يكي ميگويد : من نوشته هاي شما را ميخوانم و همه را درست مي يابم ، و از خواندن و دانستن آنها خرسند ميگردم. تو گفتيي گمشدة خود را يافته ام. من در شگفتم چگونه كساني اينها را نمي پذيرند؟! .. چگونه ايستادگي مي نمايند؟!..
بارها با آنان روبرو شده پرسيده ام : ايرادتان چيست؟!.. ديده ام ايرادي نمي دارند ، و با اينحال نمي پذيرند ، و بدتر آنكه كساني دشمني نيز ميكنند و از بدزباني باز نمي ايستند.
ميگويم : جاي شگفت نيست. شما اگر اينها را بچهارپايان بخوانيد پيداست كه نخواهند فهميد ، و نخواهند پذيرفت. چرا كه افزار فهميدن و پذيرفتن را نميدارند.
آنكسان نيز چنينند و فهمها و خردهاشان از كار افتاده. آنان را با چهارپايان بيش از اين جدايي نيست كه چهارپايان فهم و خرد را نداشته اند ، و اينان داشته اند و از دست داده اند. اينان بدبختتر از گاوان و خرانند. آنان گاو و خر آفريده شده اند و جاي نكوهشي نيست. ولي اينان آدمي بوده اند و خودشان را بپاية گاوان و خران رسانيده اند.