او ايراد گرفته و از اين رهگذر او را « افراطي» ، « عاصي» و يا « دشمن تراش» ناميده اند

82 ـ خود را بشناسيد

يكي از ياران ميگويد : دو گفتاريكه در پرچم دربارة خرد نوشتيد بس نبود. انبوه مردم خرد را نمي شناسند و اين را باور نميكنند كه مي توان براهنمايي خرد حقايق زندگي را دريافت و يك زندگاني آسوده و خوشي پيش گرفت و همينكه گفتگو ميشود ميگويند : « با اين عقلها؟! ، با اين عقلها ميخواهي ما حقايق را درك كنيم؟!.» از اينگونه ايرادها بسيار مي گيرند. آن دو گفتاري كه شما نوشتيد كساني آنرا يك « بحث علمي» مي شمارند و چنان ميدانند كه