كساني ميگويند : ايرانيان شاياي « مشروطه» نميباشند.
ميگويم : راستست. ليكن بايد كوشيد و شاياشان گردانيد ، نه آنكه چشم از آن پوشيد. مشروطه يا « سررشته داري توده» بهترين گونه از سررشته داريهاست.
ميگويند : از چه راه توان اين توده را شاياي مشروطه گردانيد؟..
ميگويم : ايرانيان در اين 37 سال هنوز از هزار تن يكي معني راست مشروطه را نفهميده اند. هنوز انديشهی روشني از آن در دلهاشان نميباشد. پس ناچاريست كه شاياي آن نباشند. ناچاريست كه ارج آن ندانند.
گام نخست در راه شايندگي اين توده آنست كه بكوشيم و معني راست مشروطه را بهمگان بفهمانيم ، بكوشيم انديشه هاي روشني دربارهی آن در دلها پديد آوريم.
امروز يكي از كرفهكاريها[= ثوابها] همينست كه نشستها برپا و در اين باره سخن رانده شود ، كتابها بچاپ رسيده ميان مردم پراكنده گردد. آري يكي از كرفهكاريها همنيست.
13 مرداد يا روزبه مشروطه
1ـ مشروطه چيست؟..
چنانكه خوانندگان پرچم ميدانند ما بمشروطه ارج ميگزاريم و آنرا گرامي داشته در آيين خود جا داده ايم. مشروطه چيست؟.. مشروطه يا سررشته داري توده آنستكه مردميكه در يك كشور زندگي ميكنند آنجا را خانهی خود دانند ، و بآباديش كوشند ، و از بيگانگان نگاهش دارند ، و از آنسوي بجاي زيردستي بيك پادشاه خودكامه ، سررشتهی كارها را خود بدست گيرند ، كه نمايندگاني برگزيده براهبردن كشور وادارند و خود بآنها نگهباني كنند. اين معني مشروطه است.
اين بهترين راه سررشته داريست. مردميكه بدينسان زيند آزادند و بسرفرازي ميزيند. در كشوري كه اين حكومت برپاست آباد باشد و آسايش و خوشي در آنجا روان گردد.
اينكه در ايران مشروطه نيك پيش نرفته و پس از سي و هفت سال هنوز نتيجهی درستي از آن بدست نيامده همين دليلست كه اين توده آلوده است و آلودگي اوست كه چنين نتيجه را ميدهد. داستان بسيار روشنست : با كيشهايي كه امروز در ايرانست ، و با بدآموزيهاي ديگري ـ از صوفيگري و خراباتيگري و جبريگري و مانند اينها ـ كه روان ميباشد مشروطه نخواهد ساخت ، نه تنها مشروطه ، زندگاني نخواهد ساخت. اين كيشها و بدآموزيها جلوگير هرگونه پيشرفت و نيكي ميباشد.
بهر حال چنانكه بارها گفته ايم اگر مشروطه پيش نرفته گناه آن نتواند بود. بلكه گناه اين كشور ميباشد. اينست بايد كوشيد و كشور را پاك گردانيد ، نه از مشروطه كه بهترين و برگزيده ترين راه سررشته داريست چشم پوشيد.
2ـ روزبه هاي ايران
چنانكه ميدانيم هر توده اي روزبه ها (عيدها) دارند. روزبه (يا عيد) چيست؟ روزبه آنستكه يك پيشامد بزرگ تاريخي كه در پيشرفت زندگاني آن توده رخداده روز آنرا نگه دارند و همه ساله در آن روز بجشن و شادي پردازند ، و اين بهر آنستكه از آن پيشامد ارجشناسي شود و از مردان بزرگ و جانفشاني كه در آن پا در ميان داشته اند نامي بميان آيد ، و اين كارها نتيجه اش آن تواند بود كه مردان غيرتمند و سرفراز بتكان آيند و هميشه خواهان جانفشاني باشند. اينست معني روزبه ، اينست سودي كه از آن توان برداشت.
ولي در ايران ـ ايران بدبخت ـ چنانكه چيزهاي ديگر معني خود را از دست داده روزبه ها نيز بيكبار بيمعني است. روزهايي كه ايرانيان بنام عيد مينامند ، يا آنستكه از نخست بي بنياد ميبوده و يا اين كه بنيادش برافتاده و از ميان رفته. جز از دو عيد كه بيرون از اين گفته ميباشد :
1) روزبه نوروز كه چون آغاز سالست و روزبه سپهر است شاياي اين ميباشد كه روزبهش شمارند و جشنش گيرند و ما نيز آنرا روزبه شمارده گرامي ميداريم.
2 ) روزبه مشروطه كه چنانكه گفتيم چون يادآوري از يك پيشامد ارجداري ميكند نزد ما نيز ارجمند ميباشد.
3ـ روزبه هاي ما
ما اين دو روزبه را از ايرانيان پذيرفته ايم و دو روزبه نيز (تاكنون) خود پيدا كرده ايم :
1) روز يكم آذرماه كه شمارهی نخست پيمان در آنروز بيرون آمده كه بايد گفت : راه ما از آنروز آغاز گرديده.
2) روز يكم ديماه كه « جشن كتابسوزان» ميگيريم و خوانندگان از آن آگاه ميباشند.
تاكنون روزبههاي ما اينهاست. پس از اين نيز هر گام بزرگي كه بياري خدا برداريم و هر فيروزي ارجداري كه پيدا كنيم روز آنرا تاريخي گردانيده نگاه خواهيم داشت. روز زايش يا روز مرگ كسي ـ چه بزرگ و چه كوچك ـ روزبه نتواند بود. آدميان يكي پس از ديگري ميآيند و ميروند. نه آمدن كسي پيشامد بزرگي تواند بود نه رفتنش.
4ـ سيزدهم مرداد يا چهاردهم آن
ما هر ساله روزبه مشروطه را جشن خواهيم گرفت ، چنانكه خوانندگان ميدانند پارسال شمارهی ويژه از پرچم بيرون داديم ، و امسال نيز اين شماره بنام آن روز بيرون داده ميشود.
چيزيكه هست روزبه مشروطه سيزدهم مرداد است نه چهاردهم آن. فرمان مشروطه را كه مظفرالدينشاه بيرون داد در تاريخ چهاردهم جماديالثاني 1324 قمري بود كه از روي حساب خورشيدي با روز سيزدهم مرداد 1285 راست ميآيد. در سالهاي نخست مشروطه همان روز 14 جمادي الثاني را جشن ميگرفتند ، ولي سپس كه تقويم خورشيدي روان گرديد آنرا نيز بماه خورشيدي انداخته اند ليكن در حساب دچار لغزش گرديده بجاي سيزدهم مرداد چهاردهم آنرا دانسته اند. چون اين غلطست و بيك توده برميخورد كه روزهاي تاريخي خود را از روي حساب درست نشناسند ، اينست ما پيروي از ديگران نخواهيم داشت و هميشه روز سيزدهم را جشن خواهيم گرفت. بياري خدا اميدمنديم كه از سال آينده بپذيرايي هاي باشكوهي خواهيم برخاست.
5ـ بهترين روزبهانه
چنانكه گفتيم معني روزبه و جشن آنستكه از پيشامد تاريخي آنروز يادي بميان آيد و از كسانيكه پا در آن ميداشته اند نامي برده شود. در جشن مشروطه هم بايد ياد جنبش مشروطه كرد و از رنجهايي كه در آنراه كشيده شده و جانها كه باخته گرديده ارجشناسي نشان داد ، و نامهاي ميرزا تقيخاناميرنظام و حاجي ميرزا حسینخانسپهسالار و ميرزا عليخانامينالدوله و ميرزا ملكمخان و شادروانان بهبهاني و طباطبايي و حاجي ميرزا حسينتهراني و آخوند خراساني و حاجي شيخ مازندراني و ستارخان و باقرخان و حيدرعمواغلي و يارمحمدخان و يفرمخان و عباسآقا و سردار اسعد و سپهدار و سردار بهادر و سردار محيي و عليمسيو و حاجي علي دوافروش و ديگران را كه در اينراه بكوششهاي هناينده اي برخاسته اند تازه گردانيد.
ولي در اينجا بيك كار سودمند ديگري نيز توان پرداخت ، و آن اينكه چون مردم بدبخت ايران پس از سي و هفت سال هنوز معني راست مشروطه را نميدانند ، كه نه تنها توده انبوه و مردم عامي از آن ناآگاهند ، درس خواندگان و جوانان دانشكده ديده كمتر يكي معني آنرا ميدانند[1] ، و در نتيجهی همين ندانستنست كه دلبستگي نيز نشان نميدهند ـ چون ارجش نميشناسند ارجمندش نميدارند ـ اينست يك كار نيكو و سودمند آنستكه در همان روز جشن نشستهايي برپا گردد و گفتارها رانده شود و معني درست مشروطه بمردم فهمانيده گردد. اين يك پذيرايي معنيدار شمرده خواهد شد و من اميدمندم هر ساله ياران ما باينكار پردازند.
نيز در روزبه ها روزبهانه ها بيكديگر دهند يا فرستند. من چنين ميدانم كه بهترين روزبهانه كه در اين روزبه داده شود كتاب « امروز چه بايد كرد؟..» يا كتاب « دانستنيها و آموختنيها» است كه هر دو از معني مشروطه سخن ميراند. ما بجا ميشماريم كه كساني نسخه هايي از آنها بخرند و براي دوستان يا خويشان خود كه سزا ميدانند بفرستند كه بدينسان آنان را بمعني مشروطه آشنا گردانند.
بهترين پرستش بخدا اين كارهاست.
اينرا هم ـ اگر چه از زمينهی سخن اندكي بكنار است ـ بنويسم : بارها كساني از من دربارهی « عبادت» ميپرسند : ميگويم : پرستش بخدا (يا بگفتهی شما عبادت) ، بهترين راه آن بآبادي جهان و آسايش جهانيان ( كه خواست آفريدگار ميباشد) كوشيدنست.
بخدا بايد پرستيد ، ولي نخست بايد او را شناخت و بتهاي پنداري را از دل بيرون كرد ، و سپس نيز بهترين پرستش بخدا خواست او را بكار بستن ميباشد.
خواست خدا آنستكه مردمان معني جهان و زندگي را بشناسند و بآبادي جهان و بآسايش زندگي كوشند و از آيين او پيروي كنند ـ اينهاست خواستهاي خدا.
اينست امروز در ايران يكي از كارهاي نيكي كه پرستش بخدا بشمار است اين ميباشد كه بكوشيم و مردم را از اين نادانيها كه دامنگيرشان گرديده و خوار و زبونشان گردانيده رها گردانيم. اين مردم بدبخت همچون كورانيند كه زير پاي خود را نمي بينند و چاه را از راه نميشناسند ، و اين خود كرفهكاريست كه ما دست آنان بگيریم و از چاه دورشان گردانيم و بشاهراه رسانيم. دوباره ميگويم : اين خود كرفهكاريست.
اگر ايرانيان معني مشروطه را بدانند و خود را شايندهی چنان زندگانيای گردانند ، و بديگر آميغهاي زندگاني راه يابند نتيجهی اينكار آن خواهد بود كه اين كشور پهناور بارده آبادتر گردد ، و بشمارهی مردمش بيفزايد ، و خواربار فراوان گردد ، و خاندانها آسوده و خوش باشند ، و ديگر اين نباشد كه يك نيمهی مردم با سختي و گرسنگي بگذرانند و در ساليكه از آسمان باريده و از زمين روييده گروهي از زنان و بچگان و مردان با رخساره هاي افسرده و با صد خواري و زبوني در بيخ ديوارها نشينند. آري نتيجهی يك زندگاني بخردانه اين خواهد بود ، و بيشوند نيست كه ميگوييم : كوشيدن در اينراه پرستش بخدا بشمار است.
(پرچم نیمه ماهه ، شمارهی دهم ، نیمهی دوم مرداد 1322)
[1] : ناآگاهی درسخواندگان در اینباره افسوسآور است. بارها با درسخواندگانی گفتگو از « دموکراسی» و اینکه چرا در این کشور نتیجهی نیکی از آن بدست نیامده رفته و چون در میان سخنان از « مشروطه» و تاریخچهی انقلاب آن گفتگو بمیان آمده ، ناگهان شنونده چنین گفته : « البته اینها مباحث تاریخی است امروز که دیگر مشروطه کهنه شده». تازه درمی یابید که دانشگاه دیدهی ایرانی مشروطه را یک چیز و دموکراسی را چیز دیگری می داند. تا سخن از دموکراسی است همراهی نشان میدهد و همینکه بجای آن واژهی مشروطه را شنود چون آن را « کهنه شده» می پندارد بیکبار رو برمی گرداند.
همین چندی پیش در نشستی با یکی از دانشگاه دیدگان کشور ( که اندوختهی دانشی اش دامنه دار و همچنین به نسبت جوانیش شگفتآور بود) گفتگو از مهجور ماندن دموکراسی در ایران و کوششهای کسروی برای بازنمودن و پراکندن معنی مشروطه می رفت ، ناگهان جوان دانشور پرسید : کسروی از جمهوری چه گفته؟. گرچه این ، پرسیدن از نظر کسروی دربارهی یکی از شکلهای مشروطه یا دموکراسی است و ایرادی به چنین پرسشی نیست و نتواند بود ، لیکن چون پاسخ دهنده نیز از دوری درسخواندگان از اینگونه زمینه ها آگاه بود و می دانست که پرسنده به معنی درست مشروطه آگاه نیست و ریشهی چنان پرسشی آنجاست ، ناچار شد توضیح دهد که جمهوری خود بر پایهی مشروطه استوار و یکی از اشکال آنست و آنچه کسروی برای روشن گردانیدن معنی مشروطه (دموکراسی) کرد پایه ای ترین کوششها بوده ، کوششهایی که هنوز تا سالها باید پیگیرانه دنبال گردد تا معنی آن به دلهای مردم راه یافته جا گیرد و آنگاهست که راه برای آشنا گردانیدن ایشان به جمهوری که گونه ای از مشروطه است نیز باز خواهد گردید.
از بس مغز دانشآموختگان ما را با آموزاکهای پوچ و بیهوده انباشته اند و دربارهی معنی مشروطه یا دموکراسی که از ارجدارترین و بایاترین چیزها برای یک مردم است ، از روی غرض سکوت کرده یا چنان دربارهاش سخن رانده اند که گرانمایگیش فهمیده نگردد ، اینست برداشت ایشان از مشروطه جز یک معنی گنگ و موهونی نیست و بیشتر ، آن را ملازم با پادشاهی میپندارند. اینست برخی که شتابزده و ناشکیبایند همینکه نام مشروطه می شنوند گمان می کنند اینها زمینه سازی برای پادشاهی و یا بازگردانیدن پادشاه است. ببینید تا چه پایه گرفتار واژههاییم و از معنی راست آنها دوریم.
در کشوری که در سراسر سال تبلیغات رسمی و غیررسمی دولتی آن از راه رسانه ها ، تکیه ها ، حسینیه ها ، هیئتها و مسجدها مردم را یک روز هم از پندارپرستی و گمراهیهای کیشی و نیز آلودگیهای دورهی مغول بیبهره نمی گزارد ،
در کشوری که مردم را با « ادبیات» و شیعیگری و مخدرهای تلویزیونی و تبلیغاتی سرگرم میدارند ،
در کشوری که هزارها کتابِ سراسر گمراهی که میراث آلودگیهای دیروز و مایهی بدبختی امروز مردم است به جای آنکه یکجا نابود گردد ، همانها را افزار نادان نگاه داشتن مردم و از کار انداختن خردهاشان گرفته اند و به این عنوان که نویسندگانشان« از بزرگان شیعه» ، « فقیه عالیقدر» ، «عارف روشن بین» ، « فاضل عالی مرتبه» ، و « عالم ربانی» و « ادیب شیرین سخن» و « حکیم فرزانه» بوده اند از هر راهی که شده ، با برپایی جشنها و مسابقه ها و جایزه گزاردن به پرسشهایی در آنباره در رادیو و تلویزیون می کوشند از فراموش شدنشان جلوگیرند و اندیشهی جوانان را به زمینه های زهرآلود کشند و دفتر حافظهشان را با چند صد بار یاد کردن از نویسندگان آنها پر کنند ،
در کشوری که در « شبکهی آموزش» تلویزیونش یک برنامه ویژهی مشاعره می گردانند و لابلای آن عباراتی همچون « ادبیات مولانا هریک یک دنیا انرژی است» ! ، « شعر فارسی گنجینهی شایگان است» ! ، « مشاعره رایحهی عشق و محبت است» ! ، « در پس هر شعر هزار حقیقت نهفته است» ! ، « شعر فارسی گنجینهی معرفت و حکمت است» ! ، می گنجانند و بخورد بینندگان می دهند و نه تنها جوانان بلکه کودکان کمسال را از راه آن به « مدرسهی مشاعره» رهنمون می گردند تا این « پدران و مادران آینده» هنگامی که نوبت زندگی و پذیرش مسئولیت خاندانیشان رسید کاری جز شعردانی و شعرخوانی ندانند ،
در کشوری که قرآن ، آن کتاب گرامی ، را هم افزار ناآگاه نگاهداشتن و سرگرم گردانیدن مردم گرفته اند که پیاپی مسابقهی قرائت و حفظش را براه می اندازند و جایزه می دهند ، و پیاپی نامهای قاریان و مداحان ، از مردگان و زندگان ، را بگوش جوانان می خوانند (بجای آنکه اگر هم بنای خواندن است ، مقصود خواندن ترجمهی آن و فهمیدنش باشد) و به کسانی که بیخردانه ـ تنها به امید پاداش روز قیامت ـ بی آنکه معنیش دریابند آن را با آواز خوش بخوانند یا از بر کنند سکه های طلا جایزه دهند ،
در کشوری که رادیو و تلویزیونهایش وظیفهی نادان نگه داشتن مردم را بگردن دارند که هر روز بدآموزیهای هزار ساله را پیاپی نشخوار کند ،
در کشوری که پایهی سررشته داریش دهها سال بر روی مشروطه بوده و اکنون هم دشمنانش از نام نیک و ارجدار آن سود جسته خاک بچشم مردم پاشیده و چنین وامی نمایند که « بهترین دموکراسیهای جهان» را دارند و با اینهمه هرگز آن را گرامی نمی دارند و قهرمانان و پیشوایانش را پایینتر از فلان مفتخور و سخنفروش و بهمان دستاربند و دینفروش می گیرند و اگر نامهاشان را گاهی می برند تنها برای آنست که دهانها را بندند ،
در کشوری که روز سیزدهم مرداد به اندازهی ده یک روز پانزدهم شعبان ارج و بها ندارد و هرگز بزرگ داشته نمی شود ،
در چنین کشوری دانشآموختگانش چگونه از معنی مشروطه یا دموکراسی آگاه و با تاریخش آشنا باشند؟!
پایگاه : گفتارهای پرچم (روزانه و نیمه ماهه) با سیاست دولتهای خودکامه سازگاری نداشت. زیرا پرچم با پیش کشیدن حقایق زندگانی و اجتماع می کوشید خردها را تکان داده آنها را نیرومند و راهبر مردمان گرداند تا از تعصب و تعبد کورانه رها گردند و همچنین زمینه را برای استوار گردیدن مشروطه آماده سازد و اینها چیزهایی نبود که آن دولتها را خوش آید. بویژه اینکه دولت سهیلی در همان تابستان 1322 میهماندار ملایی بنام آقا حسین قمی (رضوی) بود. آقا حسین قمی که بود؟ او کسی بود که در 1314 از مشهد به تهران آمد تا از رضاشاه بازگردانیدن چادر را بخواهد. رضاشاه به او پروایی نکرد و او ناچار گردیده تهران را گزارده با خواری به عراق رفت و سالها در آنجا ماند.
ملایان که مشتهای پیاپی از مشروطه و رواج دانشها و نیز از فلسفهی مادی خورده بودند در زمان رضاشاه مشت دیگری نیز از قانونها و سختگیریهای دورهی او خورده بیکبار از پا افتادند و بیشتری از ایشان یا رخت ملایی را برای همیشه از تن درآوردند یا در این نشست و آن نشست بیدینی از خود می نمودند. با اینهمه برخی دیگر همچون آتش زیر خاکستر ماندند تا آنکه در شهریور 20 رضاشاه افتاد و دولتهای ارتجاعپرور یکی پس از دیگری رشتهی کارهای کشور را بدست گرفتند و با آنکه در سخن شیوهی کارشان را « ادامهی اصلاحات گذشته» وامی نمودند ولی در پرده از هر فرصتی سودجسته به بازگردانیدن ارتجاع و بهم زدن هر نیکی ای که در زمان رضاشاه رخداده بود می کوشیدند.
بهم زدن آرام آرام مقررات چادر( که از 1314 روان گردید) و لباس متحدالشکل (قانون سال 1307 که رختهای مردم را یکسان گردانید و از نتیجه هایش یکی آن بود که تنها شمار اندکی می توانستند رخت ملایی بتن کنند و دیگری آنکه کلاه پوستی و هرچه نشانه هایی از کهنه پرستی بود را جلو می گرفت) ، از کوششهای این دولتهای بدخواه بود تا بتوانند ملایان را بازگردانده بدست آنان مردم را گامهای دیگری به عقب رانند.
دو سالی به فراهم آوردن زمینه برای بازگردانیدن ارتجاع کوشیده شد و پیاپی بر آن آتش زیر خاکستر دمیدند و همینکه زمینه آماده گردید ، « حضرت آیت الله حاج آقا حسین قمی» را با پیشواز باشکوهی از عراق به ایران آوردند. پیشواز از مرز ایران با شکوه هرچه بیشتر انجام گرفت و از پیشواز کنندگانی که باید نام برد یکی رادیوی دولتی ایران و دیگری روزنامهی حزب توده است. آری اشتباهی در کار نیست ، روزنامهی حزب توده به آیت الله بازی برخاسته بود (نک. سرنوشت ایران چه خواهد بود؟).
اینها در تابستان 1322 رخداد. بدینسان ملایی که با آن خواری رفته بود با این شکوه باز آورده می شد. در این دو سال این پرچم بود که از اصلاحات گذشته هواداری می کرد و بیش از هر روزنامهی دیگری جلوی کهنه پرستی ملایان و هواخواهانشان می ایستاد. پرچم همچون خاری در چشم ارتجاع و ملایان دیگر تحمل ناپذیر گردیده بود. دولت که با رادیو به آمدن آقا حسین قمی شکوه و ارج داده بود اینبار به پیشنهادهای او رسمیت داد چندانکه آنها را در نشست وزیران بگفتگو گزارد. اینها را در پیشگفتار کتاب انکیزیسیون در ایران توانید خواند.
آنچه باید اینجا بگوییم آنست که هرچه ایرانیان نیکی در آن ده و اندی سال بدست آورده بودند پیشنهادهای او آنها را از مردم می گرفت. لیکن چون زمینه هنوز بیکبار آماده نبود و بیم مخالفتهایی می رفت اینست دولت چماق بازداشت بدست گرفت تا روزنامه ها را به خاموشی وادارد.
چاپخانهی « پیمان» که یاران کسروی بنیاد گزاشته بودند جز پرچم کتابهای دیگری را نیز چاپ می کرد. کتاب شیعیگری (داوری) در این چاپخانه در مرداد ماه سال 1322چاپ و در گام نخست همراه شمارهی دهم پرچم نیمه ماهه برویهی محدودی به خوانندگان و مشترکان پرچم فرستاده شد. بهمین علت این پادکار بزرگی را برنیانگیخت. لیکن همزمان با بازپسین شمارهی پرچم نیمه ماهه (شمارهی دوازدهم) کتاب اسرار هزار ساله نوشتهی علیاکبر حکمی زاده نیز در آن چاپخانه چاپ شد و بیرون آمد. حکمی زاده از دیرباز در قم روزنامهی همایون را می پراکند و با کسروی دوستی داشت. با آنکه از یک خاندان ملایی برخاسته بود ولی اندیشه های روشنی داشت. اسرار هزار ساله ، کتابی است که ملایان را به پاسخگویی به پرسشهای گزنده ای وامی دارد و پوسیدگی باورهاشان را می نمایاند.
پراکنده شدن پرچم ، کتابهای شیعیگری و اسرار هزار ساله ، در آن روزگار آبی بود که به آن آتش تازه جان گرفته پاشیده می شد. اینبود دولت دست بکار شد و پرچم نیمه ماهه را بازداشت.
پیمان هم از تابستان سال پیش ، پس از نشر آخرین بخش تاریخ مشروطهی ایران دیگر پراکنده نمی شد. اینها همچنان می بود تا در پایان همانسال کسروی اجازهی چاپ پرچم هفتگی را بدست آورد که از نوروز 1323 چاپ و پراکنده شد.
ما هم از این پس به سراغ آن رفته و گفتارهایش را خواهیم آورد. لیکن چون در این گفتار نامی هم از کتاب امروز چه باید کرد؟ برده شده بایسته دیدیم که آن را هم فراهم کرده و بزودی در اینجا بیاوریم.
در پست های گذشته گفتارهای دوازده شمارهی پرچم نیمه ماهه را آوردیم و تنها این گفتار را برای روزهای نزدیک به روزبه مشروطه (سیزدهم مرداد) نگاه داشته بودیم.
جنبش مشروطه یک پیشامد تاریخی بزرگی بود که با کوششها و از جان گذشتگیهای پدرانمان بدست آمد و با آنکه ناانجام مانده و به نتیجه های بسیار ارجدارش نرسیده با اینحال تأثیر نیکویی در زندگانی ما گزارده.
روز سیزدهم مرداد سالروز فرمان مشروطه است و ما می خواهیم این روز به همهی هممیهنانمان روز خجسته ای باشد. لیکن بیگفتگوست که خجستگی با سخن نیست و این تنها کوششهای ماست که آن را خجسته و سودمند تواند گرداند.
در یکصد و پنجمین سالگرد فرمان مشروطه با یادگرفتن معنی راست مشروطه و آموختن آن به دیگران ، آن شورش گرانمایه را پاس داشته به همهی ایرانیان خجسته گردانیم.
همین چندی پیش در نشستی با یکی از دانشگاه دیدگان کشور ( که اندوختهی دانشی اش دامنه دار و همچنین به نسبت جوانیش شگفتآور بود) گفتگو از مهجور ماندن دموکراسی در ایران و کوششهای کسروی برای بازنمودن و پراکندن معنی مشروطه می رفت ، ناگهان جوان دانشور پرسید : کسروی از جمهوری چه گفته؟. گرچه این ، پرسیدن از نظر کسروی دربارهی یکی از شکلهای مشروطه یا دموکراسی است و ایرادی به چنین پرسشی نیست و نتواند بود ، لیکن چون پاسخ دهنده نیز از دوری درسخواندگان از اینگونه زمینه ها آگاه بود و می دانست که پرسنده به معنی درست مشروطه آگاه نیست و ریشهی چنان پرسشی آنجاست ، ناچار شد توضیح دهد که جمهوری خود بر پایهی مشروطه استوار و یکی از اشکال آنست و آنچه کسروی برای روشن گردانیدن معنی مشروطه (دموکراسی) کرد پایه ای ترین کوششها بوده ، کوششهایی که هنوز تا سالها باید پیگیرانه دنبال گردد تا معنی آن به دلهای مردم راه یافته جا گیرد و آنگاهست که راه برای آشنا گردانیدن ایشان به جمهوری که گونه ای از مشروطه است نیز باز خواهد گردید.
از بس مغز دانشآموختگان ما را با آموزاکهای پوچ و بیهوده انباشته اند و دربارهی معنی مشروطه یا دموکراسی که از ارجدارترین و بایاترین چیزها برای یک مردم است ، از روی غرض سکوت کرده یا چنان دربارهاش سخن رانده اند که گرانمایگیش فهمیده نگردد ، اینست برداشت ایشان از مشروطه جز یک معنی گنگ و موهونی نیست و بیشتر ، آن را ملازم با پادشاهی میپندارند. اینست برخی که شتابزده و ناشکیبایند همینکه نام مشروطه می شنوند گمان می کنند اینها زمینه سازی برای پادشاهی و یا بازگردانیدن پادشاه است. ببینید تا چه پایه گرفتار واژههاییم و از معنی راست آنها دوریم.
در کشوری که در سراسر سال تبلیغات رسمی و غیررسمی دولتی آن از راه رسانه ها ، تکیه ها ، حسینیه ها ، هیئتها و مسجدها مردم را یک روز هم از پندارپرستی و گمراهیهای کیشی و نیز آلودگیهای دورهی مغول بیبهره نمی گزارد ،
در کشوری که مردم را با « ادبیات» و شیعیگری و مخدرهای تلویزیونی و تبلیغاتی سرگرم میدارند ،
در کشوری که هزارها کتابِ سراسر گمراهی که میراث آلودگیهای دیروز و مایهی بدبختی امروز مردم است به جای آنکه یکجا نابود گردد ، همانها را افزار نادان نگاه داشتن مردم و از کار انداختن خردهاشان گرفته اند و به این عنوان که نویسندگانشان« از بزرگان شیعه» ، « فقیه عالیقدر» ، «عارف روشن بین» ، « فاضل عالی مرتبه» ، و « عالم ربانی» و « ادیب شیرین سخن» و « حکیم فرزانه» بوده اند از هر راهی که شده ، با برپایی جشنها و مسابقه ها و جایزه گزاردن به پرسشهایی در آنباره در رادیو و تلویزیون می کوشند از فراموش شدنشان جلوگیرند و اندیشهی جوانان را به زمینه های زهرآلود کشند و دفتر حافظهشان را با چند صد بار یاد کردن از نویسندگان آنها پر کنند ،
در کشوری که در « شبکهی آموزش» تلویزیونش یک برنامه ویژهی مشاعره می گردانند و لابلای آن عباراتی همچون « ادبیات مولانا هریک یک دنیا انرژی است» ! ، « شعر فارسی گنجینهی شایگان است» ! ، « مشاعره رایحهی عشق و محبت است» ! ، « در پس هر شعر هزار حقیقت نهفته است» ! ، « شعر فارسی گنجینهی معرفت و حکمت است» ! ، می گنجانند و بخورد بینندگان می دهند و نه تنها جوانان بلکه کودکان کمسال را از راه آن به « مدرسهی مشاعره» رهنمون می گردند تا این « پدران و مادران آینده» هنگامی که نوبت زندگی و پذیرش مسئولیت خاندانیشان رسید کاری جز شعردانی و شعرخوانی ندانند ،
در کشوری که قرآن ، آن کتاب گرامی ، را هم افزار ناآگاه نگاهداشتن و سرگرم گردانیدن مردم گرفته اند که پیاپی مسابقهی قرائت و حفظش را براه می اندازند و جایزه می دهند ، و پیاپی نامهای قاریان و مداحان ، از مردگان و زندگان ، را بگوش جوانان می خوانند (بجای آنکه اگر هم بنای خواندن است ، مقصود خواندن ترجمهی آن و فهمیدنش باشد) و به کسانی که بیخردانه ـ تنها به امید پاداش روز قیامت ـ بی آنکه معنیش دریابند آن را با آواز خوش بخوانند یا از بر کنند سکه های طلا جایزه دهند ،
در کشوری که رادیو و تلویزیونهایش وظیفهی نادان نگه داشتن مردم را بگردن دارند که هر روز بدآموزیهای هزار ساله را پیاپی نشخوار کند ،
در کشوری که پایهی سررشته داریش دهها سال بر روی مشروطه بوده و اکنون هم دشمنانش از نام نیک و ارجدار آن سود جسته خاک بچشم مردم پاشیده و چنین وامی نمایند که « بهترین دموکراسیهای جهان» را دارند و با اینهمه هرگز آن را گرامی نمی دارند و قهرمانان و پیشوایانش را پایینتر از فلان مفتخور و سخنفروش و بهمان دستاربند و دینفروش می گیرند و اگر نامهاشان را گاهی می برند تنها برای آنست که دهانها را بندند ،
در کشوری که روز سیزدهم مرداد به اندازهی ده یک روز پانزدهم شعبان ارج و بها ندارد و هرگز بزرگ داشته نمی شود ،
در چنین کشوری دانشآموختگانش چگونه از معنی مشروطه یا دموکراسی آگاه و با تاریخش آشنا باشند؟!
پایگاه : گفتارهای پرچم (روزانه و نیمه ماهه) با سیاست دولتهای خودکامه سازگاری نداشت. زیرا پرچم با پیش کشیدن حقایق زندگانی و اجتماع می کوشید خردها را تکان داده آنها را نیرومند و راهبر مردمان گرداند تا از تعصب و تعبد کورانه رها گردند و همچنین زمینه را برای استوار گردیدن مشروطه آماده سازد و اینها چیزهایی نبود که آن دولتها را خوش آید. بویژه اینکه دولت سهیلی در همان تابستان 1322 میهماندار ملایی بنام آقا حسین قمی (رضوی) بود. آقا حسین قمی که بود؟ او کسی بود که در 1314 از مشهد به تهران آمد تا از رضاشاه بازگردانیدن چادر را بخواهد. رضاشاه به او پروایی نکرد و او ناچار گردیده تهران را گزارده با خواری به عراق رفت و سالها در آنجا ماند.
ملایان که مشتهای پیاپی از مشروطه و رواج دانشها و نیز از فلسفهی مادی خورده بودند در زمان رضاشاه مشت دیگری نیز از قانونها و سختگیریهای دورهی او خورده بیکبار از پا افتادند و بیشتری از ایشان یا رخت ملایی را برای همیشه از تن درآوردند یا در این نشست و آن نشست بیدینی از خود می نمودند. با اینهمه برخی دیگر همچون آتش زیر خاکستر ماندند تا آنکه در شهریور 20 رضاشاه افتاد و دولتهای ارتجاعپرور یکی پس از دیگری رشتهی کارهای کشور را بدست گرفتند و با آنکه در سخن شیوهی کارشان را « ادامهی اصلاحات گذشته» وامی نمودند ولی در پرده از هر فرصتی سودجسته به بازگردانیدن ارتجاع و بهم زدن هر نیکی ای که در زمان رضاشاه رخداده بود می کوشیدند.
بهم زدن آرام آرام مقررات چادر( که از 1314 روان گردید) و لباس متحدالشکل (قانون سال 1307 که رختهای مردم را یکسان گردانید و از نتیجه هایش یکی آن بود که تنها شمار اندکی می توانستند رخت ملایی بتن کنند و دیگری آنکه کلاه پوستی و هرچه نشانه هایی از کهنه پرستی بود را جلو می گرفت) ، از کوششهای این دولتهای بدخواه بود تا بتوانند ملایان را بازگردانده بدست آنان مردم را گامهای دیگری به عقب رانند.
دو سالی به فراهم آوردن زمینه برای بازگردانیدن ارتجاع کوشیده شد و پیاپی بر آن آتش زیر خاکستر دمیدند و همینکه زمینه آماده گردید ، « حضرت آیت الله حاج آقا حسین قمی» را با پیشواز باشکوهی از عراق به ایران آوردند. پیشواز از مرز ایران با شکوه هرچه بیشتر انجام گرفت و از پیشواز کنندگانی که باید نام برد یکی رادیوی دولتی ایران و دیگری روزنامهی حزب توده است. آری اشتباهی در کار نیست ، روزنامهی حزب توده به آیت الله بازی برخاسته بود (نک. سرنوشت ایران چه خواهد بود؟).
اینها در تابستان 1322 رخداد. بدینسان ملایی که با آن خواری رفته بود با این شکوه باز آورده می شد. در این دو سال این پرچم بود که از اصلاحات گذشته هواداری می کرد و بیش از هر روزنامهی دیگری جلوی کهنه پرستی ملایان و هواخواهانشان می ایستاد. پرچم همچون خاری در چشم ارتجاع و ملایان دیگر تحمل ناپذیر گردیده بود. دولت که با رادیو به آمدن آقا حسین قمی شکوه و ارج داده بود اینبار به پیشنهادهای او رسمیت داد چندانکه آنها را در نشست وزیران بگفتگو گزارد. اینها را در پیشگفتار کتاب انکیزیسیون در ایران توانید خواند.
آنچه باید اینجا بگوییم آنست که هرچه ایرانیان نیکی در آن ده و اندی سال بدست آورده بودند پیشنهادهای او آنها را از مردم می گرفت. لیکن چون زمینه هنوز بیکبار آماده نبود و بیم مخالفتهایی می رفت اینست دولت چماق بازداشت بدست گرفت تا روزنامه ها را به خاموشی وادارد.
چاپخانهی « پیمان» که یاران کسروی بنیاد گزاشته بودند جز پرچم کتابهای دیگری را نیز چاپ می کرد. کتاب شیعیگری (داوری) در این چاپخانه در مرداد ماه سال 1322چاپ و در گام نخست همراه شمارهی دهم پرچم نیمه ماهه برویهی محدودی به خوانندگان و مشترکان پرچم فرستاده شد. بهمین علت این پادکار بزرگی را برنیانگیخت. لیکن همزمان با بازپسین شمارهی پرچم نیمه ماهه (شمارهی دوازدهم) کتاب اسرار هزار ساله نوشتهی علیاکبر حکمی زاده نیز در آن چاپخانه چاپ شد و بیرون آمد. حکمی زاده از دیرباز در قم روزنامهی همایون را می پراکند و با کسروی دوستی داشت. با آنکه از یک خاندان ملایی برخاسته بود ولی اندیشه های روشنی داشت. اسرار هزار ساله ، کتابی است که ملایان را به پاسخگویی به پرسشهای گزنده ای وامی دارد و پوسیدگی باورهاشان را می نمایاند.
پراکنده شدن پرچم ، کتابهای شیعیگری و اسرار هزار ساله ، در آن روزگار آبی بود که به آن آتش تازه جان گرفته پاشیده می شد. اینبود دولت دست بکار شد و پرچم نیمه ماهه را بازداشت.
پیمان هم از تابستان سال پیش ، پس از نشر آخرین بخش تاریخ مشروطهی ایران دیگر پراکنده نمی شد. اینها همچنان می بود تا در پایان همانسال کسروی اجازهی چاپ پرچم هفتگی را بدست آورد که از نوروز 1323 چاپ و پراکنده شد.
ما هم از این پس به سراغ آن رفته و گفتارهایش را خواهیم آورد. لیکن چون در این گفتار نامی هم از کتاب امروز چه باید کرد؟ برده شده بایسته دیدیم که آن را هم فراهم کرده و بزودی در اینجا بیاوریم.
در پست های گذشته گفتارهای دوازده شمارهی پرچم نیمه ماهه را آوردیم و تنها این گفتار را برای روزهای نزدیک به روزبه مشروطه (سیزدهم مرداد) نگاه داشته بودیم.
خجسته باد روزبه مشروطه
جنبش مشروطه یک پیشامد تاریخی بزرگی بود که با کوششها و از جان گذشتگیهای پدرانمان بدست آمد و با آنکه ناانجام مانده و به نتیجه های بسیار ارجدارش نرسیده با اینحال تأثیر نیکویی در زندگانی ما گزارده.
روز سیزدهم مرداد سالروز فرمان مشروطه است و ما می خواهیم این روز به همهی هممیهنانمان روز خجسته ای باشد. لیکن بیگفتگوست که خجستگی با سخن نیست و این تنها کوششهای ماست که آن را خجسته و سودمند تواند گرداند.
در یکصد و پنجمین سالگرد فرمان مشروطه با یادگرفتن معنی راست مشروطه و آموختن آن به دیگران ، آن شورش گرانمایه را پاس داشته به همهی ایرانیان خجسته گردانیم.