پرچم باهماد آزادگان

164 ـ ما در سياست نيز از ديگران پيشتريم ـ2

در شماره‌ی دوم نوشتيم ديگران مي گويند : « شما در سياست وارد نيستيد» ولي راستي آنست كه ما در سياست نيز از ديگران پيشتريم. در ايران از صدها سال سياستي نبوده است و اكنون هم نيست ، و اين تنها ماييم كه يكراه سياسي را براي اين كشور پيش گرفته ايم و در آنراه مي كوشيم.

سياست آنست كه يك توده راهي براي خود در ميان ديگر توده ها باز كند و رفتارش با آن توده ها از روي فهم و بينش باشد. ديگران هر معنايي ميدهند بدهند. معني راست سياست همينست.

بهر حال ما در اين باره يك انديشه‌ی روشن بسيار دوررسي ميداريم و از روي فهم و بينش بيكرشته كوششهايي برخاسته ايم.

انديشه و كوششهاي سياسي ما درباره‌ی ايران بروي پنج چيز بنياد يافته است :

1 ) اين توده آلودگيهاي بسيار مي دارد كه همان آلودگيها مايه‌ی بدبختيش گرديده.

2 ) بايد بآن آلودگيها چاره كنيم و تا بآنها چاره نكنيم اين توده و كشور را از درماندگي و بدبختي رها نخواهيم گردانيد.

3 ) از راه كوشش چاره باين آلودگيها تواند بود و جاي هيچ نوميدي نيست.

4 ) از گله و ناله و دسته بندي و آرزوهاي بيجا سودي نخواهد بود.

5 ) از پيشامدهاي جهان و از جنگهاي دولتها و از آشتيهاي آنها و از پيمانهايي كه با يكديگر مي بندند ما را سودي نخواهد بود و كشور ما را از اين درماندگي و بدبختي رها نخواهد گردانيد.

اينها پنج رشته راستيهاست كه ما ميدانيم و انديشه و كوششهاي سياسي ما بروي آنها بنياد يافته است ، و براي آنكه خواست خود را روشن و ديگران را هم با خود همراه گردانيم بايد اين پنج رشته را روشن گردانيم و اينك در اينجا آلودگي هاي توده را بگفتگو مي گزاريم.

آلودگي ايرانيان و ديگر توده هاي شرقي داستان بسيار درازيست. آلودگي ها يكي دو تا نيست. ما سالهاست در اين رشته ، گفتارها نوشته و هر زمان از آلودگي ديگري بسخن پرداخته و آنرا روشن گردانيده ايم.

اين نمونه‌اي از آلودگيهاي توده است كه سي و هشت سالست مشروطه در اين كشور روان گرديده و هنوز يكتن از هزار تن معني آنرا نميدانند ، هنوز انبوهي با آن دشمني مي كنند ، هنوز نامش را بريشخند مي برند.

مشروطه بهترين گـونه‌ی سررشته داريست. چـرا اينمردم نميخواهنـد معني آنرا بداننـد؟.. چـرا با آن دشمني مي نمايند؟.. سرچشمه و شوند اين كار چيست؟..

ما در همين شماره از روزنامه سخن رانده ايم كه گروه انبوهي در اين كشور دولت را « غاصب» مي دانند. ماليات دادن و بسربازي رفتن را حرام مي‌شمارند. سخن رانده ايم كه رئيس دادگاه قانوني را كه بدستش سپارده شده نامحترم مي شناسد و هر گونه بي احترامي را با آن قانون ثواب مي داند. سخن رانده ايم كه هنگاميكه دولت آگهي داده كه مردم بمكه نروند ششهزار تن قاچاق رفته اند و با پيشاني گشاده و سري فراز بازگشته اند. اينها هر يكي نمونه‌ی ديگري از آلودگيهاي اين توده و از پستي انديشه هاي مردمست.

اين مردم معني زندگي را نميدانند. در اين توده صد پراكندگي هست. اين توده همانست كه در اينهنگام جهان كه زندگاني ببالاترين درجه‌ی سختي رسيده و دولتها با يكديگر جنگهاي شش ساله و هفت ساله مي كنند ، دست از پندارهاي پوچ صوفيان و خراباتيان برنداشته است و پايه‌ی فرهنگ خود را بروي آن پندارها گزارده است.

اين آلودگيها چيزهاي سرسري نيست و بسيار ريشه دار است. اينها گذشته از آنكه مردم را گمراه گردانيده و از شاهراه زندگاني بيرون انداخته ، گذشته از آنكه پراكندگيها بميان آنها انداخته ، چنانكه بارها گفته ايم بمغزها و نيروهاي مغزي كارگر افتاده و انبوهي از جوانان و پيران را از نيروهاي خدادادي و از سَهِشها و دريافتها بيگانه گردانيده است.

ما اين آلودگيها را نيك شناخته ، و از آنسو اين دانسته ايم كه سرچشمه‌ی همگي ، آن پندارهاي بيپا و آن بدآموزيهاي گوناگونست كه از سوي كيشها و كتابها در ميان اين توده رواج گرفته است و در اين باره تاكنون گفتارهاي بسيار نوشته و دليلهاي روشن ياد كرده ايم.
(پرچم هفتگی شماره‌ی چهارم ، نوزدهم فروردین 1323)

روزبه يكم آذر به همه‌ی پاكدينان خجسته باد!

پایگاه : امروز روز يكم آذرماه و سالگرد انتشار ماهنامه‌ی پيمان است. در اين روز در سال 1312 نخستين شماره‌ی ماهنامه‌ی پيمان بيرون آمد. از آذر 1312 تا خرداد 1321 پيمان هفت دوره‌ی يكساله منتشر شد. امتياز پيمان را كسروي بزرگ در تابستان 1312 درخواست كرده بود و سرانجام در آذرماه توانست نشر آن را بياري برخي از همراهان خود از جمله شادروان رضا سلطانزاده آغاز كند.

علت اينكه پاكدينان اين روز را روزبه (يا عيد) ميگيرند از آنجهت است كه پيمان يك ماهنامه‌ی ويژه اي است. در اين زمينه در گفتار « يك نشست فراموش نشدني» (پست 89) كسروي شرح بسنده مي دهد. اگر به كوتاهي بخواهيم بگوييم در آن هفت سال ، پيمان توانست يك شاهراه رستگاري بروي ايرانيان بگشايد. اينست ارج و گرانمايگي آن ماهنامه.

پيمان همان ماهنامه ايست كه توانست بي آنكه حساسيت دولت رضاشاهي را برانگيزد كتاب گرانمايه‌ی تاريخ مشروطه‌ی ايران را به رويه‌ی « پيوست» گام بگام منتشر كند. تاريخ پانصد ساله‌ی خوزستان ، كافنامه و « سخنراني كسروي در انجمن ادبي» كتابهاي دیگري بودند كه نخست بار در پيمان تكه تكه نشر شدند.

چون گفتارهاي ديگر پیمان هم برويه‌ی كتاب درآمده كساني را كه مي خواهند به ماهيت آن بهتر پي برند به آن كتابها بازگشت مي دهيم. كتابهايي همچون دردها و درمانها ، ما چه ميخواهيم؟ ، در پاسخ حقيقتگو ، پيام من بشرق ، در پيرامون فلسفه ، در پيرامون تاريخ ، نيك و بد.

اين درباره‌ی نوشته هاي آن بود ولي درباره‌ی چگونگي بنيادگزاري و نشر آن سلطانزاده سخناني دارد كه در پايين تكه هايي ازو مي آوريم. رضا سلطانزاده از دوستان زمان نوجواني كسروي و همدرس مكتب او بود و تا روز كشته شدن كسروي يار همدل و ارجمند او بشمار مي آمد. سلطانزاده عربي را نيك مي دانست و بدستياري آن زبان ، بخش « گزارش شرق و غرب» در پيمان و نيز گزارشهاي سياسي ايكه در پرچم چاپ ميشد را راهبري ميكرد. يادش را گرامي داشته رنجهايش را پاس می نهیم. او در دفتر يكم آذر (سال 22) چنين مي نويسد :

« كساني كه در سالهاي 1309 ـ 1310 ـ 1311 روزنامه هاي مركز را مي خواندند البته بخاطر دارند كه در آن تاريخ درباره‌ی تمدن اروپا و اروپاييگري چه هياهويي برپا شده بود. بعضي از اشخاص بنام ، عقيده داشتند كه بايد ظاهراً و باطناً اروپايي شده و تمدن اروپاييان را قبول كنيم. يكي از اين آقايان گفته بود : اگر ما ايرانيان نجات ايران را ميخواهيم بايد تمام اطوار و حركات خودمان را با اروپاييان تطبيق كرده اخلاق و عادات آنها را بدون كم و زياد و بدون چون و چرا و بي آنكه حق جرح و تعديل داشته باشيم قبول كنيم.

درست در همين اوقات كه آتش اروپاييگري در مركز[= پايتخت] ايران شعله ور بود آقاي كسروي يكي دو مقاله در روزنامه‌ی شفق سرخ و ساير روزنامه هاي آن روزي بر عليه اين افكار انتشار داده و تكان سختي در ميان توده‌ی درسخوانده‌ی مركز پديد آوردند.

در بحبوحه‌ی اين هياهو يعني اوايل سال 1312 كه من از سفر مازندران تازه برگشته بودم از سويي هو و جنجال كذايي را مشاهده كرده و از سوي ديگر يكه و تنها بودن آقاي كسروي را در برابر اين دسته ها بديده گرفتم. سخت بيمناك شده براي تسكين خاطر خود بشخص ايشان مراجعه كردم. گفتند : فلاني! نيروي راستي و حقيقت بيشتر از آنست كه با اين هياهو متزلزل شود چيزيكه دربايست است و نياز داريم همانا فراهم آوردن وسايل انتشار يكروزنامه يا مهنامه است تا بوسيله‌ی آن قضايا روشن گرديده و آميغها [=حقايق] گفته شود.

چون گرفتن روزنامه و نشر آن در آن تاريخ چندان كار آساني نبوده و قيود زيادي را در بر مي داشت و اين قيود مخالف با روح آزاد آقاي كسروي بود از انتشار روزنامه صرف نظر كرده و بفكر تأسيس مهنامه افتادند. با وجود نداشتن سرمايه و وسايل لازمه صرفاً در نتيجه‌ی سعي و پشتكار بانتشار مهنامه‌ی پيمان موفق شدند.

در نخستين روز آذر 1312 اولين شماره‌ی آن كه در واقع اولين تازيانه‌ی بيداري بگمراهان و چراغ هدايت به پاكدينان بود انتشار يافت.

چنانكه آقاي كسروي بارها گفته و نوشته اند اين راه پرزحمت و سخت را گام بگام پيموده و هريك از گفتني ها را پس از مهيا ساختن زمينه‌ی آن بزبان آورده اند. ...»

در زیر آخرین نوشته های شماره‌ی دوازدهم سال یکم را بعنوان نمونه ای از نخستین گامهای راه ورجاوندی که پیمان پیمود می آوریم تا یادگاری از شیوه‌ی نگارشهای نخستین و اشتراک پذیری او در دست باشد :

براي خوانندگان محترم پيمان

چنانكه خوانندگان محترم ميدانند پيمان براي دنبال كردن مقصد مهمي مي باشد و اينست كه ما حق داريم از همه‌ی ايشان طلب مساعدت نمائيم.

اين مجله براي سربلندي شرق بنياد نهاده شده و ما خوشبختيم كه تا امروز فيروزي از آن ما بوده و در اينمدت اندك باري اين توانسته ايم كه يك مشت غوغايي بيسر و پا را كه هياهو بلند كرده جز بخواري و سرافكندگي شرقيان نمي كوشيدند بر سر جاي خود بنشانيم و از اينجا براي آينده اميدواريهاي بيش از اندازه داريم.

چنين مجله اي درخور آنست كه هر غيرتمند مردانه اي مساعدت از آن دريغ ندارد و در راه نشر و ترويج آن از بذل همت مضايقه ننمايد و اينست كه در لف اين شماره اعلانهايي براي مشتركين محترم مي فرستيم و از ايشان خواستاريم كه آن اعلانها را بكساني كه مظنه‌ی اشتراك مي شناسند برسانند و اميدواريم كه از اين راه مساعدت مهمي انجام داده خواهد شد.

[آخرین صفحه‌ی ماهنامه]

نشان پیمان

چون در ایران بارها مجله تأسیس شده و پس از انتشار چند شماره تعطیل کرده از اینجهت اهالی ایران از اشتراک بمجلات خودداری مینمایند و درباره‌ی پیمان نیز که در آغاز امر اعلان آن را نشر نمودیم همین مسئله باعث بود که غالب کسان از اشتراک خودداری نمایند. ولی بیاری خدا ششماه اول این مجله بخاتمه رسید و تاکنون 12 شماره مرتب و منظم انتشار یافت و اینک به ششماه آخر شروع شده و بیاری خدا امیدواریم که سالها بنشر این مجله موفق باشیم. از اینجهت در آغاز این ششماه بار دیگر اعلان مبادرت مینماییم که اگر کسانی طالب اشتراک باشند مبادرت باشتراک بنمایند.

[ صفحه ای که از یک گوشه اش به آخرین صفحه‌ی ماهنامه چسبانیده و نیمی از آن که « درخواست نامه» بوده بریده شده و پیداست خواننده‌ آن را برای اشتراک به دفتر ماهنامه فرستاده] :

نشان پیمان

«پیمان مجله ایست که از اول آذرماه 1312 شروع بانتشار کرده و تاکنون ... چاپ شده. دارنده‌ی این مجله و عهده‌دار نگارش آن آقای کسروی تبریزی است که شهرت علمی او ما را بینیاز از هر تعریف و توصیف می سازد.

این مجله ماهی دو شماره در اول و پانزدهم هر ماه نشر می شود. هر شماره 40 صفحه‌ی متوسط است که مجموع مجلد یکساله 960 صفحه خواهد بود.

هر شماره بر دو قسمت است که در قسمت اول گفتگو از آیین زندگی (اصول اجتماعی) و اخلاق و سیاست عمومی اروپا و روابط شرق و غرب است. کسانی که دو جلد آیین را خوانده یا دیگر نگارشهای آقای کسروی را در اینموضوعها دیده اند میزان قیمت این مطالب را بهتر می دانند.

قسمت دوم شامل مقالات علمی در تاریخ و جغرافی و زبانشناسی و دیگر علوم است. از جمله « تاریخ پانصد ساله‌ی خوزستان» که از قضیه‌ی سید محمد مشعشع و دعوی مهدیگری و دیگر دعاوی عجیب آن مرد شروع گردیده با داستان جنبش شیخ خزعل خان و جنگ او با دولت خاتمه می یابد و کتابی است که در زمینه‌ی خود بیمانند و در هر شماره جزوی از آن چاپ می یابد که در آخر سال کتاب تمامی باشد.

با آنکه نشر این مجله زحمت بسیاری بر ما دارد چون مقصودمان کسب و تجارت نیست در قیمت اشتراک رعایت بسیار کرده ایم که هر کسی که مایل باشد قادر باشتراک شود. و چون نمی خواهیم بکسانی که خواستار نیستند مجله بفرستیم تا مجبور به پس فرستادن باشند اینست که بتوزیع این اعلان مبادرت و مداومت می کنیم. شما هم اگر خواستار باشید درخواست نامه را که ضمیمه است جدا کرده و با توضیحات پر نموده با وجه اشتراک برای ما ارسال دارید تا مجله بنام شما فرستاده شود.

چون این مجله از مطبوعات مشهور و رایج ایران است کسانی که اعلان دارند میتوانند برای چاپ بفرستند که از قرار سطری سی شاهی اجرت محسوب خواهد شد.»

باید دانست که صفحه های اداری و آگهی پیمان در دست کسان دیگری همچون عباس کشوری بوده و ایشان به شیوه‌ی آنزمان می‌نوشته اند که با نگارش دارنده‌ی پیمان فرق داشته.

بهای تک فروشی دو ریال و سالانه 40 ریال بوده و در « مطبعه‌ی مهر» چاپ می شده و تا شماره‌ی پانزدهم نمایندگانی در تهران ، تبریز ، ‌رشت ، اهواز ، بابل ، بیرجند ، لنگرود ، لاهیجان، مشهد ، اردبیل و رضاییه (ارومیه) پیدا کرده بوده.

چندی پیش یکی از خوانندگان این پایگاه در نامه‌ی خود سخن را به یاران دیرین پاکدینی کشاند و چون ما از شادروان نیری که از هواداران استوار پیمان بود و از شعرهایش در پیمان و پرچم یاد کردیم از ما نمونه ای از شعرهای او را درخواست. امروز که به یاد کوششهای پیمان و پیمانیان پرداخته ایم بی مناسبت نیست هم از یکی از موضوعهای آن زمان یادی کنیم و هم شعری را که شادروان نیری در آن باره سروده بوده بیاوریم تا درخواست آن یارمان نیز برآورده گردد.

در آنزمان که دولت شناسنامه و ثبت احوال را بتازگی راه انداخته بود و همه می بایست نام خانوادگی ای برای خود برگزینند دیگر خان و میرزا پاینامهای بیهوده ای می نمود. با اینهمه این پاینامها برای دارندگان آنها نشان شکوه و بزرگی بشمار می آمد و به این آسانی دست از آنها برداشتن نمی خواستند. نخست این مجله‌ی « آینده» به دارندگی شادروان دکتر محمود افشار بود که از بیهودگی آنها سخن راند. سید ابراهیم نوشین ، کسروی و سلیم ایزدی پیشگام گردیده میرزا و خان را از پیش و پس نامهاشان پیراستند. برای مثال کسروی که پیشتر « آقای میرزا سید احمد» می بود در شناسنامه خود را « احمدکسروی تبریزی» خواند. دری در پیمان با عنوان « من از خان و میرزا بیزارم» باز گردید تا کسانی که با برداشته شدن این عنوانهای پوچ همداستانند نامهاشان را بنویسند. نخست دو تن بودند ولی سپس کسان بسیاری به ایشان پیوستند و پیمان نامهاشان را مینوشت و چاپ میکرد تا آنکه سال بعد دولت نیز همداستانی نشان داده با بیرون دادن بخشنامه ای بکار بردن القاب را غدغن گردانید.

پیمان که در این زمینه فیروزی بدست آورده بود چنین نوشت :

« عنوانهاي پوچ از ميان رفت و ايران بيكبار از چرک و ننگ آنها پاك گرديد. آري « خان» يادگار شوم چنگيز و هلاكو و « ميرزا» بازمانده‌ی ننگين تيمور لنگ ايران را بدرود گفتند و « امير» و « بيگ» را نيز همراه خود بردند. زهي خرسندي! زهي شادكامي!

كنون جاي آنست كه ما يادي از دوست ديرين خودمان آقاي دكتر افشار نماييم و بدستياري پيمان درود بر ايشان ارمغان سازيم زيرا نخست ايشان بودند كه اينموضوع را در « آينده» عنوان نمودند سپس هم ما در پيمان دنبال كرديم و خداي را سپاس كه باين نتيجه‌ی روشن رسيديم.»

پایین آن صفحه‌ی « من از خان و میرزا بیزارم» با این شعر « آبدار» شادروان نیری آراسته می گردید :

با خان نبود هیچ ازین پس کارم          وز بردن نام میرزا بیزارم

از پیش و پس نام من این بردارید       کز یاد دو ناکس نکنید آزارم

بخش تاریخ

ايران و اسلام

ـ3ـ

پایگاه : پس از دو گفتاری که با عنوان بالا در پیمان چاپ شد ، یکی از خوانندگان نامه‌ای نوشته با داوریهای پیمان همداستانی نشان می دهد. کوتاهشده‌ی آن را همراه با پاسخ پیمان در زیر می آوریم :

يكنفر از اهالي اين قصبه يا شهر كوچكي كه در مشرق ايران واقع گرديده است بنام حق شناسي تراوشهاي قلمي آقاي كسروي را تقدير نموده و مخصوصاً مقالات و افكار ذيقيمت ايشان را در قسمت مربوط باسلام و ايران كه در طي دو شماره در مجله‌ی پيمان انتشار يافته است تصديق مينمايد.

آقاي كسروي بطوريكه نشان داده اند از عادت عمومي و جاري كه مجامله و تعارف شناخته ميشود بركنار هستند از اينجهت اميدوارم از جملات اوليه‌ی اين مقاله نرنجيده و تقدير بنده‌ی گمنام را جزء آن اصول ندانند بدليل آنكه ايشان را ديدار نكرده ام و تا اين تاريخ هيچ قسم رابطه‌ای جز ارتباط معنوي با ايشان نداشته ام.

از طرف ديگر آشنائي يكساله با نگارشها و سبك تحرير ايشان بمن فهمانده است كه در نوشته ها (برخلاف اسلوب رايج اروپائي) مطلب و معني را در لفافه‌ی الفاظ موجز و مختصر مي پسندند ـ عليهذا بهمين عذر سعي ميكنم مطالب پراكنده‌ی خود را بطور اختصار از نظر خوانندگان بگذرانم. ...

قرن بيستم را كه فرنگيها قرن طلائي ناميده اند اگر در ايران عصر عجائب بناميم سزاوارتر خواهد بود زيرا تناقص گوئي بحدي است كه رويهمرفته در ميانه‌ی طبقه‌ی متوسطه‌‌ ، فكر روشن و مسلك مستقيمي ديده نميشود ـ زيرا از طرفي دسته‌ای از مردمان ظاهربين (بتعبير آقاي كسروي فرومايگان) بنام تجدد تمام مفاسد اخلاقي را بحلق عده‌ای از بيخبران فرو برده و هر قسم فساد اخلاقي را با انتساب بمدنيت اروپا معقول شمرده و عمليات نكوهيده را با كمال بي شرمي در جامعه‌ی منزه و متدين ايران رواج دادند و دليل قوي ايشان در سرايت دادن امراض جانگداز اخلاق اروپائي آنكه ـ اروپا قدرت دارد ـ پول دارد ـ كارخانه دارد و غريب تر اينكه ارتكاب هر قسم عمل ناهنجار و مخالف عقل را با تكيه بآزادي فكر و عقيده مشروع دانستند.

بدبخت مردمي كه آزادي را در بولهوسي و سياهكاري بدانند و بنام تجدد ، مباني قوي ايمان و تقوا را از ريشه كنده و نام عمل زشت را مقتضيات تمدن بگذارند.

از طرف ديگر ـ براي اخلال و پراكندن روابط اجتماعي افراد اين مملكت ، نعره‌ی زردشت پرستي (در عين تجدد خواهي) بآسمان رساندند.

بايستي از آنها پرسيد ـ بر فرض اينكه زردشت در عداد پيغمبران شمرده شود ـ آيا عصر تاريك سه هزار سال قبل ، كه زردشت در آن ميزيسته است با امروز چه شباهتي دارد؟ و آيا اين آرزوي خام با تجدد خواهي شما چه تناسب و موافقتي دارد؟

بعلاوه همان دستورات مختصر و ناقص را كه بنام گاتها و غيره در ميان زردشتيان متداول است محققين با قيد كمال ترديد به زردشت نسبت ميدهند ـ و اينكه عصر او را سه هزار سال قبل تخمين ميكنند باز امر مسلم و قطعي نيست. ...

آيا حكما و علماي ايران كه از قرون اوليه‌ی هجري ببعد آثار و تأليفات گرانبهاي هر يك از ايشان زينت گنجينه هاي علوم و معارف دنيا قرار گرفته است و بعصر زردشت نزديكتر بوده اند از زردشت و ديانت او بي خبرتر از معاصرين بوده اند؟ و باندازه‌ی چند نفر پارسي امروزي قوه‌ی تشخيص و تميز نداشته اند؟

آيا همان فردوسي قهرمان ملي و شاعر عاليمقام ايراني كه دلش از سيطره‌ی ظالمانه‌ی اعراب اموي و عباسي خون بوده است با آن عشق و علاقه‌ی ايرانيت مثلاً بقدر نويسنده يا نشر دهنده‌ی تئاتر اميرارسلان هوش و درايت نداشته و مزيت مذهبي نوراني اسلام را بزور شمشير قبول كرده است؟ زهي ناداني و بي خبري!

بهر حال در قبال آنچه استاد بزرگوار آقاي كسروي نگاشته اند جسارت ميدانم بيش از اين اظهار نظر نمايم ...

در پايان اين گفتار اعتراض ديگري كه بهواخواهان زردشت دارم اين است كه اگر حمله‌ی عرب بنيان پوسيده‌ی سلطنت ساساني را بركند (همان سلطنتي كه بقول يكي از محققين ـ اگر بدست عرب منقرض نمي شد دستخوش تجاوز ديگران مي گرديد) در عوض ديانت نوراني اسلام را ترويج نمود و در سايه‌ی آن تعاليم معارف عاليه‌ی اسلامي بوسيله‌ی علما و دانشمندان ايراني نژاد رونق گرفت. بعلاوه طلوع فرمانروايان نامي ايراني از قبيل صفاريان و بويهيان تجاوزات اعراب را جبران نمود ـ معذلك ماجراجويان امروزي عرب مغلوب و محكوم را هر روز بمحاكمه جلب نموده و غياباً او را محكوم مي‌سازند ـ چرا از محاكمه‌ی اسكندر خودخواه مقدوني جز هر چند سال يكمرتبه ذكري نميشود؟ ـ چرا از فتنه‌ی مغول و كشتار چنگيز خبري و بحثي در كار نيست؟! اگر محققين و ارباب تتبع در تاريخ ، احصائيه‌ی تلفات حمله‌ی اسكندر و مهاجمات مغول و حتي افاغنه را بدست دهند معلوم خواهد شد كه حمله‌ی عرب در قبال خرابي ديگران قابل ذكر نبوده است تا اينكه دستاويز فتنه جويان گردد.

بغرنج تر از همه‌ی گفته هاي مفسده جويان اينكه طرفداران زردشت بي نام و نشان متجدد و ديگران كهنه پرست خطاب شوند!
بيرجند سعيدي

پيمان : ... درباره‌ی زردشتيگري ما بار ديگر مي گوييم كه زردشت يكي از فرستادگان خدا بوده و دين او جز يگانه پرستي نبوده چيزيكه هست كتابي از خود او باز نمانده و دين او پاك تغيير يافته چندانكه پرستش آتش جاي پرستش خدا را گرفته و يكرشته بدعتهايي كه جز با بت پرستي سازش ندارد بنام دين آن فرستاده‌ی خدا رواج يافته است.

بهر حال در اين گفتگوهايي كه ما در پيمان بنام ايران و اسلام مي نگاريم هرگز سر خرده گيري باصل دين زردشت نداريم. نيز آن برادران ايرانيِ ما كه بدين زردشتيگري پايیده و اسلام نپذيرفته اند و امروز در هند و ايران پراكنده مي‌باشند ما هيچگونه نكوهش بر آنان نداريم. اگر هم از ايشان گله مند باشيم كه براي چه خودشان را از توده‌ی انبوه ايراني كنار گرفته اند و راهي را كه مليونها خردمندان ايران پيموده اند ايشان كناره از آن ميجويند با داشتن اين گله باز نكوهشي بر آنان روا نخواهيم داشت.

آنچه ما در اين مقاله هاي خود دنبال مي كنيم نكوهش آن كساني است كه اگر دلهاي آنان را بشكافيم نشاني از دين در آن ها نخواهيم يافت. ولي براي پيشرفت يكرشته مقصودهاي شوم خود هر روز ديني را دستاويز مي گيرند و امروز زردشتيگري را دستاويز ساخته اند.

دسته اي از اينان كساني اند كه دزدي و ناپاكي را در سرشت خود دارند و اگر پايش بيفتد از آفتابه دزدي هم رو گردان نخواهند بود و از آنجا كه دين جلوگيري از نابكاريها و دزديها ميكند از دين سخت گريزانند ولي براي آنكه بيكبار پرده از كارشان نيفتد گفتگوي زردشت و زردشتيگري را بهانه‌ی كار ساخته اند.

اينان ناپاكاني اند كه چندان كه پيغمبر پاك اسلام را دشمن ميدارند با زردشت پاك نيز آن دشمني را دارند و اين خود ناپاكي ديگر ايشان است كه يكي از پيغمبران خدا را دستاويز دشمني با ديگران مي‌سازند.

دسته‌ی ديگري از آنان سر درپي پول دارند و در هر كجا كه سراغ پولی گرفتند بيدرنگ روي بسوي آن مي‌آرند. اين آخريها نيز روي بسوي صندوقهاي زردشتيان پولدار هند آورده اند و اين ستايشها از زردشت و دين او كه هميشه بر زبان دارند بجاي افسون است كه مگر قفلي از آن صندوقها باز شود و مشتي ليره بهره‌ی اين دلدادگان پول گردد.

آن شگفت تر كه اينان كه تاريخچه‌ی زندگاني خود را فراموش كرده اند مي پندارند مگر ديگران نيز آن را فراموش ساخته اند. يكروز مسلمان بودن و در راه اتحاد اسلام تكاپو كردن و روز ديگر زردشتي شدن و بزردشتيگري كوشيدن. يكروز عمامه بر سرداشتن و از آستانه‌ی مشهد مواجب دريافتن و روز ديگر زردشتي شدن و شعر در ستايش آتشكده سرودن ـ آيا اين رنگارنگيها فراموش شدني است؟![1]

امروز ايران بدو چيز نياز فراوان دارد : يكي آنكه ايرانيان چنانكه زير يك بيرق مي زيند در زمينه‌ی دين نيز يكدل و يكزبان باشند. اگر هم همگي نتوانند باري توده‌ی انبوه جز بيك دين نباشند. ديگري آنكه ميانه‌ی ايران و همسايگان او مهرباني بوده عنواني براي دشمني در ميان نباشد. براي هر يكي از اين دو مقصود گفتگوي زردشتيگري زيان دارد. زيرا آنكه در ميانه‌ی خود ايرانيان است از اين گفتگوها بيش از آن نتيجه نخواهد بود كه دسته اي از جوانان از جا در رفته و از دين بيزار شوند و ميانه‌ی ايشان و توده‌ی انبوه ايران كه مسلمانان مي باشند دوتيرگي پيدا شود. آنچه در ميانه‌ی ايران و همسايگان است ناگفته پيداست كه اين سخنها جز مايه‌ی رنجش و دشمني نخواهد بود.

با همه‌ی اينها اگر اين گفتگوها از روي باور و عقيده بود باز ما ايرادي نمي گرفتيم. درد اينجاست كه همه‌ی اين سخنها و فتنه ها جز در راه يكرشته مقاصد پست و شومي نيست. با چنين حالي آيا بايد خاموشي گزيد و بدريدن پرده اين كسان نكوشيد؟!
(پیمان سال یکم ، شماره‌ی دوازدهم ، 15 اردی بهشت 1313)



[1] : می توان گمانید که سخن از کیها است. این شیوه‌ی پیمان بوده که با نمودن نشانه هایی سیاهکاران را از رسوایی می ترسانیده تا دست از بدکاری بردارند ولی تا توانسته نامهاشان آشکار نمی گردانیده. پیمان با این شیوه فیروزیهایی بدست آورد و فرومایگان مردم آزاری را بجای خود نشاند.


ولی نکته‌ی درخور ارج دیگری اینجا هست و آن اینکه راه درآمد و چگونگی گذران زندگی کسان با رفتار و گفتارشان همبستگی نزدیک دارد. این جستار درباره‌ی برجستگان یک توده ارج بیشتری می یابد. یک توده باید به شیوه‌ی زندگانی کسانی که زبان و قلمشان بر سرنوشت او تأثیر مستقیم دارد آگاه و حساس باشد. از آنسو برجستگان و پیشوایان یک توده باید پاسخ خردپذیری به پرسش« از کجا آورده‌ای؟» بدارند. این نه چیزیست که بتوان بیپروا از آن گذشت. اگر ایرانیان پس از مشروطه این رشته را دنبال کرده بودند تاکنون رازهای نهانی به آشکار می افتاد و کسان بسیاری شناخته گردیده جلوی بیشتر فریبخواریها گرفته می شد. برای مثال ما در زندگینامه‌ی برخی از برجستگان توده می بینیم ایشان بی آنکه جایگاه یا مأموریتی از دولت بدارند همیشه در سفرهای اروپا بوده و در برخی از کشورها سالها درنگ کرده و با آسودگی به درس خواندن ، پژوهش و نویسش پرداخته اند. آیا اینها ساده است؟! آیا این دررفتهای گزاف را کدام کیسه پرداخته است؟! آیا اینها نباید روشن می گشت؟!