پايگاه : گفتاري كه در اين پست آمده را چند سال پيش آقاي اصغر فتحي استاد دانشگاه كَلگري كانادا نوشته اند و چون نوشتهي دانشورانه ايست بجا دانستيم در اينجا بياوريم.
بقلم اصغر فتحي
احمد کسروي در روز 20 اسفند ماه 1324 (برابر 11 مارس 1946) در کاخ دادگستري تهران ، هنگام بازپرسي دربارة نوشته هايش راجع به اسلام ، به دست چند تن از گروه فدائيان اسلام کشته شد. اکنون که نزديک به شصت سال از مرگ او مي گذرد بجاست نگاهي به نوشته هاي او بيفکنيم و وضع ديروز و امروز ايران را از ديدگاه انديشه هايش بسنجيم.
کسروي در حدود هفتاد سال پيش به نويسندگي دربارة گرفتاري هاي ايران و جهان پرداخت. او دريافت هاي خود را در ماهنامة پيمان و روزنامه پرچم و کتاب هاي بسيار باز نموده و يک ايدئولوژي که اصل و فرع هايش باهم ارتباط منطقي دارند پديد آورده است که براي کساني که دربارة اين موضوع ها ازراه تجزيه و تحليل علت و معلولي مي انديشند جالب به نظر مي رسد.
انديشه هاي کسروي بر پاية بررسي هاي علم هاي اجتماعي و آماري نيست. او درس خواندة دانشگاه هاي غربي نبود. مردي بود « خود ساخته» و دريافتش از مسئله هاي اجتماعي بيشتر بر پاية کنجکاوي ، هوشمندي ، تفکر منطقي و حس همدردي و نوع دوستي قرار داشت. آگاهي هاي تاريخي او نيز بينش ويژه اي به او از زندگي اجتماعي داده بود و با دانستن زبان هاي ترکي و عربي از انديشه هاي غربي که به اين زبان ها درآمده بود نيز آگاهي داشت.