پایگاه : [آنچه در زیر می آید گوشه ایست از تاریخ معاصر ایران که از یکسو بدخواهیها و تیره دلیهای ملایان و دیگر گمراهان را نشان می دهد و از سوی دیگر ناتوانی ایشان را در دفاع از باورهاشان. پس چه شگفت که هیچگاه از روبرو در نیامده و همیشه به دسیسه سازی کوشیده اند.
آوردن آن در اینجا هم از دیدهی تاریخ درخور ارج است زیرا این سرآغاز یک رشته تحریکها و دسیسه سازیهاییست که هدف آن نابودی کسروی و باهماد آزادگان بوده و هم از آن رو که در گفتارهای آینده به این پیشامد اشاره هایی خواهد رفت و بهتر است خوانندگان پیشینهی آن را بدانند.]
چنانكه بسياري از خواننـدگان ميدانند در مراغه و تبـريز و مياندوآب در بهمن ماه گذشته[1322] وحشيگريهايـي رخداده. ما ميخواستيم چيزي در اين باره ننويسيم و بهتر ميدانستيم كه قضيه از راه قانوني دنبال شود و يكايك اشرار شناخته گرديده محركين بيرون افتند. ولي چون اشرار و محركين ايشان كه مي بينند چند جرم بزرگي مرتكب شده اند و دير يا زود گـرفتار كيفـرهاي سخت قانوني خواهنـد گرديد از راه هوچيگـري درآمده بروزنامه هاي تهـران نوشته ها مي نويسند و پرده كشيها بجرايم خود مي كنند ، و اين نوشته ها در يكي دو روزنامه چاپ شده ديگران نيز چگونگي را از ما ميپرسند اينست لازم ميدانيم داستان را چنانكه بوده و بما آگاهي رسيده بنويسيم.
نخست بايد دانست كه در اين وحشيگري محركينِ بسياري بوده اند و چنانكه دانسته ايم چند تن از حاجيهاي مقدس انباردار تبريز ـ از آنهاييكه نوشته هاي پرچم همچون نيش بدلشان فرو رفته ـ از چندي پيش صدهزار ريال پول جمع آورده بوده اند كه در اين راه صرف كرده اند ، و ما نامهاي چند تن از پول دهندگان را نيز دانسته ايم. ولي چون اين كارها در پرده انجام گرفته و هنوز دليل اثبات بدست ما نيفتاده از آن بخشها صرف نظر مي كنيم. اينها در ميان بازپرس و تعقيب دانسته خواهد شد و حاجيهاي روسياه بدادگاه كشيده خواهند شد.
داستان اينست كه از آغاز محرم برخي از ملايان در منبر بدگويي از ما آغاز كرده بودند. پارسال كه در پرچم پرسشهايي از ملايان تبريز كرديم و پاسخي نتوانستند[نک. پست 76 در همین پایگاه] ، بكينهی آن امسال زبان ببدگويي بازكرده بودند. ولي اين تأثيري نميداشت تا اخيراً هنگام انتخابات [= انتخابات مجلس دورهي چهاردهم] رسيده و موسم دسيسه كاري آغاز شده.
چنانكه خوانندگان ميدانند آقاي كسروي (دارندهی پرچم) از چند ماه پيش آگاهي داده از انتخاب شدن بنمايندگي صرفنظر كرده بود. با اينحال آزادگان كانديدهايي در نظر گرفته و زمينهی بسيار مساعدي تهيه كرده بودند. و اين باعث حسد چنـد تن از كانديدهاي دسيسهكار ميشد. اينست در اينهنگام كه انتخابات شـروع ميگـرديد اين دسيسه كاران به تفتين پرداخته بهمدستي ملايان و حاجيهاي انباردار بانتشاراتي دربارهی آزادگان پرداخته اند. باينمعني انتشار داده اند كه آزادگان قرآن سوزانيده اند.
آزادگان كه در يكم ديماه جشن كتاب سوزان داشته يكرشته از كتابهاي سراپا زيان راـ از رمانهاي بيشرمانه و از ديوان ايرج و فالنامه و مانند اينها ـ سوزانيده بودند پس از گذشتن پنجاه روز همان را دستاويز گردانيده ، معاويهوار قرآن را افزاري براي پيشرفت كار خود ساخته اند و آن دروغ احمقانه را در شهر انتشار داده اند.
در حاليكه دربارهی يكم ديماه كتابي بهمان نام چاپ شده كه چه در تبريز و چه در ديگر شهرها پراكنده شده ، و چون تاكنون بارها اين دروغ را انتشار داده بودند مخصوصاً در آنجا دربارهی قرآن جمله هايي قيد گرديده كه اينك در پايين نقل مي كنيم :
« اينـرا هـم بگـويم دشمنان ما دروغـي پراكنـده اند كه ما قـرآن را بآتش مي اندازيـم. روسياهان چـون درمانده اند باين دروغ دست مي يازند. من آشكاره مي گويم : بسياري از كتابهايي كه نزد ديگران ارجمند است ما بآتش مي اندازيم .. ولـي قـرآن نزد ما گراميست و ما پاسش ميداريم. قـرآن كجا و اينگونـه سوزانيدن كجا؟!.. قرآن جاي خود ميدارد. در ميان كتابها يك نسخه از انجيلها مي بود كه شما ديديد من جدا گردانيدم. انجيل با آن سخناني كه دربارهاش توان گفت با اين كتابها كه بآتش مي كشيم در يك رده نيست. كتابهايي كه بنياد ديني از دينهاي خدايي بوده بايد پاس داريم».
ايـن يـك تكـه از نطـق دارنـدهی پرچــم است كه در روز يكــم ديمـاه در خانــهی خــود كــرده و در كتابچــهی « يكـم ديماه» بچاپ رسيده. با اين نوشته ، دسيسه كاران آن دروغ را پراكنـده و هر روز باد بآتش مردم عامـي زده انـد. آنچـه دانسته ايـم در نشر اين دروغ و در تحـريك مـردم بهـائيان نيـز دست داشته انـد و بيشتر از ديگـران مي كوشيده اند. اين دسته كه بهر رنگي توانند درآمد در بازار و ديگر جاها قاتي مردم شده بنام تعصب مسلماني! بتحريك مردم ميكوشيده اند. ما در پرچم پرسشهايي از آنان كرديم كه پاسخ نتوانستند داد ، و اين كينه اي در دلهاي ايشان مي بوده كه در اينجا فرصت تلافي يافته اند.
اين را بايد بگوييم كه تهمت قرآنسوزاني و تحريك عوام در تبريز سابقه داشته. در سي سال پيش در زمان صمدخان كه باز ميدان شرارت گشاده مي بود روزي ناگهان در شهر انتشار دادند كه در فلان دبستان قرآن سوزانيده اند و بهمين دستاويز بازار را بستند. مي خواستند بريزند و دبستانها را تاراج كنند. در كوچه ها هر يك از مشروطه خواهان يا از شاگردان دبستانها را مي يافتند كتك مي زدند. آموزگاري را كه گفته مي شد ورقي از قرآن بدرون بخاري انداخته گرفته بزندان انداختند. چند تن از ملايان فتوا بكشتن او دادند ، چوبهی دار نيز زده شد. ولي حاجي ميرزا حسن مجتهد فتوا نداده او را رها گردانيد.
اين سابقه بيگمان در قضيهی اخير مؤثر افتاده دسيسه كاران ميدانسته اند كه با چنان دروغي عوام را بهر وحشيگري توانند برانگيخت. بلكه ميتوان گفت كه قضيهی صفين و دسيسه كاري معاويه را نيز در خاطر داشته ميدانسته اند كه از آن چه استفاده اي توان كرد.
اين تحريكات كه ميشده آزادگان خاموش ايستاده بدو جهت اقدامي نميكرده اند : يكي آنكه تصور نميكرده اند دروغ با آن بيپايي پا گيرد و منشأء اثري باشد. ديگري اينكه بنيرومندي دولت و مواظبت شهرباني اعتماد داشته اين نميدانسته انـد كه كفيل شهربانـي خـود دخالت در قضايا دارد. با اين اعتماد بكارهـاي خـود مشغول بوده بي پروايـي مي نموده اند.
در اينميان در بيستم بهمن ماه در مراغه حادثه اي رخداده. چگونگي اين بوده كه در مراغه صوفيان دسته اي هستند و اينان از دو سه سال پيش ، هم با آقاي ضياء مقدم و هم با نوشته هاي ما ، دشمني نشان ميدادند. آنان نيز درپي فرصتي مي گشته اند كه عوام را تحريك كنند و دستاويزي نمي يافته اند تا اخيراً دستاويزي پيدا كرده اند. باينمعني كه جواني از كارمندان ثبت در روزهاي محرم قاتي دسته ها شده خاك و كاه بسر مردم ميريخته است. آقا ضياء كه كفيل ادارهی ثبت بوده نامه اي باو نوشته و نكوهش كرده كه آن كارها شايستهی كارمندان دولت نيست. جوان ناپاك آن نوشته را بدست گرفتـه و بهمه جا رفته و چنين گفته : « آقا ضياء بدستگاه سيـدالشهدا توهيـن كرده». با اين حرفها بتحريك عوام پرداخته و چون زمينه آماده گرديده صوفيها و شايد بهائيها نيز دخالت كرده باد بآتش زده اند و اينست روز آدينه 21 بهمن بهنگامي كه آقاي ضياء همراه دختـر دهسالهی خود بخيابان رفته بوده يكدسته اشرار گردش را گرفته اند و سنگها پرانيده اند كه بدخترش نيز صدمه رسيده. در گرماگرم شرارت يكي از رؤساي ادارات رسيده و دختر را از ميانه بدر برده. ولي آقا ضياء در ميان اشرار مانده كه صدمه بسيار زده اند تا افسري با دو نفر سرباز رسيده و با شليك مردم را پراكنده ساخته و نيمه جان آن مرد شريف را خلاص گردانيده كه بدرشکه نشانيده بادارهی فرمانداري برده اند. از آنسوي اشرار بخانه اش ريخته تا توانسته اند از شكستن در و پنجره مضايقه نكرده اند.
اين آگاهي كه بتبريز رسيده مايهی تجري اشرار گرديده كه خواسته اند در اينجا نيز چنان كاري كنند و بكساني حمله نمايند. دو سه روز اين و آن را دنبال مي كرده اند و تعرض مي نموده اند ، و بيش از همه درپي آقاي يحيي اسلامي بوده اند تا روز دوشنبه 24 بهمن موقع عصر هنگاميكه آقاي اسلامي در سراي ميرزا مهدي در حجرهی آقاي شمس بوده جمعي از اشرار بآنجا آمده اند و دو تن از ايشان داخل حجره گرديد[ه] بناي تعرض گزارده اند. شاگردان آقاي شمس كمك كرده آنها را بيرون كرده در را بسته اند. در اين ميان كلانتر بازار رسيده بآقاي اسلامي تكليف همراهي كرده كه بكلانتري برد و از آنجا بمحل ايمني رساند. آقاي اسلامي راضي نبوده و بهتر ميدانسته كه تا شب صبر نمايد تا اشرار پراكنده شوند. ولـي كلانتر اصرار ورزيده و چون آقاي اسلامي ازدحام اشرار را نشان داده آقاي كلانتر با دست خـود طپانچه را كه در كمر داشته نشان داده و چنين گفته : « پس اين براي چيست؟!..» با اين اصرار آقاي اسلامي را بيرون آورده ولي در نيمه راه اشرار هجوم آورده بناي زدن با مشت و چاقو گزارده اند كه از چند جا زخمي گردانيده اند و آقاي كلانتر گويا طپانچه را فراموش كرده بوده كه دستي بآن نبرده ، و تنها كاريكه كرده اين بوده كه آقاي اسلامي را با همانحال بكشد و بكلانتري برساند كه در آنجا پزشك آورده زخمهايش بخيه زده اند ، و چون از اين رفتار كلانتري واضح بوده كه شهرباني بجلوگيـري از اشرار نميكوشد و در شهـر امنيتي نيست با آقاي فروتن كه او نيز از دست اشرار خلاص شده بكلانتري آمده بود شور كرده قرار گزارده اند كه ببيمارستان شهرباني انتقال يابند و اين درخواست را كرده اند و پذيرفته شده.
در همان هنگام كه اين وقايع رخ ميداده يكدسته از اشرار (گويا همانهائيكه آقاي اسلامي را زده بودند) با پيشگامي مير دوشاب پسر قره سيد دعانويس (كـه هويتش از نامش و از شغـل پدرش پيداست) رو بسوي كانون آزادگان نهاده آنجا را تاراج كرده و عمارت را تخريب و شيشه ها را شكسته اند.
شنيدني تر آنكه در همان هنگام آقاي ياور ضيائي (كفيل شهرباني) با اتومبيل رسيده و با كمال فراغت بتماشا ايستاده كه چون تاراج و تخريب پايان يافته از راه مهرباني چنين گفته : « آقايان تمام شد برويد».
اين پيشامدها از چند جهت براي ما تأسف آور بود. در اين پيشامد چند تن از ياران ما گزند ديدند كه برخي را نام برديم و برخي را هم خواهيم برد. از سوي ديگر اين پيشامد نشان ميدهد كه تبريز كانون وحشيگري گرديده. افسوس كه اين شهر تاريخي تا باين اندازه آلوده و پست شده. آنچه بما بيشتر گران ميافتد همين است.
ليكن با اينحال پيشامد يك نتيجهی نيكي را نيز در برداشت. اين آزمايشي بود كه ما همراهان خود را بشناسيم و اندازهی استواري و دلبستگي آنان را بدانيم. در اين چند روزه نامه هايي از جوانان و ديگران از تبريز و ديگر شهرها رسيده كه مايهی هرگونه اميدواريست. ما نمي خواهيم احساساتي را كه اين جوانان در نامه هاي خود نشان داده اند در اين گفتار منعكس گردانيم. خواهد رسيد روزي كه آن احساسات در بيرون انعكاسي يابد.
گذشته از نامه ها ، تلگرافهايي از شاپور[= سلماس] و اردبيل و ديگر جاها رسيده. همچنين بدولت تلگرافهاي بسياري از قزوين و اهواز و آبادان و شاپور و رشت و ديگـر شهـرها رسيده كه شايد در يكـي از شماره هاي آينده آنها را بچاپ رسانيم.
اين پردهی يكم بوده. سپس پردهی دوم آغاز شده. پس از آنكه اين جنايتها را كرده اند گويا دانسته اند كه تعقيب قانوني درپي ايشان ميباشد. بخصوص آقاي كفيل شهرباني كه اگرچه آگاهي [او] از قوانين كشور بيش از اندازهی آگاهي فراشباشيهاي دورهی استبداد نيست. ولي گويا از كنار فهمانيده اند كه اين قضايا بآن آساني كه او مي پنداشته نيست و دير يا زود تعقيب قانوني درپي خواهد بود ، از اينرو براي چاره جويي صرفه را در آن ديده اند كه جلو اشرار را نگيرند كه بشرارت هر چه بيشتر دامنه داده شود و بازار از گرمي نيفتد.
اينست ناايمني تا روزهايي در شهر فرمانروا مي بوده. چنانكه شنيده ايم چون پوليكه جمع آورده بودند باشرار تقسيم يافتـه تمام شده بود دوباره پولـي از محركين گرفتـه شده. هر كسي را از آزادگان كه مي شناختـه اند دنبال كرده اند. هر كسي با ديگري غرضي داشته او را از آزادگان نشان داده اشرار را بسرش مي فرستاده : حاجي ميـرزا يوسف شعار كه رئيس جمعيتي بنام قرآنيانست چـون ملاها با او دشمني داشتند اشرار بدر خانه اش رفته اند و بشاگردان او در كوچه و خيابان تعرض كرده اند.
دربارهی آزادگان بهانه شان سوزانيدن قرآن بوده. دانسته نيست حاجي ميرزا يوسف را كه سردستهی قرآنيانست چرا تعرض كرده اند و آيا چه بهانه داشته اند. همهی اين شرارتها روي داده در حاليكـه شهربانـي و فرمانداري تماشاچي بوده اند.
اين چگونگي قضيه است. اما نتيجه ، ما تا چند روزي از پيشامد آگاهي نداشتيم. چيزهايي را راست يا دروغ از زبانها مي شنيديم. برخي روزنامه ها نيز تكه هاي غرضآلودي مي نوشتند. از آنسو گزارشها كه بدولت رسيده بود حقيقت را نشان نميداد. شهرباني و فرمانداري تبريز كه در پيشامد دست داشته بودند نميخواستند حقيقت را بدولت آگاهي دهند.
در دوم اسفند آقايان اسلامي و فروتن بتهران رسيدند و ما از چگونگي آگاه شده با دولت بگفتگو پرداختيم. در اينميان ياران ما كه در بيشتر شهرستانها از چگونگي آگاهي يافته بودند تلگرافهايي بدولت فرستادند و اين بود قضيه اهميت پيدا كرد و از تهران دستورهايي داده شد. آنچه بايد گفت آنست كه گناهكاران بسزاي خود خواهند رسيد. اين وحشيگري كه چند جرم قانوني را در بر داشته بحال خود گزارده نخواهد شد.
آنچه ما بيشتر اهميت ميدهيم و با سختي دنبال خواهيم كرد آنست كه محركين اين وحشيگري شناخته گردند و بسزاي خـود رسند. آن حاجيهاي انباردار كه در اين وحشيگـري پول داده اند ، آن كانديدهاي وكالت كه نامردانـه پيشرفت كار خود را در توليد اين وحشيگري ديده اند ، همچنين ديگران شناخته شوند. كفيل شهرباني و ديگر اعضاي زيردست او كه در قضيه دخالت داشته اند جرمشان بثبوت رسد.
آقاي ضياء مقدم كه پس از گزند ديدن در مراغه بتبريز آمده بودند و ما نامه نوشته خواهش كرديم بتهران بيايند روز بيستم اسفند باينجا رسيده اند. چنانكه از گفته هاي ايشان پيداست بمراغه از تبريز دستور داده بودند و بهر حال در آنجا نيز محركين بزرگي دست داشته اند.
اينست آنچه در اين باره بما آگاهي رسيده و در شماره هاي ديگر باز در اين باره گفتارهايي خواهيم نوشت.
كشاكش در مجلس شورا
در پرچم چنانكه گزارش جهان و پيشرفت جنگ هفته بهفته نوشته خواهد شد از پيشامدهاي كشور نيز آنچه مهم باشد كوتاه وار خواهيم آورد.
در هفته هاي گذشته پيشامـد مهـم كشور ايران باز شدن دورهی چهاردهـم مجلس شورا و كشاكش و اختلاف دربارهی اعتبارنامهی آقاي ضياء الدين طباطبايي بوده.
باز شدن مجلس مايهی خشنوديست ولي كشاكش نامبرده درخور افسوست.
آقاي ضياء الديـن از روزيكـه بايـران آمده دسته هايي با او مخالفت مي كننـد و چـون اين مخالفتها از روي نظريه هاي سياسيست جاي ايرادي نمي باشد. در مجلس شورا نيز كه آقاي دكتر مصدق با اعتبارنامهی او مخالفت نشان داده جاي ايرادي ديده نمي شود. اينها چيزهاييست كه در همهی كشورها پيش مي آيد.
آقاي طباطبايي در بيست و چند سال پيش در ايران بكارهايي برخاسته است و براي آينده نيز خود را آماده كارهايي مي كند ، و يكدسته كه بكارهاي گذشتهی او ايراد دارند و از كارهاي آينده اش بيمناك مي باشند حق دارند در برابر او مخالفت نمايند.
آنچه را كه ما جاي ايراد ميشماريم و از افسوس خودداري نمي كنيم آنست كه در ميان كشاكشي كه رفته و گفتارهاييكه رانده شده مطالبي در زمينهی سياست كشور بميان آمده كه نبايستي بيايد. مطالبي كه گفتنش جز رسوايي نتيجه نتواند داشت.
راستست كه بايد سياست كشور روشن باشد و توده انبوه نيز باندازهی استعداد خود از آن آگاه گردند. ولي اين كار بايد از روي ترتيبي باشد كه مردم بتواننـد از همهی مسائل آگاهـي يابند ، و آنگاه لياقت انديشه و تصميمي داشته باشند.[1]
مردمي كه از سياست جز نام آن را نميدانند ، و در ر[و]ابط با همسايگان استنادگاهي جز احساسات خام و سرسري خود ندارند ، و آنگاه از مقدمات آگاه نيستند ـ چنين مردمي لياقت آگاهي از مطالب سياسي را ندارند. بهر حال در گفتارهاي هـر دو سو جمله هايـي بوده كه نبايستي بميان آيد. آقاي دكتـر مصدق كه خـود از دانشمندان ايـن كشور مي باشند و بارها بوزارت رسيده اند چرا غفلت دارند از اينكه يك تودهی آلوده و درمانده اي همچون تودهی ايران كه نيروي خود را از دست داده نخواهد توانست در ميان همسايگان نيرومند و بزرگ بدلخواه خود زندگي كند و سياستش تابع احساساتش باشد؟!.
امروز توده هاي بسيار بزرگ نمي توانند بدلخواه خود و از روي احساسات زندگي كنند چه رسد بتودهی كوچكي همچون ايران. ما در پرچم هفتگي در اين زمينه گفتارهاي بسياري خواهيم نوشت.
(پرچم هفتگی ، شمارهی یکم ، 27 اسفند 1322)
[1] : نویسنده در کتابهای امروز چه باید کرد؟ ، در راه سیاست ، سرنوشت ایران چه خواهد بود؟ ، امروز چاره چیست؟ و از سازمان ملل متحد چه نتیجه تواند بود؟ به شرح سیاست روشن کشور پرداخته و پیش نیازهای آن را باز نموده. نویسنده تأکید به آن دارد که حقایقی در زندگانی هست که ایرانیان (و نیز شرقیان) باید نخست آنها را دریابند و نیک فهمند و هرچه با آنها ناسازگار است از مغزهاشان بیرون ریزند و پس از آن است که از گفتگو و جستجوهای سیاسی سود توانند جست. مردمی که آرمان مشترکی ندارند و در نتیجه برنامه ای برای آیندهی خود بدیده نگرفته اند از بحث در پیرامون موضوعات سیاسی نیز جز دسته بندی و کشاکش نخواهند خواست و فهمید.
از اینرو تکیهگاه پیشروان سیاسی باید بیش از همه فهم و دانش توده باشد نه احساسات لگام گسیختهی ایشان. تربیت مردم باید بخشی از کوششهای دسته های سیاسی بوده و به آن بهای بسیار دهند و بی اعتنا از آن نگذرند. کوششی که بجای تربیت مردم به احساسات ایشان تکیه کرده چه بسا از نکوشیدن بدتر گردد. زیرا سیاستی که تنها بر احساسات خام مردم تکیه کند نتیجه ای جز هرج و مرج ، شکست و نومیدی نخواهد داد. چنانکه تاریخ ما نمونه هایی از اینگونه بسیار دارد.
چون این روزها چند کشور عربی دچار انقلابهایی گردیده و سخن آن همه جا گفته میشود بیجا نخواهد بود که این نکته را دربارهی آنها نیز گفت : چنین می نماید که این انقلابها از یک برنامهای که نیاز بایستهی شرقیان است تهی بوده و رشته بیشتر در دست احساسات است. آن برنامه چنانکه گفته شد باید حقایق زندگانی بویژه زندگانی اجتماعی را به مردم یاد دهد و باورهایی که سنگ راه آن می باشد را از مغزها بیرون گرداند وگرنه دموکراسی ای که ایشان درپی آنند بهتر از دموکراسی کنونی ما نخواهد گردید. ما آرزومندیم برادران عرب ما این نکته را چراغ راه کوششهای خود گیرند تا از بیهوده کاریها و ناکامیهایی که در پس آن خواهد بود برکنار مانند.
نوشته های پرچم و پیمان و نیز کتابهای کسروی به این حقایق پرداخته و آلودگیهایی را که در فرهنگ شرقیان مانع دموکراسی و زندگانی اجتماعی است روشن گردانیده.