يكي بدستينة « خوانندة پرچم» نامه اي فرستاده مي نويسد : « عقيدة شما دربارة مالكيت چيست؟.. بعضي ميگويند : شما منكر مالكيت هستيد و ميگوييد بايد ثروت مردم را از دستشان گرفت. من چيزي در اين موضوع در پرچم نخوانده ام ولي چون ميگويند بهتر است توضيحي دهيد».
ميگويم : ما هر سخني داريم مي نويسيم. اين را در كجا نوشته ايم؟.. مالكيت (يا بفارسي بگويم : ازآنِش) يك چيز طبيعي است.
فلان كشاورز كاشته و درويده و كوفته و گندم بدست آورده ، اين ازآن اوست ، فلان كارگر كار كرده و مزدي گرفته ، ازآنِ اوست ، فلان بافنده پارچه اي بافته ، ازآن اوست. يك كلمه بگويم هركسي هرچه را از راهش بدست آورده ازآن خودش ميباشد و بكسي نسزد از دستش گيرد. ما اگر اين را نپذيريم سامان زندگي بهم خواهد خورد.
اينكه بگوييم : « بايد ثروت مردم را از دستشان گرفت» بيكبار دروغست. ما نه تنها چنين سخني نمي گوييم ، ديگران كه ميگويند جلوشان را ميگيريم. ما انديشة خود را دربارة كار و پيشه و داراك بارها نوشته ايم و در اينجا باز بكوتاهي مينويسيم ، ما ميگوييم :
1) بايد هر كسي بيك كاري يا پيشه اي پردازد. بيكاري اگرچه از روي بينيازي باشد گناهست.
2) كار و پيشه براي راه افتادن چرخ زندگانيست. از اينرو كارهايي را كه ارتباطي براه افتادن چرخ زندگي ندارد ناروا مي شناسيم. همچون : حقه بازي ، فالگيري ، رمالي ، دعانويسي ، روضه خواني ، شاعري ، دلقكي ، دست بدست گردانيدن كالا و مانند اينها. موسيقي و اينگونه چيزها كه براي خوشي و شادي در عروسيها و جشنها دربايست است از كارهاي زندگانيست و آنها را ناروا نمي شماريم.
3) راهنمايي يا پندآموزي كار و پيشه نتواند بود. راهنمايي كه از آنراه نان خورد جز دربند نان خود نخواهد بود و جز بفريبكاري نخواهد كوشيد. نان خوردن از اينراه ها نارواست.
4) پول را باجاره نتوان داد ، اين خود مفتخواريست كه كسي سرمايه اي اندوزد و آنرا بمرابحه دهد و بي آنكه بكوشد ناني خورد.
5) سرمايه ها بايد باندازه باشد (و مثلاً امروز هيچ كسي بيش از بيست هزار ريال سرمايه بكار نيندازد). زيرا بي اندازگي سرمايه باعث ميشود كه يكي صدهزار ، هزار هزار ريال سرمايه ببازار آورد و دست همگي را ببندد.
6) بايد ماشينها كوچك باشد كه هر كسي بتواند يكي را براه اندازد. ماشينهاي بزرگ جز براي شركتها روا نخواهد بود.
7) زمينهاي كشتي جز در دست كارندگان نباشد. اينكه كسي خود را مالك ديهي شناسد و دسترنج كشاورزان را بگيرد مفتخواريست. آنكسي مالك زمين تواند بود كه بآباديش كوشد و بكارد و بهره بردارد.
اينها كوتاهشدة گفته هاي ما دربارة كار و پيشه و ازانيدن است و ما برآنيم كه اين تغييرات را روان گردانيم. ولي هيچگاه نميخواهيم بدارايي كسي دست درازي شود. هركس هرچه دارد از آن خود اوست. فلان بازرگان يكمليون ريال پول دارد ، ما ميگوييم ازآن اوست بدارد و در راه خوشيهاي خود بكار برد. چيزيكه هست نبايد آنرا بمرابحه دهد ، يا همه را در راه داد و ستد بكار اندازد ، يا ديهي بخرد. اين گفتگو كه ثروت از توانگران گرفته شود انديشة يكمشت بدخواهانيست كه جز ناداني و هوسبازي كالايي ندارند. دوباره مي نويسم ما با آنان در نبرد بوده ايم و خواهيم بود. اگر در اين كشور يك چنان آشوبي رخ دهد و رشته از هم گسيخته گردد صدها سياهكاري رخ خواهد داد و هزارها خاندانهاي بي آزار در ميانه لگدمال خواهند گرديد. چنان آشوبي بيش از آن نتيجه نخواهد داد كه تيره درونان و آدمكشان چيره گردند و بيش از همه بينوايان گزند و آسيب يابند.
ديگر اين چه سياهكاري است؟!.
چند روز است در پرچم دربارة چادر و سرانداز مقالاتي درج ميشود كه بسيار بجا و بعقيدة من گفتن و تكرار نمودن آن واجب است.
اين چادر ننگين چركين چيست كه باز ميخواهد روزگار ما را سياه كند؟
آيا چون كسي از اين كشور رفت بايد همة نيكيهاي او را بد دانست و همه را از ميان برد؟
17 دي نزديك است اين روزيست كه چند سال بنام روز آزادي بانوان عيد گرفته شده (1314) اكنون چقدر بايد متأسف باشيم كه نتيجة كوششها بهدر رفته است. باز آخوندها دست از زير عبا در آورده ميخواهند نصف جمعيت ايران را زنده بگور كنند!
با شما هستم اي بانوان و دوشيزگان اي مادران و خواهران! زينهار فريب اينان را نخوريد زينهار به پستي نگراييد و خود را بسياه چال چادر نيندازيد.
عطاالله عيلامي
پرچم : نخواهيم گزاشت آن كوششها هدر گردد بلكه از فرصت سود جسته معني درست پرده داري را ( كه گشاده بودن رو و گردن و دستها و بسته بودن ديگر اندامها ، و با هم در نياميختن زنان و مردان است) روان خواهيم گردانيد. ملا ميكوشد كه زنان را دوباره بتوبرة سياه بيندازد. جوانان هوسمند و رمان نويسان ميكوشند كه آنها را بكافه شهرداري كشند و با ترانه هاي موزيك با هم برقصند و يا با دختران بعشقبازيها پردازند. هردو بدخواهند ، هر دو نادانند. ما گردن هر دو را خواهيم پيچانيد و خواهران و دختران خود را از آسيب اين فريبكاران رها خواهيم گردانيد. بكوشيد اي جوانان و راستيها را بگوشها رسانيد و بشمارة همراهان بيفزاييد روز فيروزي ما در پيشست.[1]
[1] : « در پشتست» چاپ شده بوده.
[1] : « در پشتست» چاپ شده بوده.
داوري توده
ـ50 ـ
نگارنده قبل از اينكه به نوشته هاي سودمند پيمان و پرچم آشنا گرد[م] بنوبة خويش يكي از طرفداران جدي شعر و شاعري بوده و گاهي هم كه برحسب تصادف مي ديدم در روزنامة پرچم نوشته هايي راجع به شعر و شاعري يا ساير خرافات بچاپ رسيده و خرده گيري از گفتة شاعران كرده ايد بدون اينكه در اطراف اين نوشته هاي گرانبها فكر كنم بمقام اعتراض برآمده و فكر مي كردم كه چرا به گفته هاي شاعران كه حقيقتاً مفاخر ملي ما بشمار ميروند خرده گيري مي كنند؟ ولي بعد از اينكه توسط آزادگان پاكدل با نوشته هاي پيمان و پرچم از نزديك آشنا گرديده و بحقايق آن پي بردم دانستم كه شاعران تا حالا باعث آلودگي ما بوده و حقيقتاً يك مانع بزرگي بين ما و حقايق بوده اند و بسي افسوس مي خورم كه چرا عمري بيهوده با قافيه بافي شاعران و ياوه گويي صوفيان و امثال اينها بسر برده و متوجه اين گمراهي خويش نگرديده ام. راستي براي يك جوان جاي بسي تأسف است كه خويشتن را با گفته هاي پوچ و بي اساس شاعران مشغول كرده و عوض اينكه كتابهاي سودمند علمي را مطالعه نموده و از آن استفاده نمايد ديوان حافظ را جلو خود گذاشته و مغز خود را با شعرهاي بيمعني كه منظور شاعر بغير از قافيه سازي چيز ديگر نبوده خسته نمايد. مثلاً يك شعر آن را بعنوان نمونه مي نويسم و ميخواهم خوانندگان با من همراهي كنند كه بينديشيم و ببينيم ما از اين شعر چسودي توانيم برد؟!
گرچه پيرم تو شبي تنگ در آغوشم گير تا سحر گه ز كنار تو جوان برخيزم
آيا در حقيقت منظور شاعر از ساختن اين شعر چه بوده پيداست كه منظورش چيزي جز فساد اخلاق و بيشرمي چيز ديگر نمي باشد. يك پيرمرد پنجاه يا شصت ساله اي كه به گفتن يك همچو حرف بيشرمانه اي مبادرت مي كند ما ديگر چطور مي توانيم از گفته هاي او درس اخلاق ياد گرفته و از اين آلودگيها خود را رها سازيم. آنهايي كه اينگونه اشخاص را مفاخر ملي خويش قلمداد كرده و از اينها طرفداري مي كنند اگر در اشعارشان درست فكر كرده عقل خويش را قاضي قرار دهند متوجه گمراهي خويش خواهند گرديد ـ ديگر براي آنها جاي شك و شبهه اي دربارة گفتارهاي پيمان و پرچم باقي نخواهد ماند ـ بسي از آزادگان پاكدل سپاسگزارم كه مرا با پرچم و پيمان آشنا گردانيده و افتخار دارم كه نوشته هاي دارندة پرچم را كه جز حقايق چيز ديگر نيست سرمشق زندگاني خويش قرار داده و بآزادگان پيوسته ام.
تهران ـ حسين صداقه اي
(پرچم روزانه شمارة 241 دوشنبه دوم آذرماه 1321)