كارگاه ملاسازي اردبيل در پروردن بچهآخوند و سيد و صوفي و دريوزه و روضه خوان و شيخ پايدار بوده و هست. اگر در پايتخت كشور آيت الله بازي در اين چند هفتهی اخير بازگشته و رواج گرفته[1] در اردبيل از بسيار پيشتر اين دستگاه رواج داشته است. اردبيل در اين شيوه از همهی شهرهاي ايران جلوتر ميباشد.
از كارهاي بسيار نيك رضاشاه بود كه در دورهی خود درِ اين كارگاه اردبيل را بگل اندوده از كار آن جلو گرفت. ولي جاي افسوس است كه آنشاه نتوانست اين بنياد را از پاي بست براندازد و ويران سازد.
جاي افسوس بيشتر اينجاست كه اينها دعوي دينداري ميكنند. بلكه خود را پيشروان و نگهبانان دين ميشمارند. در حاليكه هيچيكي از ايشان معني دين را نميدانند. هيچيكي داراي دين نميباشند. آنها از اين راه نان ميخورند. روزي بدست ميآورند. بيشتر آنها مردان بيمايه و بيفهمي هستند كه معني دين را نميدانند بجاي خود ، معني هيچي را نميدانند. تنها سرمايه شان يك ريش و يك دستار و يكدست رخت دراز است. برخي نيز لقبهايي از فخرالواعظين ، سلطان الذاكرين ، فصيح الزمان ، تاج العارفين ، و مانند اينها بروي خود گزارده اند.
ما ميدانيم كه مردم دين را چه ميشناسند. در نزد آنها شرط نخست دين پول دادن بملا و سيد و روضه خوان و درويش است امروزها نيز بچند چيزي كه علاقهی بسيار دارند باز شدن خزانه هاي عمومي ، و بازگشتن چادر و چاقچور ، بدست ملايان سپرده شدن اوقاف ، داير گرديدن مجالس روضه خواني ، و فراوان شدن عمامه هاي سياه و سفيد و سبز و مانندهاي اينهاست. در نزد آنها دين همين چيزها است.
بدبخت مردم اردبيل. همه چيز خود را فداي پروردن اين مفتخواران كرده اند. نه دين دارند نه از خوشيهاي جهان بهرهی درستي مييابند. در آن شهر تاريك با صد بدبختي زندگي ميكنند و تنها خوشدليشان همينست كه اين ملايان و سيدان و روضه خوانان و درويشان را بپرورند و رشتهی بندگيشان از دست ندهند.
اين داستان در آن شهر بتازگي رخ داده : حاجي صمد نامي از تبريز باردبيل آمده كه مردم آنجا را از ورود آيت الله ها بتهران آگاه سازد كه با تلگراف تبريگ گويند و اظهار ارادت كنند. اردبيليها با شكوه و دلگرمي پذيرايي كرده اند و روز 15 شعبان كه بنام ولادت امام ناپيدا جشن و شادماني برپا كرده بودند حاجي را با شكوه بسياري بمسجد آورده اند. يكي از ملايان بسر منبر رفته و حاجي را معرفي كرده كه از عاشقان حضرت حسين و از بستگان آن دستگاه است و سپس حاجي بزبان آمده و بنطق پرداخته و چنين گفته است :
اي مردم اردبيل شما از مذهب و شريعت بسيار دوريد. ما در تبريز بترويج شريعت اقدام كرده پيشرفت بسيار كرده ايم. ما در آنجا روهاي زنان را بسته ، رختهاي قديمي را باز گردانيده ، كلاههاي پوستي اسلامي را رواج داده ، روضه خواني و سينه زني با شكوه و جلال راه انداخته ايم. شما در اردبيل همين طور نشسته ايد. در اين زمينه سخنان بسيار گفته و بمردم نكوهشها كرده و پس از آن فرصت را از دست نداده بنوحه سرايي پرداخته. مردم نيز كه آزموده و آموختهی اين كارهايند سينه ها را باز كرده بكوبيدن پرداخته اند. بدينسان حاجي مردم را به « فيضي» رسانيده و خود از سينه زدن و گريستن فارغ شده اند حاجي را برداشته پراكنده شده اند. اينست يك نمونه از كار و حال مردم اردبيل.
واهب زادهی اردبيلي
[1] : یکی از رویدادهای بسیار مؤثر در سالهای پس از 1320 همین است که نویسنده بنام « آیت الله بازی» از آن یاد می کند. شاید در آن روزها جز کسان انگشت شماری ژرفای نقشهی بدخواهانه ای که برای این مردم بدبخت کشیده و بکار بسته می شد را درنیافتند. خود کسروی در کتاب دادگاه از این نقشهی بدخواهانه چنین پرده برداشته :
آقا حسين رضوي[قمي] كه در پيشامد « رفع حجاب» بتهران آمده بود تا رضاشاه را ببيند و ازو خواهشي دربارهی برداشته نشدن حجاب كند و رضاشاه پروايي نكرد و بنزد خود راه نداد و او نيز ايران را گزاشت و بنجف رفت ، در اين هنگام شنيده شد كه بايران ميآيد. راديوي ايران ، آن دستگاه شوم كه در دست كمپاني خيانت افزار بُرنده اي گرديده ، تا مرز ايران بپيشواز او شتافت : "حضرت آيت الله ... با ملتزمين حضور از مرز ايران گذشته وارد قصر شيرين شدند". "حضرت آيت الله ... وارد كرمانشاه شدند. اهالي با تجليل بسيار پيشواز كردند". بدينسان بجلو آقا افتاد و گام بگام او را پيش آورد تا با « تجليل و تعظيم مؤمنين و علاقه مندان بدين» بتهران رسانيد. تو گويي آقا قهرمان استالينگراد بوده و از جنگْ فيروزمندانه باز مي گردد كه راديوي ايران بدينسان خودكشي مي كند و راه براي او باز مي كند. ...
ما تنها اين را مي پنداشتيم. ولي ديده شد داستان بآن سادگي نيست. خواست ديگري بزرگتر از آن درميانست : زنهاي ايران بايد دوباره بچادر و روبند باز گردند.
چادر و روبندِ زنها كه مايهی ريشخند همهی جهانيان بوده و پس از كوششهاي بسيار از سوي آزاديخواهان ، در زمان رضاشاه برداشته شده بود كمپاني خيانت اين را نمي پسنديد. نمي پسنديد كه زنهاي ايران همپاي زنان جهان باشند و با روي باز بيرون آيند. اين بود همانكه رضاشاه افتاد وزيران ما يكي از كارهاشان آن بود كه جلو سختگيري را گرفتند و برخي ملايان را واداشتند كه در اين مسجد و آن مسجد سخن از « حرمت رفع حجاب» راندند. ولي اينها كاري از پيش نبرده بيش از آن نتيجه نداد كه برخي پيره زنان از جهان برگشته چادر بسر كردند و گاهي در خيابانها پديدار شدند.
اين اندازه بس نمي بود. بايستي چارهی ديگر كنند. بايستي تكان بزرگي دهند كه باري بيشتر زنان بچادر و روبند ، بلكه بچاقچور نيز باز گردند و بازمانده نيز از ترسِ ريشخند و دشنام بيرون نتوانند آمد. بايستي آقا حسين رضوي ، « قهرمان رفع حجاب» را با آن زمينه سازيهاي راديو بايران آورند كه با دست او اين كارها انجام گيرد.
اين بود آقا كه آمد ديده شد با يك « لحن رسمي» درخواستهايي از دولت كرد و دولت نيز در نشست رسميِ خود آنرا بگفتگو گزاشت و درخواستهاي آقا را كه يكي از آنها آزاد بودن زنان در روگرفتن و ديگري بازگشتن « اوقاف» بخورندگان پيشين بود پذيرفت.
در پیشگفتار کتاب انکیزیسیون در ایران گوشه های دیگری از این نقشه روشن گردیده. تاریخنویسان ما در این زمینه کار نکرده اند. هرگاه به این زمینه پرداخته شود همانا رازهای دیگری نیز آشکار شده نقش یکایک پلیدانی که کشور را به راه ارتجاع کشاندند شناخته خواهد شد.
بي آبروگري در راديو تهران
از چندي پيش يكنفر آخوندي بنام سيد ... در جلو راديو سخنراني مذهبي ميكند. كسانيكه سخنان او را شنيده اند ميدانند كه چه مهملاتي ميگويد. مرد تيره درون راديو را مجلس روضه خواني نه نه زينب فرض ميكند كه آسمان و ريسمان و خشك و تر را بهم بافته و هرچه بدهانش ميآيد بيرون ميريزد و اين نميداند سخناني كه در راديو گفته ميشود در همه جاي جهان پخش شده و جهانيان نيك و بد آنرا سنجيده از آن سخنان بروحيهی آن ملت پي ميبرند. آري من اين مرد را مقصر نميدانم زيرا كالا و اندوختهی پنجاه سالهی او و همكارانش سخنان پوچ و بيهوده است كه ميگويد و از حقايق زندگي جز اينها را نميداند. كساني را مقصر ميدانم كه اين سخنان بيهوده را در راديو شنيده قفل خاموشي بر لب زده و بجلوگيري نمي پردازند. البته اينجا آبرو و حيثيت بيست مليون ايراني در ميان است. مردان غيرتمند و ميهن پرست بايد بكوشند و ميدان را از اين ناكسان خالي كرده نگذارند كه هر مرد شياد و تيره دل در سخنراني هاي راديو دخالت كرده و آبروي ايران و ايراني را بر باد دهند و بمتصديان راديو يادآوري كرده كه اين قبيل اشخاص را اجازه ندهند كه ايراني را در انظار جهانيان اينقدر خوار و زبون نشان بدهند.
محمدتقي فروتن
گفت و شنيد
چندي پيش با يكي از جوانان درسخوانده در پيرامون مرام آزادگان گفتگو ميكردم دربارهی مادة يازده او عقيده داشت كه اگر فرهنگ توسعه يابد بيشتر كارها خودبخود اصلاح خواهد شد ديگر مردم عقايد پراكنده نخواهند داشت تا ما بيكي بودن آنها بكوشيم و با پراكندگي آنها در نبرد باشيم.
گفتم يكي از عيبهاي ما ايرانيان اينستكه از هر چيز بظاهر آن بس كرده معناي روشني براي آن قائل نيستيم. در اين مورد هم اگر خواست شما از فرهنگ معناي درست آنست اين چيزيست كه ما بآن ميكوشيم و كاملاً راست است كه اگر فرهنگ در ميان توده روان گردد بيشتر كارهاي ايرانيان از اين راه اصلاح خواهد شد و اگر مقصود فرهنگ كنوني است كه ميداريم بي گفتگو نبودنش از بودنش بهتر است. در پاسخ من چيزي نگفت ولي پيدا بود كه كاملاً قانع نشده است.
تا اينكه چند روز پيش او را ديدم با يك حال تأثرآميزي گفت من از عقيدهی خود دربارهی فرهنگ بازگشته و كاملاً با شما آزادگان همداستانم كه اين فرهنگ گرهي از كار ما نخواهد گشاد. پرسيدم چه چيز شما را واداشت بر اينكه از باور خود باز گرديد. گفت من مدتها انتظار آنرا داشتم كه وزارت فرهنگ در برابر افكار آقاي كسروي تصميمي اتخاذ كرده تكليف مردم را معين كند مثلاً در موضوع امام زمان ميبايد يا پاسخ حسابي داده و ايشان را قانع نمايد يا اينكه نوشته هاي ايشان را پذيرفته و وسايل پيشرفت آنرا فراهم سازد تا اينكه چند شب پيش شنيدم بوسيلهی راديو تهران در موضوع امام زمان سخنراني خواهد شد با بي صبري بيمانندي ساعات و دقايق را ميشماردم تا سر ساعت مقرر رسيد ناگهان يكنفر آخوند در عين حال كه اصرار داشت شنوندگان سخنان او را مانند ديگر سخنرانيها تلقي نكرده بلكه اهميت فوق العاده اي براي آن قائل شوند آغاز كرد بخواندن شعرهاي حافظ (اي پادشه خوبان داد از غم تنهایي ...) مخصوصاً چون بمصرع ننگين (رخساره بكس ننمود آن شاهد هرجایي) رسيد با يك لحن حق بجانبي خوانده و چنان وامينمود كه چطور شده اين مردم بي انصاف موضوع باين بداهت و روشني را نمي پذيرند و در پايان با خواندن چند شعر ديگر از خطب و رطب كه خود ساخته بود داد رسوایي داد. فردا شب آخوند ديگري نيز پشت دستگاه راديو نظير گفته هاي او را تكرار كرده آن نيز چند شعر كه خود ساخته بود خواند در ميان سخنان اين دو سخنران مبرز ! چيزيكه اصلاً وجود نداشت دليل و منطق بود ولي در عين حال هردو مدعي بودند كه موضوع بتواتر ثابت شده و براي كسي جاي شبهه و ترديد باقي نيست.
جوان گفت من از يكنفر آخوند جز اين انتظار نداشتم و نبايد داشته باشم چيزيكه مايهی تاسف است اينستكه اولياي امور ما چرا تا اين اندازه بآبرو و حيثيت كشور و تودهی ايران بي علاقه هستند؟!.. چرا ملتفت نيستند كه اينگونه سخنان براي حياط مسجد شاه بيشتر تناسب دارد تا بدستگاه تبليغات يك كشور.
گفتم اين نمونه ايست از صدها كار زيانمند كه در اين كشور روانست در جایيكه ديوان دوزخي ايرج[میرزا] ده ها هزار جلد بعنوان جايزه بدست دانش آموزان داده شود ـ كتابهاي صوفيگري خراباتيگري جبريگري هر روز با شكل تازه اي بچاپ رسيده و در دسترس مردم گزارده شود ـ براي جلوگيري از نشر حقايق صد گونه حيله و نيرنگ بكار رود چه جاي شگفت است كه روضه خوانها در پشت دستگاه تبليغات دم از شاهد هرجایي بزنند. اگر شما نيك بينديشيد خواهيد ديد كه اين هرج و مرج در تمام شئون زندگاني ما حكمفرما است اگر كساني بخواهند از روي دلسوزي در صدد چاره جویي برآيند چاره جز اين ندارند كه مواد شانزده گانهی مرامنامهی آزادگان را برنامهی خود قرار داده و باصلاح خرابيها برخيزند و اين همان آرمان مقدس است كه آزادگان در راه آن ميكوشند.[2] شما اگر يكايك مواد شانزده گانه را در نظر بگيريد خواهيد ديد كه چه طرحهاي اساسي براي رهایي بخشيدن اين توده از بدبختي و سيه روزي ريخته شده است.
اما اينكه دستهاي پليدي جلو پيشرفت اين همه حقايق را كه سعادت بيست مليون ايراني بسته بآنست ميگيرد بايد جداگانه گفتگو شود.
تبريز ـ اسلامي
پرچم : اين خود شگفت است كه كساني پاسخ گفته هاي ما را از سوي وزارت فرهنگ يا از دستگاه راديو مي بيوسند[= انتظار دارند]. در ايران هركاري را از دولت خواهند. ولي آيا فهميدن و دريافتن هم چيزيست كه از دولت بيوسيده شود؟!..
اين كسان گويا فراموش كرده اند كه خودشان داراي فهم و خرد ميباشند. فراموش كرده اند كه خودشان توانند با نيروهاي خداداده راست و كج و نيك و بد را بشناسند. گرفتم كه وزارت فرهنگ يا دستگاه راديو بما پاسخي داد. اين سودي بديگران نتواند داشت. بايايي را كه هركسي بگردن ميدارد نتواند برداشت. هركسي بايد خود بفهمد و خود دريابد.
(پرچم نیمه ماهه شمارهی دوازدهم ، نیمهی دوم شهریور 1322)
[2] : پرچم كه زبانِ باهماد آزادگان بود ، چارچوب كوششهاي خود را در شمارهی 6 براي خوانندگان روشن گردانده :
اين نامه راهي را دنبال ميكند و پيش از آغاز بچاپ ، زمينه اي براي خود در شانزده مادّه برگزيده كه همهی كوششها جز در آن زمينه نخواهد بود.
1- هواداري از مشروطه و قانون اساسي و ايستادگي در جلو بازگشت استبداد.
2- نشر معني مشروطه در ميان توده و آماده گردانيدن مردم براي آن.
3- نظارت به اجراي قوانين و اعتراض به هر نقض قانوني كه رو دهد.
4- هواداري از تعقيب يك سياست روشن.
5- جلوگيري از انديشه هاي تند و از تقليدهاي بيجا كه از حزبهاي اروپا مي شود.
6- روشن گردانيدن اذهان دربارة ثروت حقيقي و اينكه سرچشمة آن زمين و هوا و آفتاب است و بايد قدر اينها را دانست.
7- تغيير وضع تجارت و برگردانيدن آن به معني درستش و تطبيق آن با مصالح توده و كشور.
8- كوشش به رواج علم و صنعت و تقيّد به اينكه تا ممكن است حوايج صنعتي در خود كشور تهيه گردد.
9- ترويج كشاورزي و اساس زندگاني گرفتن آن و آبادي دهات و كمي تفاوت ميانة آنها با شهرها.
10- جلوگيري از مفتخواري از هر راه كه باشد و اينكه ميزان برخورداري هركس جربزه و كوشش او باشد.
11- نبرد با پراكندگي عقايد و كوشش به يكي بودن انديشه ها و آرمانها.
12- كوشش بفزوني نفوس و ناگزير گردانيدن زناشويي و سادگي آن.
13- كوشش به سادگي رخت و افزار زندگي
14- كوشش بتوسعه و رواج بهداشت همگاني و مبارزه با بيماريها.
15- تغيير سازمان و قوانين دادگستري و ساده گردانيدن قضاوت.
16- ناگزير گردانيدن آموزش ابتدايي و تغيير برنامة آموزشگاهها و از ميان بردن تعليمات زيانمند و بيهوده.
خوانندگان برای آگاهی از توضیحات این بندها به دفتر « تاریخچهی باهماد آزادگان» نوشتهی واعظپور و همچنین به دور از آزادگیست (بخش دوم) توانند بازگردند.
در پست شمارهی 83 ـ شانزده خواست آزادگان ، فرصتی بدست آمده و به دو بند از آن بندها پرداخته شده است.